نوشتن در  《طرز》 مدنیت و آزادی، به‌مناسبت زادروز احمدشاملو، علی‌رضا پنجه‌ای

نوشتن در «طرز» مدنيت و آزادي

علي‌رضا پنجه‌اي
روزنامه اعتماد، پنج‌شنبه، ۲۵ آذر ۱۴۰۰، شماره ۵۱۰۰ سال نوزدهم ص۱۱ هنر و ادبیات:


هنرمندان به‌واسطه زيست گونه‌گون و متنوع در داده‌ها و باورداشت‌هاي‌شان با هم توفير دارند و هنر آيينه تمام‌نماي همين رنگارنگي و طيف متنوع در هر آفرينش‌گر و آفرينه است. هنگامي كه ناشعرترين واژگان و مضامين با اخذ ويزاي شعري مي‌توانند وارد كشور شعر شوند، اگر ملاحظات برشمرده را شاعران بتوانند رعايت و نوآورانه مطرح كنند، زهي جاي خوش‌وقتي است، منتها به شرطي كه قوانين شهر شعر را رعايت كنند و از ذات شعر كه تسخير ناشناخته‌ها و نو از نوست و معيارش زيباشناسانه است، دور نمانند.
همان‌گونه كه مي‌دانيم قدما در تكثير اثر مشكل داشتند. كار گوتنبرگ را حافظه افراد برعهده داشت؛ وزن رديف، قافيه، جناس، مراعات نظير و... كمك به در حافظه ماندن اثر مي‌كرد. آيا پساگوتنبرگ و چاپ و اكنون كه سال‌هاست با جهان تحت وب مواجهيم و گوشي‌هاي هوشمند آثار را با يك كليك در كسري از ثانيه مي‌پراكنند همواره بايد معطوف به آرايه‌ها و قوانين قدما ماند؟
نيما آمد تا رفته‌رفته شعر را به ذات نثر نزديك كند و نه البته به خود نثر؛ چراكه نثر معمول با نثر شعر اگرچه بعضا به ظاهر دم دستي آيد اما با چند بار خوانش آن به جور ديگر ديدن عادت مي‌بريم. نيما شعر را از عوامل دست‌ و پاگير و هدف‌گذاري شده و قصيده‌وار رهانيد.
در اينجا سعي مي‌كنم به موارد مطروحه از سوي «اعتماد» براي اين يادداشت پاسخ گويم. در واقع طرز شاملويي عبارت از چه مي‌تواند باشد؟
نقل به مضمون از شاملو است كه اصطلاح شعر سپيد نخستين‌بار توسط او در ايران مورد بهره‌برداري قرار گرفته است، اين اصطلاح را پژوهندگان ادبيات امروز بر آمده از زبان فرانسه دانسته‌اند: 
«Blank verse»
همان زمان در اين خصوص ان‌قلتي نيز تراشيدند كه اين معادلِ «شعر آزاد» است و منظور فرانسوي‌ها از شعر سپيد آن شعر مورد نظر و پيشنهادي شاملو نيست، چراكه شعر blank از بزنگاه وزن، خود را رها نمي‌داند و به ‌قولي پاگير وزن است و چون مانند هايكو هجايي‌ و تحديد شده در تعداد خاصي هجاست كه شعر blank بر پايه ده هجا سرشته شده است. اگرچه خود را از قيد قافيه رها مي‌داند، مانند «بهشت از دست شده» ميلتون! كه ولتر در مورد بهشت از دست شده اين شاهكار حماسي آييني كه وامدار عهد جديد و عهد عتيق است، چنين مي‌گويد: «بهشت از دست‌شده، تنها كتاب شاعرانه‌اي است كه يكنواختي و يكپارچگي و سبك نگارش در حدي بسيار عالي و كامل آشكار شده است؛ به گونه‌اي كه ذهن خواننده را به خوبي راضي مي‌سازد بدون آنكه كم و كاستي در حضور پرثمر تخيل وجود داشته باشد.»
اما، شعري كه در اروپا و امريكا خود را از بزنگاه وزن و قافيه رها مي‌داند «freeverse» يا «verselibre» يا شعر آزاد ناميده شده است. به علت ناشناخته ماندن جزييات ساختاري و فرمت اين دو شعر، بعضا در تفكيك شاخصه‌ها بين‌شان تداخل ايجاد مي‌شود، در واقع سوء برداشت‌هاي مطروحه هم از اين‌رو مي‌تواند باشد. شاملو جز روح آييني بهشت از دست شده از اين دست آفرينه‌ها در كنار عهد عتيق و عهد جديد كه منبع الهام ميلتون نيز بوده، بي‌بهره نمانده؛ نيز مشخصا در نحو شعري متاثر از ابوالفضل بيهقي بوده؛ نيز در پاره‌اي از كارهايش از فلكلور كه يكي از دغدغه‌هايش از زمان روزنامه‌نگاري بوده است؛ و اما اگر نيما را پدر شعر آزاد ايران بناميم و طرز نيمايي را با شاخصه سبك نوشتاري‌اش كه او نيز بسيار از منابع شاعرانه و دراماتيك كتب پارسي و اروپايي بهره برده، شاملو نيز با الهام از منابع ذكر آمده، پايه‌گذار شعر منثور ايران است با طرز شاملويي، در واقع هر طرز برخوردار از يك هيستوري و شاخصه‌هاي خود است.
هر شاعري در آغاز متاثر از شاعر الگو است؛ من به واسطه روحيه حماسي و تغزلي، اجتماعي بين شاعران بيشترين نزديكي را در اشعار شاملو مي‌توانستم جست‌وجو كنم؛ هم از اين رو اواخر دهه‌ بيست زندگي هنوز وامدار طرز شاملويي بودم، اما از كتاب «برشي از ستاره هذياني» به نوشته دكتر براهني در تكاپو رفته رفته استقلال را در بيشترينه شعرهاي «برشي از ستاره هذياني» و به‌ويژه مجموعه چامك‌هاي سال ۱۳۷۰ «آن‌سوي مرز باد» كه همزمان با «برشي از ستاره هذياني» چاپ شده بود، به تجربه نشستم.
