ايبنا: خبرگراری کتاب ایران، پست‌مدرنیسم و شعر معاصر ایران در گفت‌وگو با علی‌رضا پنجه‌یی؛

■ادبیات

جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰

بینامتنیت در سبک عراقی و هندی، ربطی به پست‌مدرنیسم ندارد

پست‌مدرنیسم و شعر معاصر ایران در گفت‌وگو با علی‌رضا پنجه‌یی؛

بینامتنیت در سبک عراقی و هندی، ربطی به پست‌مدرنیسم ندارد

نمی‌توان گسست از روایت خطی و منطقی در شعر معاصر فارسی را صرفاً به تأثیر پست‌مدرنیسم نسبت داد. نمی‌دانم بینامتنیت در سبک عراقی و سبک هندی، آرایه‌های صنعت عکس، توشیح، ماده تاریخ، و الخ چه ربطی به مدرنیسم و وضعیت پست‌مدرن دارد

http://ibna.ir/x6zdb

پست‌مدرنیسم و شعر معاصر ایران در گفت‌وگو با علی‌رضا پنجه‌یی؛

علی‌رضا پنجه‌یی، زاده‌ی ۲۷ مرداد ۱۳۴۰، شاعر، نظریه‌پرداز و روزنامه‌نگار ایرانی است. او فعالیت هنری را از سال ۱۳۵۰ در کوچه چهرزاد محله‌ی خمیران زاهدان رشت آغاز کرد. با عضویت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان باغ محتشم رشت، با دنیای کتاب و هنر نمایش آشنا شد. از نوجوانی رگه‌هایی از شعر از میان دفتر عقاید او که میان دوستان می‌چرخید تا برای تیترهای تعیین‌شده عقایدشان را بنویسند، بیرون زد. نخستین کتاب شعرش در آذرماه ۱۳۵۷ منتشر شد. خود گفته است که از سال ۱۳۶۰ به‌طور حرفه‌ای وارد جریان حرفه‌ای شعر شده است. پنجه‌یی در دهه ۶۰ با چاپ شعرهایش در مجله آدینه و نخستین تجربه سردبیری‌اش در ویژه‌ی هنر و ادبیات نشریه کادح و سپس با گفت‌وگوی گردون با او و انتشار کتاب برشی از ستاره‌ی هذیانی و آن‌سوی مرز باد در سال ۱۳۷۰، مورد توجه‌ی جریانات حرفه‌ای شعر امروز قرار گرفت. کتاب‌های او نیز همواره با استقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه بوده است. از پنجه‌یی حدود ۱۴ کتاب منتشر شده است. دو کتابی که نامشان آمد و کتاب عشق اول با سه چاپ از پرفروش‌ترین کتاب‌های او هستند. از دیگر آثار شعری علی‌رضا پنجه‌یی می‌توان به دو کتاب مسافرخانه‌ی بهشت گیلان و سُک‌سُک‌های عاشقانه اشاره کرد. او همچنین سردبیری نشریات زیادی را عهده‌دار بوده است.

با علی‌رضا پنجه‌یی پیرامون پست‌مدرنیسم در شعر فارسی، شعر در عصر دیجیتال و تأثیر شبکه‌های اجتماعی بر شعر، گفت‌وگویی کرده‌ایم که می‌خوانید:

ادامه نوشته

نشست کارگاه شعر در خانه‌ی فرهنگ گیلان:على‌رضا پنجه‌یی: شعر، معشوقه‌ی تمامیت‌خواه زندگی‌ست

علی‌رضا پنجه‌یی :https://t.me/davat1394/17139
شعر، معشوقه‌ی تمامیت‌خواه زندگی‌ست

نشست کارگاه شعر فارسی خانه فرهنگ گیلان دوم دی ماه هزار و چهارصد و سه با حضور علی‌رضا پنجه‌یی شاعر، نظریه‌پرداز ادبی و روزنامه‌نگار برگزار شد.
در ابتدای این نشست مزدک پنجه‌ای عضو هیات مدیره‌ی خانه‌ی فرهنگ گیلان پیرامون فعالیت ادبی علی رضا پنجه‌ای مقدمه‌‌ی مبسوطی را ارایه کرد.
سپس از ایشان خواسته شد تا ضمن پاسخ‌گویی به این پرسش‌ها پیرامون سایر مباحث پیرامون خود و ادبیات سخنرانی کند.
چه چیزی یک شعر را زیبا می‌کند یا یک شعر زیبا چه ویژگی‌هایی دارد و شما چه طور شعر می‌نویسید؟چه طور شعر در شما شکل می‌گیرد و مراحل ایجاد شعر چگونه است؟
علی‌رضا پنجه‌یی در این باره گفت: اگر دوباره به دنیا بیایم سراغ شعر نمی‌روم، چرا که ایجاد تعادل بین شعر، تعهد به زندگی و خانواده و اجتماع سخت است.
https://t.me/davat1394/17139

ادامه نوشته

پرسش و پاسخ  با علی‌رضا پنجه‌یی:بهتر است  جای چامک خاص و چامک عام بگوییم چامک بی‌تا و چامک همه‌گانی

پرسش و پاسخ:

چامک‌اندیش:گفتید چامک عام و چامک خاص؟

علی‌رضا پنجه‌یی: بله به‌تر است که به‌جای #چامک_عام بگوییم #چامک_همه‌گانی و به‌جای #چامک خاص بگوییم #چامک_بی‌تا، یعنی چامک با عیار و درصد اخلاص بالا؛ این‌گونه کل نام‌گذاری ما پارسی نگاری می‌شود.

در پاسخ به نگرانی چامک‌اندیشان: چامک دم‌بال سیاهی لشکر نیست علی‌رضا پنجه‌یی

علیرضا‌ پنجه‌ای:
در پاسخ به نگرانی چامک‌اندیش چامک نگار سرکار خانم قلاوند.
تا متنی خودش را در بالا نکشیده ، نقد ندارد که، نقد جفاست به هم منتقد، هم آن صاحب متن. در چنین مواقعی نوآموزان فقط متن‌هایی برای چامک را بخوانند و انواع چامک را تا ذهن‌شان درست تربیت شود . چامک نیازمند سیاهی لشکر نیست اهل ارفاق و لایک نیست. چامک سخت‌گیر است چون ما با تکثر متن مواجه‌ایم و وازده‌گی و دل‌زده‌گی نسبت به حتا متن‌های در حد شاه‌کار روا شده از بس متن‌های هچل‌هفت و باری به هرجهت فراوان شده. یک تکه جواهر در میان کوه سنگ‌ریزه گم می‌شود. همین امر در انتشار کتاب و جاگرفتن‌شان در قفسه‌ها سبب شده یک مخاطب ادبیات برای دقایقی که وقت می‌گذارد به نیت هدیه‌ کتاب برای یک دوست ، این مهم برای او وقت‌گیر و گاه غیر ممکن می‌نماید. ادبیات نیازمند سخت‌گیری‌ست نه به رویه‌ی دراویش دست‌گیری( معاضدت). چند چامک‌اندیش چامک‌ساز بر سیاهی لشکر می‌چربد. مگر من نمی‌توانم فالور بیفزایم، یعنی سیاهی لشکر؟ در واقع تعداد مخاطب جدی من محدود است، باقی همان به سیاهی‌لشکر نزدیک‌ترند.!
چامک‌نگاران شایسته است خود را به صف نخبگان نزدیک کنند و این مهم شدنی نیست مگر با ریاضت و عرق‌ریزان روح و غوطه‌وری در ژرفنا و مطالعه‌ی درست.
۱۱ شهریور ۱۴۰۱

علی‌رضا پنجه‌یی
یادداشت ۲
سپاس از سرکار خانم قلاوند، دکتر مسلمی و یکایک دوستان مدیر اکانت‌ها ، گروه‌ها و کانال‌هایی که تحت نام چامک در فضای مجازی فعالیت دارند. همه‌ی چامک‌اندیشان چامک‌ساز، دوستان! قصد چامک، تاربخ‌سازی‌ست و تحول ، و ارتقا بخشیدن به جای‌گاه چامک‌‌اندیشان . قصد ما نه کسب درآمد نه شهرت‌افزایی و نه چیز دیگر است. تمام تلاش ما سربازان ادبیات هزینه از ذهن و زبان و جان و عمر خویش است برای برتافتن پنهانه‌های زبان ملی و رسمی این زادبوم گربه‌سان در چامک! مصداق همان کلام لسان‌الغیب حافظ شیرازی‌ست که گوید:ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم_ از بد حادثه این جا به پناه آمده‌ایم.
بنابراین خود را آماده‌ی پرواز کنیم. ادبیات دم‌بال چهره نیست، چهره‌ها دم‌بال ادبیات روانه‌اند، ، برای عمر و وقت خودمان احترام قایل شویم، اگر نتوانستیم خودمان را به قله‌ی چامک برسانیم اشکالی ندارد هر نقطه از دامنه‌ی این کوه قله‌ی ماست همان‌جا با افتخار به‌ایستیم و از اوج‌گرفتن همرهان لذت بریم همه‌ی تلاش ما افزودن بر تعداد فاتحان قله است. بی که از ارزش همرهان دیگر کاسته شود. سخت بگیریم به هم تا چامک فربه و جاودانه شود و مگر افتخاری بالاتر از این هست که آینده‌گان بدانند هر یک از ما چه اندازه نقش در تثبیت چامک در تاریخ ادبیات داشته‌ایم؟

#چالش
۱۱شهریور ۱۴۰۱
#علی‌_رضا_پنجه_یی
@ar_panjeei
www.panjeei.ir
#کارگاه_چامک
#گویه
#چامک

پرسش و پاسخ‌های چامکانه‌  درباره‌ی به‌کار گرفتن واژه‌های کهن و باستانی

پرسش و پاسخ‌های چامکانه:

درباره‌ی به‌کار گرفتن واژه‌های کهن و باستانی
دکتر نادر مسلمی:
در باره‌ی کاربرد واژه‌ها و اصطلاحات غربی که قبلا پرسیدم فرمودید: «در چامه و چامک همه‌ی هنجارها توان ناهنجار شدن و تمام ناهنجاری‌ها توان هنجار شدن دارند به‌شرط آن‌که به خدمت ساختار آفرینه آیند و مانع تعالی آفرینه به اثر نشوند.» اکنون درباره‌ی به‌کار گرفتن واژه‌های کهن و باستانی در چامک نظرتان چیست، آیا به کارگیری آن‌ها هم جایز است؟
.
علی‌رضا پنجه‌یی:
یکی از دل‌مشغولی‌های چامه‌اندیشان چامه‌ساز آرکائیسم یا همان باستان‌گرایی است، چامه‌های احمدشاملو و مهدی اخوان ثالث در این خصوص بسامد و فراوانی قابل ملاحظه‌ای داشته‌‌ است، بنابراین اگر چامه‌ساز در چامه و یا چامکی لزوم کارکرد آرکائیک احساس کرد، به‌شرط آن‌که در ساختار چامه یا چامک به‌درستی بنشیند و منجر به نوزایی شود، قبحی که به همراه ندارد بل، زهی جای توفیق! چنان‌که فراجاه《 فرخی سیستانی》 در سده‌ی پنجم قمری فرموده: فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر_ سخن نو آر که نو را حلاوتی‌ست دگر.
در واقع در چامه‌سازی بین آرکائیسم و میل به دیرینه‌گرایی با به‌کارگیری واژگان و نظام نخ‌نما شده‌ی آرایه‌های مکرر و مستعمل فرق، کیفی‌ست، کارکرد عناصر چامه‌سازی به‌صورت مستعمل جز سد سدید استعداد حاصلی به‌بار نخواهد آورد. اما اگر کارکرد آرکائیک واژه‌ها فضای نوآورانه رقم زند ، هیچ اشکالی ندارد. اگر چه چامه‌ساز را بشایست که از ظرفیت‌ها و عناصر زبانی ،نحوی و زیبایی‌شناسانه‌ی روزگار خویش بهره برد و با پرشدگی از امکانات آن‌ها، به نوگرایی اراده نماید. هم‌از‌این‌رو کاربرد گویش‌ها نیز در زبان اصلی هیچ منعی نه‌دارد. بل‌که بر امر نو خواهد افزود. نو از نو! این مهم از اهداف راهبردی ما در حیطه‌ی ادبیات است .
ذات استعلایی اثر در وجه صیرورت آن بر 《بسط》 بنا شده و نه بر 《قبض》_البته در وجه کیفی_، ورنه در کمیت هم چامه و هم چامک ذاتن گشاده‌دستی نشان نه‌می‌دهند. خست _به‌ویژه _جزو ژنوم و وجه بارز چامک است، هم از این سبب در چون‌این بزن‌گاهی چامک‌ساز را شایسته آن به که توان مدیریت در مهندسی چامه یا چامک از خود بنمایانند. بین《 آفرینه》 و《 اثر》 می‌توان تفاوت پر رنگی ، پی نهاد؛ چه‌را که هر 《آفرینه‌》 اثر نیست، اما هر اثری یک آفرینه است.‌ می‌توان گفت چه خوش آن زمان که هر عزمی در کارگاه ذهن ما معطوف به پدیدآوری اثر باشد.
نا‌گفته نماند که یکی از نکات آسیب‌شناسانه‌ی چامه‌‌ی امروز، که چامک هم مشمول آن است اشباع و وازده‌گی مخاطبان ادبیات امروز نسبت به انواع آفرینه‌ها و کثرت پراکنش آن‌هاست. تربیت ذهن موثر در پی تاثیر اثر شکل می‌گیرد ولاغیر.‌ بنابراین باید نوآورانه در تببین و تشریح ظرفیت‌های نو در آفرینه‌هایی که قابلیت اثر شدن دارند _نیز_ کوشید.
نظام آرایه‌های گذشتگان اگر چه منبعی غنی برای ماست اما ما سربازان ادبیات نه‌باید صرفن از آن منابع تغذیه شویم، ضمن برخورداری و سرشاری از آن منبع غنی، باید بر غنای روزآمد آن نیز مجدانه به‌افزاییم. ادبیات کهن ما برای ساز و کارهای خود از آرایه‌ها یا همان صنایع بلاغی رایج زمان خود بهره برده‌است، اما بر ماست که ضمن سرشاری از آن بر اساس عناصر زمان خود، فکر افزودن بر آن آرایه‌ها با خلق نظام نوین آرایه‌های مختص زمانه و تاریخ هستن خود باشیم. این رسمی نکوست در زندگی اغلب موجودات هستی. به‌مورچه‌ها نگاه کنیم مدام در کارند و عاقبت اندیش. ادبیاتی که نوزایی نه‌داشته باشد ادبیات مرده‌است مانند مردابی که آینده‌اش جز باطلاق نیست اما ما رودیم، رودادرود! هم از این رو ماهیتن به پیش رو روانه‌ایم

علی‌رضا پنجه‌یی
۳۱ امرداد ۱۴۰۱

پرسش  دکتر نادر مسلمی از علی‌رضا پنجه‌ای واضع چامک

پرسش دکتر نادر مسلمی از علی‌رضا پنجه‌ای واضع چامک

پرسش‌گر:دکتر نادر‌ مسلمی چامک‌ساز:
در برخی اشعار امروزی خصوصاً چامک‌ها دیده می‌شود که از اصطلاحات و واژه‌های غربی استفاده می‌شود، آیا چنین کاری مورد قبول و پسند هست یا نه؟
علی‌رضا پنجه‌یی:
در چامه و چامک همه‌ی هنجارها توان ناهنجار شدن و تمام ناهنجاری‌ها توان هنجار شدن دارند به‌شرط آن‌که به خدمت ساختار آفرینه آیند و مانع تعالی آفرینه به اثر نشوند.
حتا قواعد بازی در داستان من نسبت به چامه‌ام ممکن است متفاوت باشد.

۲۴ امرداد ۱۴۰۱

#کارگاه_چامک

پرسش و پاسخ در باب چامک عام و خاص علی‌رضا پنجه‌یی

پرسش و پاسخ در باب چامک عام و خاص

هر شعری با چند پاگرد و در چند پاراگراف در یک ورق و لوح به‌صورت عام می‌تواند چامک تلقی شود اما نه چامک خاص. ببینید چامک دو وظیفه دارد یکی اطلاق تمام شعرهای کوتاه دنیا در زبان پارسی از قدیم تا جدید با عنوان چامک ، به جای شعر کوتاه که مرکب است و خب کار زبان یکی همین است که بدعت و نوآوری کند و ما یک نام‌گذاری برای هر قالب و شعر کهنه و نو و بیگانه در زبان پارسی کردیم در واقع به چامه که معادل شعر است یک کاف تصغیر افزودیم که البته واژه‌ی چامک نداشتیم ما و از چامه ساختیمش. مانند دخترک که کافش دلالت به کوچکی و کم سن و سالی دختر می‌کند بنابراین شایسته است ما سربازان ادبیات پس از نام‌گذاری چامک این نام را فراوانی بخشیم و بگویبم چامک به شعر کوتاه اطلاق می‌شود در زبان پارسی . این برای ادبیات پارسی خوب نیست که یک قالب از شعر هجایی ژاپن بشود نام هر شعر کوتاهش مگر زبان پارسی یکی از زایش‌مندترین زبان‌ها با قابلیت ساخت واژه‌گان متعدد نیست؟ سپس ما برای این نام عام چامک یک عنوان خاص هم ساختیم یعنی تئوریزه کردیم ، و این مهم ذره ذره در طول سالیانی چند محقق شد تا چامک خاص ما یا همان چامکی که از جوهر خالص چامک تغذیه می‌کند را به دنیای ادبیات معرفی کنیم، خود من شعرهای کوتاهم گاه مشمول چامک عام می‌شود و گاه چامک خاص. در واقع هدف ما از چامک‌های عام رسیدن به اکسیر و جوهره‌ی چامک خاص است ولاغیر و آن برازنده‌ترین مروارید این صدف است . چرا که گفته آمده: کلمات بسیار تباهی معناست.
#علی_رضا_پنجه_ای
۲۴ امرداد ۱۴۰۱

#کارگاه_چامک

گزارشی از نقطه نظرات  علی‌رضا پنجه‌یی  پیرامون محل دفن پیکر سایه و طرح آن  با مدیرکل ارشادگیلان

همشهری آنلاین: ۲۳ امرداد۱۴۰۱:

گزارشی در خصوص محل تدفین سایه: در گفت و گو با علی‌رضا پنجه‌یی:
آخرین جزئیات زمان و محل خاکسپاری هوشنگ ابتهاج | پیشنهاد یک چهره فرهنگی گیلان | چرا باغ محتشم مناسب خاکسپاری نیست؟

یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۸:۰۹

در گفتگو با همشهری آنلاین مطرح شد:

نزدیک به یک هفته از درگذشت زنده یاد «امیر هوشنگ ابتهاج» متخلص به «ه. الف. سایه» می‌گذرد که هنوز زمان قطعی مراسم خاکسپاری این شاعر پرآوازه مشخص نشده‌است.

هوشنگ ابتهاج

مدیرکل ارشاد اسلامی گیلان و دبیرستاد برگزاری مراسم خاک‌سپاری زنده‌یاد ابتهاج در گفت و گو با خبرنگار همشهری آنلاین اظهار کرد: طی آخرین هماهنگی‌ها از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و گفت وگوی مستقیم با «یلدا ابتهاج»، موافقت رسمی خانواده این هنرمند گیلانی مبنی بر به خاک سپردن پیکر آن مرحوم در شهر زادگاهش یعنی رشت اعلام شده است.

رضا ثقفی گفت: وزارت ارشاد از زمان اعلام خبر بیماری و بستری شدن زنده یاد ابتهاج جویای احوال او بود و از ساعات اولیه انتشار خبر فوت مرحوم ابتهاج وزیر فرهنگ پیامی صادر و طی تماسی با خانواده مرحوم آمادگی هماهنگی برای انتقال پیکر این هنرمند ایرانی و گیلانی به کشور را اعلام شد.

دبیر ستاد برگزاری مراسم خاک‌سپاری زنده‌یاد ابتهاج در رشت ادامه داد: از همان ساعات اولیه نظرها درباره زمان و محل خاکسپاری زنده‌یاد ابتهاج متفاوت بود. در ابتدا تصمیم بر این بود که این مراسم در تهران صورت گیرد اما با پیگیری‌های انجام‌شده از سوی استاندار و اداره کل ارشاد اسلامی گیلان موضوع به خاک سپردن پیکر این هنرمند گیلانی در رشت مطرح و در این رابطه اعلام آمادگی شد.

مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان تصریح کرد: هنوز زمان و مکان خاکسپاری زنده‌یاد ابتهاج مشخص نیست اما پیش‌بینی می‌شود آخر هفته آینده پیکر مرحوم ابتهاج در رشت به خاک سپرده شود.

وی افزود: با دستور مستقیم استاندار گیلان ستاد بزرگداشت و خاکسپاری مرحوم ابتهاج در اداره کل ارشاد و با نظارت استاندار متشکل از مدیران شهری، دستگاه‌های اجرایی، چهره‌ها و مفاخر ادبی و فرهنگی گیلان راه‌اندازی و دختر مرحوم ابتهاج نیز اعلام آمادگی کرد تا در جلسات به‌صورت مجازی حضور داشته باشد.

پیشنهاد یک چهره فرهنگی گیلان و استقبال مدیرکل ارشاد

«علیرضا پنجه‌ای» شاعر، نویسنده و روزنامه‌گار سرشناس شهر رشت هم در گفت و گو با خبرنگار همشهری آنلاین گفت: زنده‌یاد ابتهاج از وزنه‌های شعر فارسی معاصر است و خاکسپاری این شخصیت بزرگ ادبی جایگاه مهمی برای مرکز استان دارد.

پنجه‌ای بیان کرد: بی‌شک آرامگاه زنده یاد ابتهاج در آینده به یکی از نقاط مهم رشت تبدیل خواهد شد. از سوی دیگر مراسم خاکسپاری هم با جمعیت بالایی همراه خواهد شد. با این وجود شنیده می‌شود که قرار است پارک شهر یا همان باغ محتشم رشت از جمله نقاطی است که برای این کار درنظر گرفته شده که به عنوان یک شهروند این تصمیم‌گیری را به صلاح نمی‌دانم.

این شاعر و نویسنده ادامه داد: مهم‌ترین علت این است که باغ محتشم که یکی از اماکن تاریخی رشت است ظرفیت برپایی این مراسم را ندارد. بی‌شک با انجام این مراسم بخش عمده فضای سبز آن به شدت آسیب خواهد دید.

پنجه‌ای گفت: اگر قرار است پیکر استاد ابتهاج در رشت به خاک سپرده شود، پیشنهاد می شود مسئولان ذی‌ربط فضایی را به فضای شهری اضافه کنند و مکانی را در نظر بگیرند که در آینده به نقاط جذاب شهری تبدیل شود. همانطور که اکنون به دلیل نبود مکانی برای تدفین بزرگان گیلان و رشت شرایط را مشکل کرده در آینده این اتفاق نیفتد. گیلان و رشت چهره‌های بسیار بزرگ و در سطح ملی و جهانی دارد.

گفتنی است مدیرکل ارشاد گیلان از پیشنهاد علیرضا پنجه‌ای استقبال کرد و گفت: این نظر بسیار خوبی است و حتما در این روزها به آن توجه خواهیم کرد.

وی با اذعان به اینکه برای محل تدفین هنرمند گیلانی چند مکان ازجمله تالار مرکزی رشت یا باغ محتشم پیشنهادشده که باید طی رایزنی با خانواده مرحوم ابتهاج و استاندار گیلان به نتیجه نهایی برسیم، بیان کرد: فرصت تاریخی برای مردم فرهنگ دوست گیلان است زیرا باوجوداینکه این شخصیت ادبی و فرهنگی گیلانی در آن‌سوی دنیا دار فانی را وداع گفته اما دولت، مسؤولین استانی و ازجمله مردم فهیم گیلانی مطالبه می‌کنند تا فرزند هنرمند آن‌ها در خاک پرافتخار گیلان تدفین شود و این سندی از جامعه فرهیخته ونشان از غنای فرهنگ مردم فرهیخته رشت است.

کد خبر 697860

گفت و گوی روزنامه‌ی آرمان _دکتر نادر مسلمی با علی‌رضا پنجه‌ای

علی‌رضا پنجه‌‌یی در گفت وگو با 《آرمان ملی》: 
نقد برآیند فلسفیدن است

*گفت و شنید با علی‌رضا پنجه‌یی* دکتر نادر مسلمی(دکترای ادبیات فارسی، شاعر، ترانه‌سرا و خوش‌نویس):

روزنامه‌ی آرمان ملی، ۵ امرداد ۱۴۰۱، ص ۷:

■دکتر نادر مسلمی،آیا چامک یک شعر روایی است، یعنی روایتی است که راوی نقل می کند؟

□وضعیت اتمیک ماهیتن رخصت روایت  کلان  نمی‌دهد، اما تحلیل و هرمنوتیک متن و  بینامتنیتش گاه اگر چه در چند کلمه خود روایتی کلان از متن در پی خواهد داشت.‌ با این همه ذات چامک با روایت منافات ندارد، منتها تحلیل مشخص از شرایط مشخص باید داشت. از کودکی در باره‌ی نقاشی‌اش پرسیدم پس آدم‌های این خونه‌ی  کجا هستند، چرا نکشیدی، گفت دودکش‌ها را نگاه کن دارند دود می‌کنند، پس آدما تو اتاق‌ها هستند. ذهن یک کودک را ببینید چه‌گونه  از خرده روایت کلان روایت رصد می‌کند، بازگویی هنری و خلاقانه و نمادین بینامتنیت آن نقاشی هم‌چو روایت در چامک خاص است. 

■چگونه چامک را نقد کنیم و در نقد به چه مقوله‌هایی باید دقت کرد و اساسا بر چه اصولی چامک را می توان نقد و بررسی نمود؟

□نقد هر آفرینه بر اساس دیتاهای خود آفرینه و با نه یک سنگ محک همه‌کاره صورت می‌پذیرد، با این تاکید می‌توان گفت که هر آفرینه سنگ محک خود دارد، مقوله‌ی نقد دانش و مطالعات همه‌جانبه می‌طلبد، و جَنَمی خودبسنده می‌خواهد، لزومن تحصیلات آکادمیک از کسی منتقد بار نه‌می‌آورد، کارشناس چرا ، یعنی بر اساس گواهینامه‌ی صادره می‌توان این‌جا و آن‌جا مدعی برخورداری از تحصیلات مرتبط شد، اما این گواهی‌نامه مانند بسیاری از عزیزانی که تصدیق رانندگی دارند اما لزومن دارای تبحر در رانندگی نیستند، پس تحصیلات و حتا مطالعه‌ی آزاد مبشر منتقد ادبی نیست، البته مطالعه، سطح و دید هر آدمی را ارتقا خواهد بخشید، اما منتقد شدن جَنَم و جوهره و استعداد مورد لزوم خود را می‌طلبد؛ با این پیشاسخن خواستم به‌افزایم، ادبیات از زمره علوم انسانی‌ست و ساز و کارش با علوم نظری تفاوت ماهوی دارد، در کار نو بر خلاف قالب‌های سنتی که پیش‌تعریفی دارند برای نقد و بررسی‌ خود چه به لحاظ آرایه‌های لفظی و چه معنوی و مباحث پیرامون علم عروض و قافیه، در انواع شعر منثور همان آفرینه مصالح خاص سازه‌ی خود را در اختیارتان قرار می‌دهد، هم از این رو در خروجی آفرینه‌ی تولید شده می‌توان دید که در کمیت و کیفیت تا چه قدر آفرینش‌گر توانسته آفرینه را به 《اثر》 ارتقا دهد، ورنه هر آفرینه لزومن بدل به اثر نمی‌شود.‌ مطالعات همه جانبه در انواع ادبی، تاریخ و سیر تطور تاریخ تمدن، فلسفه، بهره‌ی کارآمد از آفرینه‌ها در رشته‌های متنوع، ارتقای سطح زیباشناسانه، شناخت انواع هنر و ادبیات دوره‌های حیات بشری و صرف تمامیت زندگی و گذشتن از لذت زندگی عادی مردم و حصر خانگی خود، و رنج‌های بسیار که در کفه‌ی نگاه معمول جز جنون نامش را چیز دیگری نمی‌توان نهاد، همه و همه‌ی زندگی تو عصاره‌ی‌است که این معشوقه‌ی تمامیت‌خواه _شعر_از تو می‌ستاند، در قیاس با آن‌ها که زندگی عادی می‌کنند، گیر آدم چیز قابلی نمی‌آید، مگر که با محک و عیار جنون بتوان به سنجه‌اش گذاشت. نقد بی شناخت این همه امکان ندارد. کار شاعر سیاحت و مطالعه‌ی بیرون و درون خود است، از رمان تا سیننا، تا عکس و نقاشی تا موسیقی و نجوم و فلسفه و الی ماشاءالله، شاعر مولدی وسیع‌الطیف و جامع‌الاطراف است، همه‌ی اکتسابات او و معلومات متخذه ذره‌ای بی جوشش درونش در خلق 《اثر》 موثر نخواهند افتاد. نقد در مداومت این همه رنج است که به بار خواهد آمد. در واقع توفیق خاص رفیق رفیق هموست ولا غیر. در نگاهی گذرا شما با مطالعه‌ی مبانی نظری مطروحه و مطالعات بینارشته‌ای ، و در محک با عیار الگوها خواهید توانست به نگاه چالش‌گر معطوف شوید و چون نقد برآیند فلسفیدن است و فلسفیدن یعنی چالش‌گری و ظن به همه چیز ، بنابراین با ارتقای سطح آگاهی در مبانی نظری و نمونه‌ها و مطالعه‌ی متون و گفت و گوهای نخبگان خواهید توانست گوش هوش خود را به فربه‌گی چالش‌گرانه نزدیک بگردانید. هر چامک به شما می‌گوید که با توجه به مصالح در اختیار و امکانات نیز چه‌قدر توانسته‌اید هوش را به فربه‌گی هوش نخبه‌گان نزدیک گردانید.

■چامک در وضعیت خاص و عام یعنی چه؟

□چامک در وضعیت خاص، همان یک چیز دیگر است. چامک که در معنای عام خود  پیشنهاد شده به کلیه‌ی شعرهای قدمایی هم‌چون دوبیتی ، رباعی و...اطلاق شود و نیز به ترجمه‌ی اشعار کوتاه جهان در زبان پارسی مانند هایکو و هر شعر مینی‌مال ،  نیز در وضعیت نوآورانه به تمام گونه‌های شعر  کوتاه ؛  و  چامک خاص نیز به شعری اطلاق می‌شود  با شاخصه‌ی اتمیک و همان گونه‌های کوتاه که با حفظ وضعیت اتمیک،   آفرینش آن شعر کوتاه  آرزوی هر شاعری با سطح زیبایی‌شناسی روزآمد ، نوآورانه و پیش‌رو است، مانند  جمله‌ای که در مراودات روزانه متداول است که:《 این هم شعره! اما این شعر  یه چیز دیگه‌ست.》، چامک در وضعیت خاص، همان یک چیز دیگر است. تفاوت این دو چامک عام و خاص را می‌توان در انگاره‌ای به زر و زرگری(چامک عام) و گوهر و گوهری(چامک خاص) متصور شد.

