آیا پست مدرنیسم موجب فاصله گرفتن شعر معاصر از مضامین کلاسیک و آرمان‌گرایانه شده است؟ چگونه؟

پست‌مدرنیسم را نمی‌توان علت اصلی و مستقیم فاصله گرفتن شعر معاصر از مضامین کلاسیک و آرمان‌گرایانه دانست، بلکه بیشتر باید آن را معلول و بازتابی از تحولات گسترده‌تر اجتماعی، فلسفی و فرهنگی عصر حاضر در نظر گرفت که شعر نیز همگام با آن دستخوش تغییر شده است.

چگونگی این تحول را تبیین می‌کنید؟

تحول از درون مدرنیته و جنبش نوگرایی و حرکت به سمت فاصله‌گیری از رویکردهای صرفاً کلاسیک و آرمان‌گرایانه، پیش از ظهور کامل پست‌مدرنیسم و با آغاز عصر مدرنیته و جنبش شعر نو آغاز شد؛ یعنی با شاعران دوران مشروطه و بیداری و با درک نیازهای زمانه و متأثر از لزوم تغییرات. از سویی از مقطع درغلتیدن به شعر نو این تغییر از نهان به آشکارا خود را وارد چالش‌های نو و کهنه کرد. آشنایی جوانان آن زمان با دستاوردهای جهان نو، که خاصه از طریق ادبیات غرب به دنبال شیوه‌های بیانی نوینی بودند تا بتوانند به طور متمرکز و رساناتر به طرح مطالبات و دغدغه‌های روز جامعه بپردازند، از عوامل موثر بر این تحول بود. این میل به کاربردی شدن شعر به عنوان رسانه‌ای برای بیان نیازها و مسائل زمانه، به طور طبیعی منجر به کم‌رنگ شدن تمرکز بر انواع رتوریک صرفاً قدمایی و مضامین کلیشه‌ای کلاسیک گردید.

ظهور قالب‌ها و زبان‌های نو چگونه بود؟

همزمان با حفظ و تکامل برخی از قالب‌های کهن، گرایش به قالب‌های نوین‌تر مانند چهارپاره، مستزاد و ترانه‌سرایی افزایش یافت. این قالب‌ها بستری مناسب برای بیان زبان روزمره و زبان آرگو (زبان مردم کوچه و بازار و محاوره‌ای) فراهم آوردند و شعر را از انحصار زبان فاخر و آرمانی گذشته رها ساختند. این رویکرد به زبان، خود عامل مهمی در دوری از ادبیات صرفاً آرمان‌گرایانه و انتزاعی بود.

پست‌مدرنیسم به مثابه نظریه را چگونه ارزیابی می‌کنید. این نظریه برآمده از چه شرایطی است؟

پست‌مدرنیسم درحقیقت، توصیف‌کننده و نظریه‌پرداز شرایطی است که در آن کلان‌روایت‌ها و قطعیت آرمانی مورد تردید قرار می‌گیرد. در فضایی که تفکر ایده‌آلیستی و قطعیت‌گرایی دچار تزلزل شده‌اند، شعر نیز نمی‌تواند به سادگی به همان آرمان‌گرایی گذشته خوگر بماند. شعر پست‌مدرن، با ویژگی‌هایی چون تکه‌تکه‌گی، بینامتنیت، طنز، کنایه، و نفی قطعیت‌ها، خود بازتابی از همین جهان‌بینی است. بنابراین، این گسست آرمان‌گرایانه محصول مستقیم پست‌مدرنیسم نیست، بلکه پست‌مدرنیسم آن را شرح و بسط می‌دهد و به آن شکلی با کارکرد نظری می‌بخشد.

به نظر شما عصر دیجیتال، شعر امروز را با چه اقتضائات جدیدی مواجه کرده است؟

در دوران کنونی، با گسترش فضای مجازی، عصر دیجیتال و مفهوم متاورس، شعر نیازمند بسترهای جدیدی برای رخنه در ذهن مخاطب و ایجاد زیبایی‌شناسی‌های متناسب با این فضاها است. این تحولات، الزاماتی فراتر از وزن، قافیه و ردیف کلاسیک را به شعر تحمیل می‌کنند و آن را به سمت تجربه‌های نوآورانه مانند پرفورمنس شعری سوق می‌دهند. این گرایش‌ها نیز به نوبه خود، از تمرکز بر مضامین و شیوه‌های صرفاً کلاسیک می‌کاهد.