البته در مباحث مربوط به طرز، طرز يك شاعر مختص هموست و داراي شگردهاي خاص او، شاعران نوجو تا جايي مي‌توانند به آن‌ شگردها نزديك شوند اما ماندن در باتلاق طرز بزرگان از آدمي جز نسخه فيك به بازار ادبيات تحويل نمي‌دهد. متاسفانه ما پساگذشتِ حتي قريبِ شش تا هفت دهه، هنوز شاعراني داريم كه نتوانستند خود را از نزديك شدن به طرز شاملويي برهانند. يعني ره‌توشه بگيرند و سپس قدردان از آن جدا شوند. برخي شاعران كارگاه‌دار ما نيز متاسفانه استقلال و زيست مستقل را به شاعران زيرمجموعه به‌رغم پر سني ياد ندادند كه هنوز دارند از خاطرات همان كارگاه‌ها ارتزاق ادبي مي‌كنند.
شاملو نيز زود راه خود را از نيما جدا كرد، چراكه او شاعر مدني و شهري بود و دل در گرو طبيعت نداشت، چراكه ياد گرفته بود از خود نيما هر كه بايد طبيعت خود را بنويسد و طبيعت شاملو شهر و مراودات شهري بود، دعواي‌شان سر آب و زمين و دام نبود، دعواها در شهر دعواهاي عقيدتي و خاستگاه‌شان از قدرت مدني بود، پس شاملو خود را در هيات ليدر ادبيات مقاومت روشنفكرانه يافت و مانند الوار زير بيرق آزادي سينه زد.
شعر شاملو هم از اين رو دستاورد يك سنت است؛ سنتي كه ريشه در طرز شاملويي دارد، اگرچه كودتاي او توانست نظم سنتي و نيمايي را به چالش گيرد و چرخش شعر از نظم به نثر و گوهر وجودي شعر را در وضعيت منثور صراحت ماهوي بخشد.
هر طرزي پساتوليد آفرينه اگر در خود نوزايي نداشته باشد، خيلي زود نخ‌نما مي‌شود. بخشي از اين نخ‌نماشدگي، ناشي از تغيير ماهوي مناسبات جوامع انساني است. زماني تحزب سبب رشد شاعر مي‌شد اگرچه او را به بردگي فكري دكترين‌هاي سياسي مي‌كشاند اما يك واكاوي گذرا به ما نشان خواهد داد كه خيل قابل‌توجهي از شاعران و هنرمندان محصول پروپاگاندا بوده و هستند، بسا شاعران با استعدادتري كه در عزلت ديده نشدند و اين دستاورد همان زشتي مناسبات مافيايي جوامع محسوب مي‌شود.
نسبت طرز شاملويي با شعر آزاد نسبت زيرمجموعه‌گي است چنانكه طرز نيمايي نيز زيرمجموعه شعر آزاد است اما شعر منثور زيرمجموعه شعر آزاد است و با طرز نيمايي رابطه سويه‌‌گي‌اش جداسرانه است. ما شعر آزاد داريم كه زير مجموعه‌اش به دو بخش منظوم و منثور تقسيم شده است. طرز نيمايي و طرز شاملويي دو سويه شعر آزادند.
طرز شاملويي شق دوم پساطرز نيمايي است. نيما از نظم نهال شعرش را پروراند، شاملو از نثر. در واقع شعر نيمايي در ادبيات ما هنوز مي‌توانست تا مقطع دست‌كم دهه پنجاه حرف‌هاي بيشتر و ديگري بزند اما كودتاي شاملويي اگرچه در ظاهر دست خيلي از نوآموزان شعر منثور را گرفت و به عرصه آورد اما همچون هر جريان پر نفوذي ناخالصي هم داشت، شاعران دست و پاگير شعر منثور و خاصه متاثر از طرز شاملويي كم نيستند كه در واقع هنوز دارند براي دل خود مي‌نويسند و شاعران پاره وقت هستند نه تمام وقت و حرفه‌اي.
در اواخر دهه بيست و اوايل دهه سي اتمسفر سياسي و روشنفكري سبب پيشتازي شعر امروز شد. بخش باسواد جامعه ديگر شعر منثور را به عنوان شعر پذيرفته بودند و نشريات بسياري از پايتخت و رشت محل چاپ اشعار شاعران نوگرا شده بود و شمارگان نشريات روشنفكري بالاي ده هزار نسخه بود. در واقع از دهه سي تا مدت‌ها شعر طرز نيمايي و شعر طرز شاملويي دوشادوش هم پيش رفتند. البته شاهين‌پراكني‌هاي تندر كيا و اشعار آوانگارد و غيركاربردي و افراطي‌گرايانه هوشنگ ايراني تنها توانست در رده تفنن‌هاي شعر منثور جاي گيرد. مداومت نداشتن و پيگير نبودن و عدم برخورداري از جوهره كشف و شهود شاعرانه از دلايل كنار ماندن جريانات ياد شده بوده است. اخوان ثالث، اسماعيل شاهرودي، منوچهر آتشي، سهراب سپهري، فروغ، نصرت و... بدل به طرزهاي ديگر شدند. برخي مانند اخوان ثالث در نحو روايت به‌واسطه نزديكي زبان طبري با خراساني بيشترين قرابت را با نيما داشت يا آتشي كه در پرداختن به نمادهاي جنوب با نيما همداستاني و هم‌رايي كرد.
    