■استاد پنجه ای بزرگوار آیا شعر امروز را می‌توان ادامه‌ی شعر موسوم به دهه‌ی هفتاد دانست یا این که مسیر دیگری پیشاروی شعر امروز قرار دارد و به‌طور کلی شعر امروز را می‌توان محتوایی دانست یا زبان‌گرایی هنوز بر شعر امروز حاکم است؟ خصوصا شعر چامک، در واقع شعر چامک امروز چه وضعیتی دارد؟

□شعر اکنون به نسبت گذشته و آینده دارای شاخصه‌هایی برای تاویل است. پدیده‌ی شعر متاثر از انواع پدیده‌هاست، جامعه، زیست‌بوم، وقایع، اقتصاد، سیاست، تاریخ، فلسفه، فرهنگ، و هنر زبان و ادبیات و عوامل ژنتیک هم البته می‌تواند در آن نقش‌مند ظاهر شود. هیچ شعری در اکنونیت خود پا در هوا نیست، و ریشه در پدیده‌های یاد شده دارد و هر کنش تبارشناسانه که بر وجوه جوهره به‌افزاید،بی شک نقش‌مند است در آن. پیش از مطرح کردن میل برخی در مصادره‌ی همه‌ی کوشش‌های یک دهه در عرصه‌ی شعر به نفع جمعی نوآمده که اغلب با مراجعه به نخبگان ویژه‌گی‌های آفرینه‌هاشان را رصد کرده و سپس با مهندسی معکوس سعی کردند دستاوردهای ایشان را به نام خود رقم زنند.باید گفت البته این دسته از نوآمدگان آن زمان که الان خود نام‌آور شده‌اند به ما مراجعه کردند که ما می‌خواهیم ملاحظات متفاوت در شعر امروز را مطرح کنیم و از ما هم خواستند تا این کارشان را تایید کنیم. این‌ها نوآمده بودند و غوغاسالاری در اتمسفر ژورنالیسم زمان اصلاحات که به هر نابلدی امتیاز نشریه داده بود و ایشان هم به‌جای بهره از بزرگان _به‌واسطه‌ی در امان ماندن از بار هزینه_ سراغ تازه‌کارهای جویای نام رفتند، و البته آن‌ها هم فی‌التبع قدرت تمیز سره از ناسره نداشتند و نتیجه آن شد که سبب مطرح شدن این جماعت عجول و البته برخی از ایشان با استعداد اما کمتر اخلاق‌مدار شدند، در واقع حرکت شعر موسوم در دهه‌ی هفتاد از دهه‌ی اول توسط نیما آغاز شده بود و سپس در دهه‌ی چهل به اوج خود رسیده بود و پسا دهه‌ی پنجاه که دهه‌ی رکود بود در دهه‌ی شصت بسترهای ظهور متفاوت را فراهم آورد و در دهه‌ی هفتاد در اتمسفر اصلاحات توانست از فضای متکثر و موسع برای جولان بهره ببرد، سپس در دهه‌ی هشتاد به سمت اعتلای مضمون‌گرایی کشانده شود و سپس در اواسط دهه‌ی هشتاد با فراهم شدن بستر لازم ایجاد امکانات و در اختیار بودن اپلیکیشن‌های تحت نت گر بگیرد و شعله‌ور شود؛ تا این‌که در دهه‌ی نود شاهد تعالی شعر مضمون‌گرا، و در پی آن شعر زبان، باشیم. و البته مانور انواع شعرهای چند رسانه‌ای. و اما جانم برای‌تان بگوید که خود من در آغاز شعر موسوم به هفتاد در سال ۱۳۷۰ دو مجموعه شعر همزمان منتشر کردم《 برشی از ستاره‌ی هذیانی》 با پیشنهادهای معطوف به رتوریک و زبانیت که بسیاری از شاعران جوان و برخی منتقدان آن زمان به اثربخشی آن اذعان داشته‌اند، دکتر براهنی در مجله‌ی تکافو در معرفی آن‌ها به رسیدن کتاب به زبان مستقل اشاره داشت، نیز کاظم کریمیان در متن مقاله‌ی《صدای پای دگرگونی شعر امروز 》به شعرهایی با صدای پای تازه در اشعار ده شاعر که یکی آثار مرا نشانه رفته بود، اشاره داشت. نقش دکتر فرامرز سلیمانی، دکتر رضا براهنی که با کتاب خطاب به پروانه‌ها و سپس با مقاله‌ی من دیگر شاعر نیمایی نیستم، در حوزه‌ی تئوری کم کم خود را به جریان شعر هفتاد رساندند، نیز علی بابا چاهی علی‌رغم دیر رسیدن به کاروان شاعران شعر هفتاد در نوع معطوف به خود توانستند با شعرهای در وضعیت دیگر خود را به این کاروان برسانند. البته نقش علی بابا چاهی در معرفی خیل چهره‌های نوآمده‌ در مجله‌ی آدینه در دهه‌ی شصت و هفتاد کم نیست، اگرچه شعر او ربطی به جریان‌سازی در شعر هفتاد نداشته باشد چرا که شعر او خود به تنهایی اثرش بین جوان‌ها کم‌تر از جریان هفتاد نبوده است نیز تاثیر آشنایی نسل نوآمده در دهه‌ی هفتاد به ویژه نوآموزان کارگاه شعر دکتر براهنی در طرح مبانی نظری نو در زبان با توجه و تکیه به ملاحظات عرفانی و زبانی مولانا جلال‌الدین بلخی در خلق افعال جعلی و نوکارکردهای آن، و برآیند مطالعات دکتر براهنی در حوزه‌ی طرح مبانی فلسفه‌ی نظری زبان و پیوند آن با کارکردهای نوآورانه در ادبیات شعری اگر چه بین موتیف اشعار دکتر براهنی و شاعران نوآور هفتاد تفاوت ماهوی بوده است. اما می‌توان گفت روی‌کرد دکتر براهنی از یک‌سو شدیدن پست مدرنیستی در یک بررسی قیاسی ، هیستوریکال و تبارشناسانه بین آفرینه‌های دکتر براهنی، باباچاهی که بیش‌تر پسامدرنیستی‌ست هم‌چون رویایی و برخی شاعران موج نو ما را به چگونگی و حقیقت ادعا تا واقعیت بیش‌تر رهنمون خواهد شد. در واقع تاثیر رویایی و سپهری و احمدرضا احمدی بر برخی از شاعران موسوم به شاعران دفتر 《شعر دیگر》 نسبت به براهنی و بابا چاهی نقش‌مندتر ظاهر شدند. حتا نقش فروغ و نصرت در روند تکوینی جریان شعر موسوم به شعر مضمون‌گرا و نه لزومن شاعران شعر ساده، نقش پر رنگ‌تری داشتند. پاری... از جمع نوآمده‌ها در سال ۷۲ و ۷۳برخی از آن‌ها آمدند تا ما آن‌ها را به رسمیت بشناسیم که گفتیم خود راه بگویدت که چون باید رفت،جالب است برخی از این عزیزان تازه در سال ۷۳ نام‌شان در حد پاسخ به خوانندگان و ستون شکوفه‌ها مطرح بودند که از اتمسفر رسانه‌ای دهه‌ی اصلاحات بیش‌ترین فرصت طلبی را مغتنم شمردند و از فقدان حافظه‌ی تاریخی مخاطبان سود جستند و خود را در حد لیدر جریان مطرح کردند. البته درویش خصالی برخی پیش‌کسوتان به طرح و اثبات ادعای غوغاسالاران کمک شایان کرد. در سال ۷۳ به این دوستان جوان‌تر از ما گفتم: شما اگر آثاری شاخصه‌مند ارائه دهیدجای نگرانی ندارد با همان ارایه‌ی کارهای‌ شاخص‌تان، شاخص جلوه خواهید نمود. در همان آغاز دهه کتاب دیگر من که سال ۱۳۷۰ همزمان با 《برشی از ستاره‌ی هذیانی》 توسط پخش نشر چشمه توزیع شد در سراسر کشور 《آن‌سوی مرز باد》 بود که اغلب شعرهای کوتاهش کمتر شبیه کارهای کوتاه نو دیگر بود، نخستین چامک‌های این کتاب پیشتر در دهه‌ی شصت در مطبوعات مهم‌ هم‌چون 《آدینه》، دنیای سخن، چیستا و ویژه‌ی هنر و ادبیات کادح چاپ شدند، در واقع واضع چامک خود از نخستین شاعران دیگر نویس از دهه‌ی شصت بود که اوج آن در سال اول دهه‌ی هفتاد دستمایه‌ی نوآمده‌گان واقع شد، نو آمده‌هایی که هنوز نتوانسنه‌اند از امام‌زاده‌ی هفتاد دل بکنند و سراغ خدای‌گان نو و نوآوری‌های از نو روند. در واقع ما شعر بیست و سی و چهل و پنجاه و شصت و هفتاد و هشتاد و نو و صد نداریم، ما شعر در دهه‌ی بیست و سی و چهل و پنجاه و شصت و هفتاد و... داریم، همان‌گونه که در گفت و گوهای متعدد نشریات بارها در دهه‌های پیشین گفته‌ام.

■شعر در دهه‌ی هفتاد چگونه بود؟

□شعر در دهه‌ی هفتاد شامل انواع شعر مضمون‌گرا و اغلب در اتوریته‌ی طرز شاملویی بوده . کم کم شعر با محوریت زبان و گونه‌های دیداری‌ و سپس شعر حرکت، شعر اشیا، طنزهای شاعرانه با عنوان فرانو و شعرتوگراف، شعردیجیتال، وسط‌چین، شعر مربع، شعر نشانه، شعر رنگ، شعر مدور، چیستانه، شعرپستال، و گونه‌های کانکریت و خواندیدنی و اجرا شعرهای خاص کوتاه که از دهه‌ی پنجاه با نام من گره خورده بود و در دهه‌ی‌ پنجاه ، شصت و هفتاد و در دهه‌ی هشتاد با نام چامک نام‌گذاری و احراز هویت شد، نیز شعرهای چند صدایی، و.... جلوه‌ نمودند. جالب است دوستان نوآفرین بدانند که وقتی سومین کتاب شعرم《 برشی از ستاره‌ی هذیانی 》 در اوایل سال ۱۳۷۰ منتشر شد، عده‌ای گفتند آخر قاچی از ستاره‌ی هذیانی هم مگر داریم؟ و بنای تمسخر نهادند، بعدها برشی از مقاله‌ی...، برشی از کتاب... ، برشی از فیلم.... و.... فراوانی و بسامد گرفت.می‌خواهم بگویم جامعه‌ی دل‌بسته و قانع به سنت ، چه سنگ‌ها که پیش پای نوآوری نمی‌اندازند. اما در دهه‌ی هفتاد به‌ناگاه گرایش‌های متجددانه و نوآورانه به دنبال تکثر ترجمه و راهیابی آن متون به بازار کتاب، موجاموج سبب بخت‌یاری کتاب‌های تئوریک و مبانی نظری و فلسفه‌ی زبان تاویل متن بابک احمدی و مقالات ترجمه شده در نشریات متعدد سبب گرایش بیش‌تر به این روی‌کرد نو _علی‌رغم نقد آسیب‌شناسناسانه‌ی منتقدان نشریات متعدد دوران اصلاحات_ شد ، نیز در پراکنش این روی‌کرد تاثیر بسیار گذاشت و از طرفی موجب افسارگسیختگی بی حد و مرز و معرفی غوغاسالاران و بدل‌کاران به جای ستارگان شد.

■آیا می‌توانیم بین دو شعر چامک و سپید یک مرز مشخصی تعیین کنیم . معیار ما برای این تشخیص چه چیزهایی می‌تواند باشد؟

□قیاس مع‌الفارق است، قیاس بین کل و جز، چامک سپید یعنی شعر کوتاهی که به چهارچوب و شاخصه‌های شعر طرز شاملویی وفادار است. اولن طرز شاملو طرز مختص شعر کوتاه نبوده، طرز او بهره از آرکاییسم، استفاده از افعال به شکل مصدری، آهنگ تراوشیده از قافیه‌ی درونی به‌جاگزینی قافیه‌ی کناری و قرابت به نثر بیهقی‌ست. در کمال تاسف طیف‌بندی اشعار نو به شکل صحیح کم‌تر بین نوآمده‌ها تبیین یافته است. به زعم من: شعر نو ما با نام نیما تدوین یافت. شعر نیمایی دارای مرزبندی شاخص بین خود و انواع شعر کلاسیک است، شعری که از خط قرمز تساوی مصاریع گذشت و به قافیه درای دیگری بخشید و چگونه دیگر دیدن را و از خود نوشتن را یاد شاعران ما داد، شعر نیمایی اما هنوز در ایران دهه‌ها می‌توانست به خودآرایی بپردازد تا این‌که شاملو در واقع دست به یک کودتای مخملی زد و توانست در کوتاه‌ترین زمان طرز خود را به طرز غالب شعر نو در عصر تجدد ایران بدل کند. در واقع او به اندیشه‌ی نیما شتاب چنداچندی بخشید برای استیلایش و توانست با سویه‌ی پیشنهادی خود راه‌های میانبر بسیاری پیش پای شعر نو ایران بگذارد. شعر طرز شاملویی که به غلط معادل شعر سپید فرنگی‌ها شهرت گرفت، معادلش همان شعر آزاد است. چامک در هیات یک نام و عنوان برای مخاطبه، یعنی شعر کوتاه و در قواره‌ی یک وضعیت در شعر ما یعنی شعر کوتاهی که درصد خلوص جوهره‌اش بالاست. شعر کوتاهی که آدم با درنگ در آن پی به ذات نخبه و کم‌نظیرش ببرد.

روایت در چامک، پرسش دکتر نادر مسلمی و پاسخ علی‌رضا پنجه‌ای

دکتر نادر مسلمی،آیا چامک یک شعر روایی است، یعنی روایتی است که راوی نقل می کند؟

وضعیت اتمیک ماهیتن رخصت روایت  کلان  نمی‌دهد، اما تحلیل و هرمنوتیک متن و  بینامتنیتش گاه اگر چه در چند کلمه خود روایتی کلان از متن در پی خواهد داشت.‌ با این همه ذات چامک با روایت منافات ندارد، منتها تحلیل مشخص از شرایط مشخص باید داشت. از کودکی در باره‌ی نقاشی‌اش پرسیدم پس آدم‌های این خونه‌ی  کجا هستند، چرا نکشیدی، گفت دودکش‌ها را نگاه کن دارند دود می‌کنند، پس آدما تو اتاق‌ها هستند. ذهن یک کودک را ببینید چه‌گونه  از خرده روایت کلان روایت رصد می‌کند، بازگویی هنری و خلاقانه و نمادین بینامتنیت آن نقاشی هم‌چو روایت در چامک خاص است. 
#،علی‌_رضا_پنجه_ای
۸ پروردین ۱۴۰۱

چگونه چامک را نقد کنیم و در نقد به چه مقوله‌هایی باید دقت کرد و اساسا بر چه اصولی چامک را می توان نق

 دکتر نادر مسلمی:  چگونه چامک را نقد کنیم و در نقد به چه مقوله‌هایی باید دقت کرد و اساسا بر چه اصولی چامک را می توان نقد و بررسی نمود؟

نقد هر آفرینه بر اساس دیتاهای خود آفرینه و با نه یک سنگ محک همه‌کاره صورت می‌پذیرد، با این تاکید می‌توان گفت که هر آفرینه سنگ محک خود دارد، مقوله‌ی نقد دانش و مطالعات همه‌جانبه می‌طلبد، و جَنَمی خودبسنده می‌خواهد، لزومن تحصیلات آکادمیک از کسی منتقد بار نه‌می‌آورد، کارشناس چرا ، یعنی بر اساس گواهینامه‌ی صادره می‌توان این‌جا و آن‌جا مدعی برخورداری از تحصیلات مرتبط شد، اما این گواهی‌نامه مانند بسیاری از عزیزانی که تصدیق رانندگی دارند اما لزومن دارای تبحر در رانندگی نیستند، پس تحصیلات و حتا مطالعه‌ی آزاد مبشر منتقد ادبی نیست، البته مطالعه، سطح و دید هر آدمی را ارتقا خواهد بخشید، اما منتقد شدن جَنَم و جوهره و استعداد مورد لزوم خود را می‌طلبد؛ با این پیشاسخن خواستم به‌افزایم، ادبیات از زمره علوم انسانی‌ست و ساز و کارش با علوم نظری تفاوت ماهوی دارد، در کار نو بر خلاف قالب‌های سنتی که پیش‌تعریفی دارند برای نقد و بررسی‌ خود چه به لحاظ آرایه‌های لفظی و چه معنوی و مباحث پیرامون علم عروض و قافیه، در انواع شعر منثور همان آفرینه مصالح خاص سازه‌ی خود را در اختیارتان قرار می‌دهد، هم از این رو در خروجی آفرینه‌ی تولید شده می‌توان دید که در کمیت و کیفیت تا چه قدر آفرینش‌گر توانسته آفرینه را به 《اثر》 ارتقا دهد، ورنه هر آفرینه لزومن بدل به اثر نمی‌شود.‌ مطالعات همه جانبه در انواع ادبی، تاریخ و سیر تطور تاریخ تمدن، فلسفه، بهره‌ی کارآمد از آفرینه‌ها در رشته‌های متنوع، ارتقای سطح زیباشناسانه، شناخت انواع هنر و ادبیات دوره‌های حیات بشری و صرف تمامیت زندگی و گذشتن از لذت زندگی عادی مردم و حصر خانگی خود، و رنج‌های بسیار که در کفه‌ی نگاه معمول جز جنون نامش را چیز دیگری نمی‌توان نهاد، همه و همه‌ی زندگی تو عصاره‌ی‌است که این معشوقه‌ی تمامیت‌خواه _شعر_از تو می‌ستاند، در قیاس با آن‌ها که زندگی عادی می‌کنند، گیر آدم چیز قابلی نمی‌آید، مگر که با محک و عیار جنون بتوان به سنجه‌اش گذاشت. نقد بی شناخت این همه امکان ندارد. کار شاعر سیاحت و مطالعه‌ی بیرون و درون خود است، از رمان تا سیننا، تا عکس و نقاشی تا موسیقی و نجوم و فلسفه و الی ماشاءالله، شاعر مولدی وسیع‌الطیف و جامع‌الاطراف است، همه‌ی اکتسابات او و معلومات متخذه ذره‌ای بی جوشش درونش در خلق 《اثر》 موثر نخواهند افتاد. نقد در مداومت این همه رنج است که به بار خواهد آمد. در واقع توفیق خاص رفیق رفیق هموست ولا غیر. در نگاهی گذرا شما با مطالعه‌ی مبانی نظری مطروحه و مطالعات بینارشته‌ای ، و در محک با عیار الگوها خواهید توانست به نگاه چالش‌گر معطوف شوید و چون نقد برآیند فلسفیدن است و فلسفیدن یعنی چالش‌گری و ظن به همه چیز ، بنابراین با ارتقای سطح آگاهی در مبانی نظری و نمونه‌ها و مطالعه‌ی متون و گفت و گوهای نخبگان خواهید توانست گوش هوش خود را به فربه‌گی چالش‌گرانه نزدیک بگردانید. هر چامک به شما می‌گوید که با توجه به مصالح در اختیار و امکانات نیز چه‌قدر توانسته‌اید هوش را به فربه‌گی هوش نخبه‌گان نزدیک گردانید.

#کارگاه_چامک

۲۱ دی ۱۴۰۰ #علی‌_رضا_پنجه_ای

شعر دیداری و شنیداری در نگاهی گذرا

پاسخ گذرا به یک پرسش

می‌تونی توی یک خط شعر دیداری شنیداری رو برای من معرفی کنی؟

هر آن‌ متن شعری را که برای اظهار وجود معطوف به وجه دیداری شود شعر دیداری نامند. حتا بیت حافظ: چشمم از آينه داران خط و خالش گشت لبم از بوسه ربايان بر و دوشش باد چرا که با چشمم مصراع اول دیدار را با دریچه گشودن به تو هدیه می‌کند تا در مصراع دوم مدام لبت باز و بسته شود و شکل کامیابی و بوسیدن گیرد. یا پلورالیسم و چند صدایی در فرم شعر مربع یا وسط‌چین یا چرخانه‌چرخ که پیشنهادی من بوده.. یا وجه دیداری در اثر اخیر #مستند_شعر (چامه_نما) من که پرنده‌فروشی را نشان می.دهد یا آرایه‌های شکلی در شعرتوگراف‌ها مثلن مظاهر التذاذ مانند تضاد یا مراعات نظیرها، جناس ، ایهام و .... در شکل‌های آمده به‌جانشینی سنت صنایع شعری هم‌چون: مراعات نظیر که معطوف به کلمه و شنیدار است. شعری که برای چالش و دریافت چیستی‌اش به وجوه دیداری نیازمند باشد. وجه دیداری، در واقع پررنگی مرز شعری‌ست که اساسش بیش‌تر بر شنود و گوشیدن است مانند غزل ، مثنوی ، قطعه ، دوبیتی، رباعی و ترانه‌ که بر اساس سنت شعرهای ما وجه بیانگری دارند. صنعت و آرایه‌ی توشیح و عکس اما در شعر قدمایی وجه دیداری دارند. شعر شنیداری نیاز مبرم به دیدار متن ندارد و آرایه‌هایش توسط گوش قابلیت احراز دارد.

دهم تیر۱۴۰۰

#علی‌_رضا_پنجه_ای

تاریخ معاصر تهران مدیون منظومه‌های سپانلوست، گفت‌و‌گوی فرهیختگان با علی‌رضا پنجه‌ای

در مورد محمدعلي سپانلو

گفت‌وگو با علی‌رضا پنجه‌ای، شاعر و روزنامه‌نگار

تاریخ معاصر تهران مدیون منظومه‌های سپانلوست

 

روزنامه فرهيختگان:

مقدمه:علی‌رضا پنجه‌ای را هم شاعر و هم روزنامه‌نگار می‌دانیم. آثارش هم گواه این است كه بر هر دو كار مسلط است. او كه این روزها میانسالی را می‌گذراند، به جز فعالیت حرفه‌ای در نشریات، اولین دفتر شعرش را با عنوان «سوگ پاییزی» در ۱۷ سالگی به چاپ رسانده و چراغ شعرش تا به امروز روشن است. «هم نفس سروهای جوان»، «آن سوی مرز باد»، «برشی از ستاره هذیانی»، «گزینه‌ی شعر گیلان»، «عشق اول»، و اخیرا «شب هیچ‌وقت نمی‌خوابد» و «پیامبر كوچك» از دیگر دفترهای شعر این شاعر است. با علیرضا پنجه‌ای پیرامون شعر «نام تمامی مردگان یحیی‌ست» و ویژگی‌های شعر محمدعلی سپانلو گفت‌وگویی كوتاه داشته‌ایم.

در میان اهالی ادبیات نقل است كه شما برای نخستین بار شعر معروف «نام تمام مردگان یحیی ست» آقای سپانلو را به چاپ رساندید. این اثر چه سالی و در كدام نشریه به چاپ رسید؟

به گمانم سال ۶۷ بود، در واقع از شماره دوم ویژه هنر و ادبیات «كادح» كه آن روزها زنده‌یاد صالح‌پور و من و بهزاد عشقی (از اعضای شورای دبیران نشریه) انتشار آن را پی گرفته بودیم. عشقی بیشتر به سینما می‌پرداخت و از دوستان دیگر نویسنده كه می‌شناخت اثر می‌گرفت. من هم دبیر شعر و نقد بودم، هم كار مدیریت داخلی نشریه را انجام می‌دادم و هم ناظر بر صفحه‌بندی و امور گرافیكی بودم.
قرار شده بود از سپانلو شعر گرفته شود، من گفتم می‌خواهم بعد از مطالعه روی آثارش مصاحبه‌ای درخور شأن او در همان شماره داشته باشیم، این شد كه چندین پرسش كلیدی از سپانلو مطرح كردم. یادم هست مصاحبه جانانه‌ای شد. از دو یا سه شعر سپانلو ناگزیر بودیم تنها از یك شعر استفاده كنیم. این بود كه از این میان «نام تمام مردگان یحیی ست» برای چاپ انتخاب شد. من مطمئن بودم كه این اثر ازجمله آثار ماندگار سپانلو برای جنگ خواهد بود. این اثر در ژانر خود یكی از آثار ارجمند شعر نیمایی در دهه ۶۰ به‌شمار می‌رود.

 

چه ویژگی‌ای در این شعر باعث شد شما علاقه‌مند به چاپش شوید؟
ویژگی این شعر مربوط به ساخت زبانی اثر است، اثری كه از دل جنگ بیرون آمده با قضاوتی شاعرانه از روایت‌ها؛ راوی شعر شاعری است كه به خلق تصاویر ملموس اما استعاری نشسته است. سپانلو شاعر موفق منظومه‌های نو فارسی است. زبانش هر چند روایی است اما دلبستگی به تصویر دارد، منتها تصاویر او برگرفته از مظاهر زادبومی و پیرامون خود اوست و از سویی عینیت مظاهر مدنی در شعرهایش حرف اول را می‌زند.

 

بازخورد این اثر در جامعه ادبی و مطبوعاتی آن زمان پس از چاپ چگونه بود؟
ویژه‌های هنر و ادبیات گیلان در دهه ۶۰ همانند دهه ۴۰ كه شاهد انتشار «هنر و ادبیات بازار» توسط زنده‌یاد صالح‌پور بودیم، مورد توجه بسیاری قرار گرفته بود. استقبال از این شاعران و حتی بزرگان این عرصه، گیلان را به كانون انتشار ویژه‌های ادبی وزین و كم‌شائبه شهره كرده بود به همین دلیل جامعه ادبی روی شعرهای چاپ شده ما توجه و درنگ می‌كرد؛ شعر سپانلو هم خیلی زود در زبان‌ها پیچید.
سپانلو معروف به شاعرِ تهران است، از دیدگاه شما چه عنصری در شعرش باعث شده چنین لقبی بگیرد؟
تاریخ معاصر تهران مدیون منظومه‌های سپانلوست. او مدنی‌ترین شاعر ایران است. به‌ویژه زبان‌دانی‌اش (فرانسه)، حقوق‌دانی‌اش (منطقِ حاكم بر محاكمات برای استدلال اتهام و دعوا) سبب شد كه شعر او بهره بسیاری از ویژگی‌های جانبی شاعر برگزیند. او یكی از بافرهنگ‌ترین شاعران معاصر است كه در مصاحبه همیشه مطالب خواندنی‌ای برای مخاطب داشته است.

اگر خاطره‌ای از آقای سپانلو دارید برای ما بفرمایید.
زنده‌یاد بیژن كلكی نقل می‌كرد كه پیش از شاملو و منوچهر شفیانی با همكاری او خوشه را انتشار می‌دادند، می‌گفت: «سپانلو جوان مستعدی بود كه ما با او مصاحبه‌ای ترتیب دادیم، بعد در نبود صاحب‌امتیاز و مدیرمسوول عكس سپانلو را بردیم روی جلد و به خیال اینكه خوشه رفته زیر چاپ، دفتر نشریه را ترك كردیم. وقتی خوشه بیرون آمد دیدیم روی جلد عكس درشكه دارد، فهمیدیم كار كار مدیر مجله است. بعدها مدیرمسوول گفته بود: او هنوز جوان است و برایش زود است كه روی جلد بیاید.»
نیما راست گفته بود آنكه غربال دارد از پس قافله می‌آید. امروز لابد آن مدیرمسوول نیست شفیانی و كلكی هم، اما نام بزرگ محمدعلی سپانلو در شعر معاصر بیانگر درك صحیح آن روزنامه‌نگاران بود.

گفت‌و‌گو کننده:#سیدفرزام_حسینی

کارگاه چامک، آسیب‌شناسی چامک نزد نوخاستگان،  علی‌رضا پنجه‌ای

آفت کار چامک‌سراها  در جیست؟

خلق هر آفرینه نیاز به زیست خلاقانه و هنری دارد، با عکس گذاشتن و شعر برای عکس و نقاشی گفتن ، هیچ‌کس چامه یا چامک‌ساز نمی‌شود؛ باید زیست شاعرانه داشت، و سپس خودنویس شد و از خودِ زیست  ِ شاعرانه نوشت، از اهم نکته‌‌های مهم پاتولوژیستی و آسیب‌شناسانه  در کارگاه‌های مجازی و حقیقی یکی همین است. به عبارتی صریح‌تر تا زیست شاعرانه نداشته باشیم نخواهیم توانست به  خلق آفرینه‌ی ماندگار نایل آییم. کار و کار و کار، نیما نیک گفته: 《آن‌که می‌دارد| تیمار مرا | کار من است》، زیست شاعرانه  بدون آموزگار مجرب، بدون مطالعه‌ی هدف‌گذاری شده و سیستماتیک  ما را به اهداف حرفه‌ای‌مان نزدیک نخواهد کرد.  چشمه، آب و هوای مطلوب،  و سپس  سیراب شدگی از سفره‌ی آب زیرزمینی‌ می‌طلبد ، سپس بایسته است این غلیان و جوشش با ایجاد آبراهه هدایت شود سوی و  پای نهال مناسب اقلیمی و آب و هوایی آن منطقه تا نهال مورد نظر مطلوب رشد کند و بدل شود به درختی تناور که یا از سایه‌اش بهره‌مند کنی خود و دیگران را،  یا از ثمره‌ و میوه‌اش. کار خلاقانه  نیازمند  دید هنری‌ست، چرا که بدون برخورداری از جوهره‌ و تلاشِ لازم راه به‌جای نمی‌توان برد. بایسته‌است که بدانیم  درخت شعر ، درختی دیربازده است، مانند خوانندگی و بازی‌گری نیست ، که گاه  حتا انگار عمر نوح می‌طلبد، تا بتوانی با هدف‌گذاری درست به ماحصل نیک برسی.  در این گذار الگوهای مناسب چراغ راه تواتد، و درک این مهم لازم می‌نماید  که غوره نشده مویز شدن یکی دیگر از آفت‌های  پیش‌ِ روی هر  نوخاسته‌ای‌ست.

از سویی دیگر قوام کار  هر چامه‌ساز حرفه‌ای در گرو  داشتن جوهره،  تلاش و  مداومت است. با بداهه و آنک نویسی صِرف کسی شاعر و چامه و چامک‌ساز نخواهد شد،  هر 《آنکانه 》* نیز مستلزم ابتدا زیست شاعرانه و مطالعات پیوسته است.  هنگامی فرا می‌رسد که چون نبض کار دستت می‌‌آید،  و  برخوردار  از  ماهیتِ بهره از چراغ هدایت هستیم، دیگر ، خود راه بگویدت که چون باید رفت.

۲۹ اَمرداد ۱۳۹۹ خورشیدی، رشت

علی‌رضا پنجه‌ای

_________________

*آنکانه پیشنهادی برای چامه‌ها و چامک‌هایی که محصول بداهه، و بداهه نویسی و آنک‌سرایی یا به زعم راقم، آنک‌سازی‌ست.

پرس‌وگو، آیا چامک به همه‌ی انواع کوتاه شعری اطلاق می‌شود؟ علی‌رضا پنجه‌ای

 

پرسش یکی از تازه‌نفس‌های چامک‌ساز

آیا  از دید و نظر شما همه‌ی انواع شعر کوتاه مثل رباعی ، دو بیتی، و انواع نوظهور چامک محسوب می‌شوند؟

چامک  در مفهوم عام به همه‌ی کوتاه‌شعرهای جهان اطلاق می‌شود، در این میان چامک در معنای خاصش نظر به جوهره و ذات دارد، در واقع می‌توان گفت  هر چامکی چامک نیست و هر چامکی  چامک است، چامک در  مقامی  به معنای هر نوع شعر کوتاه ملل و  در مقامی خاص و دیگر دلالت بر همان وضعیت اتمیک کند، چامکی که جوهره‌ی نخبگی، نوآوری و اقتصاد کلام در آن رعایت شده و ماهیتن "دیگر" است، طوری که هرگونه دستکاری و ویرایش نتواند بر جوهره و ذات آن به‌افزاید. چامکی که در خود کامل است آن چامک "چامک دیگر " یا چامک نخبه و خاص است. پس چامک از نگاه ما دو گونه جلوه کند: یک گزاره‌ای که دلالت کند بر  وجه قالب، که آن اشارت دارد به گونه‌ها و انواع،   مانند: هایکو، دوبیتی، رباعی، تک‌بیت، طرح، خسروانی، و هر گونه شعر کوتاه  ملل، و دیگر  گزاره‌ای که دلالت کند بر جوهره و وجه اتمیک و نوآورانه، طوری که اگر سعی بر ویرایش شود چهارچوب شعر درهم ریزد. شعری  که جامع از جمیع جهات است و مانع  است از  آمد و شد هر تغییری. نخبگی نشان "چامک ِ دیگر" یا چامک  در مفهوم خاصش است، هم‌از‌این‌رو  در مفهوم عام،  به هر نوع، قالب و فرمت کوتاه شعری ملل اطلاق می‌‌شود.

