چگونه چامک را نقد کنیم و در نقد به چه مقوله‌هایی باید دقت کرد و اساسا بر چه اصولی چامک را می توان نق

 دکتر نادر مسلمی:  چگونه چامک را نقد کنیم و در نقد به چه مقوله‌هایی باید دقت کرد و اساسا بر چه اصولی چامک را می توان نقد و بررسی نمود؟

نقد هر آفرینه بر اساس دیتاهای خود آفرینه و با نه یک سنگ محک همه‌کاره صورت می‌پذیرد، با این تاکید می‌توان گفت که هر آفرینه سنگ محک خود دارد، مقوله‌ی نقد دانش و مطالعات همه‌جانبه می‌طلبد، و جَنَمی خودبسنده می‌خواهد، لزومن تحصیلات آکادمیک از کسی منتقد بار نه‌می‌آورد، کارشناس چرا ، یعنی بر اساس گواهینامه‌ی صادره می‌توان این‌جا و آن‌جا مدعی برخورداری از تحصیلات مرتبط شد، اما این گواهی‌نامه مانند بسیاری از عزیزانی که تصدیق رانندگی دارند اما لزومن دارای تبحر در رانندگی نیستند، پس تحصیلات و حتا مطالعه‌ی آزاد مبشر منتقد ادبی نیست، البته مطالعه، سطح و دید هر آدمی را ارتقا خواهد بخشید، اما منتقد شدن جَنَم و جوهره و استعداد مورد لزوم خود را می‌طلبد؛ با این پیشاسخن خواستم به‌افزایم، ادبیات از زمره علوم انسانی‌ست و ساز و کارش با علوم نظری تفاوت ماهوی دارد، در کار نو بر خلاف قالب‌های سنتی که پیش‌تعریفی دارند برای نقد و بررسی‌ خود چه به لحاظ آرایه‌های لفظی و چه معنوی و مباحث پیرامون علم عروض و قافیه، در انواع شعر منثور همان آفرینه مصالح خاص سازه‌ی خود را در اختیارتان قرار می‌دهد، هم از این رو در خروجی آفرینه‌ی تولید شده می‌توان دید که در کمیت و کیفیت تا چه قدر آفرینش‌گر توانسته آفرینه را به 《اثر》 ارتقا دهد، ورنه هر آفرینه لزومن بدل به اثر نمی‌شود.‌ مطالعات همه جانبه در انواع ادبی، تاریخ و سیر تطور تاریخ تمدن، فلسفه، بهره‌ی کارآمد از آفرینه‌ها در رشته‌های متنوع، ارتقای سطح زیباشناسانه، شناخت انواع هنر و ادبیات دوره‌های حیات بشری و صرف تمامیت زندگی و گذشتن از لذت زندگی عادی مردم و حصر خانگی خود، و رنج‌های بسیار که در کفه‌ی نگاه معمول جز جنون نامش را چیز دیگری نمی‌توان نهاد، همه و همه‌ی زندگی تو عصاره‌ی‌است که این معشوقه‌ی تمامیت‌خواه _شعر_از تو می‌ستاند، در قیاس با آن‌ها که زندگی عادی می‌کنند، گیر آدم چیز قابلی نمی‌آید، مگر که با محک و عیار جنون بتوان به سنجه‌اش گذاشت. نقد بی شناخت این همه امکان ندارد. کار شاعر سیاحت و مطالعه‌ی بیرون و درون خود است، از رمان تا سیننا، تا عکس و نقاشی تا موسیقی و نجوم و فلسفه و الی ماشاءالله، شاعر مولدی وسیع‌الطیف و جامع‌الاطراف است، همه‌ی اکتسابات او و معلومات متخذه ذره‌ای بی جوشش درونش در خلق 《اثر》 موثر نخواهند افتاد. نقد در مداومت این همه رنج است که به بار خواهد آمد. در واقع توفیق خاص رفیق رفیق هموست ولا غیر. در نگاهی گذرا شما با مطالعه‌ی مبانی نظری مطروحه و مطالعات بینارشته‌ای ، و در محک با عیار الگوها خواهید توانست به نگاه چالش‌گر معطوف شوید و چون نقد برآیند فلسفیدن است و فلسفیدن یعنی چالش‌گری و ظن به همه چیز ، بنابراین با ارتقای سطح آگاهی در مبانی نظری و نمونه‌ها و مطالعه‌ی متون و گفت و گوهای نخبگان خواهید توانست گوش هوش خود را به فربه‌گی چالش‌گرانه نزدیک بگردانید. هر چامک به شما می‌گوید که با توجه به مصالح در اختیار و امکانات نیز چه‌قدر توانسته‌اید هوش را به فربه‌گی هوش نخبه‌گان نزدیک گردانید.