مخلص کلام این‌که هر دوره‌ی شعری، بسترها و امکانات زیباشناختی خودبسنده می‌طلبد. مضافاً باید تأکید کنم که فاصله گرفتن شعر از برخی جنبه‌های کلاسیک و آرمان‌گرایانه، بیشتر یک فرآیند طبیعی و پویا در پاسخ به تحولات زمانه است. در واقع وضعیت پست‌مدرنیسم چارچوبی‌ست فراهم‌آمده برای درک و تحلیل این تحولات. تغییری از این دست لزوماً به معنای غلط‌بودن گذشته نیست، بلکه مصداق تحلیل مشخص از شرایط مشخص است و نشان از لزوم پویایی و انطباق هنر با شرایط زیست هر عصر دارد.

نقش شکاکیت معرفت‌شناختیِ پست‌مدرنیسم در بازنمایی واقعیت در شعر معاصر فارسی چگونه بوده است؟

تشکیک، اساس فلسفیدن است و شک در باورها پیشینه‌ای تا قرن پنجم پیش از میلاد دارد؛ تا ابن سینا و دکارت و…. تشکیک یا نوعی گرویدن به اندیشه شک‌گرایی را اسکپتیسیسم نامیده‌اند، که گویند از مکتب‌های ذیل خردگرایی محسوب می‌شود. شک‌گرایان پافشاری بر اثبات آرای خود و دیگران ندارند و گوش هوش بر آرای سایر صاحب‌نظران نمی‌بندند، با این‌همه به تعبیر ساخت مصدر جعلی که نزد من بی‌سابقه نیست، می‌توان ظنیدن را از بن‌مایه‌ی فکری پست‌مدرنیسم دانست که تأثیری ژرف در بازنمایی واقعیت در شعر معاصر پارسی گذاشته است. این نوع شکاکیت به معنای تردید در دست‌یازی به حقیقت عینی‌ست؛ حقیقت مطلق و جهان‌شمول. در بستر پست‌مدرنیسم، باوری که واقعیت را امری ثابت و دارای قابلیت شناسایی با بازنمایی کامل ببیند، سزاوار چالش است.

در شعر معاصر فارسی، نمودهای این شکاکیت معرفت‌شناختی را در بازنمایی واقعیت به شیوه‌های گوناگونی همچون زیر سؤال بردن حقیقت مطلق می‌بینیم.

پست‌مدرنیسم، روایت‌های کلان مانند علم، عقل یا ایدئولوژی‌های جامع را که پیشتر مدعی ارائه حقیقت نهایی بودند، به چالش می‌کشد. در شعر معاصر، این رویکرد به معنای پرهیز از لحن موعظه‌گرانه، ایدئولوژیک و تک‌صدایی است. شاعر دیگر خود را حامل یک حقیقت واحد نمی‌داند و واقعیت را نه به مثابه‌ی یک هویت ثابت، بلکه به عنوان مجموعه‌ای از ادراکات ذهنی و تفسیرهای متکثر بازنمایی می‌کند.

از سویی تأکید بر سوبژکتیویته و تجربه‌های فردی با تردید در واقعیت عینی، تأکید بر تجربه زیسته فردی و ذهنی‌گرایی افزایش می‌یابد. شعر معاصر پارسی، به جای پرداختن به واقعیت‌های بیرونی و جهان‌شمول، به دنیای درونی، احساسات، تردیدها و تناقضات وجودی انسان معاصر می‌پردازد. واقعیت در این شعر، بیشتر واقعیتِ درک‌شده توسط سوژه است تا واقعیت فی‌نفسه. ذهن گسسته‌نویس و تکه‌تکه‌گی و عدم انسجام در بازنمایی واقعیت، ویژگی‌های این نوع شعر است. شکاکیت معرفت‌شناختی منجر به تکه‌تکه‌گی و عدم انسجام در روایت و بازنمایی واقعیت می‌شود.

واقعیت در شعر پست‌مدرن، پازلی به‌هم‌ریخته از تصاویر، خاطرات، ارجاعات فرهنگی و لایه‌های مختلف است که لزوماً به یک کل واحد و منسجم منجر نمی‌شود. این رویکرد در استفاده از قافیه‌های ناهمگون، جملات بریده‌بریده، و پرش‌های ذهنی نمود پیدا می‌کند.