شعر دوران ما شعر چندرسانه‌ای‌ست مصاحبه‌‌ی ماهان سیارمنش از روزنامه‌ی اعتماد با علی‌رضا پنجه‌ای

گفت‌ و گو با علي‌رضا پنجه‌اي به بهانه‌ی انتشار مجموعه شعر از خويش مي‌دوم

شعر دوران ما، شعر چند رسانه‌اي است

ماهان سيارمنش

روزنامه‌ی اعتماد، سه‌شنبه ۲۴ دی ۹۸، ص۸ و ۹

علی‌رضا پنجه‌ای ۵۸ سال پيش در ۲۷ اَمرداد ۱۳۴۰ خورشيدي در ساوه به دنيا آمد؛ از پدر و مادري كه هر دو اهل رشت بودند. در سال‌هاي نوجواني به نوشتن علاقه‌مند شد و قالب شعر را براي آزمودن طبع خود براي نوشتن برگزيد. چنانكه خود مي‌گويد، نخستين شعرهايش را سال ۱۳۵۶ نوشت. با اين وصف بايد گفت، حاصل بيش از ۴ دهه شاعري او ۱۲ كتاب شعر است كه اولين آنها به سال مهم تاريخ معاصر يعني ۱۳۵۷ و آخرين‌شان امسال منتشر شد. از ديگر كتاب‌‌هاي شعر پنجه‌اي مي‌توان به عشق اول، پيامبر كوچك و شب هيچ‌وقت نمي‌خوابد اشاره كرد. با او به بهانه انتشار از خويش مي‌دوم آخرين كتاب شعرش، گفت‌وگويي انجام شده است كه مي‌خوانيد.

نوشتن شعر معمولا آميزه‌اي از ساختن و جوشش شاعرانه است. شما هنگام سرودن يك شعر با چه چالش‌هايي روبه‌رو مي‌شويد؟

غالبا كشف و شهودي شعر مي‌گويم. البته به لحاظ علمي نمي‌دانم اين واكنش ناگهاني از چه لابرينتي مي‌گذرد و ماهيتش چيست كه منجر به خلق اثر مي‌شود. چون در اين زمان بخش اكتسابات، خاطرات، مطالعات و هوش دچار قلياني مي‌شوند و همزمان به كار مي‌افتند. مسلما علم برايش از اين فرآيند تعريفي نزديك به حقيقت دارد. به عنوان نمونه كسي كه سكته قلبي مي‌كند يك‌سري عوامل در اين بيماري دخيل است؛ مانند مصرف دخانيات، خوردن غذاهاي چرب، عدم فعاليت لازم و كم ارج ‌نهي به ورزش و عناصر ژنتيكي؛ همين موضوع را بايد در شعر هم بررسي كرد تا به يك جمع‌بندي علمي رسيد. اما آنچه ما مي‌توانيم به لحاظ تجربي بگوييم، فرهنگ شاعر، گذشته شاعر، دغدغه‌ها و حساسيت‌هايش در پديد آمدن اثر خلاقه موثر است. فرض كنيد، حادثه‌اي طبيعي بسان زلزله پيش بيايد، من بعد از زلزله ۳۱ خرداد سال ۶۹ چندين ماه شعر نگفتم؛ طوري كه زنده‌ياد محمدتقي صالح‌پور مي‌گفت چطور چندين ماه شعر نگفته‌اي؟ مدتي طول كشيد تالمات زلزله فروكش كرد. از آن آه و واويلاهاي شاعرانه بسيار شنيديم. ولي خب ذات هنر به‌جست‌وجوي زبان ديگر است در آفرينش هنري. شعرهايي كه آقاي باباچاهي در گزاره‌هاي منفرد به عنوان نمونه كارهاي من استفاده كردند- و در نشريات هم بسيار بازخورد يافت- دو شعر من در خصوص زلزله بود. در آن شعرها كارگاه ذهن من از تمام ويراني و خسران‌هاي مادي و معنوي كه در زلزله ۶۹ اتفاق افتاده بود، متمركز شده بود بر يك دوچرخه و از دريچه تخريب آن زير آوار و ناكارآمدي‌اش به عنوان بازيچه كه به گونه‌اي استعاري و تشبيهي به آلام انساني در اين حادثه مي‌پردازد؛ شعر بازيچه چنين است:به زمين كه نلرزد دوچرخه‌اي بي‌ركاب/ بي‌دستگيره/ /كودكي/ هراسان روي كپه كپه خاك/ روياي بازيچه‌ی كودك/ فردا در كدام كوچه مي‌چرخد. بين همه آن ويراني و مرگ، ذهن من رفت پي ِ كودكي دبستاني؛ چراكه زلزله درست در ۳۱خرداد روي داد كه فردايش اول تابستان و روز رهايي دانش‌آموزان از قيد درس بود و با عشق دوچرخه‌سواري كودك دبستاني شب مي‌خوابد و فرداي اولين روز تابستان با ويراني خانه‌ها و كوچه و دوچرخه و مرگ خانواده و هم‌محلي‌ها و آشنايان مواجه مي‌شود. بنابراين تمام روياها، شور و شوق و دلبستگي‌هاي آن كودك را تحت لواي دوچرخه‌ روايت كردم. بوكوفوسكي مي‌گويد سعي نكن! اين جمله معني تنبلي را نمي‌دهد، بلكه منظورش جز اين نمي‌تواند باشد. يعني كه طبيعي باش. نيما هم مي‌خواهد بگويد آن‌ طور كه زندگي مي‌كني، بنويس. در شعري ديگر هم كه آقاي باباچاهي در گزاره‌هاي منفرد آورده، باد هم‌چون لالايي مادرانه در فضاي ييلاق در نظر گرفته شده كه گهواره بدون نوزاد را تكان مي‌دهد. كودك باد عنوان اين شعري سمبليستي انسان‌گراست:به زمين كه نلرزد:

مي‌جنباند گهواره‌ی خالي را / مي‌گويم: هواي چادر چه سرد است / چيزي نمي‌گويد؛ هيس! خوابيده كودك او آيا؟ / باد كه هوهوكشان تن مي‌سايد به‌صخره‌ها/  و غبار از کف ویرانه می‌برد/لختي درنگ مي‌كند/ سر مي‌آورد به چادر/ صداي گريه‌ی شبانه‌اي مي‌آيد/ مي‌جنباند او هنوز گهواره‌ی خالي را.

شعر قبل تمركزش روي شي است. از نظر من شما نمي‌تواني به شعري بگويي كه براي نمونه شعر قدمايي يا نو نيمايي باشد يا شعر منثور سپيد، حجم. موج نو، شعر ديگر يا انواع اشعار ديداري... برو روي شي يا انسان تمركز كن شعر و شاعرانگي شاعر و بررسي باقي عوامل دخيل است تا به چند و چون و چرايي پديدار شدن شعر پي بريم. شعر خودش قوانينش را در دم نگاريدن مشخص مي‌كند. شعر قانون و بخشنامه‌پذير نيست و تنها لذت زيباشناسانه را از همين ظرف و مظروف مطالبه مي‌كند به نظرم از طرف ديگر مساله نقد وجود دارد. در نقد بايد تعارف را كنار گذاشت و با آفريننده صادق بود. چون يك منتقد هوشمند مي‌تواند از دغدغه‌هاي آفرينشگر آگاه شود و به مخاطبان آفرينه بگويد كه در ذهن خالق اثر چه مي‌گذرد.

فشردگي و بلندي شعر   

مستقيمي با ارتباط برقرار كردن خواننده دارد يا خير؟ شاعراني مانند ادگار آلن پو معتقدند كه اگر شعري در يك نشست خوانده نشود از تاثيرش كاسته مي‌شود، شما تا چه حد با اين حرف موافقيد؟

هر شعري وضعيت خودش را خودش به وجود مي‌‌آورد و بر اساس همان قواعد بر چند و چون خود دلالت مي‌كند. ما نبايد شعر كوتاه فارسي را با نام هايكو صدا كنيم. چون هايكو يك قالب از شعر هجايي شعر كهن ژاپن است و نبايد هر نوع شعر كوتاه را هايكو بناميم. از مشخصه‌هايي كه من براي چامك ارايه كرده‌ام، روزآمد بودن و اتميك بودن آن است. دائو مي‌گويد:كلمات بسيار تباهي معناست. البته از اين عبارت نبايد خِست مستفاد شود. چراكه مي‌توان در يك چامك از چند كلمه استفاده كرد و در يكي چند برابر اما همان متن مختصر بايد بتواند ايجاد بينامتنيت كند. بُعدپذيري و پرهيز از بيان خطي و تك‌ساحتي، محك چامك موفق و چامك‌هاي عام ديگر است. چامك، چامه‌‌اي است كه بر اساس فن‌آوري روز توان انتقال سريع توسط پيام‌رسان‌ها و فضاهاي مجازي را دارد. گونه‌هاي نگاره‌اي پيشنهادي نيز هم‌آهنگ و هم‌‌ساز با ظرفيت‌هاي ديجيتال و گرافيكي اپليكيشن‌هاي موجود و در راه است. فن‌آوري بر اساس روند زندگي و اجتماع امروز بر اساس ضرورت‌ها سياستگذاري سپس هدف‌گذاري مي‌شود. متاسفانه جامعه انساني هنوز اين تغيير فرمت را باور نكرده تا براي بهره درست از آن برنامه‌ريزي هدفمند كند. هم از‌ اين ‌رو گلايه مي‌كند از تقليل فرهنگ چاپ. به ‌رغم گذشت زماني حدود 3 دهه از فراواني سخت‌افزارها و نرم‌افزارهاي گرافيكي و مناسب چاپ، هنوز خود را در شوك مي‌بيند از افت فروش و ورشكستگي تجارت چاپ كتاب و نشريات. البته حس درجا زدن در سنت چاپ، حسي ارتجاعي است اما حس نوستالژيك در بهره از كتاب و مطبوعات كاغذي فقط به عنوان يك نوستالژي مي‌تواند قابليت طرح داشته باشد. غفلت بيش از اين جايز نيست. بايد جامعه را از كودكستان‌ها و مدارس ابتدايي آماده شناخت از محاسن و معايب جهان نو كرد. بايد راه استفاده درست و منطقي از محصولات فن‌آوري را هر چه زودتر گسترش داد.

آنچه شما از آن به چامك ياد مي‌كنيد به لحاظ ساختاري چه مختصاتي دارد؟ به چه شعري مي‌توان چامك گفت؟

من نام چامك را براي هر نوع شعر كوتاه پيشنهاد داده‌ام و در نظرم دو گونه چامك بود. يكي اطلاق چامك به‌ صورت عام و يكي به ‌صورت چامك خاص. در واقع چامك عام هر نوع چامكي است كه همه از آن به عنوان شعر كوتاه نام مي‌برند. مثل متن منظومي كه اغلب بر سر در گرمابه‌ها يا اماكن كسب عمومي نصب مي‌شود؛ اما درك كارشناسانه ادبي دست‌كم به ما مي‌گويد هر كلام منظومي شعر نيست. چامك خاصي كه مورد نظر ماست، شاخصه‌هايي دارد. اين گونه چامك، تك ساحتي نيست روي يك نقطه متمركز است و در عوض ديدن دو يا چند منظر روي يك وضعيت جولان مي‌دهد. يعني اول داخل اتاق را توصيف نمي‌كند و بعد شما را به حياط ببرد. اگر در چامكي به جاي دو يا سه كلمه از چند كلمه بيشتر هم بهره برده شد، عيبي ندارد. به ‌شرط آنكه ماهيت تعريف چامك كه نظر به كوتاهي دارد و اين كوتاهي بر يك سوژه و منظر متمركز مي‌شود؛ اما چامه مي‌تواند بر چند منظر دلالت كند منتها شرط، رعايت جوهره معطوف به پرهيز از پرگويي است و رعايت اقتصاد كلام در قواره و اِشل فراخ‌تر. هم ‌از ‌اين ‌رو با حرف آلن پو كه نقل كرديد، موافق نيستم. چون مي‌توان در يك نشست قسمتي از شعري را خواند و به آن نزديك شد و در نشست بعدي با يادآوري نشست پيش، شعر را ادامه داد. شعر بلند سرزمين هرز تي.اس.اليوت و ايمان بياوريم ‌به آغاز فصل سرد فروغ فرخ‌زاد هم از نمونه‌هاي درخشان شعر بلندند. در شكل نوتر منظومه‌هاي دراماتيك، افسانه نيما از چنين خاصيتي برخوردار است البته بست به نوع گرايش شاعر هم دارد اينكه روايت‌محور است يا زبان محور. در كل ضرورت نيست كه تعيين كنيم يك شعر بايد چه مقدار باشد؛ اما خب تعيين زوايا و مساحت آن البته كاركردي سبك‌شناسانه دارد كه اين كاركرد ربطي به شاعر ندارد. شاعر شعرش را مي‌گويد و كارشناسان نقد و مباني نظري هستند كه به ارزيابي چند و چون آن مي‌نشينند. در دوران زيست ما همه چيز دچار تغيير فزاينده است. چون شتاب از شاخصه‌هاي توانمندي هر انرژي نوپديد آمده است بايد باور كنيم كه انرژي مكانيكي رفته رفته كم رمق شده و در حال بازنشستگي است. وقتي بسياري از اطلاعات را مي‌تواني در يك تراشه ذخيره كني بايد ظرف و مظروف را هم تغيير دهي. انرژي الكترونيكي است كه دارد، سلطه‌گري مي‌كند و طبعا بساط فن‌آوري كهنه‌شده را گنديده تلقي مي‌كند و همه را به جانب تسلط خويش فرامي‌خواند.

نكته ديگري كه در شعر جديد نسبت به شعر قدمايي وجود دارد، رفتن شعر به سمت نوعي فرهنگ مكتوب است. يك جور فاصله ‌گرفتن از شفاهي بودن. در منظر شما اين رويكرد چه دلايلي داشته است؟

نقطه عطف شعر قدمايي بهره از حافظه بود. مانند نگاه سنتي به هنر و قرينگي‌ كه از شاخصه‌هاي  

 هنر به سنت است. در گذشته شفاهيت اصل بود و هنوز كتابت صنعت نشده بود كه فراواني گيرد. كار دست استاد چه خوشنويس چه قلمكار از كميت برخوردار بود. از اين رو محدوديتش ريشه در فناوري خود زمان داشت. هنوز ماشين چاپي نبود، گوتنبرگي. بنابراين براي اينكه شعري حفظ شود، نياز به جناس، مراعات نظير و ديگر آرايه‌هاي شعري بود. شعر توسط حافظه و سينه به سينه نقل مي‌شد. وقتي گوتنبرگ آمد، ديگر نيازي به وزن، قافيه و رديف ديده نمي‌شد. شعر مشروطه نويد آن بزنگاه در راه را مي‌داد، نيما هم‌ چون يك برگزيده ظاهر شد و هم به شعر و هنر و ادبيات ما فرمان داد كه وقت ديگرشدگي است. شعر نيما محصول تغييراتي بود كه عباس ميرزا، اميركبير زمينه‌هاي بروزش را به ايران آورده بودند. مشروطه محصول نوخيزي سياسي، اجتماعي ما بود و نيما آمد و كارستان كرد.

نيما شعر فارسي را متحول كرد و توانست از چارچوب‌هاي شعر قدمايي عبور كند. با اين حال بخشي از پتانسيل شعر فارسي همچنان مشغول نوشتن شعر كلاسيك ماند. آيا نيما بر قالب‌هاي قدمايي و كلاسيك‌سرايان هم تاثير گذاشت؟

نيما فقط بر شعر ما اثر نگذاشت؛ هنرهاي ديگر هم به تبعيت از شعر كه مادر هنرهاي ما بود، مشق نوآمدي كردند. به هر حال نيما يك ضرورت تاريخ‌ساز بود و جدا از شعر به همه هنرهاي ما كمك كرد. بسياري با خواندن نامه‌ها و ارزش احساسات او دگرگون شدند. برخي هم مانند شهريار با سرودن دو مرغ بهشتي تا افسانه به استقبالش شتافتند. سيمين بهبهاني كه آفرينه‌هايش بيشتر ملهم از وضعيت شعر مشروطه و وضعيت شعر نيمايي و پسانيمايي بود چراكه وقتي وضعيتي نو در قالب‌هاي سنتي ارايه مي‌دهيد، خود را بيشتر نشان مي‌دهد چون ‌كه آن قالب‌ها با نمونه شعرهاي خود از شاعران نامدار در پس‌زمينه تاريخي ذهن مخاطبان حك شده‌اند تا فرمت‌هاي نوبنياد! دليلش هم عدم آشنايي لازم مخاطبان با فرم و مضامين آفرينه‌هاي نو است كه به‌ جز شاعران قدمايي امروزه حتي ترانه‌سرايان در كارگاه‌هاي ترانه ياد مي‌گيرند كه روي اشعار آوانگارد شعر نو متمركز شوند چون شاعران آوانگارد مانند سربازان پيشرو هستند كه راه را براي ديگران باز مي‌كنند. البته مسلم است كه محصول كنش آوانگارديستي به نفع شعر رايج است. بخشي جذب بدنه شعر رايج مي‌شود و بخشي هم كه جامعه فعلا قابليت پذيرش آن را ندارد در تاريخ ادبيات به حالت تعليق مي‌ماند تا در رويكردهاي مكرر يا نوآوري ديگر احيا شود. مي‌خواهم برگردم به پرسش‌تان درباره كوتاهي و بلندي بسته به نوع شعر دارد. امروز ما در دنيايي زندگي مي‌كنيم كه امكان دارد، شاعر براي نوع بيانش از انيميشن و يا حتي از بخشي از فيلم استفاده كند.

شما از شاعراني هستيد كه تمايل زيادي به طبع‌آزمايي در فرم‌‌هاي تركيبي از جمله فرم‌هاي گرافيكي داريد. چه ضرورتي شاعران امروز را به آزمودن امكان‌هاي ديگر هنرها و عرصه‌ها در شعر مي‌كشاند؟

شعر دوران ما شعر چند رسانه‌اي است. براي نمونه اينستاگرام به شعر ديداري، شعر اجرا و چند رسانه‌اي كمك كرده است. براي انواع شعرها، فرم‌هاي مختلفي پيشنهاد شد. شايد از بين همه اينها فقط يكي به نتيجه برسد؛ ولي تمام اينها به غنا و امكانات شعري ما كمك مي‌كند؛ بنابراين هميشه بايد آوانگارديسم را پاس بداريم. آوانگارديسم مانع بيهودگي و مرگ هنر و ادبيات است. هميشه نبايد طبق عادت پيش رفت و روش رايج و تثبيت شده‌ را مد نظر قرار داد.

در اين شعرهاي تركيبي نسبت انديشه با احساس در شعر چگونه نسبتي است؟

بسته به آن است كه شما چه انتظاري از انديشه و احساس داشته باشيد. بايد اين مميزه‌ها را در نظر داشت كه انديشه مي‌تواند بر وجاهتي عقلاني دلالت كند و احساس بر وجاهتي غيرعقلاني. وضعيت شعر به ما مي‌گويد كه اين شعر نيازمند عطف بر انديشه است. به هر حال، گاه چند عنصر با هم وضعيت شعري ايجاد مي‌كنند. در شعر هر اتفاقي ممكن است، بيفتد. قوانين شعر بر چگونگي وضعيت خود آن شعر دلالت مي‌كنند. حقيقت شعر به ‌طور ذاتي قوانين محدودكننده را برنمي‌تابد. سطح زيبايي‌شناسانه من آفرينشگر و مخاطب است كه عيار كمي و كيفي شعر را تعيين مي‌كند. براي نمونه زبان بيژن الهي نسبت به روزآمدي وضعيت شعر اكنون زباني كهنه است. در اين چند دهه در شعر ما اتفاق‌هاي خجسته كم نيفتاده است؛ اما كاهلي و منش غلط نقد ادبي و غربت شاعران كه سربازان بي‌مزد و مواجب هر فرهنگ و هر زباني به‌ شمار مي‌روند و عوامل ديگر كه نياز به آسيب‌شناسي جدي دارد در توسعه‌نيافتگي ما بي‌تقصير نيستند. بنابراين برگشت به گذشته، چه به لحاظ تاريخي، چه سياسي و چه در علوم انساني، بيانگر همان آسيب جدي است كه ما بارها گوشزد كرده‌ايم و گاه حتي هزينه‌اش را هم داده‌ايم؛ روشن است كه قدرت در دست سياستگذاران بوده و هم از اين رو نهاد قدرت هيچ‌گاه با توهم بيگانه نيست. بنابراين چون آحاد مختلف از مسوول تا آفرينشگر و مخاطب هر يك وظايف خود را به ‌موقع انجام نداده‌اند بنابراين حتي بين شاعران نيز تلاش يادآوري گذشته به ‌زعم خود طلايي و مكيف شدن از اين يادآوري راه را بر نقد گذشته مي‌بندد. نه دهه تثبيت شده 40 ملك طلق كسي است و نه دهه 70. غوغاسالاري، كنشگر را سر زبان‌ها مي‌اندازد اما در ژرفاي ادبيات به جنم نياز است. به معرفت نياز است تا اثري ماندگار شود. رودي كه به خود پيچيده هرگز به سرچشم‌هاش بازنمي‌گردد؛ اما اگر خودمان را به خويشتن خويش بازگردانيم شايد بتوانيم رود ديگري را از سرچشمه آغاز كنيم.

مي‌گويند شعر امروز خودارجاع است و خود را از ارجاعات برون‌متني بي‌نياز مي‌كند. چقدر با اين نظر موافق هستيد و شعر شما آيا در زمره اين شعرهاي خودارجاع قرار مي‌گيرد؟

در شعر من همه چيز را خود متن تعيين مي‌كند. در اين چامك درنگ كنيد:كلمه/ همه/ سر ريز خيابان من بود. استتيك اين نوع اشعار متفاوت است. گاهي يك نام، يك تقديم‌نامه، يك تاريخ و يا يك محل سرودن شعر ممكن است، وضعيت يك متن را از نثر به شعر و چامه ارتقا بخشد. شعر و نثر توفيرشان گاه بسيار نازك‌تر از مو ا‌ست.

در بحث خودارجاعي و برون‌ارجاعي متن، موضوع تقابل عينيت و ذهنيت هم پيش مي‌آيد. شعر شما بيشتر عينيت‌گراست يا ذهنيت‌گرا؟

عينيت و ذهنيت هر دو در شعر بسامدهاي خود را برمي‌تابند. به اين پرسش‌ها بايد منتقدان پاسخ بدهند. من تا اينجا هم ناپرهيزي كرده‌ام. تخيل مي‌تواند موجد تصوير باشد و تصوير هم مي‌تواند تخيل را نمايندگي كند اما خب، شعر بر زبانيت دلالت مي‌كند و زبان است كه نماينده ذهن و انديشه است و اين ذهن و انديشه چه با زبان واژه چه با زبان اشاره و چه زبان ديداري ذهن مخاطب را هدف مي‌گيرد. در سن بيست و چند سالگي و در كتاب برشي از ستاره هذياني كه در سال ۱۳۷۰ چاپ شد، نوشته بودم:به ‌نعل تگرگ تازيده‌ام/ بر خرمن آرزوهاي بامدادي. يا: جغدي بلعيد استخوان رويايي پدرم را/ مادرم گريست. اين نمونه‌ها از دهه ۲۰ تا ۳۰ سالگي زندگي‌ام بودند. از دهه ۶۰. دهه‌اي كه خاستگاه بسياري از كنش‌هاي شعري دهه ۷۰ بود.

ابزارک تصویر

گپ و گفت اخگرکرفکوهی با علی‌رضا پنجه‌ای در خصوص چامک

 

فرمت‌های گوناگون چامک از زبان واضع چامک
گفت و گوی خودمانی مرتضی اخگرکرفکوهی مدیر پایگاه اینترنتی چامک‌سرا با علی‌رضا پنجه‌ای
□■□

#روزنامه‌ی آرمان ملی، ش ۵۹۹ سال سوم،ص۱۱، پنج‌شنبه ۷ آذر ۹۸ :
علی‌رضا پنجه‌ای شاعر، نظریه‌پرداز و منتقد  ادبی،  نامِ چامک را معادل انواع شعرکوتاه قدیم و نو ، به‌طور عام پیشنهاد داده است.
این پیشنهاد از ابتدای طرح آن زمزمه‌ی پنهان محافل شعری بوده است و البته ناگفته نماند که در بسیاری از محافل مورد استقبال تنی چند از شاعران نوخاسته‌ی نوپرداز به‌ویژه در فضای مجازی قرار گرفته است.
پنجه‌ای علاوه بر پیشنهاد چامک به‌عنوان آلترناتیو و معادل برای هر‌گونه شعر کوتاه پارسی  پیشنهاد داده  که "حتا هایکو و گونه‌های قدمایی را می‌توان در زبان پارسی چامک بنامیم، چندان که چامه نیز در خصوص اشعار سایر زبان‌ها در پارسی و نیر تمام گونه‌های شعری شایستگی فراوانی بیش‌تری در محافل ادبی دارد، او در قبال تداول تمام گونه‌های چامه و چامک نزد مردم معتقد است :  "چامه  و  چامکِ خاص به‌جوهره و غایت زیباشناسی (Aesthetics)  نظر دارد.‌این گونه‌ها با توجه به رشد فن‌آوری، قابلیت تسری به نسل نو را دارد .
پنجه‌ای در مورد گونه‌های جدید چامک و نیز ضرورت تاکید  بر  چامه‌نگار و چامک‌نگار خطاب کردن به جای چامه‌سرا یا چامک‌سرا  به سایت چامک‌سرا چنین می‌گوید:
"هدف از این تنوع و گونه‌گونی، پیش‌ رو نهادن انواع فرمت‌هایی‌ست که هر یک توان فاصله از وضعیت خطی و پلکانی نویسی دارد،  توان فاصله‌گذاری از نویسش شعر و تغییر به نگاره. چرا که چامه‌سرا یا چامک‌سرا معطوف به وزن و قافیه‌ بوده که آن‌ها در زمان خود  کاربرد مطلوبی داشته‌اند و در دوره‌ای هم نگاریدن چون در آن نقش‌بندی و ترسیم و نویسش هست  نگاریدن در چامه‌ و چامک قابلیت دلالت بر بهره از صوت،  تصویر ، ایموجی ، انیمیشن و پویا نمایه و... را دارد حتا اگر بگوییم چامه‌پرداز یا چامک‌پرداز مشمولیت مقبول‌تری دارد. چون در هر حال چامه و چامک در هر "صورتی" که سیرت نمایاند وسط آفرینش‌گر آن مورد پردازش قرار می‌گیرد. در صورتی  که سراییدن  و سرودن و گفتن و نویسش بیشتر معطوف به شعر موزون و گونه‌های شعر منثور پسا نیمایی‌ و شاملویی‌ست. بنابراین بهتر است  بگوییم چامه‌نگار یا چامه‌‌پرداز تا چامه‌سرا یا چامه‌نویس. چون نگاریدن و پردازیدن بر گونه‌های نو و تجربی نیز متمرکزتر دلالت می‌کند."
و اما در خصوص چرایی پیشنهاد این گونه‌ها می‌افزاید: " این بستگی دارد به ماهیت آن‌ها  که بر آمده است از  پرهیز  و استنکاف از اطلاق یک خوانش از شعر، پرهیز از دیکتاتوری نهفته در زبان ما که ریشه در فرهنگ و تاریخ مطلق‌ اندیش و تمامیت‌ خواه ما دارد.
ما  می‌خواهیم شاعر را از بالا بکشیم پایین تا بشود  چامه‌نگار یا چامه‌پرداز ، ما آمده‌ایم تا  دیوار بین او و مخاطب را بشکنیم، ، ما خواستیم چامه‌ و چامک نگار(پرداز)   در خدمت زبانیت چامه و چامک باشد  نه آمر مطلق آن ،آمدیم بگوییم این گونه‌ها و فرم‌ها هر آن‌چه زبان،  توان برتافتن جلوه‌هاش را دارد، در هسته‌ی مرکزی خود دارند."
او سپس در خصوص تاکید بر بهره از فرمت‌های پیشنهادی‌اش چنین می‌گوید: "دموکراسی در چند صدایی یا پلی‌فونیک، بدون هنجارگریزی ناممکن است. هنجار اعتیادآور است،  اگرچه در گفتم گفتی‌های حافظانه و در  آثار منظوم کلاسیک  و  منظومه‌هایی مانند افسانه‌ی نیما نیز  وجه دراماتیک و نمایشی بوده  ولی زبان باز مطلق از سوی عقل کل بیان می‌شود، اما در نمونه‌‌های چامه و چامک‌ مورد نظر حتا خود چامه‌نگار و چامک‌نگار نمی‌داند کدام خوانش توسط مخاطب ارجح است و هر کسی از ظن خود تواند یار خوانش متن باشد. بنابراین چامه و چامک می‌شوند مانند همان امکانی که یک ارکستر پدید می‌آورد، هماهنگی سازها در جهت ارایه‌ی یک پرفرمنس پر از صدای سازهای ناهمگون اما همآهنگ. نمونه را می‌توان در
"چامک‌چیستان" یا "چیستانه" نمونه‌های روزآمد لغز و معما
"چامک‌چارگوش" یا "چامک‌وسط‌چین" یا "چامک‌چرخانه "که  نمونه‌ی عینی نزدیک به کارکرد چامه و چامک چند صدایی می‌شوند گویی در تالار گفت‌و‌گوهایی که در ذهن شاعر امکان مطلقیت و تمامیت‌خواهی نمی‌یابند، در فرمت‌های پیش روی چامه و چامک امکان بیان می‌یابند، صداهای در ذهن که از پستوی شفاف ذهن به‌در آمده و حیات می‌گیرند در پرفرمنس‌ها. در واقع دموکراسی در پرفرمنس(اجرا و ارائه‌) به‌منظور پرهیز از دیکاتوری زبان مطلق شاعر، تجلی و جسمیت می‌گیرد ، انگار بخواهیم که مخاطبان را مشتری بپنداریم و در  ویترینی از  ماتریال مشخص بخواهیم چند غذای مختلف در معرض انتخاب مشتری بگذاریم.
در گونه‌های متنوع چامه و چامک اما امکان مشارکت را در غذاسازی  برای مخاطب نیز فراهم می‌سازیم؛ چرا که در فرهنگ و باور ما  او صرفن مشتری و مصرف‌کننده‌ نیست."
می‌پرسیم آیا چامه و چامک مورد نظر شما نوعی شعر سپیدند؟ واضع چامک می‌گوید: "چامه و چامک مورد نظر ما شعر سپید نیست بل هم‌چون شعر منثور است.
شعر منثور کلی‌ست که قابلیت زیر مجموعه کردن شعر شاملویی موسوم به سپید، شعر حجم، موج نو ، شعر دیگر، موج ناب،  ... را دارد.
شعرپسا قدمایی را می‌توان  با آغاز انقلاب نیما  به "شعر آزاد(موسوم به نیمایی)"   ، "شعر سپید موسوم به شاملویی" تقسیم کرد که درآمدی  بر  "شعر منثور" بوده، در واقع شاملو با نمونه‌های شعر خود  وزن عروضی شکسته‌ی نیمایی و قافیه را به آهنگ درونی و نوعی  نثر مسجع جدید ملهم از زبان تاریخ بیهقی سوق داد که با بهره‌ از آرکائیسم(احیای واژگان و مفاهیم فراموش‌شده)، استفاده‌ی مصدری از افعال و فرهنگ مردم توانست از شعر نیمایی فاصله بگیرد.  و البته   "شعر چند_رسانه‌ای". به‌گمانم این تقسیم بندی درست‌ترین تقسیم‌بندی‌ای باشد که بر اساس آن می‌توان مکتب‌ها،سبک‌ها، نحله‌ها، جریان‌ها، ژانرها و.... را فرموله و کلاسه کرد.  انواع شعرهای دیداری نیز به عنوان زیر مجموعه‌ی شعر چندرسانه‌ای   دلالت دارد:
ما به بهانه‌ی پیشنهاد کاربرد چامه و چامک جای شعر و انواع شعرهای کوتاه در نظر داریم مبانی نظری خود را وارد یک پارادایم جدید کارکردی کنیم. " این نظریه‌پرداز ادبی در  ادامه‌ی بیان آرایش در خصوص احیای واژگان اصیل چنین می‌گوید:
"چرا نباید به‌جای نثر از واژه‌ی "چانش" استفاده کنیم. ما کلمات اصیل پارسی از اوستایی و پهلوی تا دری را کنار گذاشته‌ایم. ببینید چقدر زیباست این عبارات زادبومی فراموش شده. هم‌از‌این‌رو چرا نباید برای شعر از چامه استفاده کنیم، ما به همین بهانه خواسته‌ایم با طرح واژگان پارسی، پارسی نویسی را با فراوانی مواجه کنیم. هم‌از‌این رو  این دیدگاه تلاش دارد با چنین روی‌کردی  وضعیتی دیگر از امکان بهره‌وری از احیای واژگان اصیل پارسی  ارایه دهد و با بهره از ماحصل  جریانات منظوم و منثور شعر قدمایی می‌خواهد چامه و چامکی دیگر بسازد وز نو مخاطبی دیگر. (آدمی در عالم  خاکی نمی‌آید  به‌دست /  عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی_حافظ)
نیک می‌دانیم که هر گردی‌ای هم گردو نیست."
از پنجه‌ای  در خصوص نقش شاملو در نوزایی ادبیات شعری پرسیدیم او  گفت:" شاملو شاعری بزرگ و آغازگر است، او نخستین تجربه‌ی هم‌زیستی  شعر منثور در کنار شعر قدمایی و شعر آزاد نیمایی را فراهم آورد. شاملو در تداوم انقلاب نیما  ملهم از تاریخ‌بیهقی تاثیر به‌سزایی بر روح و کالبد شعر ایران گذاشت. کار ما اما بخشی از حرکت نوین زیباشناسانه را مد نظر دارد که در راستای انقلاب پسا نیمایی و انقلاب دوم شاملویی است.