و اما آنچه مهم است تاكيد شود در موخره: 
بين شعر سپيد با شعر منثور، تفاوتي نيست. شعر سپيد در واقع همان شعر آزاد است. آزاد از قيد وزن و قافيه و بسياري از مناسبات شعر كهن. شعري كه آمد تا رتوريك خود را بسامد بخشد، مانند هر جريان نويي.
شاملو بنيانگذار و شاعر مهم يك طرز شعري در ايران است موسوم به شعر سپيد كه با شعر سپيد فرانسوي توفير دارد. شعر سپيد يك طرز از شعر منثور ايران است با شاخصه‌هاي زباني مانند كاربرد زبان فخيم، عبارات و كلمات آركاييك، افعال مصدري، تبديل وزن نيمايي به آهنگ دروني و... كه درصد فراواني‌اش بسيار و تاثيرش نيز چنداچند تاكنون ادامه دارد. اما انواع شعر حجم و موج نو و متفرعاتش شعر ديگر و شعر ناب و... گونه‌هايي ديگر از شعر منثورند كه يك طرزش با شعر سپيد شاملويي آغاز شد. بنابراين مي‌توان شاملو را پدر شعر منثور ايران دانست؛ چنانكه نيما از طرفي پدر شعر آزاد و از سويه‌اي داراي طرز خاص خود است در شعر آزاد.
آدورنو هنر را حتي اگر در بيان و اكسپرسيون (هيجانات انتزاعي) از سرشتي معطوف به فرديت برآمده باشد، در حيطه معناشناختي ماحصل فرهنگ و جامعه‌اي مدني، شهروندي و جمعي مي‌داند. به‌ گمانم او كه با اين اعتقاد آراي كانت، هگل، فرويد و لوكاچ را به‌چالش مي‌نشيند، خواسته به تعادل بين عقل و احساس بنشيند؛ چراكه ذات هنر در جست‌وجوي هدفي بالنده براي رسيدن به چنين تزويجي‌ است.
شعر برآيند انديشه و مجموعه باورهاي شاعر است؛ هم از اين رو به‌ مثابه آيينه زمان و زمانه تلقي مي‌شود. گونه‌اي كه صرفا آيينه دريافت‌ها و آگاهي شاعر از اطلاعات روزآمد است. اين تعهد با رديف‌هايي از ملاحظات زيبا‌‌شناسي در ذات شعر است.
هنرمند (شاعر) براي خلق آفرينه به فرديت نيازمند است؛ فرديت او در تزويج باورها و مشاهداتش بستر انديشه آفرينه‌اش مي‌شود. دخالت افراطي و دستورالعملي به نوعي منجر به افراطي‌گري و نفوذ به فرديت موردنياز آفرينشگر مي‌شود كه مي‌توان آن را مخل ذات آفرينش دانست، چراكه تراريختگي ايجاد مي‌كند و دستكاري درآفرينش آفرينه تلقي مي‌شود. بنابراين نقش انقباضي مي‌يابد. در چنين بزنگاهي‌ است كه جبهه مقابل، بحث هنر براي هنر را علم مي‌كند. مفهومي كه به عبارتي ديگر در خروجي از آن نوعي قلب‌شدگي را مي‌توان به عينه ديد.
مفهوم هنر براي هنر صرفا در مقابل هنر متعهد مطرح مي‌شود. در مقابل يك افراط- تفريط! هنگامي كه مي‌گوييم هنر براي هنر يعني رعايت معيار قشنگ‌شناسي و چون ادبيات و هنر سفارشي و بخشنامه‌اي كاناليزه شده و تماميت‌خواه است، مفهوم هنر براي هنر در مقابل آن افراط- تفريطي مي‌نمايد. در واقع هنر براي هنر: آفرينش هنر با عيار قشنگ‌شناسانه و رعايت استتيك است. گمانم آن مفهوم آدورنو در چنين وضعيتي نمود عيني خواهد يافت. حال ممكن است بگويند اين همه آفرينه‌هاي هنري مگر زير بيرق هنر متعهد آفريده نشده؟ آنجاست كه مي‌توان گفت اگر با ذره‌بين بگرديم در انبار كاه به استثنا شود پيدا سوزن ما، بنابراين استثنا نافي قاعده نيست و جزو ناچيزي از محتملات است و اينكه «اثبات شيء نفي ما ادا نكند» و تصريح كرد كه ديگر گذشت زمان‌هاي كه شاعر، عطار و منجم و حكيم بود. امروزه جهان در يد تخصص است.