#کارگاه_چامک

۲۱ دی ۱۴۰۰ #علی‌_رضا_پنجه_ای

چوب‌خط‌هاي تنهايي زير چتر رشت ؛ شرح ديداري با رحمت موسوي‌گيلاني  ،علي‌رضا پنجه‌اي

روزنامه اعتماد

کد خبر: 179577

تاریخ خبر: ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۳ دي

چوب‌خط‌هاي تنهايي زير چتر رشت

شرح ديداري با رحمت موسوي‌گيلاني  ،علي‌رضا پنجه‌اي

روزنامه اعتماد ص اول و ص 11، پنج شنبه 3 دی 1400- علی رضا پنجه ای

رحمت موسوي گيلاني، شاعري كه هنوز بغض شاعران پارسي را از دربار هند مي شكوفاند، ديرسالي است كه بيماري نتوانسته گُل گونه هايش را زرد كند؛ اما و اما و اما اندوهي خانگي را مي شود در اعماق نگاهش ديد. منزل دخترم بودم، نزديكي هاي منزل رحمت كه مونيتور گوشي نام رحمت موسوي گيلاني را نماياند و صدايش كه انگار خستگي شاعرانه ام را تگ كرده باشد، گفت: زنگ زدم كه از تو بي خبر نمانم و حالي بپرسمت؛ احساس شرمندگي گويي همچو دلو آبي از پشت گردن تا قوزك پايم را خيس كرده باشد، سراسر هيكلم را فرا گرفت. ادامه داد: پنجه اي جان راستي اين تلويزيونم نه  مي گويد و نه روشنم مي دارد؛ ناگزير تلويزيون قديمي اتاق همسرم را موقتا به  كار گرفته ام از آن هم سر در نمي آورم. كمي با او مرور كرديم دكمه هاي كنترل از راه دور تلويزيون قديمي اش را؛ با خود گفتم تو كه تعميركار نيستي كه ناگاه ياد شعر نيما افتادم: <<ياد بعضي نفرات روشن ام مي دارد>> و از نيما نامي كه به او ربط مي يافت نه به شعرش به خاطرات  و مراودات ادبي اش مفري جستم؛ ها! نيما! نيمايي كه همو در دهه سي ردش را از گاراژ رودباررو (لوان تور) [رشت] گرفته بود تا هتل فردوسي، روبه روي مسجد جامع -در خيابان شريعتي كه زماني دفتر نخستين شوراي شهر پسا انقلاب شده بود- و بعد آورده بود با ناماياد عاليه خانم و شراگيم نوجوان، منزل خود تا ميزبان شان باشد. او را در اين كار ناماياد بهمن صالحي، جعفر كسمايي و البته مرادش ناماياد كاظم غواص، همراهي كرده بودند. باري... ديدن  رحمت مرا فرصتي رها در تعليق بود كه بالاخره محقق شد و به سرانجام رسيد. اول گفتم، ببينم كدام تعميركار را توسط دامادم كه مهندس عمران است و با تعميركاران در ارتباط، مي توانم معرفي كنم.

 

درنگي در خود سبب آمد تا با خود بگويم حالا برو ببين شايد مورد جزيي بود و خودت از پس اش برآمدي. در واقع با تغيير رنگ و وضعيت قابل مديريت بحران پاندومي قرن، فرصتي فراهم آمده بود تا خاطرم را از عذاب اين تاخير ناگزير به  واسطه  اين ويروس بدقلق، برهانم؛ اگر چه چارچوب ورودي خانه شاعر مشكل داشت و خوب چفت نمي شد و چون ديد هر كاري مي كنم در بسته نمي شود و خودش هم كه قلق در را مي دانست، موفق به چفت كردن در ورودي عمارت ويلايي نشد. براي رفع نگراني ام گفت پنجه اي جان، تو برو به سلامت، من به دامادم زنگ مي زنم يك كاري مي كند. نگران نباش. او با اين دست مشكلات روزانه و تنهايي من غريبه نيست.