آیا چامک فقط یک نام‌گذاری‌ست؟

آیا چامک فقط یک نام‌گذاری‌ست؟
حسن نام‌گذاری یک وجه کار ماست که نسبت به نام هنر اول خود حساس باشیم. چرا باید چامه جای واژه‌ی شعر که عربی‌ست متداول نشود.  اما پس از نام‌گذاری  نظریه‌پردازی درست مهم است و تبیین فرمولاسیون مبانی نظری مورد نظر و سعی در ایجاد پارادایم(الگوواره). و استمرار و گسترش وضعیت جدید خواهد توانست بسامد و فراوانی مبانی نظری ما را تثبیت کند. پس تمام تلاش من در کنار  طرح پیشنهاد نام و ایجاد فضاها و وضعیت نو در چامه و چامک برای شعر و شعرهای کوتاه، افزودن فرمت‌ها و اشکال جدید به شعر بوده و این تلاش‌ها بعضن می‌تواند در سایر زبان‌های غیر پارسی هم مورد استفاده قرار گیرد. ما پس از تثبیت وضعیت چامه و چامک _که شعر زمانه است چرا که  انسان  و قشنگ‌شناسی معاصر با توجه به نوع غالب زیست جامعه‌ی انسانی وقت خوانش آفرینه‌های مطول را کم‌تر دارد _  ما با یک زنجیره از نظریه‌های شعری که دارای مابه‌ازاست و از منطق مناسبات دانش اقتصادی در  تعادل بین بازاریابی و عرضه و تقاضا برخوردار است  با ذکر نمونه یعنی از تئوری به سویه‌ی پارادایم و الگوواره  معطوف شده‌ایم، تا شاهد خلاقیت‌های نو پسا پارادایم باشیم. در واقع زنجیره‌ی حرف و عمل ما با هم انطباق یافته‌اند. مانند پیشنهاد انواع فرمت‌ها برای چامه و چامک که با هشتگ در فضاهای مجازی هم معرفی شده‌اند. پس ما فقط یک نام‌گذاری نداشته‌ایم بل زنجیره‌ای از مفاهیم نو را برای  درک وضعیت نوبنیاد شعری که قصد گسترش و غنایش را داریم پیشنهاد داده‌ایم. چامک شعر دوران است. توان پارادایم شدن دارد. اما محدود به آن نیست و به پسا پارادایم می‌اندیشد.  چرا که الگوواره‌گی را دوره‌ای گذار می‌داند.
پاری...روس‌ها بیشترین خلق ادبی‌شان بین داستان کوتاه (نول) و رمان بوده. می‌پرسید چرا ؟ بگذارید برای نخستین بار این نظر را با شما در میان نهم،  نظری که دیروز موقع اعلام نوبل ادبی به ذهنم رسید. در کشوری که اغلب یک ماه در سال تابستان دارد و کشور  زمستانی‌ست مسلم است که رمان‌ راهی‌ست برای برون‌رفت از واماندگی و کاهلی و افسردگی  آدم‌ها،  خاصه زمانی که هنوزا  ارتباطات و رسانه‌ها به این گستردگی همه‌گیر و اپیدمی نشده بود. بالاخره ماه‌ها پشت کوه برف در خانه ماندن نیاز به رمان و رفتن به بیرون برای هواخوری نیاز به  الکل را برای افزایش دمای بدن‌ مردمانی در چنین موقعیت جغرافیایی و مکانی  بیش از بیش فراهم می‌آورد. چامک را برای گسترش شعر توسط  رواج پیامک‌ و سپس مناسب گوشی‌های هوشمند یافتیم. چامک  برای اشاعه و ایجاد فراوانی شعر و قشنگ‌شناسی ادب پارسی با گرایش به روزآمدی و بهره از ظرف‌های روز  که توان ارایه‌ی هرچه کیفی‌تر مظروف را داشته باشد وضعیت کارآمدی را پیش روی خالق اثر و مخاطب قرار می‌دهد.
#چامک_کارگاه

چامک؛ بایدها و نبایدها

چامک؛ بایدها و نبایدها

علی‌رضا پنجه‌ای در پاسخ به اخگر کرفکوهی مدیر سایت چامک در خصوص  چامک؛ بایدها و نبایدها گفت: چامک مصغر واژهٔ پارسی چامه(شعر) است، که با استفاده از حرف کاف  تصغیر‌  توان و پتانسیل پوشش تمام شعرهای کوتاه و کوتاهه‌های شعری را دارد.

این نام پیشنهاد در معنای عام خود تمام انواع کوتاهه‌های  شعر نو نیمایی، منثور(سپید، موج نو، حجم، گفتار، حرکت، انواع شنو دیداری و دیداری: شعرپستال، مربع، چیستان نو،شعر رنگ، وسط‌چین، کانکریت،   ...)،  و نیز انواع شعر کوتاه در قالب‌های قدمایی مانند یک‌مصراع، تک بیت، دوبیتی، رباعی و... را شامل می‌شود، اما در معنای خاص،  چامک راه دست‌یابی به ظرفیت‌های روزآمدِ قشنگ‌‌شناسانه‌ی شعری را بر مخاطبان خود نمی‌بندد، چامک در ژانر روزآمد خود مدام در حال نوشدگی خودبه‌خودی‌ و  آپدیت شدن است. چرا که استتیک ذاتن  جامد نیست و روح‌پذیر است، بنابراین مدام می‌تواند تغییر ظرفیت یابد؛ درست مانند لوبیای سحر آمیزی که امروز تا زانوی ما رشد کرده و چندی بعد بلندتر از ما و چندی بعدتر سر به آسمان می‌ساید. و آسمان به آسمان سقف به سقفش افزوده می‌شود. چامک به افق‌های دست‌نایافتنی در جهان شعر نظر دارد و هر نقطه‌ی پایانش نقطه‌ی آغاز است: نو از نو! بنابراین آوانگاردیسم و پیشروی شاخصه‌ی حیاتی چامک خاص است.   و از مهم‌ترین شاخصه‌های این اشعار موجز بودن است.این ایجاز علی‌رغم رعایت اقتصاد کلمات که فراوانی‌ش سبب تطویل و تضییع معیارهای قشنگ‌شناسانه‌ می‌شود، از اهمیت دوچندان برخوردار است. نیز  عنصر نابه‌هنگامی و ایجاد شگفتی از شاخصه‌های یک چامک به‌روز شده است. چامک امروز از ظرفیت‌های دیحیتال انواع اپلیکیشن‌ها،اینترنت و ملاحظات تحت وب دیداری و چندرسانه‌ای بهره‌ می‌برد.و در آتی نیز از امکانات زمان خود،  در واقع هر چامک برای دور شدن از معنای عام به خاص باید راه صیقلی در معیارهای قشنگ‌شناسی و استتیک زمانه را بر خود هموار کند. و به پیش رو نظر داشته باشد،  هرگونه رضایت از معیارهای زیباشناسه‌ی زمانه درجازدگی‌ست و با ذات پیشروی و ضد نماد و الگو شدن چامک منافات دارد. بهترین و تراش خورده‌ترین چامک با نقد خود گویی که مستعمل و گندیده شده مخاطب را به راضی نبودن از وضعیت موجود خود و آینده‌ی خود و چامه‌نگار  فرا می‌خواند. خاستگاه چامک اکنون است و خواستگاه آن بی‌افق و بی‌مرز. اگر چه هر کوتاه شعری  چامک عام است، منتها برای چامک خاص ، چامکی که همچون مروارید در کف صدف باشد باید به اندازه‌ی ظرفیت‌های زیباشناسانه خود از چامک امتیاز گرفت.بی که غره شد که زیباترین مروارید در کف من است چه دریا و اقیانوس بسی مروارید زیباتر از زیبا نیز در کف صدف‌های خود دارد.باید در جست و جوی آن "ذات پنهان" تا نفس داریم  از پای ننشینیم.

چامک لزومن معنامند نیست، اگر چه  چون گل بوییدنی‌ست. چامک با پیش‌فرض‌ها درک شدنی‌ نمیشود. برای رسیدن به هسته‌ی اتمیک آن نیاز است که ابتدا بر اساس هر چامک به ساختارش پی‌برد. هر کس به‌قدر وسع قشنگ‌شناسی خود از چامک بهره می‌برد. 

کرفکوهی خواست وی چند نمونه‌ی موفق از چامک‌های خود  را  به‌عنوان واضع وضعیت چامک  و نقش آن تبیین کند.

پنجه‌ای نمونه‌های زیر را ارایه‌داد:

چامک۱:

پشت این‌همه لبخند:

سُک!   سُک!

چامک ۲

کلمات همه

سرریز ِ خیابانِ من بود

چامک۳ وصف‌العشق:

سپیده‌ی

بی شبم

چامک۴ وصف‌الحال:

اکنونم

بی‌تو هرگز

چامک۵

خیزش ابرها!

مردمک‌ها!

چامک۶ شیطنت:

_:سنگ ریزه ای به شیشه خورد

_:باور نمی کنی
گاه عشق‌هم  
به سرش می زند...
_:بی‌خوابی!

چامک۷:مجنونِ فروغِ آتشین

آتش‌نشان
ابراهیم گلستان است
۳ بهمن۹۵

از کتاب در دست تدوین:

سُک‌ سُک‌های عاشقانه

 

گفت و گوی ایرج ضیایی - هفته نامه ی سلامت با علی رضا پنجه ای

عشق را اگر در راه دیدی/ بگو دیر است/ امروز پائیز است

زندگی نسل ما یک کمدی تراژد ی  بودhttp://wesa.ir/wp-content/uploads/2018/06/IMG_20180611_123440_603.jpg

گفت و گو با علی رضا پنجه ای شاعر_ روزنامه نگار

 

هفته نامه ی سلامت، ایرج ضیایی:علی رضا پنجهای متولد27 امرداد 1340،ساوه، شاعری ست  نوآور،  پژوهنده  و روزنامهنگار از آثار او می توان به شرح زیر اشاره داشت: سوگ پاییز 1357، همنفس با سروهای جوان 1366، آن سوی مرز باد 1370، برشی از ستاره هذیانی 1370،‌گزینشی از شعر معاصر گیلان 1374، عشق اول  1383،85،90،  شب هیچ وقت نمیخوابد 1387،‌پیامبر کوچک 1387، عشق همان اویم است 1393، کوچه چهرزاد1393.  او  دستی در   نقد ادبیات  هم دارد و  اکنون سردبیر دوهفته نامه ی دوات است  ، در کارنامه ی روزنامه نگاری اش نیز: سردبیری ویژه هنر و ادبیات کادح،  فصلنامه گیلان زمین،  روزنامه  معین، ویژه هنر و ادبیات ماهنامه  گیله وا ،  ماهنامه مجله  پزشکی مهر و دبیری نشریات  هفته نامه هاتف، ماهنامه ره آورد گیل، ماهنامه   تخصصی راه و ساختمان آوای فن، روزنامه گیلان امروز و....دیده می شود. 

او در پاسخ به پرسش ما برای بیوگرافی اش چنین می گوید:

در ساوه از پدر و مادری رشتی متولد شدم. دوران کودکی تهران بودم. بعد در تبریز اول ابتدایی را در دبستان انوشیروان فرانسویها،  فارسی _ فرانسه خواندم. سال 47 پدر از پست شهرداری شبستر به  فرمانداری خلخال تبعید شد. بعد از سه ماه پدر کلید فرمانداری  را به پدر طلا معشوقه ی شاه میدهد و به ماهشهر تبعید میشود. هنوز غبار راه از تنش زدوده نشده بود که در سن 49 سالگی در ماهشهر فوت میکند. بر اساس وصیت شفاهی اش نزد مادر میبریمش قم، در گورستان وادیالسلام دفن میشود و ما برای همیشه از سال 49 ساکن رشت میشویم. پدر در مشاغلی چون فرماندار و شهردار و بخشدار علی رغم حس خدمت اما حسی نوستالژیک هم با او بود، عشق به زادبومش رشت، هم از این رو همیشه با وضعیت موجود سر ناسازگاری داشت و مدام در حال تبعید بود. قبل از من، دو خواهرم در بابل، و یکی در صومعهسرا متولد شده بودند. دو برادر نوباوه ام نیز بین 30 تا 32 نیز در برف و بوران ماسال که همراه پدر بودند از سرما تلف میشوند. من آخرین فرزند و تنها پسر خانواده بودم. آن زمان 900 تومان بابت یک سال شهریه ی  اول ابتدایی من بود که پدر حقوق سه ماهش را یکجا پرداخت کرد. برای نخستین سال مدرسه ام. او  ابتدا   از اولین زبانآموختههای مدرسه ی زبان های خارجی رشت بود و در هیا ت دبیر زبان فرانسه در وزارت فرهنگ مشغول به خدمت بود و سپس به وزارت کشور منتقل شد.

سلامت پس شما همراه مادر در 9 سالگی ساکن رشت شدید. مادرتان ازدواج کردند؟

- نخیر. گرچه ما از اوج به فرود رسیده بودیم، مادر پس از یک سال مستاجری در دو اتاق با صاحبخانه در پل عراق ،خیابان آل بویه (دانشسرا) باغشاه ، روبه روی نانوایی بربری،  تدبیر جالبی کرد  او خانهای ئربست با شش چشمه اتاق در کوچه چهرزاد پلاک 26 اجاره کرد. کوچهای که نامش را به آخرین کتابم داد.  از آن شش چشمه سه  چشمه اتاق را مادرم اجاره داد تا جبران کسری   مستمری بگیریمان شود. بچه هاا که بزرگ شدند ، برای رفع مشکل ازدواج بچه ها  ناگزیر به  ازدواج شدند که همسرشان  بعد از انقلاب فوت کردند.

سلامت پس شما دوره دبیرستان رشت بودید؟

- بله.  از سوم ابتدایی ؛ پس از انقلاب هم به آلمان رفتم اما نتوانستم بمانم و برگشتم.

سلامت - شما کی وارد حوزه هنر و ادبیات شدید؟

- از نوجوانی. و به لحاظ آشنایی با اهل ادب و هنر گیلان. در تئاتر و سینما و فیلمنامهنویسی فعال بودم. دفتری داشتم که روزانه عنوانی انتخاب میکردم و در آن  چیزهایی مینوشتم در رابطه با  تیترهایی که برای هر صفحه انتخاب می کردم مانند: عشق، مرگ، زندگی، محبت و.... و این ها را به دوستانم میدادم که آنها هم چند سطری بنویسند. تکههایی از همین نوشتهها تبدیل شد به مجموعه شعر سوگ  پاییزی که به عنوان اولین کتابم در 17 سالگی،چند ماه قبل از انقلاب منتشر شد.( عشق را اگر در راه دیدی/ بگو دیر است/ امروز پاییز است). این هم نمونهای از شعر کتاب اولم.

سلامت شما در زمینه کارهای مطبوعاتی هم بسیار فعال بودید

-  بله ، در مدرسه نیز روزنامه دیواری کار می کردیم، سال 1365 بعد از بیکاریهای وحشتناک جذب هفتهنامه کادح شدم و مسوول صفحه ادب و هنر آن،  تا سال 68 که با همراهی   بهزاد عشقی و همدلی جواد شجاعی فرد نیز  همرایی و معاضدت همکار ارشدم در کادح  مسعود فتوحی که مسبب جذب من به کادح بود ،نخستین شماره ی هنر و ادبیات کادح را در قطع مجله ای  سردبیری و منتشر کردم، در همین زمان نامایاد  محمدتقی صالح پور از ویژه هنر و اندیشه   نقش قلم _هفته نامه وقت که الان روزنامه شده_  جدا شده بود.  به پیشنهاد بهزاد عشقی و با هماهنگی مدیر روزنامه شادروان علی طاهری   از ایشان دعوت کردیم به ما بپیوندند و از شماره ی دوم  به جای سردبیر نوشتیم به همت ایشان. همان زمان از شما نقدی روی کتاب سوم من: برشی از ستاره هذیانی البته در هفته نامه منتشر شد. سال 68 در شهرداری رشت کارگر روزمزد شدم. البته سال 63 به عنوان مربی کانون پرورش فکری در آستانه و رشت مدت یک سال فعال بودم. در شهرداری کارم آب پاشیدن به لولههای سیمانی بود که ترک برندارند. روزی همراه مدیر کادح رفتیم نزد شهردار وقت و ایشان مرا به عنوان شاعر و اهل مطبوعات معرفی کرد که   دو بچه دارد و از کار دلش نمی تواند از پس  هزینه زندگی بر آید.  البته من سال 59 با سپیده ازدواج کردم. سال 60  هم پسرم  به دنیا آمد و سال 63 دخترم.

شهردار از شنیدن وضع من بسیار متاثر شد و قرارداد 84 روزه با من منعقد شد به عنوان کارشناس روابط عمومی ، مهندس الماسی شهردار وقت قول داد  به طور شفاهی  که در آینده  شما  مدیر روابط عمومی شهرداری خواهید شد. گویا  مدیر وقت روابط عمومی وقت بویی از ماجرا برده بود که مدام اذیتم می کرد، اگر چه  ناخنک هایش به بن بنزین کلکش را کند چون بد کنی ، بد می بینی.  او برای نشان دادن عدم توانایی من ،  به من گفت  یک ماه وقت داری  در باره شهر رشت بولتنی آماده کنی . من هشت صبح بولتن 40 صفحهای روی میز مدیر روابط عمومی گذاشتم . از آن پس آن قدر برایم درگیری ایجاد کردند که تقاضا کردم به بخش عمران منتقل بشوم. و هفت سال هم در دوره اصلاحات  شدم بنیانگذار روابط عمومی شورای شهر و دبیر کمیسیون فرهنگی-اجتماعی آن ، هم زمان دبیری کمیسیون نام گذاری شهر نیز بر عهده ما بود و نظارت بر احداث تندیس های شهر معروف به بی تندیسی ، و نیز نخستین کارگروه زیبا سازی را پی افکندم و نظارت بر تندیس ها و سیاست گذاری های فرهنگی اجتماعی در شهر .و مسبب و ناظر  انتشار  چندین کتاب و مستند در باره رشت و بازیافت و... ادارات اغلب نیروی متخصص و کاربلد را کنار می زنند ، خاصه که روزنامه نگار هم باشد  هم از این رو پس از هفت سال انتقالم از شهرداری به شورا  توسط اعضای فرهنگی دوره اصلاحات ،ده سال آخر طوری شد   که  به آتشنشانی، گورستان  ، فضای سبز  و معاونت حمل و نقل و عمرانی منتقلم کردند. این  سبب شد که  شش سال زودتر خودم را بازنشست کردم. تا باقی عمر منحصرا  به کار دل مشغول شوم.

سلامت همسرتان این وضعیت را چگونه تاب آورد؟

- اگر همسر ناسازگار باشد نه شاعرید و نه صاحب زندگی. سلامت جان وتن نیز به مخاطره می افتد نه تنها همسر، حتی  فرزندان قانعی هم اگر نداشته باشید دچار مشکل میشوید. متاسفانه یا خوشبختانه هر دو فرزندم درگیر ادبیات شدند. دخترم قبل از دبستان شعر را شروع کرد اما من حوصله اینکه گوش کنم و شعرش را یادداشت کنم، نداشتم چون نمیخواستم آنها هم مثل من سرانجامی چنین یابند، ولی مادرشان به احساساتشان توجه میکرد. یزدان سلحشور که 7 سال کوچکتر از من بود رفاقتی داشت و بچهها او را عمو صدا میکردند، او شعر نینا را یادداشت میکرد. مزدک که دید خواهرش شعر میگوید او هم شروع کرد.

سلامت بعدها نینا رها کرد، مزدک ادامه داد و شد شاعر، منتقد، روزنامهنگار و چند سالی است که وکیل خوبی هم از آب درآمده و نینا هم شد مهندس معمار و گرافیست، و هر دو ازدواج کردند. حالا شماها منتظر نوه هستید. میبینید روزگار چه زود سپری میشود! این بچهها ساعتها روی زانوهای من مینشستند و من شاهد شیطنتهایشان بودم. و اما، همسرتان به عنوان یک مادر در این بین چه نقشی داشت؟

- همسرم تا 35 سالگی  اش شاغل بود، او در مرکزی تولیدی  در دو شیفت یک هفته باید 6صبح تا14 سوار سرویس می شد  و  هفته بعد 14 تا22 مدتی هم زمان جنگ 12 ساعته کار می کرد و شیفت شب هم داشت 22 تا 6 صبح، تازه   امکانات الان هم که نبود ، کهنه ی بچه شستن، صف ایستادن برای مرغ، قند و شکر، روغن، تخم مرغ، نفت و گازروییل و...بچه ها را بردن به گرمابه محله ، و رسیدن به  البته بیماری پدر و مادر هر دو، و گاه برای اضافه نکردن کرایه خانه کمک به صاحبخانه( زوج  کهنسال ) مضافا پس  از کار در کارخانه  از زدن  آمپول بگیرید تا سرم در نیمه شب و وقت و بی وقت. زندگی نسل ما یک کمدی تراژد ی  بود، از فرط غصه خندیدن!  همچنین  خانه ما پاتوق  ادبی_ هنری  بود و او همچنان با صمیمیت  پذیرای دوستان  و بعضا خانواده شان بود؛  ایشان هم مادر و هم خواهر و هم دوست  بسیاری از باشندگان هنر و ادبیات  این شهر بودند و هستند، و در هر شرایطی همسر من و مادر فرزندانم.  به ویژه مادر دلسوزی بود برای کارگرانی که انگشت یا دستشان زیر دستگاههای کارخانه قطع میشد. اگر آرامش تنها ضامن شعر باشد،   همسرم یکسره  ضامن شعر من است. همیشه از روزگار خواستهام که این آرامش را از من نگیرد. نه پول زیاد و نه عمر زیاد خواستم. فقط همین آرامش و حفظ شرافتام در کنار خانواده و مردم.

سلامت در واقع شما بهداشت و سلامت روانی خودتان را مدیون همسرتان هستید

- بله. هم تن و هم جان.

سلامت چگونه آشنا شدید؟

- در کوران انقلاب کتاب عامل آشنایی ما شد. تازه از عشق اولم دور شده بودم و یک ماه بعد با همسرم ازدواج کردم. کتاب همیشه عامل خیر زندگی من بود. در خانه مادری، مستاجری داشتیم که کتابخانهای داشت و همو مرا با شعر معاصر بیشتر آشنا کرد و قبل از مرگش مادرم کتابخانه او را برای من خرید. او درویش بود و روی من اثر گذاشت. در انقلاب من هم درویش بودم و هم انقلابی. اما عرفان در من نفوذ مستمرتری داشت..

سلامت نقش همسرتان در دوران بیکاریتان چگونه بود؟

-  من هرگز بیکار مطلق نبودم. همسرم حقوق ناچیزی  میگرفت که اصلا  یک تنه نمی توانست  زندگی مارا تامین کند، و اصلا  این دیدگاهی مردانه نیست که زن خرج مرد را متحمل شود.  ایشان فرزند یک خانواده ی پر جمعیت  کشاورز بودند. کشاورزی که تلاشش کفاف خرجش نبود.مادرم نیازی به ما نداشت چون  با حقوق   همسرش دیگر  زندگی خوبی داشت، البته تا پایان عمر خانه ای از خود نداشت.. من هم  شده از 20 سالگی  با چمدان لباس های آنتیک بیاورم یا با  ژیان یشمی  مدل 53 ای  که  داشتیم ، تدبیری کردی و  به فکرم رسید صندلی عقبش را بردارم  و    میوه های را  صندوقی و ارزان  بفروشم   زمانی آموزش فوریتهای پزشکی میدادم. من برای زندگی همه کار کردم و همسرم هیچ وقت نگفت  این کارها  برازنده شاعر نیست، بلکه به من انرژی و امید میداد. ببینید، خروجی زندگی علیرضا پنجهای بدون همسر قابل تصور نیست. نه تنها همسر، حتی فرزندان هم میتوانند کاری کنند که تو هر چه شعر و شاعری را فراموش کنی ولی روزگار در مورد من چنین نخواست. اگر اتحاد در خانواده نباشد و مدیریت همسر درست نباشد، محصولی به دست نخواهد آمد. نقش زن در زندگی افضل است. اگر مادرم فوت میکرد و پدر میباید از ما نگهداری کند همه ما پراکنده  میشدیم. این فقط از عهده زن و مادر برمیآید.مرد رییس است فرزندان کارکنان و زن مدیر زندگی ست.

سلامت- کمی از مادرتان بگویید

 - مادر مدتی با ما زندگی کرد بعد جدا شدیم. روزی که در سبزه میدان رشت رونمایی از تندیس مفاخران بود و من در حال سخنرانی بودم،  همسر خواهرم را دیدم که به من نزدیک شد و چشمانش پر از اشک بود، حسی به من گفت  مادر دارفانی را وداع گفته. نگرانیهای من تمامی نداشت. از سویی شهرداری خانهی مخروبهای را که قرار بود تخریب شود در اختیار من گذاشته بود که موشها و سوسک هایش وحشتناک بودند و دلهره بچههایم را داشتم که مورد حمله موشها قرار نگیرند. آن خانه مدتی بعد در اختیار  نظافتچی شهرداری  قرار گرفت. آن تحملات ناشی از اشتیاق و انگیزههای زندگی هنری بود، وقتی اشتیاقها کاستی گیرد یا به دیوار نامهربانی بخورد دیگر شوری نمیماند.

سلامت با دنیای مجازی کنار میآیید؟

- 95 در صدر جامعه روشنفکری ما دچار افسردگی هستند. اغلب آنها برای درمان خود به فیسبوک پناه بردهاند. گوشی همراه دیگر شده یک مرض با این همه برنامههای عجیب. انواع امراض را هم به وجود میآورد؛ مثل آرتروز گردن و مفاصل و کمر و درد چشم و... اختلال در سیستم عصبی. بهتر است دوستان در ساعت مشخصی در این برنامهها دور هم باشند. من مدتی با مجله مهر که مجوزش در هشت استان  بود و  متعلق به موسسه ناباروری  مهر ،  به عنوان سردبیر همکاری داشتم  هم ازاین رو ناآشنا به  مسایل پزشکی نیستم.

سلامت با ورزش رابطهای دارید؟

- من در جوانی کشتی میگرفتم و تا قهرمانی استان هم پیش رفتم اما گوشم آسیب دید و کنار کشیدم. ولی فوتبال و شنا میکردم. حالا هم هفتهای دوبار به استخر میروم و روزی دو ساعت پیادهروی میکنم.

سلامت و دخانیات؟

در آلمان که بودم روزی چند نخ سیگار میکشیدم. دختر نوجوانی را دیدم که با مردی در حال دویدن و ورزش هستند. حسادت برم داشت. سیگار را زمین انداختم و دنبالشان دویدم. در ایران هم به فکرش نبودم حالا  گاه و نه همیشه یک نخ  بعد از شام مصرف میکنم. موقع خواب لیوانی شیر میخورم. به جوانان توصیه میکنم نسل سوخته نباشند. یزرگان ما اگر درگیر کژی ها بودند شما نباشید ، نسل پس از کودتای 28 امرداد 32 نسل سوخته ای بود که پهلوی دوم و آمریکا در سوختن آن نسل بی تقصیر نیستند. افسردگان  از آن پس به خیال واهی تسکین، درگیر مخدرات و الکل شدند که چه  استعداد ها سوزاند. الگوی امروز اما  باید نسل تحصیل کرده باشند که هم تحصیلات عالی کردند هم زندگی شان رو به راه است و هم سلامت و بهداشت روانی و جسمی مطلوبی دارند.  سیگار و الکل و مخدرات استعداد برانگیز نیست، برنامه ریزی و سیستم پذیری ست که  ما را به اوج می رساند

سلامت در زندگی و دنیای شاعری با طبیعت و فضای سبز انسی دارید؟

- حیاط کوچک ما فضای سبزی از انواع گل و گیاه است که خودم پرورش میدهم. زمانی که در فضای سبز شهرداری بودم متوجه شدم روی پلاکها مینویسند به گلها دست نزنید. من که بنیانگذار کار گروه زیباسازی شهرداری بودم تابلوهایی سفارش دادم با این عنوان: گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت.

سلامت در مورد تغذیه روش خاصی دارید؟

- حساسیت خاصی دارم. سه سال است دارچین مصرف میکنم. عسل همراه با کرم کنجد. زیره سیاه.  قند خونم به مرز 126 رسیده بود ، به خود آمدم و  توسط همین دارچین و کمی رعایت اقتصاد در تغذیه ، کنترلش کردم. من بافت لانه کبوتری عروق تحتانی ام خوب عمل نمی کند لاجرم پلاسمای خون در لایه میان بافتی پاهایم نفوذ می کنند و در یک کلمه  ادم دارم،  برای همین نمک را  از غذایم تقریبا حذف کرده ام. اخیرا نان بربری   را   با سنگک جایگزین کرده ام. ادم پاهایم بهتر شده اگر چه به محض رفتن به اغذیه فروشی و چلوکبابی دوباره همان ورم شدید  می آید سراغم . پنیر، دوغ ، کشک، زیتون ، تن ماهی و... نمک پنهان دارند، باید سخت مراقب تغذیه مان باشیم. این نمکهای پنهان در آرد، نان، انواع مواد غذایی ، سم هستند. برای انسان. چربی خونم را هم کنترل میکنم و سماق را فراموش نکرده ام ، خاصه بدون نمکش و رنگ قهوه ای اش را .  ماست   هم خودم دوغ  می گیرم تا نمک نداشته باشد. دوغ که محشر است. غذاهای گیلانی اکثرا گیاهی است و این عالیترین نوع غذاست. روغنها انباشته از پالم است و بیداد میکنند باید مواظب بود. ما مدتی ست که کمتر روغن مصرف می کنیم و اگر هم لازم شد  از روغن زیتون یا کنجد  یا دانه ی انگور استفاده میکنیم.

سلامت آثاری در دست چاپ دارید؟

- هندسه موج، تورا به اندازه تو دوست دارم( گزینه اشعارم) و تجدید چاپ بعضی از کتابه ا. رمانی در دست نوشتن دارم به نام "از ما شدگان" که مربوط می شود به مقطع دوره جنگ جهانی دوم تا اکنون  ، به اتفاق بانو برای تحقیقات همین شخصیت سفری به سنپترزبورک، مسکو و باکو هم داشته ایم.

سلامت   و اما حرف آخر این نشست سلامتی را چقدر دوست دارید؟

- زیاد نخورن و نیاشامیدن. تغذیه سالم و ورزش کلید سلامتی است. بدانیم چه داریم میخوریم. روی بستههای مواد غذایی را اگر درست و با امانت نوشته باشند بخوانیم و ببینیم چه میخوریم. فقط با متخصصان تغذیه و طب سنتی مشورت کنیم و صرفا به اطلاعات   یک پست تلگرامی یا  اینستاگرام و ... بسنده نکنیم.

برای  شما   ایرج ضیایی عزیز، شاعر نوآور و خانواده ی سلامت بهترین ها را آرزو دارم. توانا مانید.

  

 

 

گفت و شنود با علی‌رضا پنجه‌ای:جامعه‌ی ما شعر زیاد می‌خواند، اما منتظر اثر است

جامعه‌ی ما شعر زیاد می‌خواند، اما منتظر اثر است

گفت و شنود با علی‌رضا پنجه‌ای

 

ویژه نامه­ ی خورشید دومین سال جایزه­ ی شعر جم- اسفند97:

پیش ‌درآمد:

علی رضا پنجه‌ای ۲۷  اَمرداد ۱۳۴۰  از پدر و مادری رشتی_ در ساوه محل ماموریت اداری پدر _به‌دنیا آمد. او شاعر،روزنامه‌نگار، نظریه‌‌پرداز و منتقد ادبی ایرانی است.  شعرهای پنجه‌ای تاکنون به زبان‌های عربی، ترکی، آلمانی، سوئدی، ایتالیایی، فرانسه و روسی ترجمه شده‌است.  اشعار او  از نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۵۰ به‌طور جدی و از نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۶۰ به‌طورحرفه‌ای منتشر شد.