بر شاعر ايرادي نيست اگر در گذشته يا حال مي‌تواند زبان توده‌ها باشد؛ اما به ‌شرطي كه به ذات زيباشناسي پشت نكند و دست در دست «شعار» ننهد. در واقع همه شاعران مدرنيست و پسامدرنيست به همگي اتفاقات توجه دارند. منتها شعرشان داراي رمزگان نويي است كه رمزشناسان به راحتي نمي‌توانند به آنها دست يازند. بايد تصريح كرد از همان زمان كه جنگ شعر و هنر متعهد و شعر و هنر غيرمتعهد مطرح شد، اساسا هر دو نهاد و گزاره ناصحيح بيان شدند، چراكه هنر در ذات خود به هيچ چيز جز زيبايي و زيباشناسي متعهد نيست؛ بنابراين اساسا هنر غيرمتعهد نداريم؛ چراكه هنر معطوف به زيبايي است و انديشه هنرمند براساس داده‌ها و باورداشت‌هايش غني شده و آماده آفرينش مي‌شود.
     طرز يك شاعر مختص هموست و داراي شگردهاي خاص او، شاعران نوجو تا جايي مي‌توانند به آن‌ شگردها نزديك شوند اما ماندن در باتلاق طرز بزرگان از آدمي جز نسخه فيك به بازار ادبيات تحويل نمي‌دهد. متاسفانه ما پساگذشتِ حتي قريبِ شش تا هفت دهه، هنوز شاعراني داريم كه نتوانستند خود را نزديك شدن به طرز شاملويي برهانند.
    شاملو شاعر مدني و شهري بود و دل در گرو طبيعت نداشت. ياد گرفته بود از خود نيما هر كه بايد طبيعت خود را بنويسد. طبيعت شاملو، شهر و مراودات شهري بود و دعواها در شهر دعواهاي عقيدتي و خاستگاه‌شان از قدرت مدني. پس خود را در هيات ليدر ادبيات مقاومت روشنفكرانه يافت و مانند الوار زير بيرق آزادي سينه زد.
    كودتاي شاملويي اگرچه در ظاهر دست خيلي از نوآموزان شعر منثور را گرفت و به عرصه آورد اما همچون هر جريان پر نفوذي ناخالصي هم داشت، شاعران دست و پاگير شعر منثور و خاصه متاثر از طرز شاملويي كم نيستند كه در واقع هنوز دارند براي دل خود مي‌نويسند و شاعران پاره وقت هستند نه تمام وقت و حرفه‌اي.
    نسبت طرز شاملويي با شعر آزاد نسبت زيرمجموعه‌گي است چنانكه طرز نيمايي نيز زيرمجموعه شعر آزاد است اما شعر منثور زيرمجموعه شعر آزاد است و با طرز نيمايي رابطه سويه‌‌گي‌اش جداسرانه است. ما شعر آزاد داريم كه زيرمجموعه‌اش به دو بخش منظوم و منثور تقسيم شده است. طرز نيمايي و طرز شاملويي دو سويه شعر آزادند.
    بر شاعر ايرادي نيست اگر زبان توده‌ها باشد؛ اما به‌شرطي كه به ذات زيباشناسي پشت نكند و دست در دست «شعار» ننهد. همه شاعران مدرنيست و پسامدرنيست به همگي اتفاقات توجه دارند. منتها شعرشان داراي رمزگان نويي است كه رمزشناسان به راحتي نمي‌توانند به آنها دست يازند. با آغاز جنگ شعر متعهد و شعر غيرمتعهد، هر دو نهاد و گزاره ناصحيح بيان شدند.
    اگر نيما را پدر شعر آزاد ايران بناميم و طرز نيمايي را با شاخصه سبك نوشتاري‌اش كه او نيز بسيار از منابع شاعرانه و دراماتيك كتب پارسي و اروپايي بهره برده، شاملو نيز با الهام از منابع ذكر آمده، پايه‌گذار شعر منثور ايران است. با طرز شاملويي، در واقع هر طرز برخوردار از يك هيستوري و شاخصه‌هاي خود است.