اين پا و آن پا كردم آخر در كه چفت نمي شد <<سورت سرماي دي>> هم داشت به قول اخوان <<بي دادها مي كرد>> و سوزش مي آمد داخل خانه؛ هم از اين رو دلم آرام نمي گرفت و خاطرم در گرو اين صحنه  آخر -نگران و آزرده - باقي مانده بود؛ چشم هاي رحمت اما گام هاي نگران مرا آنقدر پاييد تا در حياط چفت شد و در گرگ و ميش كوچه گم شدم. نمي شد از فكرش آرام بگيرم، پشت فرمان ريو لكنته ام ياد ناماياد همسر شاعر افتادم كه بازنشسته  ارشاد بود و به  رغم اينكه به قول گيتي خانم همسر ناماياد صالح پور، احتياط مي كرد، در وضعيتي غيرقابل پيش بيني دچار بيماري پاندومي قرن شده بود، عجبا همسرش كه بود هر به چندي تماسي مي گرفت و من توسط مراوداتم، مشكلات شان را رفع مي كردم. حال فقدان او را مي شد به خوبي احساس كرد. به  واقع نامربوط نرانده اند كه خانه بي زن همچو خيمه اي است كه ستون ندارد. باري... دوست دامادش خودش را به استاد رسانده بود و مشكل هم از پريز برق بود كه موقتا حل شد. با خود چند كتاب از انتشارات دوات معاصر برده بودم برايش؛ نيز از نصيرا و هرمز. كتاب نشر نگاهم را نداشتم چون همان اوايل تمام شده بود يا كتاب نشر مرواريدم را تا ببرم برايش.كاش مسوولان اين شهر به  جاي در اختيار كردن تابوت ما و چند عكس يادگاري با جسد ما در مراسم تشييع و تدفين، كارشناسي را مي گماردند تا هر به چندي احوالي از شاعران و داستان نويسان شهر بگيرند. اين چند صباح عمر هم گذشتني است اما به  خاطر بسپاريد آنچه تاريخ از ما خواهد نوشت، بخشنامه ها و دستورالعمل هاي شما نيست. اگرچه از تاثير آنها بر زيست ما خواهند نوشت؛ وا اسفا كه برخي نهادها فقط شده اند پليس در خانه  و مراودات شاعر و نويسنده و همچي كه بوي الرحمن يكي از هر كدام مان بلند شد، اعلاميه صادر مي كنند و جسد را مصادره به مطلوب؛ اما پيش از آنكه بميري به  خاطر فلان متنت كه سواد فهميدنش را نداشتند، تو را در فهرست سياه مي نهند تا وقت زنده بودن، مي سپارند كه سراغ فلاني نرويد به اين و آن دليل. دليل؟! پرونده پر و پيماني است كه كساني براي تو جور كرده و انباشته اند كه درك شان لابد در سطح آن دسته از دكترهاي به مجلس راه يافته اي است كه موزه  لوور به آن عظمتي را بدل به جوك سال كردند. در سرزمين تمدن پارسيان پارسا، باري، نفهميدن كه دليل نمي طلبد! و خب آنكه كارش مميزي و منع است هم كه قرار نيست واخواست شود. او خود مي بُرد و خود مي دوزد. اشتباهي هم اگر گزارشت كردند از ديد ايشان اتفاق مهمي نيفتاده كه! نهايت از فهرست دوزخيان به فهرست بهشتيان منتقلت مي كنند.

باري... تا نفس مي كشي نمي گذارند نام تو در فهرست مفاخر شهرت درج شود؛ چراكه در دستورالعمل و فرهنگنامه  اداري ايشان انگار لوح و سنگ نبشته اي هست كه هر كس كه بر هر اشتباه از سياستگذاري ها و تصميمات ما صحه بگذارد و هيچ واكنشي جز طوطي شدن و رفتار مليجك وار از ما نگويد، از ما نيست.