 از سال ۶۵ کار روزنامه‌نگاری را با سردبیری ویژه‌ی هنر و ادبیات  کادح  آغاز کرد  سپس  سردبیر  فصل‌نامه‌ی  فرهنگی، تاریخی گیلان زمین (سال‌های ۷۳ تا ۸۱)،  و نیز سردبیر  ویژه‌ی فرهنگ، هنر و ادبیات فارسی  مجله‌ی گیله‌وا شد ، سردبیری  روزنامه‌ی معین، از زمره فعالیت‌های پنجه‌ای در عرصه‌ی روزنامه‌نگاری محسوب می‌شود، هم چنین می‌توان در این راستا از دبیری سرویس ادبیات روزنامه‌ها و هفته نامه‌های: هاتف، گیلان امروز،  دبیری سرویس شعر و نقد شعر فصل‌نامه‌ی معماری آوای فن و ماه‌نامه‌ی ره آورد گیل گفت. شایان ذکر است علی‌رضا پنجه‌ای از سال ۹۴ تا کنون سردبیر دوهفته‌نامه‌ی دوات است که مدیرمسوول و صاحب امتیازش پسرش مزدک پنجه‌ای است.

او نیز همراه چند تن از نویسندگان و هنرمندان گیلانی از بنیان‌گذاران خانه‌ی فرهنگ گیلان محسوب می‌شود. پنجه‌ای هم‌چنین در دهه‌ی ۸۰ سال‌ها کارگاه شعر ۵ شنبه‌ها همیشه را در این خانه بنیان نهاد.

 و اما از کتاب‌های او می‌توان به شرح زیر اشاره داشت :

۱۳۵۷ - سوگ پائیزی

۱۳۶۶ - هم‌نفس سروهای جوان

۱۳۷۰- آن‌سوی مرز باد

۱۳۷۰ - برشی از ستاره‌ی هذیانی

۱۳۷۴ - گزینه شعر گیلان، شرح حال و شعرهای دههٔ شصت ۵۴ شاعر نوپرداز گیلانی

۱۳۸۳ - عشق اول چاپ اول ۱۳۸۳ سوم ۱۳۹۰

۱۳۸۷ - پیامبر کوچک

۱۳۸۷ - شب هیچ وقت نمی‌خوابد

۱۳۹۳ - کوچه چهرزاد

۱۳۹۳ - عشق همان اوی‌َم است

۱۳۹۶-برگزین ده کتاب «تورا به اندازه‌ی تو دوست دارم» .

از این شاعر دو کتاب با عناوین "از خویش می‌دوم" و "هندسه‌ی موج"  در سال آتی منتشر خواهد شد

 

- برای رسیدن به فرم متناسب با وضعیت مدرنیسم و پست‌مدرنیسم در جامعه‌ی ادبی ایران چه کارهایی شده و چه کارهایی نشده است؟ 

دنبال کلیشه؟ در دوران مدرن و پسامدرن؟ در حوزه‌ی شعر ما از مشروطه بر سنت شعری قدیم رفته رفته شوریدیم و سپس نیما آمد که آن کار کارستان  را  محقق کرد و شاملو هم شعر را  به ذات نثر نزدیک ساخت، اشتباه نشود منظور از  ذات نثر یعنی طوری که شعرت انگار بدون هیچ مهندسی هندسه‌دار جلوه کند. فروغ و نصرت توانستند به  این نزدیکی _شعر به طبیعت نثر _کمک کنند،  اما موج نو و شعر حجم  و شعر دیگر و شعر ناب و گونه‌های دیداری پیشنهادی خود من و  نوآوری‌های  زبانی ما در دهه‌ی هفتاد تا اکنون خب برخلاف توصیه‌ی نیما  اغلب شعر را از طبیعت نثر دور داشته، البته در این خصوص جا دارد  صاحب‌نظرانه در فرصت مغتنم به واکاوی آن در چندین و چند نشست بنشینیم. در واقع ذات مدرنیسم دنبال تجربه است نو از نو و البته فرم متناسب مورد نظر شما همان شعرها و گونه‌های تجربی‌ست که برخی به بدنه‌ی شعر ما کمک می‌رساند و برخی شرایط را برای آینده مهیا می‌کند. نباید فکر کنیم تجربه‌ها و پیشنهادهای شعری به‌طور مشخص در شکل خاصی میوه دهد این تفکر برخاسته از نگاه سنت زده است. در واقع مصداق مدرنیته: "موجیم که آسودگی ما عدم ماست" است. و نباید منتظر باشیم که گونه‌های پیشنهادی ما بی هیچ کم و کاست مورد پیروی نوآمدگان و شاعرلن کنجکاو قرار گیرند. نه فرم وضعیت مکرد نظر ما در پی بر بدنه‌ی شعر تاثیر می‌گذارد نه صرفن بیایند مانند ما شعر بگویند اساس این تفکر غلط است و برآمده از ذهن خام و ابتر

 

_لزوم گذار از مدرنیسم به پست مدرنیسم و مولفه‌های آن در شعر چیست

ما نیز مانند تمام جوامع دیگر که به‌واسطه‌ی تاریخ پر و پیمان علوم مختلف پر پیمان بودیم بر خلاف جوامع درجا زده در جهل،    ورودمان  به وضعیت مدرنیسم تابع مدرن شدن ساز و کارهای جامعه‌ی ما بوده است.  حال از تاسیس دارالفنون که از نخستین گام‌های زیربنایی اندر شدن ما به مدرنیته ست بگوییم  یا گسیل‌داشتن نخبگان توسط عباس‌میرزا به غرب برای تحصیل علوم مختلف مورد نیاز  ورود به عرصه‌ی علوم جدیده   یا مشروطه ورود به وضعیت مدنی  و  مطالبات سیاسی مدرنیت؛ه  می‌توان گفت که ما با  اراده‌ی مراکز قدرت به مدرنیته داخل شدیم. اگرچه نباید از خاطر برد که برای مدرن شدن ما نیازمند نهادینه مدرنیزاسیون در بخش فرهنگ  هستیم. اگرچه کلیت فرهنگ جامعه‌ی ما در مقوله‌ی فرهنگ هنوز بده‌کار دوره‌ی پیشامدرن است.  و هنوز با  مظاهر دنیای مدرن خوی نگرفته است

چرا که نمود  مدرنیته تقابل با جهل و  باورداشت‌های خرافی بوده، و اساسن در غرب هم جنبشی بر علیه کلیسا تلقی می‌شد. سخن از وضعیتی‌ست که از آن به عنوان عصر جدید  یا دوران مدرن یا "modernity " در غرب نام می‌برند،  که  حدفاصل قرن پانزده  تا بیستم را مشمول می‌شود،  این جامعیت بر  جنبش‌های متعدد فرهنگی و عقلانی دلالت می‌کند،  البته این را هم باید بگویم که هابر ماس معتقد است که  هنوزا مدرنیته پروژه‌ای ناتمام است و به مقصد نا رسیده!. بنابراین  اجتماع نوین (مدرنیته) از این پس هم در گذر تاریخ نقش‌آفرین باقی خواهد ماند. و اما در این  گذار جامعه‌ی ادبی ما هم همواره به‌دور از تقابل تاریخی  بین سنت و مدرنیسم نمانده است. متاسفانه یکی از آسیب‌شناسی‌های جدی از این منظر قابلیت بررسی می‌یابد که  مباحث مرتبط با مبانی نظری آمده‌اند جای اندیشیدن شاعر به  شعر و شعریت را گرفته‌اند، و چون شاعر در ذات خود محصول یک فرهنگ پارادوکسیکال است. در دعوت‌ها برای نقد و  بررسی شعر شاعران بجای بهره از منتقد می‌روند از مترجم بهره می‌برند. اسنوبیسم بیماری جماعت انتلکتویل ایرانی‌ست. خواندن مبانی نظری واجب است تا ذهن شاعر به مسایل نو هم معطوف شود اما شعر خواندن و تاثیر از هنرهای چندگانه هم مهم است  برای هوش حسیک و عاطفی و مهندسی شعری‌. و البته  : تحلیل مشخص از شرایط مشخص کلید هوش‌مندی هر کنش‌گری‌ست

_ به نظر می رسد جامعه‌ی ادبی به ادبیات دهه‌ی شصت و هفتاد و گاه به دهه‌ی چهل برگشته است،  به نسل رویایی و بیژن الهی و بهرام اردبیلی،  به نسل براهنی، اگر چنین است دلایلش چه می تواند باشد؟

 

یکی از دلایل تاخیر در بلوغ شاعران ما توجه به پروپاگاندا و مدهای ساختگی‌ستوقتی شاعر امروز به "شعر دیگر" باز می‌گردد خوب است اما برای مرور تاریخی وگرنه زبانیت شعر پسا نیم قرن به تجربه‌هایی دیگرتر و بلوغ دیگر رسیده است ، باید بداند  بیش از نیم قرن از روزآمدی آن گونه شعر گذشته و نباید در کار متاخر چندان درنگ کرد که از خلاقیت و تجربه‌ی نو _که از شاخصه‌‌های مدرنیته است_ و از  شناخت حرکت و روند شعری باز نماند. تاریخ  برای درس گرفتن خوب است اما تکرار نعل به نعل و همذات‌پنداری با گذشته  در اکنون !؟ خب،  محلی از اعراب نمی‌تواند داشته باشد. نوآمدگان و علاقمندان به شعر بهتر است  بی که تحت تاثیر پروپاگاندا باشند بروند پی شعرِ شاعران. مد شده که آقایان و خانم‌ها می‌روند پی خارجی‌ها، جنس خارجی از ایرانی بهتر است لابد، پایتخت نشین از شهرستانی بودن بهتره !؟ و الخ. این‌ها بیماری‌ست و عوارضش افتاده به‌جان تفکر  و ادبیات ما. کیلویی نگاه کردن به ادبیات راه به جایی نخواهد برد. برخی هم دکه‌ی ادبیات را با دکان دو نبشه اشتباه گرفته‌اند،  به‌جای شعر برخی می‌چسبند به هر چه حاشیه از عسس بیا منو بگیر تا هر جنگولک بازی تا دیده شوند. ادبیات درختش گاه پسا مرگ آدم میوه می‌دهد دوستانی که نمی‌دانستند تا دیر نشده و مانند ما سن‌شان نزدیک شصت نشده تا وقت هست اگر عجله دارند برای جبران مافات راه دیگر روند. برخی ادبیات را با بنگاه داری اشتباه گرفته‌اند خب بروید یک مغازه با شش تا صندلی دست دو و یک عسلی و یک چای ساز و چند تا استکان نعلبکی و میزی اختیار کنند و بنویسند مشاور املاک گل و بلبل و بالاسرشان هم بنویسند تردد بی‌جا مانع کسب است  چرا که الحق استعداد مخ‌زنی‌ برخی بی‌نظیر است. خب این استعداد را آن‌جا بیازمایند که عنقریب طی دو سه سال یقینن به کیف و حال اساسی مالی خواهند رسید. چون در ادبیات صداقت ملاک است آدم بودن و آدمی را رعایت کردن. وقت داوری هم انتخاب چند نورچشمی که استعدادشان از سایرین بیش‌تر نیست هم پس از گذشت برهه‌ای رو می‌شود. هم  آن که بی‌جا انتخاب شده چون شرایط احراز نداشته و یارای خلاقیت  طرفه ندارد دچار افسردگی می‌شود ، هم داور قاضی فاسد خوانده می‌شود و هم نفرین حافظ و بیدل و مولانا و نیما را برای خود می‌گذارد بر جای.  پس این‌جا جز مرارت و عرق‌ریزان روح چیزی گیرت نمی‌آید عزیز جان. برو تا دیر نشده سی کار خودت.

- شاپور جورکش در کتاب "بوطیقای شعر نو"اش به نقل از نیما می‌گوید: "شعر حتی اگر در بحور سنتی هم سروده شود می‌تواند شعر نو محسوب شود به شرط آنکه آن «میدان دید تازه» در آن رعایت شده باشد". این میدان دید تازه به زعم شما چه مشخصاتی می تواند داشته باشد؟ 

ببینید اگر انقلاب نیما انقلابی‌ست متعلق به مدرنیته، بنابراین نگاه جزء نگر و از آسمان به زمین آمدن  از نشانگان  و شاخصه‌‌هایش است خاصه در تقابل با سنت‌؛ اگرچه نیما با احتیاط از این مرحله‌ی گذار شعر ما را گذر داد اما هم‌گرایان به انقلاب مدرن او،  نقش آتی و تکمیلی‌اش را تجربه‌گرایانه و برخی پیشروانه ایفا کردند. نیما اگر چه از بلوغی اسطوره‌ای برخوردار بود و ما نباید اورا مقدس بیانگاریم چرا که جزیی از اجزای مدرنیته هستیم بنابراین او هم چه بسا ممکن بود در برخی از ریزبرآوردهای آرایش دچار سهو شده باشد با این همه گمانم  نظرش بیشتر به چهارپاره بوده  به شعرهایی مانند افسانه،  و یا به زبانیت شعر و تازگی در آن   همان که حافظ گفته... "از هر زبان که می‌‌شنوم نامکرر است".  باید تصریح کنم شعر نو بیش‌ترین خدمت را به وضعیت‌های جدید قالب‌های قدمایی و ژانر ترانه کرده است. اشعار نو قدمایی و 

ترانه‌ها به‌ویژه از  اشعار  نو و پیشرو پارسی بهره جسته‌اند، سیمین‌بهبهانی بدون اتمسفری که زحمتش را نیما کشید نمی‌توانست دست به‌نوآوری زند. در واقع غزل موسوم به  پست مدرن و آفرینه‌هایی از این‌دست  آبشخورشان تلاش‌هایی‌ست که شاعران شعر نو و خاصه بخش پیشرو آن هزینه‌اش را پرداخت کرده‌اند. گاه کار به مشابه‌سازی و انواع سرقت و شبه سرقت هم رسیده است. که البته عدم توسعه‌ی  فرهنگ پاسخ‌گویی و نبود حساسیت‌های مربوط به حق کپی رایت و مولفان و مصنفان بر لهیب  این آشفته‌بازار دمیده است.

- تقریباً غالب محافل ادبی اذعان دارند که ادبیات امروز ما از فقدان منتقدان کاربلد، رنج می برد، اگر شما هم چنین فکر می‌کنید لطفاً در خصوص جایگاه و نقش منتقد در جهت‌دهی به ذائقه‌ی مخاطب و تاثیر و تاثرش بر تولیدات هنری (خاصه شعر) و وضعیتش در ادبیات امروز، خلاصه‌ای ارائه دهید

منتقد کار بلد داریم اما چون فرهنگ نقد به‌خوبی نزد ما نهادینه نشده، منتقد در نقش دشمن ظاهر شده یا دیده می‌شود و مشفق بودن منتقد یا محال می‌نماید یا خروجی مخیری در پی نخواهد داشت. شعر، نقد ادبیات نو و پیشرو چه سهمی از رسانه‌‌ای که ملی خطابش می‌کنند گرفته؟ صدا و سیما شده محل نان قرض دادن عده‌ای به عده‌ای دیگر برنامه‌ای به برنامه‌ی دیگر مدام  روی سفره‌ای که چهل سال است پهن شده برای‌شان دارند به هم نان قرض می‌دهند و دنبال جریان سازها و نخبگان کمتر می‌روند. در کل زندگی ما سهم‌مان از صدا و سیما نه برای تلاش‌های خودمان که نیما بود در شبکه‌ی سه برنامه‌ی هزار و یک‌شب که شب نیما رفتیم رو خط زنده، شبکه‌ی باران هم که در تیول متصرفانش است.

- شعر فراتر از اینکه ابزاری برای بیان شور و عشق و نفرت، حماسه و عقل و هیجان یک جامعه باشد چقدر می‌تواند آینه‌ای باشد برای بازتاب روح تاریخی یک ملت؟ 

 توفیر مدرنیته با جامعه‌ی سنتی در ان است که مدرنیسم عقلانی و علمی به مناسبات اجتماعی می‌نگرد معتقد به پلورالیسم است به مناسبات زندگی مدنی و مدنیت نظر دارد و معتقد به دموکراسی‌ و برابری و عدالت است خب طبیعی‌ست که شعر در چنین جامعه‌ای آزادانه تر و طبیعی‌تر رشد خواهد کرد، البته شعر در هر زمانی راه خودش را می‌یابد و چون سخن دیگری ست که باید در دل بگیرد و عقل را بپروراند آنقدر بسیط المنظر هست که تحت سخت‌ترین شرایط بتواند طریقه‌ی گفتن بیابد، اساسن بزرگی ادبیات ما یکی همین قدرتی ست که شاعرانش با بهره از صنایع و آرایه‌ها توانسته‌اند شعری بگویند که جای سایر هنرهای متداول امروز را بگیرد. یکی از آرایی که اخیرن مطرح کرده‌ام  این است که ما باید بنشینیم ببینیم شعر امروز ما به چه آرایه‌هایی نیازمند است. چون شعر از وزن فاصله گرفته و برای در امان ماندن از شعر پریشی از سویی و ساده‌لوحانه نویسی مستلزم چالش جدی‌ست . اکنون یک از  زمان  گوتنبرگ و ماشین چاپش دیر زمانی‌ست گذشته دیگر وزن و قافیه و  ردیف و جناس و مراعات نظیر و از این دست باید دید تا چه اندازه نیاز شعر امروز ماست چون همه‌ی این وجوه مربوط به دوره‌ی پیشا گوتنبرگ و چاپ بوده زمانی که نظم  در شعر و آرایه‌هایش موجب در حافظه ماندگی می شد به نوعی سینه به سینه  سبب ذخیره در حافظه و  انتشار شعر می شدند اما پسا گوتنبرگ ما بهز نیازمند همان آرایه‌ها هستیم یا برای شعر امروز باید وظایف روزآمدتری اختیار کنیم. این ضروریات مهمی ست که در بخش آموزشی و  دانشگاهی  و البته حرفه‌ای شایسته است به آن بپردازند. شاعران وظایف‌شان مختص به بیان قشنگ‌شناسانه است و بس. یعنی هیچ سدی نیست و هیچ باید و نبایدی شعر آزاد آزاد است به هر چیزی می تواند بپردازد اما موظف نیست مانند گذشته که زبان و سلاح مردم باشد. چون شعر یک رسانه است دیگر در مقابل رسانه های دیگر. سینما، تلویزیون ّ مطبوعات، فضاهای مجازی جهان دیگر شاعر دیگرتر می‌طلبد.

_اگر قائل به این باشیم که شعر شایسته است که بازتاب فرهنگ و زبان جامعه‌خودش باشد، در چند دهه‌ی اخیر آیا دغدغه‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و معیشتی جامعه ایران و روحِ معترض مدنی، بازتابی در شعر امروز داشته و اگر نداشته چه مراتب و مواردی در نهادهای فرهنگی یا در مجامع ادبی (اعم از خصوصی و دولتی) کار خود را به درستی انجام نداده‌اند؟

ادبیات بر بستر رسانه و خاصه مطبوعات می چرخد، ما هر وقت نشریات درست و حسابی داشته‌ایم با سردبیر و دبیران سرآمد شعر ک داستان و نقدمان رشد کرد. دولت اصلاحات با فله‌ای امتیاز دادن به ادبیات خدمت نکرد بلکه خیانت کرد چرا که اغلب صاحب امتیازها سراغ کادرهای حرفه‌ای نرفتند بلکه هر تازه‌کاری را به سردبیر گماردند و مبتلا به آن دبیری بخش‌های تخصصی نیز به نوآمدگان کم‌تجربه واگذار شد . خب نتیجه‌اش این شد. زمانی شاملو و نصرت رحمانی و آتشی و  باباچاهی مسوول صفحه‌ی شعر بودند و کارشناسانه شعر چاپ می‌کردند، در دهه‌ی هفتاد هر نوآمده‌ای آمد شد دبیر شعر الان هم متاسفانه دبیران شعر خودشان آدم‌های گنده‌ای نیستند خب چه انتظار دارید. انتشاراتی‌ها هم عوض بهره از کارشناسان کار بلد رفته‌اند سراغ برخی که انگار آمده‌اند ریشه‌ی ادبیات را بزنند. مافیا پدر مملکت را در آورده خودی و غیر خودی کردن، من فقط با قشنگ‌شناسی رفیقم با استتیک . دشمنم هم اثر خلق کند خودم می‌روم ازش اجازه می‌گیرم تا باز‌نشرش دهم. نشریه باید دارای کارشناس باشد نه دلال ادبی و کارراه انداز، فساد در لایه‌های مختلف راه یافته چرا که اگر یک حلقه از یک سامانه و سیستم رعایت نشود بقیه هم خوب عمل نمی‌کنند. نشریه‌ی کار درست و جریان‌ساز  کارشناس کاردرست و کارشناس کار درست شاعر کاردرست معرفی می‌کند آن‌گاه مخاطب کار درست هم پدید خواهد آمد. ما شاعر زیاد داریم اما شاعر_ معلم کم داریم. با نا سپاسی و توطئه چوب لای چرخ آدم می‌گذارند. فضاهای مسموم  و شایعه پراکنی می‌کنند. عده‌ای بیمارند. خب نتیجه همین می‌شود . حال کجای ما خوب است که حال ادبیات و شعر خوب باشد. ما شدیدن نیازمند بازنگری در گذشته و دیگر‌ساختیم. کلمه‌پریشی جای شعر ر

ا گرفته، مافیا چتر سنگینی بر  ادبیات ما  افکنده. موزع کتاب برای ناشر و ناشر برای شاعر خط و مشی تعیین می‌کند. نتیجه یا با دل‌نوشته در بخش ساده‌فهمی مواجه‌ایم یا با روان‌پریشی جای شعر. شعر سازه است و معمار و مهندس می‌خواهد آن هم شاعر است. شعر طرح می‌خواهد و  نقشه و مصالح مطلوب. اگر همه‌چیز مهیا نبتشد این سازه کج نازیبا و غیر قابل سکونت می‌شود. نه دل‌نوشته نه کلمه‌پریشی و  شعرپرانی شعر نمی‌شوند. سوررآلیسم هم به معنی اثر اسکیزوفرنیک نیست. در آن هم باید این فرا واقعیت مصالح مطلوب خود داشته باشد.

_ شعر امروز ما آیا می‌تواند در مقایسه با دوره‌های مختلف تاریخی و شعرهای آن دوره‌ها، در انعکاس روح ایرانی ما، زمانه‌ای که از سر می‌گذرانیم و آرمان‌ها و رؤیاهای جامعه، نمره قبولی بگیرد؟ 

 

چرا که نه، صبر داشته باشید!عرق تند مانند باران تند زود بند می‌آید؛ ادبیات موجودیتی زنده و پویا دارد، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز نه.  جامعه‌ی ما شدیدن به ساختار نیازمند است ما جامعه‌ای پا در هوا داریم. باید آسیب‌شناسی مشفقانه کنیم. منتقد نق‌زن نباشیم، بیاییم جلو و کم کم راه را بر بی‌راه بنمایانیم . برای بیان و اثبات هر مهمی باید از راهش ورود کرد و البته واقع بین بود. پژوهشگران ما بهتر است صبورانه و به‌دور از هر گونه هیجان و احساسات و تمایلات شخصی به بررسی ادبیات بنشینند و از تدوین کتاب‌های پژوهشی و سفارشی دور بمانند، متاسفانه شعر و نقد و پژوهش ما معطوف به حلقه‌های کوچک پیرامونی خودمان شده به‌جای برخورداری از واقعیت علمی. سفارشی نوشتن و پژوهش را قربانی سلیقه و افق دید را محدود به حلقه‌ی محبان و سودآوران به خود کردن! این آسیب جدی بخش  پژوهشگری ادبی ماست.  این‌که آنتولوژی به سفارش چند شاعر عقب مانده از کورس شعر می‌نویسند.  خب نوعی جغلگی در چنین وانفسایی افتاده‌ به جان شعر و تاریخ‌سازی برای شاعرانی که پسا ۷۰ سال  در جا زده‌اند و با عوامفریبی خود را سرپا نگه داشته‌اند و هنوز وامدار شاملو و لورکا و حکمت هستند. پروژه‌ی  بدلکاران جای ستارگان  دیری‌ست که  کلید خورده است.

-   جایزه شعر جم و سطح آثار رسیده از منظر شما چگونه است، ارزیابی تان را بفرمایید؟

شعر جم هم از شعر ایران و این وجوه آسیب‌شناسانه به‌دور نمانده است. ما این‌روزها کلی شعر خوانده‌ایم ادبیات ایران هم سال‌هاست با شعر مواجه است اما ما نیازمند اثر هستیم. ما بسیار کم اثر می‌خوانیم:  از گذشته اثرهایی که مانده‌اند در  عصر حاضر باید از   افسانه،  خانه‌ام ابری‌ست،  اسب سپید وحشی،  یعنی همه‌ی لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد، یعنی ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، یعنی انهدام، بوتیمار، آینه‌ی ۵۷نصرت، کتیبه و زمستان اخوان، آواز قو نادرپور، حجم سبز سهراب سپهری، ناآباد به زعم من همان سرزمین بی آب و علف یا سرزمین بی‌حاصل الیوت و... بگویم. ما متن‌هایی به‌عنوان شعر می‌خوانیم اما اثر نه!

 

گزارشی از محدودیت‌های ادبی و مالی نویسندگان و شاعران معاصر

کد خبر: 84080 ۱۳۹۵/۰۴/۲۶ ۱۲:۳۱:۰۰ مطالبات اهالی فرهنگ چیست؟ / گزارشی از محدودیت‌های ادبی و مالی نویسندگان و شاعران معاصر

مطالبات اهالی فرهنگ چیست؟ /

گزارشی از محدودیت‌های ادبی و مالی نویسندگان و شاعران معاصر

اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم باید بگوییم در دولت یازدهم حجم انبوهی از کتاب‌هایی که دوره‌های گذشته باطل اعلام می‌شدند، مجوز گرفتند و بسیاری از کتاب‌ها که با اصلاحیه‌های فراوان مواجه بودند در دولت حسن روحانی با اندک اصلاحیه‌هایی روانه بازار کتاب شدند. مطالبات اهالی فرهنگ چیست؟ / گزارشی از محدودیت‌های ادبی و مالی نویسندگان و شاعران معاصر سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: شاید این سوالات سطحی باشد اما اهمیت دارند: یک) شاعران و نویسندگان ما چه توقعی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارند؟ دو) شاعران و نویسندگان ما چه توقعاتی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ندارند؟ سه) چطور می‌شود نقطه ذوق، منبع درآمد و روحیه کاری یک فعال ادبی را کور نکرد و چطور می‌توان او را تا حدودی، هر چند اندک، به ادامه کار تالیفی، پژوهشی یا فرهنگی ترغیب کرد؟ ادبیات همیشه موضوع جالبی برای سیاستمداران بوده است. شاید هم موضوع جالبی برای سیاستمداران نبوده است. اما هر چه هست رفتار سیاستمداران تا دلتان بخواهد روی ادبیات تاثیر می‌گذارد، همچنان که اهالی ادبیات هم این تاثیرات را حتی الامکان در آثارشان بروز می‌دهند. شاید به خاطر همین بود که یکی از شاعران معاصر به این واسطه هنر را نزد سیاستمداران چیزی در حد تنقلات عنوان کرده بود. باید گفت آزادی‌هایی که معمولا به نویسندگان و شاعران در کشورهای توسعه یافته داده می‌شود بیش از همه به سود قدرت سیاستمداران تمام شده است چرا که دولت‌مردان برای مقابله با انتقادهای مطرح شده ناگزیر به سوی پیشرفت و رشد روحیه مدارا پیش می‌روند. احتمالا برای همین است که کشورهای قدرتمند ادبیات قابل اعتنایی دارند. دولت حسن روحانی به این موارد توجه و حساسیت خاصی داشته است. اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم باید بگوییم در دولت یازدهم حجم انبوهی از کتاب‌هایی که دوره‌های گذشته باطل اعلام می‌شدند، مجوز گرفتند و بسیاری از کتاب‌ها که با اصلاحیه‌های فراوان مواجه بودند در دولت حسن روحانی با اندک اصلاحیه‌هایی روانه بازار کتاب شدند. اما به هر روی اصحاب جامعه ادبی انتظارات و خواسته‌هایی دارند که نمی‌توان از آن‌ها چشم پوشید. با همه اتفاقات خجسته‌ای که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت یازدهم صورت گرفته است، و با اینکه در قیاس با وزارت فرهنگ دولت گذشته فوق العاده بهتر، فرهنگی‌تر و با مدارای بیشتر عمل کرده است باز هم شاهد دیرکردهایی در صدور مجوز هستیم. کافی است سری بزنید به شاعران، نویسندگان، یا مترجمان ادبی ما و از آن‌ها بپرسید چند کتاب در اداره ممیزی در انتظار صدور مجوز است. با اینکه اکثر اصحاب ادبی اظهار تشکر می‌کنند از وضعیت بهتری که در 3 سال اخیر پیش آمده است اما گلایه‌هایی هم دارند مبنی بر اینکه " هنوز مجوز کتابم صادر نشده" یا "خیلی وقت است منتظریم؛ خبری نمی‌شود که نمی‌شود". در ادامه گپ و گفت کوتاهی با سه شاعر، نویسنده و مترجم داشتیم: امیر حسن چهلتن؛ نویسنده، مهدی غبرایی؛ مترجم و علیرضا پنجه‌ای شاعر. شنیدن حرف‌های این سه نفر می‌تواند شِمای کلی مطلوباتِ جامعه ادبی ما از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را ترسیم کند. درآمدم از ناشران خارجی است امیر حسن چهلتن به ما می‌گوید که از سال 84 تا به امروز 8 کتاب او در اداره وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حال خاک خوردن است. چهلتن می‌گوید: از آثار قدیمی من سه رمان "تالار آینه"، "مهر گیاه" و "عشق و بانوی ناتمام" همچنان در انتظار مجوز هستند. او یک مجموعه داستان هم با عنوان "چیزی به فردا نمانده است" دارد که هنوز در انتظار مجوز آن است. چهلتن می‌گوید: از کتاب‌های جدیدم هم چهار اثر هست که وزارت ارشاد تکلیف‌شان را مشخص نکرده. به من می‌گوید ممیر درآمدش از نویسندگی است و وقتی از او می‌پرسم جناب چهلتن پس از کجا می‌آورید می‌خورید، می‌گوید که ناشران خارجی، و توضیح می‌دهد ترجمه‌هایی که از آثار او به زبان‌های اروپایی صورت گرفته، کمی از مشکلات مالی او را حل می‌کند. این داستان نویس به نام معاصر در پایان گفت: اگر این ناشران خارجی هم کارهایم را ترجمه نکنند، باید بنشینم مقابل وزارت ارشاد، کاسه گدایی دست بگیرم و از شما و خبرنگاران دیگر، بخواهم بیایند ببینند که وضعیت امروز نویسندگان ایران چگونه است. چرا پاسخگو نیستند؟ مهدی غبرایی مترجم معاصر از وعده‌های محقق نشده دولت یازدهم گله می‌کند. او می‌گوید وضعیت تا حدودی بهتر شده است اما برخی از انتظارات جامعه ادبی کشور برآورده نشده است. او می‌گوید که خیلی از نویسندگان و مترجمان ما در انتظار مجوز کتاب‌هایشان هستند و خود او نیز چند کتاب در انتظار مجوز دارد. غبرایی می‌گوید: پرسشی که می‌توان مطرح کرد این است که چرا مسئولان ذی ربط پاسخگو نیستند. این دولت یکی از وعده‌هایش این بود معطلی کتاب‌ها در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را کم کند ولی متاسفانه تعداد کتاب‌هایی که از سوی نویسندگان روانه ارشاد شده است و همچنان در انتظار مجوزند زیاد است. غبرایی ادامه داد: البته نمی‌توان کتمان کرد که در این دوره تغییراتی صورت گرفت، اما انتظارات جامعه ادبی کشور برآورده نشده است. غبرایی در پایان گفت: من نزدیک به 40 سال است که مشغول فعالیت فرهنگی هستم. فکر می‌کنم طبیعی است انتظار داشته باشم که بعد از این همه سال کار، مانعی برای فعالیت‌های ادبی‌ام نتراشند، و اگر نه ما نیازی به تشویق و حمایت نداریم. با دویست،سیصد نسخه کتاب کسی طوریش نمی‌شود علیرضا پنجه‌ای شاعر معاصر می‌گوید: اکنون جهان وارد مرحله‌ای ‌دیگر شده است. دنیای مجازی سطح مطالعات غیر مکتوب را بسیار بالا برده. با دویست، سیصد نسخه کتاب کسی طوریش نمی‌شود، مگر کتاب سرعت اثرش از جهان مجازی بیشتر است؟ پنجه‌ای می‌گوید: ممیزی را باید بردارند. هر کس پاسخ‌گوی خود است. الان کلی مطالب دروغ و جعلی در اینترنت به افراد مختلف نسبت می‌دهند، مخاطبان کم کم به آفات دنیای مجازی دارند، پی می‌برند، پس باید نگرانی و دلواپسی را کنار گذاشت، باور کنید هیچ بزهکاری در زندان نیست که از خواندن شعر و داستان ماها بزهکار شده باشد. پنجه‌ای در ادامه گفت: بهتر است بیشترین انرژی را ارشاد بگذارد برای صدور فرهنگ و ادب پارسی. ما هر چه بیشتر به توسعه زبان و ادبیات‌مان بپردازیم مطمئنا در جهان قدرتمندان نوین حرف بیشتری برای زدن خواهیم داشت. این شاعر معاصر معتقد است: ممیزی هرگز فرهنگ نمی‌آفریند، فرهنگ در خانواده و مدرسه مترتب می‌شود. من با خواندن داستان "دهقان فداکار" آرمان خواه شدم، و با منظومه "آرش" آتش میهن پرستی‌ام شعله‌ورتر شد. باید وقت‌مان را بیشتر به تجهیز علمی خانواده‌ها، مهدها، مدارس و دانشگاه و محلات اختصاص دهیم. الگوی فرزند من منش، رفتار، گفتار و کردار من و مادر خانواده است و سپس مربی و معلم. فرهنگ را از ریشه‌ها باید پی ریخت و ساخت. پنجه‌ای در پایان پیشنهاد داد: رفته رفته باید نگاه ها را دیگر کرد. مطبوعات و کتاب بهتر است به صورت فایل در مراکز کتاب فروشی و فروش مطبوعات ارائه شوند. از دستگاه‌های چاپ و صحافی سریع که اکنون در کشورهای پیشرفته هست بهره باید برد، یعنی شما از فهرست انتشارات نگاه می‌روید برای نمونه فایل کتاب مرا انتخاب می‌کنید و بعد سفارش نوع کاغذ و جلد می‌دهید و در کمترین زمان ممکن کتاب را تحویل می‌گیرید. این طور کلی صرفه‌جویی می‌شود. یک کار زیست محیطی هم هست، چون لازم نیست درخت بی‌رویه برای کاغذ قطع شود. *** با تمامی این حرف‌ها و تفاسیر پربی‌راه نیست اگر بگوییم تنگناهای کاری اصحاب ادبی ما - چه مالی و چه ادبی- آن‌ها را از پا انداخته است. مواضع و رویکردهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این دوره نسبت به دوره گذشته تعدیلات فراوانی داشته و همین روزنه امیدی است برای هنرمندان و ادیبان این کشور. اما اهالی فرهنگ و هنر انتظار دارند این روزنه امید در دولت تدبیر و امید به دریچه‌ای بزرگ، با چشم اندازی وسیع تبدیل شود.