پاسخ علی‌رضا پنجه‌ای به طرح یک پرسش درمورد به‌کارگیری ادات تشبیه درچامک چه نظری داری؟

پاسخ به پرسش ادمین صفحه‌ی چامک‌اندیشان در اینستاگرام:
درمورد به‌کارگیری ادات تشبیه درچامک چه نظری دارید ؟
اساس نوآوری در شعر نو پارسی و هم‌از این رو در عرصه‌ی چامه و چامک گذر از همین بایدها و نبایدها بوده است، هر آرایه‌ و هر چه که فکر می‌کنید، به‌شرط ایجاد لذت نوآورانه و نه مستعمل و مهوع و پرت و پلاگویی به جای نوآوری و آوانگاردیسم و نه از سر ادا و اطوار،  در چامه و چامک محدودیتی ندارد. البته در  موارد مربوط به چامک خاص به‌تر است آرایه‌های قدمایی کارکرد نوآورانه داشته باشند تا چامک را طرفه‌تر و خواستنی‌تر و ماناتر  مطرح کند.  در چامک خاص می‌توانیم از آدات بیاوریم به شرط لذت چنداچند نه خرکیف شدن از تشبیه! نیما آمد تا بیدارمان کند، تشبیه محراب به ابروی یار، قرن‌هاست تکراری شده ، دنیا هر لحظه دارد رنگ دیگر می‌گیرد،  روز به روز،   ما شاهد نوآوری در هر‌ لحظه‌ی اکنون به اندازه‌ی  ده سال زمان گذشته  هستیم، در چنین بزنگاهی شرط انصاف نباشد که برخی به فکر وصل کردن بوق بنز روی ارابه و زین شترِ جلو‌دار کاروان‌ باشند، تعجب من از این است با این همه اطلاعات و دیتا در  زمان حاضر در قیاس با زمان نوآموزی ما  یک کلمه نشد دست کم از جنس کارگاه‌های رایگان مجازی ما کسی به ما یاد دهد، اما  ما  آن زمان که با نامه از هم خبر می‌گرفتیم  و یا توسط تلگراف،اما در مقابل از آخرین کتاب منتشر شده با خبر بودیم، کتاب اگر گران بود کرایه می‌کردیم، قرض می‌کردیم.این‌همه امکانات خواندن به‌صورت مجازی و حقیقی؛ بی پرده بگویم خب مشکل جای دیگر است به‌زور نه‌می‌شود،  سعدی گفته: 《پشه چو پر شد به‌زند پیل را》 تا پر شدن خیلی مانده، تلاش و عرق‌ریزان روح نیاز دارد، جماعت اگر فقط همین مطالب سایت یا کانال بنده را بخوانند اغلب پاسخ‌های از این دست در آن‌جا هست، از نه سالگی هر وقت لغت سختی می‌شنیدیم  از هم خانه‌ای کتاب‌خوان مان نمی‌پرسیدم،با او بحث می‌کردم تا با توجه به ده سال اختلاف  سن بلکه در لابه‌لای حرف‌هاش چیزی در بیابم،  می‌رفتم فرهنگ عمید باز می‌کردم، چه‌را؟ چون وقتی دنبال یک  لغت می‌گردی ده‌ها لغت  هم جلوی چشمت رژه می‌رود و این‌چنین چیز یاد می‌گرفتیم. اغلب پاسخ‌های از این دست در سایت و کانال  تلگرام من هست در قالب گویه، نقد، گفت و گو، چامه، چامک، ترجمه، سرمقاله و... ادبیات لقمه نمی‌کند در دهان کسی بگذارد این را خوب است به  نوآمدگان عزیز در ابتدا  بگوییم. حتا یک چامک هم سال‌ها پیش در خصوص جست و جوگری و دیدن و  نگریستن گقته‌ام:
نگاه کن!
می‌بینی!
#علی‌_رضا_پنجه_ای 
۲۳ آذر۱۴۰۰
#کارگاه_چامک