چندان كه ديديم، در نمونه اقدامات ماضي: دو تا باند و يك آمپلي فاير و يك كارشناس كفن و دفن و شعار سوار نيسان آبي كنند و... پاري... فاتحه  مع الصلوات .

كاش دست كم در روز رشت، شهرداري شهر مي رفت دستي به رخسار خانه استاد مي كشيد يا به برخي تعميرات در حد مقدورات ايمن سازي و اورژانسي خانه شاعر مي پرداخت يا چه مي دانم ملاقاتي مي كردند در زادروز شاعر، روز شعر يا روز رشت و عيد و هر مناسبت مناسب احوال شاعر از سر دلجويي -و نه البته به سوداي عكس يادگاري جهت رزومه كاري-.

باري، به خود نگيرند مسوولان يكدست اين دوره  كه با شعار ساماندهي به برخي كوتاهي ها به ميدان آمده اند. سخن از رحمت موسوي گيلاني است؛ كسي كه بدون غزلياتش هم با مراوداتش در تاريخ ادبيات مام گربه سان، نقشي پررنگ داشته است.كسي كه با شهريار و سيمين و مهرداد اوستا و مشفق و بزرگاني چند از شعر قدمايي معاصر حشر و نشر داشت و روزگاري هم در دهه 30 ميزبان پدر شعرنو پارسي نيمايوشيج بود. كمتر كسي است در ادبيات ايران كه نامش را نداند.

رحمت موسوي گيلاني  در ولايت باران، مرجع شعر قدمايي ماست. اگر مي خواهي ببيني اشعار كلاسيكت وزن و وزنه اي دارد، او به  رغم آنكه بيش از هشت دهه از عمرش مي گذرد و آرتريت روماتوييد كهنه، دقيقه اي از عمرش نبوده كه رهايش كند اما هنوز با دو عصا در خانه دلتنگي اش راه مي رود و شاعرانه تنهايي هايش را چوب خط مي كشد.

* در عكس دوم كه در دهه 30 برداشته شده، ايستاده ها از راست جعفر كسمايي، رحمت موسوي گيلاني و بهمن صالحي و نشسته ها كاظم غواص و نيما يوشيج  هستند.

 شرح ديداري با رحمت موسوي‌گيلاني ،علي‌رضا پنجه‌اي

گویه از واقعیت تا حقیقت، علی‌رضا پنجه‌یی

گویه:تلاش برای ثبت درست واقعیت کمک به  حقیقتی‌ست که چون چشمه‌ی جان هر لحظه تو را نیز در بر خواهد گرفت.
۵ دی ۱۴۰۰

#علی‌_رضا_پنجه‌_ای

پیامی به چامک اندیشان چامک ساز، علی رضا پنجه ای

سبقت و نخبه‌گی چامک‌اندیشان را  جز  در خلق آفرینه‌هایی که به مکاشفه‌های  جهان‌های نامکشوف  نخواهد انجامید، متصور نیستیم.