گفت و گو ی حسن همایون با علی رضا پنجه ای شاعر و نویسنده :هرگز شبی بی عشق به سر نبرده ام


گفت و گو با علی رضا پنجه ای شاعر و نویسنده
هرگز شبی بی عشق به سر نبرده ام

روزنامه ی ابتکار 6تیر94صحسن همایون:روز‌تان را چطور سپری می‌کنید، برنامه‌ی یک روز‌تان را 7:
شرح دهید که چه می‌کنید، چگونه می‌گذرد؟
 برای پاسخ به پرسش شما باید از مهر ماه امسال به بعد بنویسم. نه از دی سال قبل که بازنشسته شدم که  البته   مشغله ام بیش از زمان کارکردنم بود ، باری،   صبح ها  بین ساعت 10 تا 11 از خواب بیدار می شوم،به ندرت هم ساعت 7 صبح، با همسرم صبحانه   می خوریم، اگر خریدی کلان داشتیم با هم به بازارچه ی کهنسال شهر(پیرسرا ) که عمارت کهنسال پدر همسر نصرت  رحمانی نیز در آن جاست، می رویم؛ سپس می آییم خانه غالبا رفت و برگشت   5/2 کیلومتر می شود که اغلب پیاده طی می کنیم، مگر آن که خریدمان ازگنجایش ساک چرخدار و قدرت بازوهای من و همسرم بیشتر باشد که آن موقع مجبوریم از مقطعی  سوارخودرو کرایه شویم، با همسرم در جابه جایی خرید ها کمک می کنم، سپس چایی یا قهوه ای دم می کنیم، او به امور آشپزخانه می پردازد، من هم یا مشغول نوشتن  یا سفارشات و مصاحبه های نشریات مختلف  می شوم، یا به سایتم سر کشی می کنم و نوکی هم به شبکه های اجتماعی می زنم، گفتم نوک نه بیشتر، چون وقت خور است و اعتیادش مانند هر اعتیاد دیگری مخل کار جدی می شود، به خصوص برای من  که معلوم نیست چه قدر وقت می توانم ذخیره کنم از نیمه ی دوم عمرم . ملال آوری مضاعفی به همراه می آورد،بنابراین سری به شعرهای گفته شده ی اخیر می زنم،و البته بر اساس یک تصمیم غلط و اعتماد به یک ناشر -شاعر جوان ساعات بسیاری از وقتم را صرف تماس های بی حاصل با او می کنم، که از سه قراردادم یکی را به انجام رسانده و به دلیل گذشتن چند ماه از سررسید پرداخت حق الزحمه ی کتابم مدام رد تماس می کند وتماس هایم را  بی پاسخ می گذارد. همین اعتماد غلط سبب شده گاه دلسرد خطاب به  شعری که تا نوک زبانم خود را رسانده بگویم:" می خواهی بنویسمت که چه؟ که کتابت کنم تو هم بشوی آینه ی دقم ؟" حتی برای تدوین شعرهای اخیرم با عنوان "هندسه ی موج" نیز مایوس، کار تدوین را به بعد موکول می کنم، و همه ی این ها به خاطر اعتماد نابه جایم بوده است.کتاب "دونده ی از خود"من  حاوی شعرهای زبان محور و دیداری ام  است همان شعرهایی که مخاطبان خاصم منتظر آن هاهستند به همین سادگی و تلخی بلاتکلیف مانده اند، این ها را می نویسم  بلکه بدانند خوانندگان آفرینه هامان که  همه ی غم ما غم ممیزی نیست،هر چند سد سدیدی ست برای بیان هر آن چه دل خواهد بگوید و چهارچوب ها و عقل ممیز مانع اش می شوند، که البته اگر منطقی باشد بنده اصلا آن را در کارهایم نمی آورم، چون معتقد نیستم هر چه را که ما نوشته ایم باید در دسترس همه باشد، بی آن که طیف خوانندگان، تقسیم بندی شده باشند.
حدود 50 روزی ست که برای اولین بار شروع به نوشتن یک رمان کرده ام، موضوع رمان وقایعی است مربوط به  یک خانواده ی گیلانی در جنگ اول  جهانی تا کنون؛عشق،مناسبات اداری  قهرمان اصلی رمان ، مسایل اجتماعی- سیاسی و جنگ مضمون این رمان است، رمان مروری هم به چگونگی شهادت شهدای مشروطه در قرق ناصریه ی رشت دارد، که در طول خدمتم  در شورای شهر رشت توانستیم نقشی در تفکیک و گذاشتن بنای یادبودی به سرمایه ی یک رشتی ساکن بریتانیا برای این شهدا ایفاء کنم، من ناظر هنری و تاریخی این بنا بودم، بنابراین،  علاقه ام به مبارزات جنگل و تاریخ سبب شد حتی در رمانم هم یکی از قهرمان ها بشود پسر کاظم خان کمیسر که نزد پدر قهرمان رمان می رود بلکه  مانع اعدام پدرش همراه سه تن  دیگر از مشروطه خواهان  _توسط نفوذ پدر قهرمان رمانم _  شود؛  سعی کرده ام  رمان را از نخستین آسیب نوشتن رمان یا داستان به زبان شاعرانه توسط  یک شاعر مصون بماند؛  گاهی هم  صبح زودتر پا می شوم و پیش از صبحانه شروع به نوشتن رمان می کنم، هم از این رو جذابیت نخ تاریخی رمان و روایت صحنه ی  اعدام   دکتر حشمت در قرق کارگزار  از فصل های خواندنی رمان درآمده ، طوری که خواننده با خواندنش" پر آب چشم "می شود؛ گفتنی ست من ناظرهنری اجرای تندیس و یادمان دکتر حشمت نیز بوده ام،  رمان تا کنون بالغ بر 270 صفحه ای شده،تا چند صفحه خواهد شد را هم خدا داند و بس!   پس از صرف ناهار_ که فعلا سه نفره  هستیم تا سال دیگر که مزدک و عنبر که همین روزها عقد می کنند رسما جشن بگیرند و از ما جدا شوند و ما بشویم دو نفره که  روال زندگی ما  هم بالطبع تغییر جدی خواهد کرد،_ که البته  اکنون  گاه   دخترم با همسرش   مهیار  هم به ما اضافه می شوند  که سر سفره می شویم پنج نفر  ، پس از ناهار  آ ن ها  هر یک چرتی می زنند و من البته  پس از بازنشستگی در چنین مواقعی کمتر می خوابم؛پس از یک ساعت اول چای بی قند می نوشم  سپس چای با زیره ی سیاه آن گاه به  بررسی محتویات رایانامه  و مجازنامه ها می پردازم. اخبار روز را هم از چند شبکه می گیرم و برایم بسیار مهم است، اخبار جهان و خاورمیانه، از قیاس خبرها چیزهای خوبی دستگیر آدم می شود این که حقیقت لزوما نزد یک رسانه نیست. و دولت ها چه قدر دارند برای تحمیق مردم پول خرج می کنند و ما حتی یک لحظه هم از خود نمی پرسیم این ها چه را این قدر برای اطلاع رسانی به ما هزینه می کنند!غروب ها اغلب من و همسرم قدم می زنیم و به خانه باز می گردیم.او می نشیند پای رمان یا مجموعه  داستانی که گروه زنانه ی داستان خوانی شان برای مطالعه و بررسی ماهانه مشخص کرده   و من هم اگر شده فیلمی از فیلم های خوب روز دنیا را از شبکه یا جایی می بینم،مبادله ی اخبار هنری و ادبی و رسانه ای با پسرم البته در پیش از ناهار و پیش از شام از دلمشغولی های پدر و پسر است.خواندن مطالب روزنامه ها و مجلات چه از روی کاغذ و چه  لپ تاپ و گوشی جدیدم - به خصوص دیدن پیام ها و فیلم وعکس های کوتاه جالب - از دیگر دلمشغولی هایم است، البته هر موقع هم که پیش آمد به کتاب های رسیده یا خریداری شده هم تورقی خواهم داشت ، جدی ترها را کنار می گذارم تا سر فرصت   عمیق تر  بخوانمشان.   گاه هم برای ماهنامه ی "ره آورد گیل" شعر و نقدهای رسیده را مروری می کنم و برای انتشار، تحویل دفتر نشریه می دهم.البته نوشیدن چای به همراه زیره ی سیاه و قهوه و خوردن میوه های فصل هم از عادات است، صبحانه ام مختصر و ناهارم نیز رژیمی ست، باید مراقب  فشار خون و مستعد بودنم برای دیابت نوع 2   باشم، شام هم که مدت هاست کم می خورم، نا گفته نماند  پیش از خواب   نوشیدن شیر سرد  برایم _ خاصه در ماه های اخیر_ از   لذت  برخوردار شده است .
نویسندگی نه تنها در ایران که در جهان، هم کمتر به عنوان منبع درآمد اصلی نویسنده است، شما به چه کاری مشغول‌اید؟
من از دی 1392 خودم را زودتر از موعد   بازنشسته کرده ام، البته اگر برای روزهای روزنامه نگاری ام هم بیمه پرداخت می شد چه بسا اکنون بیش از  40 سال کارکرد داشتم، ولی همیشه چه در مقام سردبیر و چه دبیری سرویس های هنر و ادبیات  نشریات که از حق الزحمه برخوردار نمی شدم، حتی 8 سالی که سردبیر فصل نامه ی گیلان زمین بودم،یا زمانی که  سردبیر  نشریه ای به نام معین  _  درمقطع گذار از هفته نامه به روزنامه _ شدم از حقوق مکفی برای امرار معاش برخوردار نبودم، در واقع کار روزنامه نگاری از همان اول که مربی فرهنگی  کانون پرورش  فکری کودکان و نوجوانان بودم و چه زمانی که در شهرداری و شورای شهر خدمت می کردم کار دل بود و کارهای دیگر کاری برای معاش!  اگر چه همیشه   داشتن هر دو سبب شده باشد تا از وقت خوابم بکاهم، در واقع اگر نبود کار تمام وقت و رسمی ام در امور روابط عمومی شورای شهر رشت و شهرداری نمی شد با عشق به روزنامه نگاری از پس زندگی برآمد. با توجه با این که به محض بازنشستگی بر اساس دعوت دبیر جشنواره ی شعر فجر، از سوی اتاق فکر برای مدیریت  در کارگاه شعر و  نقد  شعر گیلان و تدریس شعر و نقد شعر در کارگاه های  استان های دیگر ، نیز داوری در مرحله ی بدوی و نهایی شعر نو جشنواره و شعرخوانی به عنوان یکی از 90 شاعر متفاوت سرای برگزیده ی اتاق فکر   در خانه ی هنرمندان  و فرهنگ سرای ارسباران همراه هرمز علی پور و دکتر بهزاد خواجات، ایرج ضیایی، ابوالفضل پاشا، مهرداد فلاح،یزدان سلحشور، رسول یونان، بهرزاد زرین پور و چند شاعر از هند، الجزایر، عراق، مصر، سوریه و... شعر خوانی کردیم، نیز بلافاصله پس از اتمام داوری و کار دبیرخانه ، از سوی مدیر مسوول موسسه ی ناباروری مهر، سردبیری  ماهنامه اش با موضوع  دانستنی های پزشکی برای 8 استان  شدم، که البته علی رغم پرداخت حقوق 5/1 میلیونی به علت دخالت مدیر مسوول در امور سردبیر ، همکاری با این موسسه را قطع کردم!
 
 تجربه‌ی آن‌ کار‌های دیگر به آثار نوشتاری شما هم راه یافته است، از این دست خاطره‌ها دارید، لطفا رو کنید؟
بله کار روزنامه نگاری و روابط عمومی از نزدیک ترین مشاغل به خلاقیت نوشتاری ست، هر دو کار سبب شده تا با طیف های مختلف مراوده داشته باشم.هر چند شاعری که کارمند باشد، روزگار برایش سخت تر می گذرد، من در دو کتاب اخیرم "کوچه چهرزاد" و "عشق همان اویم است" از آتش ، ایثار،  گل  ، گورستان  و باران  رشت در شعرهایم بسیار گفته ام،    این ها را مدیون کار در آتش نشانی، فضای سبز، آرامستان، معاونت عمرانی و حمل و نقل، روابط عمومی و امور فرهنگی شورا و   شهرداری هستم و سردبیری مجله تاریخی، فرهنگی و اجتماعی گیلان زمین سبب شد در شعرهایم تاریخ زادبومی  نقش مند حضور داشته باشد،   این ها همه نشان از لطفی بوده که روزگار بر من هموار نموده است.اگر چه  مرا خلاف قانون به گورستان منتقل  می کنند، هر چند 20 روز هم نشد که   در گورستان قدم می زدم تا کارم درست شد، اما این 20 روز سبب خلق چند شعر برجسته به اذعان منتقدان در کارم شد .عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد!
مواجهه‌ی همکاران‌تان با شما به عنوان  اهل قلم چگونه است، در این‌باره از تجربه‌‌های ملموس و زیسته بگویید و جای باز‌گو کردن خاطره‌های ناگفته همین‌جاست!
من اوایل خدمتم،  شش – هفت سالی متصدی امور قراردادهای عمرانی و امانی شهرداری بودم، اتاقم در دومین عمارت دیرپای شهرداری(نخستین مریضخانه ی بلدیه) در ساعاتی پر از پارادکس می شد،   محمد طلوعی  در قسمتی از یک  یادداشت به مناسبت 50 سالگی ام  که در روزنامه ی اعتماد چاپ شده بود نوشت :
"... قربانِ فاخته را که معلم تاریخ‌مان بود ذِله کرده بودم بس که هر جلسه‌ی کلاس تاریخش بلند می‌شدم و از همین‌جور شعرهای ناشعر می‌خواندم و او هم که خسته شده بود فرستادم پیشِ علی‌رضا پنجه‌ای.یعنی گفت شعرم را ببرم نشانش بدهم ... یک روزِ آخر بهاری که امتحان‌های ثلث سوم را داده بودم، درست وقتی نصفِ حالا سن داشتم دفتر شعرم را زیرِ بغل زدم که علی‌رضای پنجه‌ای را ببینم. علی‌رضای پنجه‌ای که فقط یک اسم نبود، کورسویی بود از جهانی دیگر،درِ بازی بود به دنیایی که همه‌چیز و همه‌کس اش با دنیایی که تویش بودم فرق داشت. زیر کتاب‌خانه‌ی ملیِ رشت، افشار رئوف را دیدم و دستِ او را هم گرفتم بردم.من و افشار با هم باشگاه ورزشی می‌رفتیم و او حتا همان ناشعرهایی که من می‌گفتم را هم نگفته بود(بعدها مجتبا پورمحسن را هم یک روزی همین‌جور اتفاقی بردیم پیشِ علی‌رضای پنجه‌ای) از پله‌های ساختمانِ شهرداری که بالا رفتیم و روی تخته‌کوبی‌ها که پا گذاشتیم هرجور تصوری از علی‌رضای پنجه‌ای داشتم جز آنی که دیدم. علی‌رضا پنجه‌ای مردِ سی و چند ساله‌ای بود... من و افشار رئوف رفتیم لرزان و دست به سینه نشستیم و بعد از معرفی و دادنِ آدرسِ قربان فاخته که ما را فرستاده و صاحب‌امتیاز مجله‌ای بود که پنجه‌ای سردبیرش،دست و پامان را دراز کردیم و چای خوردیم.علی‌رضای پنجه‌ای گفت «خوب یه چیزی بخون» من با کمی خشکی دهان و ترسِ تازه‌کارها که شعر می‌گویند،به دهانِ افشار نگاه کردم و به دست‌های پنجه‌ای و یکی از ناشعرهام را خواندم و وقتی تمام شد منتظر ماندم.معلمِ اولِ من،علی‌رضا پنجه‌ای(از همین لحظه‌ها بود که معلمیِ آقای پنجه‌ای بر من شروع شد همین وقت که ناشعرم را می‌شنید،همین وقت که صبوری می‌کرد،همین وقت که قندان را از جلویش برنمی‌داشت پرت نمی‌کرد سمتِ من همین‌ وقت که ساعتِ اداری تمام شده بود و به خاطر ما دو تا نوجوان روی صندلی‌اش نشسته بود) سرش را گرفت سمتِ افشار و گفت «تو چیزی نداری بخونی؟»
افشار گفت دفعه‌ی دیگر می‌آورد و راست گفت دفعه‌ی بعد با شعر آمد چون علی‌رضای پنجه‌ای بعدِ شنیدن ناشعرِ من و دیدنِ وضع افشار برای ما از شعر گفت.از سعدی از نیما از نصرتِ رحمانی از محمد حقوقی از رمبو از پاسترناک از ناظم حکمت از نرودا و حتا یک دو جمله از خودش نخواند.برای ما از شعر گفت بی این‌که خودش را توی سرِ ما بکوبد،برای ما از شعر گفت بدونِ آن‌که استادی‌اش را به رخِ ما بزند و راست گفت دفعه‌ی بعد افشار با شعر آمد و راست گفت ناشعر بعدیِ من بهتر از ناشعرِ قبلی‌ام بود"
فکر می کنم با فضا و مناسبات محل کارم به قلم محمد طلوعی در بالا آشنا شده باشید در همین اثنا بود که  پس از مدت ها مرا تنبیهی به اداره امانی و سپس معدن شن و ماسه در امام زاده هاشم  فرستادند، پس از بازنشستگی متصدی ورود و خروج و بازرسی ساختمان گویی خواسته باشد حلالیت بگیرد به من گفت: این پسره  که بیش از بقیه   می آمد پیشت،  وقتی  ازش می پرسیدیم    با کی کار داری؟صورتش را طرف دیگر می گرفت و به ما محل نمی کرد من هم چند بار به بازرسی اداره شکایتت را کردم ؛ شهرام رفیع زاده و طاهره صالح پور هم همان زمان   جداگانه  می آمدند!از کاروان شعر و ادب هم نصرت و نجدی که می آمدند همیشه تعداد کنجکاوان   دور و بر اتاق کارم که بی جهت بالا و پایین  می رفتند و می آمدند افزوده می شد: لباس ، مو، قیافه و رفتار این آدم ها برایشان عجیب تر از من بود که به واسطه ی اد اری بودن بیشتر مراقب رفتار و کردارم بودم، برخی  همکاران  با دیدن من شوخی شوخی می خواندند: ماه آبله گرفه بود  ، آسمان پر از ستاره بود، من بودم تو بودی و  شغال آعو آعو می کرد، گربه کنار دیوار داشت میو میو می کرد و از این جور  به قول خودشان به سخره گرفتن شعر نو، در کنگره ی باز شناسی نهضت جنگل  چون امکاناتمان کم بود و من نیازمند   منشی بودم و اتاقم کوچک طوری که هیچ زنی نمی توانست با رعایت شئونات در آن جا کار کند،  صبح ها با اجازه رییس شورا همسرم را با خودم می آوردم تا کمکم کند بعضا تا ساعت 18 با من می ماند یک تکه نان و پنیر می خوردیم فقط، روزهای آخر کنگره تا نیمه شب هم  با هم بودیم، بعدها برایم گفتند برخی مسوولان ذی ربط شهرداری گمان می کردند فلانی می خواهد به این روش زنش را استخدام شهرداری کند، به خواهش من بعدها که نامه رسان دفترچه ی تامین اجتماعی همسرم را   برد برای  تمدید، آن جا بود که فهمیدند همسرم بیمه ی من نیست و خودش بازنشسته است؛ خب زندگی غالب آدم های دور و بر ما عقل معاش محور است، برای آن ها آرمان خواهی و عشق به شهر و باورها افسانه ای بیش نبود، هم از این رو مناسبات ماها برایشان ملموس و قابل باور نبود.
 فکر می‌کنید رشت، شهری که زیسته‌اید تا چه اندازه در شعر‌ها و سروده‌های شما بازتاب یافته است؟
 به گفته ی منتقدان بین شاعران   من بیشترین شعرها را در  وصف زادگاهم  گفته ام، رشت برای من همان مرکز جهان است، وقتی در جوانی برای ادامه ی تحصیل به  فرانکفورت  رفته بودم  و بعد از مدت کوتاهی بازگشتم از آلمان و درسم نیمه کاره ماند وقتی هواپیما   رو زمین   نشست، سریع پریدم میدان آزادی و یک  سواری را  دربست گرفتم از امام زاده هاشم سرم را بیرون از پنجره کردم و هوای وطن را تا می توانستم کشیدم تو ریه ام. من عاشق رشت هستم، تو جدول در زمان قدیم  در مقابل شهر باران می نوشتند بندر انزلی ، من در زمان دبیری کمیسیون فرهنگی شورای شهر و همزمان مسوولیت روابط عمومی آن ، روی پرده های شورا می نوشتم رشت، شهر باران، تا آن موقع کسی رشت را شهر باران نمی خواند الان رشت پر از نام شهرباران شده از تاکسی تلفنی تا ساندویجی، و در اعلان ها دیگر مقابل رشت می نویسند شهر باران! در کتاب عشق اول شعری دارم با عنوان "رشت قدیمی" که  در آن یک جوان جنگلی  عاشق دختر والی می شود، آن جا عشق را به  ایدئو لوژی و مبارزه ارجه تر دانسته ام ، در زمان مسوولیتم به عنوان بنیان گذار روابط عمومی شورای شهر  رشت  توانستم 8 سال نام گذاری معابر را سامان دهم و ناظر همه ی تندیس های شهر باشم از محمود نامجو بگیر تا شیون فومنی و مفاخرجهان در سبزه میدان مانند پروفسور رضا و سمیعی و بهزاد و  اکبرزاده، نیز ناظر و مسبب انتشار دو کتاب درباره ی شهر رشت توسط استاد نیکویه،داوری سرنوشت ساز خیابان فرهنگی علم الهدی و سفارش ساخت چند فیلم مستند و داستانی  عمرانی و بازیافت ؛حتی ناگفته نماند  سرمقاله ی  مجله ی گیلان زمین من نیز نامه ی شوراهای استان  به رییس جمهور اسبق می شود که به هنگام بازدید از رشت از او تقاضای احداث آزاد راه رشت - قزوین و راه آهن آستارا، رشت ، قزوین می کنیم، البته در راس شورای اول یک انقلابی فلسفه خواند ه بود که او توانست توسط جذب من از شهرداری به شورا مسبب اصلی این همه خدمات فرهنگی برای شهر شود،خرید کتاب از نویسندگان رشتی، شکستن تابوی عدم خواندن استادان فریدون  پوررضا و ناصرمسعودی، نیز خرید خانه ی نخستین شهردار رشت که الان محل شورای شهر رشت است و بازسازی خانه ی میرزا و نجات از دست بساز بفروش هم از این روست،همزمان با کار شورای اول که اغلب دغدغه ی فرهنگی داشتند   شهردار منتخب شورای اول هماهنگ با ما عمل می کرد، هم از این رو توانستیم نخستین همایش بین المللی بازشناسی نهضت جنگل را با شرکت چهره هایی چون زنده یاد اکبر رادی، شمس لنگرودی، ایرج نوبخت و بسیاری از بزرگان عرصه ی پژوهش های تاریخی کشور از ایران و کشورهای حاشیه ی   کاسپین _ که تا آن تاریخ در کمتر همایش رسمی حضور یافته بودند _ در دو تاریخ گرد هم آوریم؛ نمایشگاه بی نظیر اسناد گردآوری شده ی نهضت جنگل و نمایش نخستین نقشه ی رنگی شهر رشت به سفارش ناصرادین شاه ترسیم شده توسط  افسر توپخانه ذوالفقار خان مهندس و عکس های قدیم رشت از مزایای این همایش در بخش نمایشگاهی آن بوده است،
تصویر کلیشه‌ای از نویسنده‌ها نزد مخاطب‌ها وجود دارد، شما هم از آن آدم‌ها عبوس، سیگار به دست لای یک عالمه کتاب هستید، یا ورزش هم می‌کنید؟
نه آدمی خلقیات متنوع دارد و همیشه یک جور که نیست،    باور کنیم ، یک شاعر می تواند  هم روزنامه نگاری جریان ساز باشد ، هم کارمندی موثر،   هم پدری موفق و همسری وفادار و شهروندی مسوول  باشد.من در جوانی تا قهرمانی کشتی در استان پیش رفتم، شنا را دوست دارم، فوتبال محلی بازی کرده ام، و الان هم یکی از کارهای  تقریبا همه روزه _به جز روزهای نامساعد  جوی_رفتن به پارک و ورزش و حداقل پیاده روی به اتفاق همسرم است. سیگار و مخدرات مجاز و غیر مجاز هم دردی از درد بی درمان جماعت قلم ورز درمان نمی کند، باور کنیم  نویسنده و شاعر و هنرمند با ورزش خلاق تر عمل می کند، چون ماده ای هنگام ورزش ترشح می شود که موجب  آرامش می شود، به اندازه ی کافی در روزگاران ما انواع آلاینده ها زندگی سالم مان را به مخاطره می افکنند.  باری آن زمان  بزرگی  که بر شانه ی کسی جا خوش نکرده باشی! تو حق نداری چون قلم بدستی همه ی لذایذ خانواده را تباه کنی و تنها به خود و جاودانگی ات بیاندیشی!
تفریح‌های معمول و مورد علاقه‌تان چیست، مثلا برای گردش،پیاده‌روی و هوا‌خوری کجا می‌روید؟
من عاشق تفریح و  گلگشت در ارتفاعاتم ،تابستان ها ، آخر هفته با خانواده  و دوستان خانوادگی به ییلاق و ارتفاعات  ماسال و ماسوله و دیلمان می رویم وگاه هم کنار دریا و شب هم اطراق می کنیم، بقیه ی روزها هم به پارک و  خیابان های شهر می رویم ، به کتاب فروشی ها هم سر می زنیم ، برای دیدن فیلم و موسیقی یا شرکت در مراسم شعرخوانی هم. تا لازم نباشد بدون خانواده و همسرم در جایی حاضر نمی شوم.این ها همه ی زندگی این روزهای ماست.
 
یکی از دم دستی‌ترین رویا‌ها و خیال‌هایی که با آن گاه خودتان را سر گرم می‌کنید، چیست؟
که بتوانم  با همتی ویژه  بازگردان قرآن را به اتمام برسانم کاری که یک جزءش را سال ها پیش انجام دادم و بقیه را خواستم زمانی انجام دهم مانند اکنون کهو  شایبه انگیز نباشد  فکر نکنند برای خودشیرینی و حب جاه و مال چنین کرده ام، من در دهه ی شصت وقت بسیاری روی کتاب های آسمانی گذاشته بودم در مصاحبه ی پنج صفحه ای  مجله ی گردون درمهر 1370 نیز بر این تلاش تذکاری داشته ام ، و این که  رمانم تمام شود  و خیلی دوست دارم چون جنبه ی سریال سازی خوبی دارد از آن  سریال  بسازند ، دوست دارم در هر کاری جریان ساز و صادقانه رفتار کنیم ، هیچ راهی جز   درستکاری ما را به  رستگار ی نمی رساند!
اخیرا دو مجموعه شعر از شما منتشر شده است، بعد سال‌ها، کتاب‌های «کوچه چهرزاد» و «عشق همان اویم است»؛ زندگی شخصی شما در شکل‌گیری این نگاه عاشقانه در سروده‌های‌تان چقدر موثر بوده است؟
بسیار زیاد،  آرمان خواهی، اعتدال درتجدد طلبی، وطن دوستی، قانون مداری ،فداکاری ، نیکو کاری ،عشق، حقیقت  و تعهد به جامعه و انسان و انسانیت دغدغه های من اند، اگر بین شعر شاعر و زندگی اش فاصله بیفتد ، یعنی تاثیر متقابل در هم نداشته باشند، شاعر ول معطل است،عشق برای من  یعنی صداقت،من آرمان خواهم،سعی می کنم دروغ  نگویم، برای دشمنم هم آرزو می کنم روزی دریابد که می توانستیم یکدیگر را دوست داشته باشیم، حتی  برای دشمنم آرزوی نابودی نمی کنم،نمی گویم گناه نکرده ام،اما تلاش دارم از گناه دور باشم  و با عشق زندگی کنم، زندگی با عشق آدمی را از گناه دور نگه می دارد،  در کتاب برشی از ستاره ی هذیانی که شعرهای دهه ی شصت مرا در خودش گردآورده ، گفته ام: هرگز شبی بی عشق به سر نبرده ام! عشق ابتدا  با  من زمینی بود، سال هاست که  دیگر در آسمان ماءوا دارد.
___________________________________________
*متن کامل مصاحبه را اینجا می خوانید، متن روزنامه تلخیص شده است.

