برای گیتی میر رضوی و همه رنج هایش


علی رضا پنجه ای



1-شب ، رقیه آمده بود خانه ما ، تاشبی بی جواد که به غربت اندراست ویارایشراکتش

نیست درچنین دم دمانی ، خاطرات تازه گردانیم وازسویی مروری و یادایادیبه کارها واعمال این دنیایی صالح پور داشته باشیم .تا دم دمای صبح نه بچه هاخوابیدند ونه ما سه تن وحتی «پیشی » که او هم از سرشیطنت ذاتی کودکانه اش سربهسر رقیه گذاشته بود وگاهی میپرید به سمت پای او وهربه چندی هولی ناگهانی درجانشمی دواند .

 2-باران دمب اسبی می بارید، سراسیمه ! که فیات یکصد وبیست وپنج لکنته را گیراندیم وعطسه زنان وغژغژکنان راه افتاد سوی سرویس مکانیزه شست و شوی گورستاندولت آباد ! صالح پوررا شسته بودند این را می شد ازخیل خود روها ی ردیف شده پشتسرآمبولانس جلوی درنگهبانی گورستان به خوبی دریافت ،حالا ماهم به آن ها پیو ستهبودیم .به علی آقا راننده ی آمبولانس گفتم :حواست باشد بار گران کجاوه خودی ستهر چه می گویند انجام بده او برای همه ی این جمعیت حکم پدر دارد .علی آقا همازسر «همکاری» دست به چشم برد که یعنی : سمعا ًوطاعتاً چند نفر از دوستان ازماشین ها پیاده شدند وملاحظه ی باران سراسیمه رانکردند،روبوسی وتسلیت به همگفتیم وهمین .بعد راسته ی گورستان را گرفتیم ، گورستانی که بخشی از تاریخو ادبیات معاصر رادرخود جای داده بود ، گورستانی که می توان درآن چهره های شاخصوسرشناسی را فهرست کرد:میرزا کوچک جنگلی ، میرزا حسین خان کسمایی ، حاج احمد کسمایی ، ابراهیم فخرایی، چندین مبارز جنگلی ، جهانگیر سرتیپ پور، دایی نمایشی ، نصرت رحمانی ، عطاالله فریدونی،شیون فومنی ، فرهنگ توحیدی ، احمد سعید زاده ، صالح صابرگیلانی ،علی زیبا ک ناری ، مرتضی کریمی و….باران سراسیمه وشلاق کشان می بارید ، چشم چشم رانمی دید ، جسم صالح را کتان مرگپوشانده در همسایگی هوشنگ مردکاربه خاک سپردند
.3-لختی ازاتمام مراسم تدفین نگذاشته بود که هق هق متقابل عنایت سمیعی دوستحدودنیم قرن اخیرصالح پور با من که تقریباً دودهه با صالح سابقه رفاقت داشتم–البته درمقیاس طول زمان نه عرض آن –مارا به آغوش یک دیگر رسانید.به عنایتگفتم،این روزها رفقای نیمه راه زید شده اند ، همه میروند وآدمی رابا مشتی خاطرهتنها میگذارند .نمی دانم چه شد که یاد عبارتی معروف ازآندره مالرو افتادم :« آنقدر خا طره دارم ، گویی که هزارسال زیسته ام »سپس ، بی وقفه از صالح پور ،ازشوروشوق ویژه ی دوران جوانی گفتم که همچنان درکهنسالی او درانتشار هر فصل بهفصل «هنر واندیشه » گیله وا دوچندان دیده می شد بعداز دقت وسواس وامانت داریاوکه هر آفرینه را گویی که از آثار خود اوست می پندارد ، گفتیم .عنایت سمیعی شانه به شانه ام زیر یکتا چتر گشوده از سرمهر یکی ازدوستان ازمحلدفن صالح ما را دور کرد، طوری که زیر باران اریب ودم اسبی مرکز ولایت بارانرسیدیم پای درخت کهنسال وسایه گستری که آرامگاه عطاء الله فریدونی ونصرت رحمانیرا درآغوش خود گرفته بود.هنوز باران ا ندوه با بارش طبیعت صورت هردومان راخیسنگاه داشته بود، بعد باتعمق وتامل نگاهی به نگاهم دوخت وبهت زده زبان گشود :پنجه ای ! باور می کنی ، من مصداق تعلیق معنای دریدا راهم اینک درصالح پوریافتم؟ این تلاش جانفرسای ، باآن تن تب دارونزار نمی تواند چنان شوری را بهشگفتی جلوه سازد، آخر سال ها ناراحتی شدید قلبی که منجر به «بای پاس » شد، بعدسرطان جهاز هاضمه ومبتلا به آن شیمی درمانی وازدست دادن قسمت اعظمی ازجهازهاضمه وآن روحیه که با طنز همیشگی اش درزبان گویی مرگ رابه مسخره گرفته باشد.منبه این نتیجه رسیده ام که او با انتشارمرتب هنر واندیشه مرگ را به تعلیقدرآورده بود.عنایت به راستی بسی نغز به این دریافت رسیده بود آن هم درچنانشرایطی باری مراسم تدفین ، ترحیم باحضور تنی چند ازادب دوستان ودوستدارانواعضای خانواده ی صالح پور گذشت .هفتمین روز درگذشت اوهم پس از حضور برسرمزار در رستوران بازارک با اجرای یک برنامه یادمان خود جوش بسیار بالاتر از انتظارجمع به همت همسر وفرزندانش هم گذشت ، درخانه ی فرهنگ هم مراسم چهلمش توسطخانواده ودوستانش با ارجمندی هرچه تمامتر دراین فرصت باید گفت صالح پور اعجوبهنبود، اما یگانه ای بود که به موقع خدمتگزاری هنروادبیات رابه آفرینش شعرترجیحت داد .صالح پورهوشمندانه دست به ایثار بزرگی زد که بیش ازنیم قرن باانتشار ویژه ای هنروادبیات بازار، سایبان ، کیهان ،نقش قلم کادح وهنرواندیشهگیله وا بسترخالی از هرگونه شایبه وسوداگری یی رابرای رشد وپویایی چهره هایجوان ومستعد فراهم آورد ، طوری که ویژه های عاریتی اش همواره نشریات اصلیموجرانش را تحت الشعاع قدرت تصرفش قرارداد.صالح پوردرتمام دوران کاری اش همیشهازمشاوره ی دوستان باشنده ی هنر وادبیات که ذهنیتی نو وپویا داشتند بهره بردوبی آنکه خود را وام دارکسی بداند قائم به ذات شاخک های حساسش ازپرداختن بههنروادبیات آوانگارد هرگز بازنماند ، به گونه ای که حتی در دوره ی کدورت هایمقطعی که طبیعی وذاتی مناسبات مختلف همه ی طیف ها وصنوف است هرگز حتی دشمن خودراکه می دانست خوانندگانش منتظر شنیدن صدای او هستند از گردونه ی شاعرانونویسندگانی که در نشریه اش آفرینه ای به چاپ می رسانند محروم نداشت وچه خودوچه توسط سایر دوستان به ایشان سفارش ارسال اثر می داد .یادش گرامی وروانش قرینآرامش باد که فقدانش مصداق این بیت نیز هست .
ازشمار دوچشم یک تن کم /  وزشمارخرد هزاران بیش