ترجمه‌ی چامه‌ی کرونا کرونا کرونا علی‌رضا پنجه‌ای  به انگلیسی توسط فانوس بهادروند

کرونا کرونا کرونا
چه‌قدر دوستت دارم
وقتی که گریز پا از کنار محبوبم می‌گذری
و خودت را به‌قول مامانم مانند دیوانه باد
می‌پیچانی به پر و پای هر چه که آدمی را از خط قرمز گذشت

کرونا کرونا کرونا
چه‌قدر دوست‌داشتنی با کسی دست نمی‌دهی 
در آغوش نمی‌کشی‌ش و می‌گویی حسابی ترسیدی ازم علی؟ 
تلخندی پسا آهی...
کاش بیایی و 
مرا در کلبه‌ای دور از هرچه باداباد بیابی
دیگر این زندگی 
به دوست نداشتن نمی‌ارزد کرونا...

 شعر :علی رضا پنجه‌ای
 برگردان به انگلیسی :
فانوس بهادروند

Corona Corona Corona 
How I love you
When you fleeing pass over
my beloved
And as my mom saying: 
Thee as the mad wind ,rotate to 
all that human kind 
crossing the red lines 

Corona Corona Corona 
How lovingly thee 
don't hand to anybody 
Don't hug anybody 
and telling me : Oh Ali 
Were you afraid of me ?
A bitter smile after an oh ...
If only come thou 
and find me in a far cottage 
afar from whatever 
may happen
This life is not Worth 
to be loveless  
Corona...