گفت و گو ی تلفنی با علی رضا پنجه ای   به بهانه ی انتشار کتاب های" شب هیچ وقت نمی خوابد" و "پیامبر کو


گفت و گو ی تلفنی با علی رضا پنجه ای  

به بهانه ی انتشار کتاب های" شب هیچ وقت نمی خوابد" و "پیامبر کوچک"

سجاد صاحبان زند

panjeie1

 

یک نکته ای که در کتاب شما دیده شده در واقع شکل دیداری آنهاست ، این که کسی که شعر را می خواند و می شنود یک تلقی در دو سو دارد وقتی می بیند یک تلقی دیگری  برای نمونه در کتاب پیامبر کوچک، مشکل است شما باید خود شعر آینه را ببینید تا آن مفهوم را حس کنید ؛ می خواهم این را بپرسم که با توجه به این که ما ایرانی ها عادت داریم شعر را بشنویم تا ببینیم ، در واقع این حس خطر را نداشتید که یک سری از مخاطبان خودتان را به واسطه این شکل گرافیکی یا دیداری از دست بدهید ؟

جناب آقای صاحبان زند ! ذات یک اثر مدرن اصولاً بخشی از اقشار مخاطبین خود  را کنار گذاشتن است . به واسطه ی این که جامعه از سطوح مختلفی به لحاظ فرهنگی برخوردار است و شاعر نمی تواند مگر این که ترانه سرا باشد ، مگر این که شعرهای پوپولیستی بگوید که صرفاً تمام سطوح مردم برایش دغدغه  باشد . اما در مورد این گونه شعر ، این دغدغه ها خاص شعر ما نیست ، خیلی از مواردی چنین است که تکرار شده ریشه هایی در تاریخ گذشته داشته ، مگر این خاصیت در شعرحافظ نیست ، شعر حافظ را هم شما یک بار می خوانید و یک بار که می بینید تازه متوجه می شوید که باید چند بار  دوباره آن را بخوانید و مضافاً چند بار دیگر ببینید تا این که به ظرایف و آرایه های شعرهای حافظ و یا شعرهای شعرای گذشته ی ما که این ظرایف در آن ها کار شده  و تازه اگر آرایه هاشان (صنایع لفظی و معنوی شان ) کاملاً ثبت شده باشد . به عنوان نمونه ایجاز و انواع آن درشعرها  مختلف مثال زده شده ، ما در کتب بسیاری در آثار قدمایی داریم که این آرایه ها ثبت شده ، منتها یک اشکال و خلایی که وجود دارد و خود من یکی از دغدغه هایم است که در اولین فرصت باید به این مساله بپردازم این است که از دهه ی شصت به این سو ، به صورت خاص البته   جا دارد که از شعر نیما به طور دقیق شروع و کندوکاو شود اما به صورت ویژه از دهه ی شصت به این سو متاسفانه آرایه های جدید را ثبت نکرده اند به طوری که کارهایی که مختص من هم نیست شاعران دیگر هم داشته اند ، بسیاری از شاعرانی که قائم به ذات هستند.

و از دست دیگری کپی برداری نکرده اند ، اینها کاملاً آثارشان ثبت شده است با این کار حتی می توان از روند کار که چه کسی دچار سرقت ادبی شده و که نشده ، لااقل دربررسی یک دهه  فهمید که  شاعری آیا از دست دیگری نگاه کرده یا این نتیجه ی کشف و شهود شخصی اش است.

در قریب یک دهه یکی از دغدغه های من معرفی سارقان ادبی بوده ، با این کار از سویی سارقان معرفی می شوند و از سویی دیگر آرایه های نو و شگردهای شاعران صادق   به نسل های آتی گزارش می شوند ، اما آرایه های ادبی : من در یکی از شعرهایم می گویم : "چند دقیقه ایوب اگر باشی" این که چند دقیقه صبور باشیم داشتیم اما این که چند دقیقه ایوب اگر باشی نداشتیم ، این که به جای صبوری که صفت ایوب بوده بیاییم از فاعل کارکرد صفتی بگیریم . این شگردها برای شاعران حرفه یی و منتقدان قابل شناسایی ست اما علاقه مندان به شعر و در این جا شعر امروز   سه دهه است که تقریباً با آرایه های جدیدی که در واقع شاعران جدید به آن پرداخته نا آشناست ، این ها اگر در کتابی بخواهد گردآوری شود مطمئن باشید که اوج شکوفایی شعر سه دهه ی ما آشکار می شود و برای نسل های بعدی سکوی پرش مطلوبی خواهد بود . شعر ما آن قدر در حاشیه ماند که متاسفانه وقت نشد این کارکردهای نو تسری بیشتری در طیف های مختلف جامعه یابد، از مهم ترین آفت های حاشیه ساز خود ِ  مقوله ی سرقت ادبی بود . چرا که اگر دارای ذات شعری باشید مطمئناً پویایی دور از دسترس نیست .

یکی از مسائلی که شما هم به آن اشاره کردید ، در شعر شما کاملاً مشهود است , مسائل روزمره دنیای پیرامونی است منتها شما با همین شگردها آن نگاه را کاملاً متفاوت ارایه می دهید . آیا این نگاه و مقوله ی در همان راستا قرار می گیرد ؟

من در این دو کتاب "شب هیچ وقت نمی خوابد" و   کتاب" پیامبر کوچک "به واسطه ی یک سری نوآوری هایی که در قالب شد و هم در محتوا آمدم نام پیامبر کوچک را برای این مجموعه برگزیدم چرا که من اعتقاد دارم شاعر دقیقاً با الهام خلق می کند ، و این الهام شاعرانه به عنوان یک وجه ذاتی  با  وجه تاثیر گذار پیرامونی از سایر آحاد جامعه متفاوت اند ، من هنرمندان را نیز بر اساس همین تعبیر دارای یک حس برتر می دانم ، که می توانند برخی از مقولات را از پیرامون بگیرند و دیگر گونه ادا کنند . من اعتقاد راسخ به این مهم دارم .

ببینید ما در شعر چیستان داشتیم معما داشتیم ، همان شعر آینه که شما برای نمونه در اول گفت و گو از آن یاد کردید کسی روبه روی من / تنهاست / و بعد آینه زیر یک خط کوتاه بر عکس نوشته شده در واقع بازآفرینی متجددانه و احیای همان معما و لغز قدیمی ست منتها با بیان و شکل جدیدتری از چیستان که تجربه ی عینیت نیمایی را نسبت به شعر قدمایی دارد، چیستان های قدما معما و نظم بوده و کمتر به زیبایی و مبانی جمال شناسیک نظر داشته است  . ما آن موقع در معماها می خواندیم : "مرغی ست بی پروبال / تا سرش نبری / خبر ندهد" ، بعد در  پایان برعکس نوشته می شد : "نامه" . این معما بود ، حالا شما از احساس و عاطفه و برخی عناصر شعری دیگر در آن نمی بینید به جز تشبیه یعنی وجه شبهی که بین نامه و مرغ است . اما برای نمومه : در شعر آینه : کسی / روبه روی من/ تنهاست ، با توجه به اینکه می شد به راحتی نام آینه را در اول شعر آورد به عنوان نام شعر آورد و نه بر عکس در پایان شعر ، اما در این جا شعر لو می رفت و نام و عنوان  موثر واقع نمی شد ، مضافاً بر این که نا به هنگامی و تعلیق این شعر مانند نمونه ی قدمایی اش از دسترس دورتر می ماند ،در واقع این معما یا چیستان دنیای امروز ماست مضافاً بر این که معلوم نیست آینه رو بروی  این  کس  است یا من ، تصویر در گزاره ی اخیر مخیل تر به نظر می آید ؛ البته همه ی شعرهای کوتاه   قابلیت معما ندارند ، بلکه این قالب به نوعی به جاگزینی  آن شکل باری به هر جهت که عنوان شعر مخل زیبایی اش می شد، پیشنهاد شده است . اصلاً قالب های ادبی به همین علت پدید آمده اند ، ضرورت ِ فرمیک . شما وقتی می خواهید منظومه سرایی کنید یا داستان حماسی بسرائید در قدیم می رفتید سراغ قالب مثنوی بحر متقارب یا سراغ قالب رباعی لا حول ولا قوه الا بالله  یا  همان مفعول  مفاعیل مفاعیل فعولن(فع- فعل ...)کما این که قالب رباعی بیشتر برای درنگ های فلسفی کاربرد داشته اما به عنوان یک قالب حماسی کوتاه پس از مثنوی می توان از آن نام بهره برد ولی برای غنا و عشق ورزیدن و خلوت با معشوق حقیقی و مجازی  باید رفت سراغ غزل، یا در قالب های کوتاه تر و نزدیک تر و پابلیکش به سراغ ترانه  و  دو بیتی و چهارپاره هم بعد از انقلاب نیما می روید .

یکی از آفت های شعر ما این بوده که برای نمونه اگر علی باباچاهی اقدام به یک سری نوآوری می کند یک نو آمده هم می رود و می خواهد مانند او رفتار کند و از آن جا که نه تجربیات او مانند باباچاهی ست و نه پختگی اش در رفتار با آهنگ و چیدمان کلمات به ژانر باباچاهی می آید ، حاصل کارش پدر زبان شعر فارسی را در می آورد ولاغیر .

قالب وسط چین ، یک قالب منحصر برای بیان چند گانه ، چند وجهی و چندخوانشی است . این قالب از شکل سطربندی وسط چین در برنامه های حروف نگاری رایانه الهام گرفته است . در این قالب شعر بر اساس ضرباهنگ و مفاهیم منشوری چند بعدی و خوانش های متعدد سطربندی شده است ، یعنی  سطربندی    هوشیاری شاعرانه می طلبد و محتواست که این قالب را برای خود برگزیده است. چه بسا روزنامه نگاری و علاقه ام به صفحه بندی در پدیدآیی این قالب موثر بوده باشد هم چنان که در قالب مربع ، علاقه ام به  طراحی جدول منشاء این الهام بوده است ، البته هر شعر چهار کلمه ای نمی تواند مربع باشد ، طوری که از خواص این شعر بر می آید به صورت ستونی ،  افقی ، عمودی ، ضربدر ، چار مربع کوچک داخل مربع بزرگ در هیچ کدام چهار کلمه مکرر نیستند ، چیدمان این گونه شعر به ما رخصت می دهد که خواننده را در خوانش نهایی یا همه خوانی ( عده ای که هر یک ، خوانشی از آن را برای خود برگزیده ) سهیم می دانیم . هر کلمه که از 1 تا 4 چیده می شود به همان نسبت تشخص می یابند . یک بار : روی کلمه کسی تاکید می شود ، یک بار صدا ، یک باز نزدیک  یک بار مرا و ....

 شعر توگراف قالب دیگر پیشنهادی من بود که آمیزه ای از کلمه و شکل گرافیکی کلمات است .

با توجه به محدودیت زمانی درباره سرقت ادبی با خود شما که از سوی روزنامه همشهری ویژه تهران با من مصاحبه داشتید با عنوان "راه شاعران تئوری پرداز به ترکستان است" افشاگری کرده ام تا این که آقای بهنام باوندپور این  را درباره سرقت از جنگ اندوهنا آمدنددر مجله نگاه نو نوشتند و ارجاعی هم به آن مصاحبه ی شما با من داشتند ببینید حقیقت شعر برای من بسیار اهمیت دارد ، امروز من برای یک روز دستمزد کار الکتریکی خانه ام ، 100 هزار تومان پرداخته ام ، برای دو مجموعه ی اخیرم که حاصل کارهای یک دهه و اندی من بودند ، و یک عمر تجربه پشتش خوابیده  حدوداً 300 هزارتومان دستمزد گرفته ام ، آیا این دستمزد که چه بسا برای سرودن شعرها کلی برای من هزینه  ی مراوده ی فرهنگی در برداشته ،قابل تناسب بندی است؟و آیا زحمت من ِ شاعر ارزش افزوده ای به نرخ یک دهه و اندی عمر و چشم فرو بستن از لذایذ مادی در بر نداشته ؟ حالا می ارزد که من بیایم سرقت ادبی کنم ؟ و نامم به عنوان یک سارق در تاریخ ادبیات ثبت شود ؟ و حتی اگر خرده خلاقیتی هم داشته باشم آیا تحت الشعاع سرقت ادبی ام قرار نمی گیرد؟

وقتی شاعری افتخارش چاپ عکس های لخت بدنش است و به محض شنیدن شعری از مثلاً خانم کاویانی به او می گوید این شعر را جایی چاپ نکرده ای ؟و  وقتی   او پاسخ نه می شنود ، انگشتانش را از سر شوق به هم زده و صریح می گوید ، پس مال من شد ! این گونه افراد نوچه پروری هم می کنند و مصاحبه با خود ، نقد برای خود می نویسد ، و یا دیگران هایی که مانند ایشان ادبیات و تاریخ را لوده می انگارند! تحت  پوشش هایی از این دست که در  اینجا ما که کپی رایت نداریم و شاعران طبق عادت برای هم شعر که می خوانند این گونه افراد به محض این که متوجه می شوند حالا حالاها شعر این بنده ی خدا به واسطه نداشتن رابطه شعرش چاپ نمی شود آن را  راسا  یا قسمتی از آن را مالخود  می کنند ، گاه عیناً و گاه با اندک پس و پیش کردن. در حالی که باید پذیرفت شعر گزاره ای فرهنگی ست ، شاعر است که فرهنگ می آفریند و از آن جا که بخش مهمی از ساختار فرهنگ یک ملت در گرو اخلاق و آرمان های انسانی ست، بنابراین چه به لحاظ عرفی و چه قانونی عمل سرقت به جز بی اعتمادی و بی اعتقادی به حتی خردک استعداد شاعرانی از این دست، عایدی دیگر برای او در بر نخواهد داشت .

ما یاد گرفته ایم که کلام دیگران را تضمین کنیم ، این را ادبیات به ما آموخته چه مدرن باشیم، چه پست مدرن و چه ... از این نمد جز معرفت و انسانی برای نسل های بعدی برجا نمی ماند ، تا یادم نرفته اشاره داشته باشم به عنوان سخنرانی ام که گویا شما هم در آن جلسه تشریف داشتید ، در باره ی شعر دیجیتالی هم که در نمایشگاه کتاب تهران درباره ی آن سخن گفته ام . شعر دیجیتالی شعر فراگیر آتی است که در گرو توسعه برنامه نویسی و هماهنگی بین شرکت های تولید کننده گوشی های موبایل و نرمافزارهای رایانه ای است،همان گونه که دیده ایم  مظاهری از آن در انیمیشن ها و سمبل های برنامه های کاربردی موبایل،  رایانه و اینترنت به صورت جسته و گریخته کاربرد دارد، امید که رشد فزاینده ی نرم افزارها در این خصوص سبب استفاده یبیشتر  تکنولوژیک شعر شود، چه را که روند زندگی ، اندیشه و آگاهی نسل نو و  شعر امروز ما خواه نا خواه از این فرآیند و پروسه برخوردار شده و فراگیری آن دور از دسترس نیست و اجتناب ناپذیر به نظر می رسد.                                                                                                                                        

         1388

 

 این گفت و گو برای نشریه ی  کتاب هفته ی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تنظیم شده بود که همان زمان نیز به چاپ رسید. نسخه ی فعلی توسط خانم مهندس س.اسدی از  رکوردر پیاده و پس از چاپ سوم کتاب پیامبر کوچک  در سال 1390 برای سایت پیامبر کوچک تنظیم و تدوین شده است. با سپاس از ایشان.

محمد مهدی پور /در گفت و گو با علی رضا پنجه ای قسمت اول//قطاری پر از کوپه های تسلسل

روزنامه آرمان  ۱۵ مهر ۹۲ ص ۹ /محمد مهدی پور/در گفت و گو با علی رضا پنجه ای/ فسمت اول/قطاری پر از کوپه های تسلسل

 

 

 
قطاری پر از کوپه‌های تسلسل
 
محمد مهدی‌پور
                                                                  قسمت اول

علیرضا پنجه‌ای با انتشار آثارش از دهه ۶۰ یکی از شاعران، منتقدان، نظریه پردازان و روزنامه‌نگاران ادبی در دهه ۷۰ ایران بوده است؛ نظرات او در باره شعر معاصر و به‌ویژه شعر دیداری که در اغلب روزنامه‌ها انعکاس داشته‌است. افزون بر این سردبیری نشریات ادبی چون «ویژه هنر و ادبیات کادح»، «گیلان زمین»، «گیله‌وا ادبی» و «روزنامه معین» را نیز در کارنامه خود دارد. تا به امروز «آن سوی مرز باد»، «برشی از ستاره هذیانی»، «عشق اول»، «پیامبر کوچک» و «شب هیچ وقت نمی‌خوابد» از مهم‌ترین کتاب‌های دیداری و زبانی شعر او به شمار می‌آیند که به چاپ رسیده‌اند. پنجه‌ای از دهه 60 علاوه بر تاثیر بر جوانانی که در دهه 70 فعالیت کردند، در معرفی چهرهای جوان در شعر، ادبیات و روزنامه‌نگاری بسیار کوشیده است، به همین خاطر به سراغ علیرضا پنجه‌ای رفتیم تا با او درباره خوانش متفاوتی که از شعر دهه هفتاد دارد گفت‌وگو کنیم؛ هرچند من در بسیاری از موارد با ایشان موافق نیستم ولی به دلیل کتبی بودن گفت‌وگو امکان دیالوگ و واکاوی نظرات ایشان وجود نداشت.

شما یکی از چهره‌های تاثیرگذار شعر دهه۷۰ محسوب می‌شوید، درباره چگونگی شکل‌گیری شعر دهه 70 به‌ویژه از نیمه اول دهه مذکور چه گزارشی دارید؟ به عبارت دیگر می‌خواهم بدانم شکل‌گیری شعر دهه 70 را چگونه تبیین می‌کنید؟

ژوزه ساراماگو می‌گوید: منشا اشتباهات ندانستن نیست، بلکه اعتقاد کورکورانه است. بخش اعظمی از گفت و شنودهای رسانه‌ها با من از دهه هفتاد برای روشنگری پیرامون این مهم بوده است: بازیافت واقعیت به نیت نزدیک شدن به حقیقت. هر چند غیر ممکن می‌نماید، چرا که برخی از نوآمدگان، زحمت بازیابی آرا و خوانش اشعار شاعرانی که شعرشان در دهه ۷۰ چاپ شده را به خود نداده‌اند و در پی نام‌های مطرح شده ژورنالیستی هستند. دوستان واقعیت چیز دیگری است؛ من لااقل بیش از ده مصاحبه در مورد شعر موسوم به دهه ۷۰ داشته‌ام که برخی شاعران نوآمده دهه ۷۰ نگران ناکامی در مطرح شدن خود سعی در قلب واقعیت داشتند. شما در آرشیو سایت پیامبر کوچک
Www. panjeei. ir اگر جست‌و‌جو کنید در خواهید یافت که من چه‌اندازه انرژی برای بازیابی حقیقت گذاشته‌ام، بنابراین هویت جعلی دیر یا زود افشا می‌شود. هم از این رو به شما دوست جویای حقیقتم و مخاطبان فرهیحته روزنامه مورد علاقه ام-آرمان- باید بگویم‌‌ همان‌گونه که آسیب‌شناسی شعر دهه ۵۰ سیاست زدگی‌اش بود، نباید از یاد ببریم که از سوی دیگر در کنار آن آسیب، شعر ناب با هدایت زنده یاد آتشی و شعرهای درخشان شاعران نوگرای آن زمان که بیشترشان جنوبی بودند به راه‌انداخته شد و البته شعر ناب تاثیر خود را بر روند شعر نو فارسی گذاشته است. خوب بودن پرداختن به این نحله‌ها و واکاوی و بازیابی دقایق شعر نو پس از نیما خواهد توانست نتایج پر ثمری در بررسی و تحلیل دقیق جریان‌های مختلف شعری برای علاقه‌مندان بررسی و تحلیل شعر در گذر زمان به بار آورد البته از دریچه زبانی بی‌حب و بغض و هوشمند که نه به شعر رایج بسنده مانده و نه از شعر پیشرو پس بنشیند. شعر ما در دهه ۴۰ هم در کنار چهره شدن بزرگان شعر، شعر حجم و موج نو و شعر دیگر را با خیل شاعران بزرگ و مدرنش به شعر ما افزود که برآیند چاپ آثار و آرایشان ذهن و زبان شعر امروز ما را پی انگیخت. شعر دهه ۶۰ هم شعر دوره گذار بود از شعری با آن همه تجربه‌های متنوع زیبایی‌شناسانه شعر رایج زمان، شعر مدرن و پیشرو و البته در مقابل شعر سیاسی و آرمانی. در دهه ۶۰ شعر ما مشغول سبک سنگین گذشته بود و برنامه‌ریزی برای شعر سال‌های دهه ۷۰. بنابراین این مهم خلق الساعه نبوده و دارای یک پیشینه ۱۰۰۰ ساله درخشان شعر پارسی و صد ساله شعر نو با همه فراز و فرود‌هایش بوده است. شعر در واقع هر چه را که می‌باید کنار بزند زده و هر آنچه باید حل کند را در خود حل کرده است. شعر در دهه ۶۰ به واسطه فضای جنگ و مسائل مبتلا به آن، با آرمان‌گرایی بیشتر همراه بود و همین شرایط سبب شد که در شعر شاعران شاخه‌های جدیدتری پدید آید. شعر ۷۰ مرهون جریان باریک بین و ادغام و در هم ریزی برخی تئوری‌های نظریه‌پردازان ادبی و زبان‌شناسان و فلاسفه معاصر بوده از فوکو تا لیوتار، بارت، سوسور، پل ریکور و ویتگنشتاین و... آثار براتیگان و... بگیر تا شعر بیدل که قریب ۲۰ سال پیش هم در این خصوص گفته بودم و شعر سپهری، رویایی، احمد رضا احمدی و نظرات براهنی که از شعرش البته جداست.، من و نجدی و سعید صدیق هم که دست و دل بازیمان در مهمان نوازی شهره عام و خاص ادبیات بودیم چه از نوآمدگان و چه همولایتی‌ها بگیر تا از هر کجای وطن، بسیار در دسترس بودیم! اما این‌ها را برایتان بگویم که شما با مجموعه بهترین و مترقی‌ترین و صاحب سبک‌ترین شاعران و نظریه پردازان قادر نخواهید بود بنیان شعری را با طراحی از پیش پی افکنید چرا که شعر هنری خلق‌الساعه است و تدبیرناپذیر! شعر راه خودش را می‌رود.

برخی برای بهزاد زرین‌پور در نیمه اول 70 با انتشار مجموعه شعر «ای کاش آفتاب از چهارسو بتابد» نقش مهمی قایلند، به طوری که ازتاثیر شعر زرین‌پور بر شعرهای شاعرانی نظیر علی عبدالرضایی و مهرداد فلاح حرف می‌زنند.با این حساب شما شعر زرین‌پور را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

سندیتی برای اثبات این تلقی نیست. شعر آقای بهزاد زرین‌پور در برخی پاره‌ها تلاش‌های خوبی نشان می‌داد اما ایشان در آن زمان به عنوان نوآمده مطرح بود، و علت حمایت یکی از نشریات از وی هم بخاطر بکر بودن هویت او بود که دارای شعرهای عینیِ متفاوت تری نسبت به هم سن وسالان خود بود. در چنین وضعیتی حتی آن جمله «بیماری روانی دارد این آب» هم به جز یک کاریکلماتور معمولی کارکرد زیرکانه‌ای در شعر نداشت. نگاه کنید به کاریکلماتورهای زنده یاد پرویزشاپور، خواهید دریافت که معیار‌ها چگونه خواهد بود و شاملو چرا هرگز آن‌ها را شعر ندانست. شعر خطی، روایی و عینی –تصویری این نوآمده مستعد توانایی
جریان‌سازی نداشت، بهترین قسمت‌های کتاب ایشان چون «شعر خرمشهر و تابوت‌های بی‌درو پیکرش» معیارهای زیبایی‌شناسی ویژه‌ای بر نمی‌تابد. کافی است نگاه کنید به شعر شاعران زبان محور آن زمان تا به نادرستی بودن این ادعا‌ها پی برید. من هرگز نخواسته‌ام مانند برخی تنها بروم ماهی خودم را ازرودخانه شعر بگیرم، من دلم برای این نگاه سطحی ژورنالیستی – خام و ناپخته می‌سوزد. البته نبود آدم‌های جریان ساز و آگاه که خود را مصروف ادبیات و هنر کنند در راس رسانه‌ها از مهم‌ترین دلایل آسیب‌شناسی فقدان معیاری برای ممیزه سره از ناسره است. به راستی شعری که دهه ۴۰ را پشت سر گذاشته آیا به ادعاهایی یکجانبه برخی که فقط به خود معتقدند گوش باید داد. ما وامدار ۱۰۰۰ سال شعر فارسی هستیم. بزرگان ما کم نیستند؛ باید در مواجهه با آن سخن نو در چنته داشته باشیم. با همین شعر‌ها مگر برای همیشه می‌خواهیم پرونده شعر در این سرزمین را ببندیم؟ یکی می‌خواهد به نقد بی‌رحمانه و بی‌حب و بغض شعر پس از نیما بنشیند، یعنی شعرهای شاعران مطرح هر دوره را به چالش گیرد و محافظه کار هم نباشد. کسانی مانند شفیعی کدکنی البته کمی مهربان‌تر با آثار نو و نوبنیاد یا محمد حقوقی، مشیت علایی، لادن نیکنام و نه البته دکتر براهنی که برآیند نقد‌هایش در طلا در مس برعکس شد و خود، راه کسانی را رفت که نقدشان می‌کرد. نگاه کنید به «بچه بودای اشرافی»! در باره زنده یاد سهراب سپهری. شعری که نیما آن را از هزار سال سنت و درجا زدن رهانید و در دهه ۴۰ شاملو، فروغ، شاعران بزرگ موج نو و شعر حجم و شاعران شعردیگر و شعر دیداری چون طاهره صفارزاده، رویایی، احمدرضا احمدی، اخوان، آتشی با اسب سپید وحشی و عبدوی جط را داشته است. چگونه در دهه‌ای که شاعرانی چون شاپور بنیاد و کلاهی اهری و ایرج ضیایی و مسعود احمدی و شمس لنگرودی با برخی شعرهای تخیلی لبخند چاک چاک در آن شعر داشته‌اند. و حتی جوانانی مانند موسی بندری و آمخته‌نژاد که بی‌سر و صدا شعر گفتند، به ناگاه بیاییم فقط تیزهوشان ۸-۷ نفره را در دهه ۷۰ معرفی کنیم. نگاه سطحی‌تر از این نمی‌شود. فلاح اگر چه در اوایل دهه ۷۰ آفرینه‌هایش کمتر جدی گرفته می‌شد اما در شعر ۷۰از جمله نوآمدگانی بود که زحمت کشید و از امثال زرین پوربسیار پر مایه‌تر و سر‌تر بوده است. نباید از هوش شعری عبدالرضایی هم بگذریم، راستش باید بگویم که افراد مورد نظر، بیشتر مصرف کننده شعر بودند تا تولید کننده آن. در دوره‌های شعری همیشه درویش خصالانی هستند که شعرهای تاثیر گذاری گفته‌اند و آن را به حافظه تاریخ وا نهاده‌اند و دنبال تاریخ سازی برای خود و آثارشان نبودند. شعر مانند قطار پر از کوپه‌های تسلسل است که در کلیت می‌شود آن را قطار نامید. البته فقط فلاح بعد‌ها در شعر مصور، گونه‌هایی از خط و نقاشی سنتی را در هیات ژانرجدید کانکریت ارائه داد و پیش‌تر البته شعرهای جسته – گریخته خوبی هم داشته است. اما هیچ شاعری به‌اندازه رویایی بر شعر دهه ۷۰ تاثیر نگذاشت و در حوزه ترویج نظرات جدید به لحاظ آگاهی و هوشمندی می‌توان از براهنی نام برد. در واقع شعر موسوم به 70 ترویج برخی پاره‌های درخشان شاعران طراز اول شعر نو، کاریکلماتور، جریان شعرحجم، موج نو، شعر دیگر و شعر ناب است.

رابطه شعر علی رضا پنجه‌ای و شعر دهه 70 را چگونه می‌بینید؟ و با توجه به اینکه مهرداد فلاح (در بهترین انتظار)، علی عبدالرضایی (تن‌ها آدم‌های آهنی در باران زنگ می‌زنند) وابوالفضل پاشا (از آن همه دیروز) شعر‌هایشان را در ابتدای دهه 70 تولید و عرضه کردند، می‌خواهم بدانم شما شعر شاعران مذکور را در شکل‌گیری دهه 70 تا چه‌اندازه موثر می‌بینید.

به گواه مصاحبه یزدان سلحشور با من در روزنامه ایران در آغاز دهه ۸۰، شعر من از نخستین شعرهای پیشنهاد‌دهنده در دهه ۷۰ بود،. منتها ما هوچی‌گر نبودیم و چندین نشریه ادبی سراسری از رشت منتشر می‌شد که شاعران جنوب و مرکز و شرق و غرب را مورد حمایت خود قرار داده بود. من خودم گیلان زمین را منتشر می‌کردم، علی صدیقی و صالح‌پور هم چند ویژه نقش قلم و گیله وا را و چندین جنگ هم از سوی دوستان دیگر. شما می‌توانید در گیلان زمین نمونه‌های درخشان شعر معاصر را در دهه ۷۰ ببینید؛ اما در این میان هرگز به بدلکاران اجازه خود نمایی ندادم. من خود مشوق نخستین بارقه‌های شعر اشیا توسط ایرج ضیایی بودم به گواه اذعان ایشان در مصاحبه یزدان سلحشور با او در روزنامه ایران. و آثار اکسیر و بچه‌های آستارا و.... را! اما وقت داوری، تنها شعرهایی که نمی‌دیدند این شعر‌ها بود و تنها اشاره به نشریات کم پیمانی که کار‌هایشان را چاپ می‌کرد داشتند. در حالی که مطرح‌ترین شعرهای شاعران در نشریات گیلان چاپ می‌شد. شعرهای من در تداوم شعر پارسی و شعر نوست. شعر من جزئی از اجزای متشکله شعر زمانه ماست. کم و بیش تاثیر پذیر و
تاثیر گذار. بی‌کم و کاست. در باره من و من‌های دیگر تاریخ اگر شایسته باشیم، می‌نویسیم. سخت معتقدم تاریخ فریب نمی‌خورد. و هرکس به‌اندازه نقشش سهم خود از نقش بند می‌گیرد. پس از چاپ یکی از موثر‌ترین کتاب‌های روزهای اول دهه ۷۰، من «برشی از ستاره هذیانی» را با «آن سوی مرز باد» که حاوی شعرهای کوتاهم بودند همزمان چاپ کرده بودم با سرمایه هنر و ادبیات کادح و همکاری پخش کتاب چشمه؛ پس از چاپ کتاب‌هایم که «حاوی شعرهای ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۰بود، فلاح، از من خواست مراتب چاپ کتابش را با هزینه خودش فراهم کنم، پس از چاپ دو کتابم هم چند نقد مهم و راه گشا برایش نوشتند. برای نمونه مجله ای به زبان تازه من در این کتاب‌ها اشاره کرد و کاظم کریمیان شعری از مرا در رده ۱۰ شعری که تحت عنوان «صدای پای دگرگونی شعر امروز» برشمرده بود، جای داد. باید بگویم تعداد مصاحبه‌های من درباره شعر موسوم به 70 آن قدر زیاد است که ناگزیرم لابه‌لای حرف‌های تازه‌گاه از گذشته - هر چند به تکراری ملال‌آور برای دنبال کنندگان مبانی جدی نظری شعر- تن دهم. در باره کتاب پاشا هم سخن گفته‌ام. آن کتاب در سال ۷۲ و پس از آشنایی این دوستان با من چاپ شده بود. البته نسخه‌ای را برایم ارسال کرده بودند. در دیدار سال ۷۱ عبدالرضایی که گویا تازه غزل را گذاشته بود کنار، کتاب مشترکش را که با خانمی شاعر منتشر کرده بود یکی به نام من و یکی همسرم امضا کرد. او همراه پاشا به دیدارم آمده بودند. پس از آن دیدار هم بلافاصله در مجله مناطق آزاد که مسئول ادبیاتش پاشا بود به گریز از مرکز شعر، و برخی تکنیک‌های دیگرِ مد نظر خود برای تئوریزه کردن و مال خود کردن شعر دهه ۷۰ در شعرهای جدید پنجه‌ای اشاره کرد. بعد‌ها متوجه شدم این عبارات لباسی بود که تن شرکا به زور هم شده می‌کردند تا یار جمع کنند. بازگردیم به روایت سفرعبدالرضایی و پاشا: گویا در آن سفر قصد دیدارمن، نجدی و سعید صدیق را داشتند! البته پاشا بعد‌ها توانست شاخصه‌هایی مشترک را در شعر شاعران آن سال‌ها ممیزه کند و طی مقاله‌ای قبل از چاپ هم به رویت بنده برساند که من فقط در تماس تلفنیشان در پی ارسال مقاله مفصلشان، تلاششان را پاس داشتم و تشکر کردم به واسطه ارسال نسخه بدوی بیانیه شعر حرکت. بعد‌ها پاشایی که «از آن همه دیروز»ش متاثر از شاعران نسل کمی پیش‌تر از او بود توانست شعرش را ارتقا دهد. و همراه همسرش آفاق شوهانی زوج شعری موسوم به شعر حرکت باشند شعرهایی در قواره شعر مورد نظرش به نام حرکت خلق کرد. هر چند برخی بگویند شعر حرکت‌‌ همان شعر گفتار است که البته در باور من نمی‌گنجد و هر کدام شاخصه‌های خودشان را دارند. البته ادبیات راه خود را می‌رود و ما همیشه سنجاق نوشته‌ها و نظراتمان نیستیم که در واقعیت و حقیقت حاصله دستکاری کنیم! بهتر است ما شعرمان را بگوییم و منتظر باشیم تاریخ غربال به دست از پشت سرمان بیاید. چرا که آینده ما در گرو تنها شعر‌هایمان است و بس! و انتظار هم می‌رود که علاقه‌مندان از لابه‌لای اظهارنظرهای ما خود به واقعیت نسبی برسند.