چامک‌اندیشان ِ چامک‌ساز، سازِ چامک با تکیه بر  جان خجسته‌ی شما می‌رود که جانی جانانه بگیرد، و سوی سازیدنش آهنگی بگیرد که با تسری  فرمت‌ها و ریخت‌های گونه‌گون چامک‌مدار، سبب رُنسانس و نوزایی ماهوی در حیطه‌ی چامه‌ی نوین پارسی شود، هم از این رو در شب چله‌ی ۱۴۰۰ خورشیدی،بار دیگر  میثاق می‌بندیم که با الهام از روح بلند لسان‌الغیب   بر وجه زبانیت و آرایه‌های  خودبسنده پای بفشاریم تا بر  مکاشفه‌های گوهرمند و صیقلیِ چامک ، در اکنون جهانِ آفرینش جامه‌ای نو بپوشانیم، نو از نو، این است کاتالیزور و اتوماسیون  در رمزواره‌گی  سعادت و بالاینده‌گی و پویش چامک‌نواران. اکنون با فراهم آمدی بسترهای روزآمد در فضاهای مجازی و اصول فلسفه‌ی زیبایی‌شناختی فرهنگ، هنر و ادبیات، برای بَر شده‌گی  مهیای دگرگونه‌گی در عرصه‌ی هندسه‌ی  آفرینش چامکبر آن شده‌ایم، با عطف به ملاحظات اجتناب‌ناپذیر چامک، تحت عنوان چامک، همانا بسان  مسیح  جان‌فزای و روح‌القدس، عرصه‌ی چامه‌ی کوتاه جهان را نقش‌های دیگر زنیم، پاری...همه‌ی ابزارها آماده شده تا نام‌گذاری چامک برای هر آفرینه‌ی شعورمند نزد اقوام و زبان‌های ملل  در زبان پارسی  نامی خجسته و فراگیر گیرد، بی که از کنار  آفرینه‌های نخبه و تاپ حتا بداندیشان نسبت به‌خود ، معیار را نه میزان هم‌راهی وهم‌رایی تایید  آفرینه‌هامان، بدانیم، بل‌که به لحاظ کمی بر کیفیت نوزایی و ایجاد لذت بر اساس 《رفتار دیگر》در حیطه‌ی رتوریک و پارادایم‌های  منتهی به لذایذ نوین، کمر همت _محکم_ بربندیم؛  ما  در پی افزودن بر خویشاوند و رفیق هم‌خون و تحت ژنوم هم نیستیم، تکیه‌ی ما بر ژنوم مورد نیاز ما  در رشته‌های خویشاوندی‌ست منتها این نسبت خویشاوندی هرگزا برآمده از این باور غلط نیست که هر که با ما نیست بَر ماست!، چه؟ که این با ما بوده‌گی و محرم‌بوده‌گی، در حلقه‌ی چامک، حکایت از قدر و جای‌گاه رفیع هر آن کس است که  عیار رفاقتش چالش در جهت زیست دانش‌مدار  است که جز به لذت و زیبایی نظر نمی‌بندد، و مدام در پی نقد و چالش است حتا با واضع و شارح(نظریه‌پرداز )چامک، بنابراین عهد ما با شعور و فکر بکر و نوزاست، فکری که در جا نمی‌زند و جز به ابهت ادبیات مباهات نمی‌ورزد، ارج ما در مدار پرگار معطوف به هم آن نقطه‌ای‌ست  که چامک است و چامک همانا چامه‌ی نخبه‌،چامه‌ای که خود را خادم  گوهر وجودی می‌داند که هشیوار است و از ساختار گوهرفشان و چشمه‌ی نوزایی برخوردار است،  سامانه‌ای که حکایت از حلقه‌ای چالش‌مدار دارد و بس! پاری...  بین ما تنها و تنها همانا برآیندی جز افزونه‌های فراوانی‌بخش در حیطه‌ی لذت متن و مجازن متصور نخواهیم بود. بنابراین ژنوم مورد مباهات ما تنها در گرو مکاشفه در حیات  نو نخواهد بود. رشک و حسد نزد چامک‌اندیشان جایگاهی ندارد و سبب بلندمرتبه‌گی ما جز پیرامون آفرینه‌ در 《وضعیت دیگر》 نخواهد بود. اکنون می‌توانید این متن را با سرخط: سبقت و نخبه‌گی چامک‌اندیشان را  جز  در خلق آفرینه‌هایی که به مکاشفه‌های  جهان‌های نامکشوف  نخواهد انجامید، متصور نخواهیم بود،  در  کارگاه‌ها و گروه‌های پر تعداد چامک بپراکنید.

 

چامک اندیشان ِچامک‌ساز روز چامک روز تولد من نیست، هر روز که شما «چامک» خلق کنید آن روز روز چامک است