Poetry: Alireza  Panjeei
Translated into English :
Fanous Bahadorvand

https://instagram.com/stories/ar_panjeei/2723501882234056247?utm_medium=share_sheet

پاسخ به یک پرسش پیرامون وضعیتی در چامک، علی‌رضا پنجه‌ای

طرح یک پرسش در باره‌ی ادعایی در خصوص یک وضعیت از چامک
پرسش:آیا  چامک  دوسویه هم داریم .

 چامک به دلیل کوتاهی در اغلب موارد از خصیصه‌ی برعکس یا وارونه هم برخوردار است، بنابراین وقتی این خاصیت ماهوی‌ست و  در تعداد قابل توجهی از چامک‌ها قابلیت اطلاق  دارد، ماهیت و  شاخصه‌ی نوولاده بر آن نمی‌توان قایل شد، تا مشمول نام‌گذاری شود. ؛ چون این شاخصه در اغلب آفرینه‌های کوتاه شعر پارسی بوده است، و حتا در برخی ابیات شعر قدمایی، صنعت عکس یا وارونه  بوده، مضافن وقتی ما با وضعیت شعر مربع یا چامک چارگوش یا چرخانه‌چرخ، وسط‌چین و... مواجه می‌شویم که یک شعر را می‌توان چندین و چند بار 《با نحو و خوانش دیگر 》 خواند دیگر  وارونه خوانی چندان  بر نخبگی چامک نه‌می‌افزاید.  و اما ... قرار نیست که ما مدام سعی کنیم تا دیگران را از واضحات، آگاه کنیم؛  یا کارمان این باشد تا دیگران را از افتادن در دام شیادان نجات دهیم. همین که خودمان شمعی به‌افروزیم، از ظلمت کاسته‌ایم. در دنیای ما هرزه‌گویی چند برابر اثر هنرمندانه  و درست  فراوانی یافته است،  حرفه‌ای‌گری به ما گوش‌زد  می‌کند تا معطوف به‌کار خود باشیم ، به‌قول نیما آن‌که می‌‌دارد تیمار مرا، کار من است و  آن‌که غربال دارد از پس قافله خواهد آمد. و اما... کار  ما چامک‌اندیشانِ چامک‌ساز، رساندن مبانی درست و دست اول  به مخاطبان است، تا مانع رشد علف‌های هرز در  زمین حاصل‌خیز چامک شویم. 
نگاه کنید به چامکی از کتاب سوگ پاییزی،که ۲۷ آذر ۱۳۵۷ در  وزارت فرهنگ و هنر گیلان ثبت شده است:  
عشق را اگر در راه دیدی
بگو دیر است
امروز پاییز است

خب حالا از زیر بخوانید چه می‌شود؟
امروز پاییز است
بگو دیر است
عشق را اگر در راه دیدی

پاری...دوسویه‌گی به‌واسطه‌ی کوتاهی و ایجاز چامک در اغلب چامک‌ها ذاتی و فراوانی دارد،  هم از این رو امر متکثر ماهیتن برخوردار از ادعای حق انحصار نخواهد بود. چرا که فراوان است و امر فراوان خاص نیست.
اساسن صنعت عکس یا  به پارسی اگر به شیوه‌ی واضع چامک معادل پارسی‌اش را به‌کار گیریم( دوسویه‌گی) در تاریخ ادبیات شعری  نزد قدما سبقه دارد و اگر ما بخواهیم شکل نوآورانه‌ای از آن  پیشنهاد کنیم نباید پیش از آن  نمونه‌های دیگر وجود داشته باشد، یا نمونه‌ی  پیشنهادی ما باید ملاحظات و جوانب مضاعفی نسبت به نسخه‌ی متاخر داشته باشد. وجه عکس 
 و دوسویه  در  شعر نو بسیار  سبقه دارد ،  در کارهای خود من زیاد بوده و خب اگر کسی این وجه دوسویه‌گی را  از شاخصه‌های شعر من قلمداد کرد، این را او کشف نکرده بلکه   بودنش در شعر مرا قلمی و اعلام کرده است، پس هر اعلام شاخصه و آرایه و یا رتوریکی در چامه و چامک کشف منتقد نیست بل، اذعان اوست به بسامد آن در آثار شاعر مورد نظر. کسب اعتبار دیرپا در ادبیات، به این ساده‌گی‌ها نیست که با یک کلیک در دنیای مجازی بتوان دارای اعتبار شد، به‌تر است  به  مستر فیک‌های ادبیات بگوییم《عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری》.
نمونه البته در بین چامک‌های تاریخ ادبیات شعر معاصر کم نیست که بتوان آن‌ها را برعکس و وارونه خواند، پر روشن است که  تصرف در شاخصه‌های شعر دیگران آدم را واضع ، مبدع و مبتکر نمی‌کند، این‌ها البته از زمره بدیهیات ادبیات هستند.
پاینده باشند چامک‌اندیشان ِچامک‌ساز