 -->

لینک خبر :  http://armandaily.ir/?News_Id=55508
 

 

مصاحبه  ی  آسمان پیرامون سانسور و نقش آن در خلاقیت با شاعران و نویسندگان: علی رضا پنجه ای

علی رضا پنجه ای

آیا آن که می آفریند همانند کسی ست که

نمی آفریند،پس چه را متذکر نمی شوید!

 

آپلود عکس

علی رضا پنجه ای">

هفته نامه ی آسمان شماره 57  نهم شهریور92: سانسور را در حروف ابجد  با  عدد 377  نشان می دهند، در  تعاریف لغت نامه ای سانسور آمده که اسم مصدر فرانسوی  است ((censure و ممیزی و تفتیش مطبوعات ومکاتیب و نمایش ها از سوی حاکمیت را گویند. این کلمه در زبان فارسی افعال معین چون کردن و شدنو چیِ نسبت را همراهی می کند .

با این پیش آگاهی اکنون به پرسش شما پیرامون این پدیده ی روزمره در عصر اطلاعات و انواع رسانه(ارتباطات) به ویژه در حیطه ی کار اندیشه ورانی که در عرصه ی آفرینشگری دانش های انسانی (هنر و ادبیات) نیازمند ارایه ی محصول اندیشه شان  در جوامع انسانی هستند، می پردازم. و البته  به نقش سانسور در آفرینش منِِ شاعر می نشینیم  و نه در این سقف چند کلمه نوشتن  به نقش آن در کار روزنامه نگاری ام،  که هر چند از ماهیتی یگانه برخوردار است اما در چه گونه گی مدیریت آن
در کار رسانه توفیرهایی را بازتاب می دهد.

... سانسور خواسته یا ناخواسته بار سیاسی دارد، بالایی ها برای مدیریت بر ماهیت دانستگی، خود را قایل به اعمال ممیزی می دانند و البته در طول تاریخ هیچ گاه سانسور به زعم آفرینش گری خوش ننشسته و نمی نشیند. چه را که کاربرد آن بیش از آن که از سر ضوابط و منطق باشد بدل به حربه ای شده از سر سلیقه به دست اعمال کنندگان آن. البته این چرخه شدیدا نیازمند ضابطه مندی و قانون مداری است. در هر حال به نظر می رسد  باید لزوم ممیزی کتاب برداشته شود و در صورتی که آفرینش گری  هنجارهای قانونی جامعه را بر هم زد و این امر منجر به تضییع حقوق آحاد جامعه شد رویه قانونی در باره آن اعمال شود و در محاکم با حضور هیات منصفه و بدون هیچ گونه تضییع حقوق و اعمال فشاری بر اساس قوانین جاری با وی برخورد

شود. از سویی افرادی که تمایل به اخذ مجوز برای آفرینش شان دارند می توانند با مراجعه به وزارتخانه بر اساس نه سلایق ممیزان بل که ضوابط قانونی اقدام به اخذ مجوز نمایند تا از مصونیت قانونی آن پس از چاپ برخوردار گردند. در این گونه قانون مندی می توان به گروه بندی و طیف بندی مخاطبان  از گروه سنی الف تا... تاکید نمود؛ این در حالی ست که   هر رسانه ای مضافا  می تواند برای خود منشور و ضوابطی درون سازمانی تعیین کند و یا  مراکز فروش نیز از طریق اتحادیه و سندیکاهای خود می توانند نسبت به قاعده مندی چه گونه گی فروش و ارایه کالاهای فرهنگی بر اساس عرف و ضوابط قانون مند عمل نمایند. در این هنگام بر ماست که بر اساس قوانین جاری کشورمان رفتار کنیم و چنان چه کاستی یی در قوانین خود می بینیم از طریق مراجع ذی ربط  نسبت به اصلاح آن اقدام کنیم ، البته رفتار قانونی همه ی آحاد جامعه در گرو آن است که تمام طیف های سیاسی ، اجتماعی و اعتقادی و آیینی تن به قانون دهند و خواسته های شان را از طریق قانون مطرح نمایند نه این که زبانم کور! و دهانم کر! "خود جوش" و یا جهت دار از سوی

طیف هایی راسا با مولف و مراکز انتشاراتی و کتابفروشی برخورد شود. دیگر وقت آن رسیده که از تصمیم های احساسی دوری کنیم و خودرا به قانون بسپاریم. در این صورت است که خواهیم توانست جامعه ای پیشرو و مطرح با ضریب فرهنگ و اقتصادی پویا مملو از طراوت داشته باشیم.

واقعیت این است که در چنین عصری نمی توان  جلوی خلاقیت و اشاعه آن را  گرفت بلکه باید مخاطبان را کلاسه بندی کرد، مگر می توان داستان کنیزک را از مثنوی حذف کرد؟ داستانی که در پس آن ظاهر جنسی از آموزه های معنوی ارزنده ای برای بشر همراه است.هنگام که گوید: خلق را تقلیدشان بر باد داد / ای دو صد لعنت بر این تقلید باد! یا برخی از کلیات شیخ اجل سعدی را؟  آیا می توان حافظ را به واسطه برخی  مصاریع اش سانسور کرد: آیا می توان به برخی از دستورات شرعی  به زعم  احکام جنسیت؟مجوز چاپ نداد؟ چگونه شاعری را از بوسیدن معشوق در شعرش می توانیم منع کنیم و یا از تغزل؟ وقتی شعر پر از آرایه است و به نظم هم سخن وران پیشین سروده اند : در شعر مپیچ و در فن او/چون اکذب اوست احسن او.

دنیای مجاز ، دنیای استعاره، کنایه، غریب گردانی، تضاد، جناس،ایهام، ابهام، لف و نشر و...

به راستی می توان خلاقیت و آفرینش ادبی و هنری را سانسور کرد؟ کلامی که پر از"آن"ِ خاص( الهام) است . ممیز و یا سانسورچی هرگز نمی تواند خود را آن قدر به آن "آن"ِ خلاقه یا مقام الهام نزدیک گرداند که صراحتا به دریافت و رسیدن به مفهوم اصلی آفرینه اذن دهد، حتی اگر خود در آن حوزه از نخبگان باشد. قدرت آفرینش  با قدرت نقد و قضاوت "هم وزن" و "هم مرتبه" نمی تواند باشد، اصلا خود آفرینش گر

هم اگر به ممیزی آفرینه ی خود  و تاویل آن پس از "آن" ِ خلاقیت  بپردازد قایل نیست تا در حال طبیعی قضاوت برای آن حال و "آن"ِ  خلاقه  نماید. پس به تر و نیکو تر آن که به توصیه ی قرآن کریم گوش جان بسپاریم : بشارت بر  بندگانی که سخن ها را می شنوند و نیکوترین شان را برمی گزینند.زمر 17 و  18 و  یا هنگام که گوید :     آیا آن که می آفریند همانند کسی ست که نمی آفریند، پس چه را متذکر نمی شوید! نحل 17

علی رضا پنجه ای:دولت گذشته فرهنگ و ادبیات را به مرز تعطیلی رساند

دوشنبه، 28 مرداد 1392 10:57

نگاه اهالی فرهنگ به رویکرد دولت جدید در مسائل فرهنگی/27 پنجه ای:

دولت گذشته فرهنگ و ادبیات را به مرز تعطیلی رساند

اگر نماینده ای در مقام مخالفت یا موافقت با وزیر پیشنهادی در مجلس سخن می گوید باید بداند که نمایندگی تمام شاعران، نویسندگان و هنرمندان را هم دارد و باید با دردهای آن ها نیز آشنا باشد و بداند خواسته هایشان چیست.

 آپلود عکس

">علی رضا پنجه ایَAlireza panjeei Poet and literary critic and journalist

به گزارش خبرنگار خبرگزاری خبرگزاری تدبیر(تینا پرس)، علیرضا پنجه ای با توجه به اظهارات آقای علی جنتی، وزیر ارشاد و فرهنگ اسلامی در طی چند هفته گذشته گفت: در تمام زمینه ها و به ویژه فرهنگ یک وزیر به تنهایی نمی تواند تصمیم گیری کند زیرا در شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور ما چیدمان قدرت به گونه ای است که صرفا  یک وزیر با داشتن رای اعتماد از مجلس نمی تواند کار شاقی انجام دهد. مگر آن که کل فرهنگ حاکم بر سیاست مداران ما جان هنر و ادبیات را بپذیرند. اگر این طور باشد روح هنر و ادبیات ما به خودی خود گونه ای است که می تواند این طراوتی که چند سالی است از دنیای هنر و ادبیات ایران رخت بر بسته را باز گرداند و این کار فقط و فقط با صدور چند بخشنامه و دستورالعمل میسر نیست.

وی در خصوص صحبت های نمایندگان مجلس شورای اسلامی در جلسات بررسی صلاحیت وزرا پیشنهادی بیان داشت : اگر نماینده ای در مقام مخالفت یا موافقت با وزیر پیشنهادی در مجلس سخن می گوید باید بداند که نمایندگی تمام شاعران، نویسندگان و هنرمندان را هم دارد و باید با دردهای آن ها نیز آشنا باشد و بداند خواسته هایشان چیست.

این شاعر در مورد اظهارات آقای جنتی درباره حذف ممیزی نشر پیش از چاپ گفت: یک ممیز برای انجام دادن کارش به نحو احسنت باید به همه چیز آشنا باشد و بتواند خود را وارد جهان نویسنده کند. همان طور که نمی شود از شرع، احکام خاص مربوط به زنان و مردان را حذف کرد یا به هم آمیخت در دنیای هنر نیز همین طور است و نمی توانیم چنین کاری کنیم و باید با مدیریت صحیح و شاید با کارهایی مثل رده بندی سنی مخاطبان و در نظر داشتن این امر و مهم چنین مسائلی از این دست از وضعیت کنونی با سر بلندی بیرون آییم. اما یک وزیر می تواند با مدیریت  درست و با دعوت از صاحبان نظر و خود نویسندگان و شاعران  و مولفان راه کارهای مناسب را بدست آورد و در همین جهت می توان به مولفان البته نه هر مولفی به صو رت جداگانه مجوز انتشار داد نه فقط این که این حق به صورت انحصاری به ناشران داده شود تا از این طریق در حق اهال فرهنگ و هنر اجحاف نشود. واگذاری ممیزی به خود نویسنده بسیار بهتر است و این امر هم نباید موجب نگرانی دولت مردان باشد زیرا از همین طریق هر کسی مستقیما پاسخگوی اعمال خویش می باشد. در کنار این مطلب باید به مخاطب هم اعتماد داشت و فرصت داد تا خودش تشخیص دهد چه چیز لازم دارد. نویسنده اگر بتواند آن چیزی را که می نویسد به نزدیکان خویش یا خانواده خود نیز عرضه کند پس فهمیده چه چیزی به درد ارائه به جامعه می خورد.

وی در ادامه با ارزیابی از فعالیت های دولت گذشته در عرصه فرهنگ افزود: دولت گذشته در ظرف هشت سال فرهنگ و ادبیات این مرز و بوم را به مرز تعطیلی کشاند هر چند که در دوره های قبل تر ممیزی ها عاقلانه تر بود اما باز به گونه ای عمل می شد که باعث بازدارندگی خلاقیت هنرمند می شدند.

وی در پایان اظهار داشت: ما ملت اصیل و نجیبی هستیم و کتاب ما باید جزیی از فرهنگ ما باشد. هر گونه افراط و تفریط موجب عقب ماندگی و بسته شدن مسیر خلاقیت هنرمند خواهد شد.

***

علیرضا پنجه ای(۱۳۴۰)، شاعر و روزنامه نگارایرانی است. وی سردبیر ویژهٔ فرهنگ، هنر و ادبیات گیله‌وا بود. از این شاعر تاکنون مجموعه اشعاری همچون «پیامبر کوچک»، «ستاره ی هذیانی»، «شب هیچ وقت نمی خوابد» و...منتشر شده است.

وزیر ارشاد سرنوشت آثارمان را به خودمان بسپارد (مصاحبه ایسنا با علی رضا پنجه ای به مناسبت زادروز 52 س


علیرضا پنجه‌ای:

وزیر ارشاد سرنوشت آثارمان را به خودمان بسپارد

» سرویس: فرهنگي و هنري - ادبيات و نشر

علیرضا پنجه‌ای که با گله از وضعیت نشر و ممیزی آثار می‌گوید، دیگر شعرهایش را نمی‌نویسد، از وزیر ارشاد می‌خواهد که سرنوشت انتشار آثار شاعران و نویسندگان را به خودشان بسپارد.

این شاعر در زادروز 52 سالگی‌اش در گفت‌و‌گو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، گفت: برای انتشار کتاب‌هایم منتظر آغاز به کار وزیر جدید هستم تا ببینم چه شرایطی برای نشر ایجاد می‌شود. آخرین مجموعه شعرم؛ «کوچه چهرزاد» را پیش از عید به انتشارات نگاه سپردم، ولی تا الآن نتیجه‌ای درباره مجوز نشر آن اعلام نشده است.

او درباره این اثر، افزود: به این دلیل نام «کوچه چهرزاد» را برای این مجموعه انتخاب کردم که «چهرزاد» نام کوچه‌ای در رشت است که شخصیت فرهنگی من در آن شکل گرفته است. من در همین کوچه، عشق،‌ حماسه و انقلاب را تجربه کردم. در این کوچه انقلاب کردیم، عاشق شدم، ازدواج کردم و پسرم به دنیا آمد. حتا من در این کوچه، کتابخانه انباری خانه‌مان را به کتابخانه عمومی تبدیل کرده بودم و به بچه‌ها کتاب امانت می‌دادم. می‌خواستم مجموعه شعرم بازتابی از خاطرات این کوچه باشد.

پنجه‌ای همچنین عنوان کرد: کتاب‌های دیگری هم شامل شعرهای کوتاهم، شعرهای زبان‌محور و تصویری، همچنین گزیده ترجمه شعر جهان و مجموعه گفت‌وگوها،‌ نقدها و‌ یادداشت‌هایم آماده‌ی چاپ هستند که هنوز وضعیت‌شان مشخص نیست و برای انتشار آن‌ها دست نگه داشته‌ام.

او اضافه کرد: نبود طراوت در جامعه و وضعیت نشر سبب شده که وقتی شعری به سراغ من می‌آید، انگیزه ندارم آن را بنویسم مگر آن‌که شعر کوتاهی باشد. من شاعری هستم که طی دو و نیم سال هزار صفحه شعر شامل چهار مجموعه سرودم، اما وقتی یکی از آن‌ها («کوچه چهرزاد») را به ناشر دادم که تا امروز منتشر نشده، در سال جدید دیگر شعرهایم را نمی‌نویسم. من 52 ساله شده‌ام و در تلاشم که زودتر بازنشسته شوم تا بتوانم بیش‌تر به ادبیات بپردازم. در حال حاضر مدیر روابط عمومی یکی از معاونت های اداری شهر رشت هستم.

این شاعر درباره‌ی انتظاراتش از وزیر ارشاد، گفت: وزیر جدید تافته جدابافته نیست. او باید در همین چارچوب مملکتی، مدیریت کند و با برنامه‌ها و راهکارهایی در چارچوب قانون کار کند. ما نمی‌توانیم از او انتظار معجزه داشته باشیم. اگر این‌طور باشد، احساساتی برخورد کرده‌ایم. جامعه ما در تمام عرصه های خود، نیازمند اعتدال است و نباید در  افراط و تفریط درجا بزند.

او ادامه داد: وزیر ارشاد باید کارگروهی از نویسندگان و هنرمندان  و اصناف مرتبط تشکیل دهد که مصوبات این کارگروه فصل الخطاب همه نوع سلیقه ای باشد،کارگروهی که حرفش تمام کننده و واجب الاجر و مورد اطاعت همه باشد. قوانینی مشابه مصوبات مجمع تشخیص مصلحت نظام باشد و این مجمع  مصلحت فرهنگ و هنر را تعیین کند. بهتر است که در این کارگروه در تمام معاونت های وزارتخانه   از سلایق مختلف اهل قلم و هنر  حضور داشته باشند تا دیگر شرایطی پیش نیاید که فیلم‌سازی چندین میلیون هزینه کند و فیلمی بسازد و مجوز بگیرد، اما گروهی  لابد  دیگر آن فیلم را از روی پرده پایین بکشند. ما باید یاد بگیریم که یکدیگر را توجیه کنیم؛ اگر این اتفاق نیفتد، کارها پیش نمی‌رود.

پنجه‌ای سپس گفت: تشکیل چنین کارگروهی می‌تواند راه را بر سلایق ببندد و وضعیت مسائلی مانند ممیزی را به سمت قانونمند شدن ببرد. وجود بدترین قانون از بی‌قانونی بهتر است. حداقل حقوق شهروندی من این است که  به عنوان یک نیروی خلاقِ جامعه بر اساس قوانین کشورم فعالیت کنم. این قوانین باید طوری تدوین شوند که اگر وزارت‌خانه با انتشار کتابی موافقت نکرد، من بتوانم دست کم آن را به مخاطب خاص برسانم.

او عنوان کرد: بهتر است مسؤولان سرنوشت آثار نویسندگان و شاعران را به خودشان بسپارند. تأثیر کتاب‌های ما بیش‌تر از تأثیر این شبکه‌های ماهواره‌یی نیست که حریم خانوادگی ما را نشانه گرفته‌اند. چرا باید ترکیه‌ای که من پیش از انقلاب در شأن خود نمی‌دانستم که برای رفتن به آلمان از این کشور عبور کنم، حالا مرکز گردشگری هنری و فرهنگی خاورمیانه شود؟

پنجه‌ای همچنین عنوان کرد: همان‌طور که نمی‌توان در توصیف یک خانه، بخش‌های مختلف آن را حذف کرد، نویسنده هم نمی‌تواند این کار را در اثر خود بکند. نویسنده خلاق نیاز دارد که به بخش‌های مختلف زندگی بشری سر بزند. می‌توان برخی آثار را به صورت عمومی پخش کرد و برخی دیگر را در محافل خصوصی‌تر . ادبیات نیاز مند تقسیم‌بندی است.

به گزارش ایسنا، علیرضا پنجه‌ای 27 اَمردادماه 1340 به دنیا آمده است. این شاعر و روزنامه‌نگار از نیمه دوم دهه‌ی 50 به طور جدی و از نیمه دوم دهه‌ی 60 به طور حرفه‌یی به شعر و روزنامه‌نگاری پرداخته است. انتشار چند مجموعه شعر از پاییز 1357 و سردبیری چند نشریه ادبی از جمله فعالیت‌های اوست.

مجموعه‌های «آن سوی مرز باد»، «برشی از ستاره‌ی هذیانی»، «عشق اول»، «پیامبر کوچک» و «شب هیچ‌وقت نمی‌خوابد» از جمله کتاب‌های شعر این شاعرند.

علی رضا پنجه ای در گفت و شنید با ویژه ی نوروزی خزر:شعر همچون  قلب،بی اراده  می تپد

علی رضا پنجه ای در گفت و شنید با ویژه ی نورو سال ۹۲ خزر:

شعر همچون  قلب،بی اراده  می تپد

آپلود عکس

">علی رضا پنجه ای- زمستان 1391-رشت

حال شعر گیلان چه طور است؟

پیش از هر پاسخی برآنم که به شادباش نوروز 92 بنشینم، و برای شما ، تحریریه و شهروندان شهر هنر و ادبیات و رسانه بهترین ها را آرزو کنم و آمین آمین گویان به درنگادرنگ آموختن  از حکمت نهان فصول چهارگانه بنشینم.

و اما در مقام پاسخ به پرسش طبیبانه تان باید از زبان لسان الغیب  خواجه حافظ شیرازی که گفت:زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت  سخن ساز کنم که  در پاسخ تجاهل العارف نموده و هشیوار گفته: صعب روزی بالعجب کاری پریشان عالمی

شعر   مانند قلبی ست که بی اراده می زند و از مغز فرمان نمی برد. تپیدن در هسته ی وجودی اش غیر ارادی ست و سهم  صاحب و ارباب این قلب تنها تواند تقویت و مراقبت در به تر تپیدن آن باشد و بس! اما همه چیزی در کیفیت این تپیدن موثر است، از  تدابیر روزگار بگیر تا اوضاع  مبتلابهی که بر روح و روان صاحب این قلب دلالت گر است!حالا اگر همه چیز پیرامونی برای صاحب این قلب مهیا و مساعد باشد پر مسلم است که این قلب با طراوت و انگیزه ی فزون تر  می تپد، و...  تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل!  

بنابر این تصریح می کنم مادام که  دروازه ی  نشر  بر پاشنه ی  سلیقه  به جای قانونمندی  موازین آن  می چرخد،همچنان می بینیم که  فقدان چهارچوب مشخص در گزینش آفرینه ها  حاصلش جز  عِرض خود بردن و زحمت ما داشتن عایدی ِ مطلوبی  در سبد فرهنگی متقاضیان  بر جا نخواهد گذاشت؟  این گزاره ها البته  موارد ی ست که  بر رابطه ی بازار  عرضه و تقاضا تاثیر گذار است و الّا در حوزه ی بررسی  باید گفت شعر گیلان از شعر ایران و شعر کشورهای در حال رشد و  در سویه ای دیگر از شعر جهان جدا نیست،  هر چند که پارامترهای بر شمرده هر یک در مبانی پاتالوژیک بررسی شعر امروز قابلیت تاویل می یابد.افراط و تفریط به عنوان دو  رفتار بی بدیل از شاخصه های شعر معاصر است که در هر دوره ای با سرفصل هایی متفاوت رخ می نماید و دیدگاه های مطرح پیرامونی را به چالش می گیرد.  در واقع  شعر ما  در تمام  دوره ها ، در جدال سنت و مدرنیته به برآیندی می رسد که در حوزه ی نقد ادبی می باید به چند و چون آن پرداخت. هر چه که هست اما خروجی این هیاهو و جدال همیشه به نفع شعریت شعر تمام شده است، چه را که دریای شعر خس و خاشاک را به ساحل می راند. دو مقوله ی موسوم به ساده نویسی  و شعرمدرن روزگار ما(شعرهای زبان محور و گونه های دیداری) دو وجه این جبهه را ترسیم نموده است.از قضا سرآمدان این هر دو جبهه نمایندگان واقعی اش در صف  شاعران گیلانی دیده می شود.شاعرانی که از دهه ی شصت هژمونی  شعر معاصر را بر عهده گرفته اند. و نقش تعیین کننده شان در هر دو جبهه مشهود  است. همان گونه که می دانید من به سهم خود نمونه هایی از شعرهای نو 54 شاعرگیلانی را  در دهه ی شصت همراه شرح حالشان توسط نشر مروارید در دی 70 به ناشر سپردم که با وقفه ای ۴ ساله در سال 74 منتشر شد. از آن پس پسرم مزدک به سفارش حوزه هنری گیلان اقدام  به تدوین  مجموعه ای  نفیس از سپیدسرایان گیلان همراه شناسه شاعران  و آثارشان نمود که عنوان  نخست پژوهش های ادبی حوزه ی هنری  کشور را کسب کرد، او مدت هاست که جلد  دوم این مجموعه را به شاعران شعر نو - فاقد کتاب - شامل شاعران شعر سپید، منثور، نیمایی و آزاد اختصاص داده است.

امسال چه مجموعه شعری نظرتان را جلب کرده است؟

آپلود عکس

">علی رضا پنجه ای زمستان91-رشت

در میان کتاب هایی که به دست من رسیده می توان به  «این پرنده از دوران سلجوقیان آمده است» شاعر شعر اشیاء ایرج ضیایی اشاره کرد که  من نیز در ماه نامه ی ره آورد گیل اقدام به گفت و گو با او نمودم ، ضیایی در آستانه ی60 سالگی در این  مجموعه  نیز مانند  مجموعه شعر حرکت ناگهانی اشیا  به اتمسفری دیگر در شعر معاصر نظر دوخته و شعرهایش فضای نویی را به تجربه نشسته، وی  با  تاثیر از سیاق سفر نامه نویسی و کاربرد زبان روایی نشان داده که به قصد جلب خواننده شعر را در حد قصاریه نویسی شاعرانی موسوم به ساده نویس یا فکاهه و جوک ادبی نویسی تنزل نداده است. هر چند برخی از کتاب های طنز با بهره از ایهام و تشبیه و استعاره که در کلام منثور نیز کاربرد دارد و نمی تواند به تنهایی وجه ممیزه ی شعر با فکاهه ی ادبی باشد سعی دارند شعر معاصر را به قصد سودای  افزایش خواننده  به ورطه ی سقوط بکشانند، از دیگر سو متاسفانه برخی نیز به بهانه ی شعر زبان محور بدون درک صحیح انواع . گونه های شعر، پریشان محوری بیمارگون که مبین پارانویا و اسکیزوفرنی ست را با شعر پست مدرن و سوررآلیستی اشتباه گرفته اندو خواننده ی شعر سردرگم است که سراغ  سره از ناسره را در ناکجای ماشین زمان  می تواند پی جوید. البته  باید افزود که تعدادی دیگر از شاعران پیش کسوت و نوآمده اقدام به چاپ کتاب شعر نموده اند که در مقام آن مجموعه نتوانسته اند در خاطرم بمانند.کتاب دیگری از سنندج به دستم رسیده که مجموعه شعرهای ناهید عرجونی را در خود گردآورده است این کتاب تاثیر نافذی بر من گذاشته است.از خواص شعرهای این مجموعه می توان به دریافت اولیه و درنگ در محورهای بینامتنی شعر توسط لایه ها و طیف های شعرخوان اشاره کرد به گونه ای که شعر در خوانش اول به واسطه ی صراحت در زبان و بی پیرایگی مخاطب را جذب خود کرده و سپس در خوانش های مکرر خواننده به لایه های پنهان و ایهام نهفته در کلام شاعر می رسد.به گونه ای که شعر به ساختار بینامتنی  سرمین هرز تی اس الیوت از دریچه ای دیگر خواننده را نزدیک می گرداند. بی آن که اثری از محتوا یا فرم مجموعه ی الیوت در شعرهای کتاب دیده شود.در واقع کتاب اخیر حادثه ای در شعر معاصر است که از نگاه فمنیستی نیز خود را بر حذر داشته است.

 

باید منتظر چه کار جدیدی از شما باشیم؟

 من چهار کتاب آماده برای چاپ دارم، سال گذشته علی رغم مذاکره با نشر مروارید به واسطه ی یک سال  و نیم در نوبت ماندن  از چاپ کتاب با این  منصرف شدم، تا این که وضعیت نشر نابسامان تر شد به طوری که بسا با اوضاع چاپ  و نشر کتاب و تحریم های اعمال شده و گرانی چند برابر کاغذ کتاب ما سال ها طول می کشید که منتشر شود، با توجه به سابقه ی  وقفه چاپ چهار ساله گزینه شعر گیلان!دو شب پیش اما مشاور یکی از انتشاراتی های وزین  تهران   از  من قول یک مجموعه شعر 150 صفحه ای را گرفت. باید ببینم که از چهار کتاب آماده ام کدام ها به این نشر می رسد یا چه تدبیری برای ادغام برخی از آن ها خواهم اندیشید.  و اما اسامی کتاب ها:شبانه های سنگ صبور، عشق همان او یم است، کوچه چهرزاد(کوچه ای که در آن شاعر شدم، عاشق شدم، ازدواج کردم، انقلاب کردم، نخستین کتاب و نخستین فرزندم آن جا متولد شدند  و خلاصه بخش عمده ای  از شخصیت ادبی و اجتماعی ام  در آن  جا شکل گرفت)، و خلاصه  دونده ی از خود. البته مجموعه ای از گفت و گوهای رسانه ها با من، نیز پراکنده ها  و  چاپ ترجمه های تجربی ام از شعر برخی از شاعران مدرن جهان و بازآفرینی برگردان منثور با حفظ ادبیت  کتاب قرآن کریم از جمله دلمشغولی هایم است که منتظرم دوره ی این کارمندی  هنرکاه به سرآید تا به ترتیب اولویت پیش از آن که ملک الموت  جویای احوالم شود به قول حضرت مولانا جلال الدین محمد در ترجمان شعری اش از قرآن ما را به اصل مان وصل دارد: هر کسی کو دورماند از اصل خویش    باز جوید روزگار وصل خویش.

رادیو ایران صدا:فولکلور و ارتباط آن با فرهنگ و مصادیق فرهنگی در مصاحبه با عليرضا پنجه اي

فولکلور و ارتباط آن با فرهنگ و مصادیق فرهنگی

نقد ونظر

فولکلور و ارتباط آن با فرهنگ و مصادیق فرهنگی

ایران صدا: برنامۀ نقد و نظر امروز به بحث در خصوص فولکلور و ارتباط آن با فرهنگ و مصادیق فرهنگی اختصاص دارد.

کارشناس/مهمان: فرزان خانجاني افشار, عليرضا پنجه اي,

یکی از جنبه‌های فرهنگ مردم یا فرهنگ عامه در فولکلور قابل مطالعه و پیگیری است. فولکلور یا باور عامیانه را می‌توان مجموعه‌ای شامل افسانه‌ها، داستان‌ها، موسیقی، تاریخ شفاهی، ضرب‌المثل‌ها، هزلیات، باورهای عامه، و آداب و رسوم دانست.فولکلور از دو کلمه انگلیسی فولک به معنی توده و لور به معنی دانش تشکیل شده است.
فولکلور را بیشتر در بررسی توده‌های عامی مردم می‌جوییم معمولاً در میان اقوام قدیمی بجز قبایل وحشی نمونه‌هایی از فولکلور یافت می‌شود. واژه فولکلور را برای اولین بار ویلیام تامس عتیقه‌شناس انگلیسی در مقاله‌ای که موضوع آن بحث دربارهٔ دانش عامیانه و آداب و رسوم سنتی بود پیشنهاد کرد. این اصطلاح از نیم قرن پیش نیز در ایران و ادبیات آن راه یافت و به‌تدریج این اصطلاح به‌معنی دانش عامیانه و دانستنی‌های تودهٔ مردم رواج یافت و «فرهنگ عامه»، «فرهنگ عامیانه» و «فرهنگ مردم» نامیده شد
ایران به لحاظ قدمت تاریخی دارای تنوع آداب و رسوم و عقاید است و به همین لحاظ دارای فولکلوری غنی است. در ایران افسانه‌سرایی و قصه‌گویی از سنن دیرباز ایرانیان محسوب می‌شود.
افسانه‌ها و اساطیر ایران از دیرباز در ادبیات ما منعکس است. سوای آثار مکتوب، از قدیم هزاران قصه و افسانه و داستان به طور شفاهی و دهان به دهان در روستاها و شهرها و کوهپایه‌های این مرز و بوم رایج بود که یا در قهوه خانه‌ها و یا شبها در خانه‌ها نقل می‌شد.
در این برنامه شنونده گفت‌وگوی فرزان خانجانی افشار (کارشناس مجری برنامه) با علیرضا پنجه‌ای (نویسنده و پژوهشگر فرهنگی) در این‌باره خواهید بود

برای شنیدن صدا این جا کلیک کنید:

سردبیر: ابوالفضل پاشا

تهیه کننده اینترنتی: علي جعفري فوتمي

گروه فرهنگ و ادب و هنر