مدخل: دیده اید که وقتی پهلوان روی بند دارد با جانش بند بازی می کند دلقکی زیر بند و روی زمین ادایش را در می آورد و مسخره گی می کند تا بل تماشاچی از فرط اضطراب بل به او توجه کند  ؟ حکایت برخی از جاعلان عرصه ی ادبیات هم شده روزگار یالانچی های گرد  پهلوانان بندباز!  و اما  گویا یالانچی و دلقک چامک به همان رویه اقدام به  خلط مبحث کرده و  با گستاخی و سوء استفاده از نادانی و یا کم اطلاعی برخی از علاقه مندان  به چامک خود را  در فضاهای مجازی همه کاره ی چامک معرفی کرده است. هم از  این رو با توجه به نگرانی تعدادی از دوستانی که سال هاست به  چامک پیوسته اند و برای پیشبرد آن غیرت به خرج داده اند،  بر آن شدم  تا رسمن اعلام کنم : بدین وسیله از انتساب هر ابوالبشری به عنوان آن که از من نمایندگی چامک و تعیین روز به نام  واضع و شارح چامک دارد برائت می جویم ،  چامک اندیشان چامک ساز اما می توانند تحت عنوان چامک با حفظ حقوق واضع و شارح آن  و قوانین مربوط به حقوق پدیدآورندگان (مولفین و مصنفین) در جهت آفرینش در قالب انواع فرمت برای چامک های پیشنهادی به فعالیت در جهت تسری و فراوانی بخشی به این گونه ی ادبی بپردازند.  و من نیز با توجه به ضیق وقت همواره راهنمای ایشان از طریق برخی عزیزان که از نخستین گروندگان به چامک بودند، هستم . نا گفته پیداست چامک یک جریانی در شعر کوتاه ماست که واضع و شارح آن صاحب این قلم است و بس! شایان ذکر آن که در حوزه ی فرهنگستان  زبان نیز برای نامیدن شعر کوتاه در زبان پارسی نام چامک را مطرح کرده است مضافن گونه های نویی را ابداع  تئوریزه و به داوری جامعه ی ادبی گذاشته است  که مشروح آن طی مقالات  و گفت و گوها متعدد در جراید نیز در  همین سایت و رسانه های معتبر مجازی،  وکتاب های پزوهشی، پایان نامه های دانشگاهی عدیده در سطح کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا  سال ها پیش  ثبت و ربط شده است .

چامک اندیشان ِچامک‌ساز روز چامک روز تولد من نیست، هر روز که شما «چامک» خلق کنید آن روز روز چامک است.

چامک اندیشان ِچامک‌ساز، همان گونه که در مستندات معتبر موحود است، زادروز من ۲۷ اَمرداد ۱۳۴۰ است، گویا فردی کم‌آگاه و یحتمل با نظر سوء سعی داشته بین زادروز من و  چامک  پیشنهاد روز چامک را به زادروز خود تعمیم داده و   مطرح کند، هم‌از این رو به آگاهی علاقه‌مندان به چامک می‌رساند، متاسفانه علی‌رغم وجود مستندات موجود در رسانه‌های معتبر  از دهه‌ی هشتاد  و ثبت عنوان چامک در کتب پژوهشی و  پایان نامه‌های کارشناسی ، کارشناسی ارشد و دکترای ادبیات پارسی در دهه‌ی هشتاد، که برخی از آن‌ها در همایش بین‌المللی دانشگاه علامه طباطبایی موفق به احراز مقام برتر و سخنرانی در پیشگاه استادهای خارجی شده است،   برخی افراد با نیات سوء و انتساب چامک به خود و تغییرات سبک‌سرانه در  نحو آرای متنوع پیرامون چامک،  ،سعی نموده‌اند با  قلب واقعیت و تصرف اندوخته‌های معنوی دیگران به‌نام خود  بر بضاعت ناچیز خود بیفزایند،  هم از این رو به‌عنوان واضع و پیشنهاد دهنده‌ی نام چامک برای چامه‌های کوتاه ، و شارح گونه‌های جدید تحت عنوان چامک، صراحتن اعلام می‌دارد، چامک هنوز به‌عنوان یک وضعیت تجربی مطرح است و 《فرصتی بایست تا خون شیر شد》، هم از این رو از علاقه‌مندان  و کوشندگان جدی ادبیات امروز انتظار دارد جاعلان  و افرادی که با سوء  استفاده از ظرفیت‌های پدید آمده سعی در کسب آبرو برای خود داشته‌اند، صف خود را از  جاه‌طلبان و  جاعلان و سوء‌استفاده‌گران جدا کنند و   آرای مطروحه  پیرامون چامک را از طریق پایگاه  رسمی بنده و رسانه‌ها، کتب  و پژوهش‌های  معتبر دنبال کنند. 

۲۹ آذر ۱۴۰۰

علی‌رضا پنجه‌‌یی( پنجه‌ای)

  •