#علی‌_رضا_پنجه_ای
کارگاه_چامک

آه آذر ۱۴۰۰

نگاهی مجمل به شعر  تمام سلول‌هایم انفرادی‌ست از مجموعه شعر عشق اول علی‌رضا پنجه‌ای ، فرزادمیراحمدی

آنی نگاه به نگاه تمام سلول‌های انفرادی شعری که بیست سال پیش تقریر یافته است:
#کریسمس_پابرهنه‌ها
#علی‌رضا_پنجه‌ای 
دکتر #فرزاد‌میراحمدی

کریسمس پابرهنه‌ها 

آنی نگاه به نگاه تمام سلول‌های انفرادی شعری که بیست سال پیش تقریر یافته است:
#کریسمس_پا_برهنه‌_ها
#علی‌رضا_پنجه‌_ای 
#فرزاد‌میراحمدی

کریسمس پابرهنه‌ها
«تمام سلول‌هایم انفرادی ست/ من حق ندارم/ تمام راه بی‌راهت بگویم/ امشب خدا حتما به زیرشیروانی سر می‌زند/ امشب برف می‌بارد/ به کاج‌های رنگارنگ بالادست نگاه!»
کریسمس پابرهنه‌ها/ص۹۶/مجموعه‌شعر عشق‌اول/علی‌رضا‌پنجه‌ای/انتشارات‌فرهنگ‌ایلیا/چاپ‌سوم۱۳۹۰/
«تمام »خیلی مهم است،« تمام»، «راه »،٬«تمام سلول ها»در شعر ،حجم« تمام »،همه ، سبب می شود که پدیده به پدیدار برسد و یک مفهوم وسیع شکل بگیرد، البته بدون خروجی در جامعه ؛ این شعر هم آن نگاه پدیدارشناسانه« نوئما» ،«نوئسیس» «هوسرل»ی را رصد کرده، هم خروجی معنامدارانه و زیستی اندیشه‌‌مدار را هدایت نموده است و واژه‌ی «حتما» و «خدا» ؛خدا قدیم است و حتما حکمی مطلق ،وقتی «شیروانی» و«کاج» و رنگ می آیند یک نگاه فلسفی_شبیه هستنده  بودن تا باشنده شدن_ زیستی _شاعرانه تا باشنده شدن _شکل زیبایی از زیبایی شناسی را شکل می دهد.
تمام راه                این فاصله سفید تداعی برف را برای مخاطب ایجاد می کند یک سفید خوانی برای یک مصداق قابل رؤیت به اسم «برف» .اما بند آخر شعر /«به کاج های رنگارنگ بالا‌دست نگاه !»
حذف«کن»به قرینه‌ی این‌جا (بازی ) سبب می‌شود دیالوگ ایجاد شده که طی  فرآیند / «تمام سلول‌هایم انفرادی‌است»/ که یک گزاره‌ی خبری است در خصوص «من» به «توی» مشخص و معین ختم نگردد ،یعنی ناتمامی «من» ٬ «تو» و «او» در تصریفی معلق باقی می ماند 
دوباره به این واژه گان  نگاه کنیم 
«حق ندارم» ،«حتما »،«می بارد» ،«تمام »و همه به نگاهی معلق ختم می شوند .

کریسمس پابرهنه‌ها/ص۹۶/مجموعه‌شعر عشق‌اول/علی‌رضا‌پنجه‌ای/انتشارات‌فرهنگ‌ایلیا/چاپ‌سوم۱۳۹۰/

ترجمه‌ی شعر کریسمس پابرهنه‌ها توسط شهرام خوش‌نیاز:

Natale degli scalzi 
Tutte le mie cellule sono in isolamento.
Io non ho ragione.
Tutta la strada ti dico deviato.
Questa notte il dio passa sotto le grondaie.
Questa notte nevica.
Lo sguardo aiuto pini colorati sopra le mani.