بینامتنیت در سبک عراقی و هندی، ربطی به پست‌مدرنیسم ندارد

آیا می‌توان گسست از روایت خطی و منطقی را در شعر معاصر فارسی به تأثیر پست‌مدرنیسم نسبت داد؟

به نظر من نمی‌توان گسست از روایت خطی و منطقی در شعر معاصر فارسی را صرفاً به تأثیر پست‌مدرنیسم نسبت داد. نمی‌دانم بینامتنیت در سبک عراقی و سبک هندی، آرایه‌های صنعت عکس، توشیح، ماده تاریخ، و الخ چه ربطی به مدرنیسم و وضعیت پست‌مدرن دارد! کار اتاق‌های فکر دنیا، یکی فرآوری جوهره بر اساس آرا و نظریه‌های مورد وثوق خود بوده و هست. قدرت، ثروت و داشتن انواع رسانه سبب‌ساز قدرت میلیتاریستی و سلطه است و سلطه به خوش‌آمد خود، تاریخ تمدن را مهندسی می‌کند. در واقع شرح وضعیت‌ها فقط تعریف و کلاسه‌کردن شاخصه‌هاست، حالا برخی گیرم بالکل تمدن و فرهنگ خود را نادیده انگارند و برای عقب نماندن از موج و مد، مهندسی غرب را بر توان و شعور برتر خود ارجح بدانند. هرگونه درغلتیدن به از خود بیگانگی و خودکوچک‌انگاری جز کمک به سلطه و تهاجم فرهنگی چیزی بر ما نخواهد افزود. حواس ما اگر به سرچشمه‌ها نباشد، و در جهت برنامه‌ریزی و کانالیزه‌کردن و اجرای درست دانش‌مدارانه اگر گام به پیش بر نداریم، سهم‌مان قرارگرفتن در صف بطری پلاستیکی آب نیترات‌دار است و بس! اگرچه وضعیت پست‌مدرن به ما یادآوری می‌کند که امر مطلقی وجود ندارد و از این منظر می‌تواند بر دیدگاه آفرینشگران تأثیر بگذارد، اما عوامل دیگری نیز در ایجاد این گسست نقش اساسی ایفا کرده‌اند. بسیاری از آفرینشگران ممکن است در زندگی شخصی خود با افرادی مواجه شده باشند که شرایط خاص روان‌شناختی مانند اسکیزوفرنی، پارانویا، یا آلزایمر یا لکنت پسا عارضه‌ای نورولوژیکی و انواع وسواس‌های روان‌نژندانه را تجربه می‌کنند. برای مثال، نویسنده‌ای می‌تواند بدون اینکه به جریانات فلسفی خاصی توجه داشته باشد، شیوه‌ی داستان‌نویسی خود را از مشاهداتش در قهوه‌خانه‌ها و پاتوق‌های سالمندان الهام بگیرد. او ممکن است صراحتاً بگوید که از رفتار و گفتار مادر مبتلا به آلزایمرش برای خلق داستان کمک گرفته است و برایش مهم نباشد که چه نامی بر این شیوه می‌گذارند.

همین‌طور، مانایاد دکتر رضا براهنی روزی در یک دیزی‌سرا به من گفتند که ایشان مقطع‌نویسی را از پدر یا مادر سالخورده و دچار فراموشی‌شان وام گرفته‌اند. این نشان می‌دهد که مواجهه با واقعیت‌های شخصی می‌تواند خود منبع الهام برای شیوه‌های روایی غیرخطی باشد.

از سویی بسیاری از شاعران و نویسندگان، مستقل از چارچوب‌های تئوریک و فلسفی، به طور طبیعی به سمت روایت‌های غیرخطی و گسسته گرایش پیدا می‌کنند. این یک انتخاب هنری است که ممکن است از شهود یا حس زیبایی‌شناختی درونی آن‌ها سرچشمه بگیرد.

همچنین گاهی اوقات، گسست روایی و شیوه‌های غیرخطی از تأثیرپذیری آفرینشگران از آثار دیگران نشأت می‌گیرد که ممکن است خود آن آثار نیز لزوماً در چارچوب نظریه‌های پست‌مدرن خلق نشده باشند. برای نمونه، من بارها با دوستانم این نکته را در میان گذاشته‌ام که آرای دوست اندیشمندم دکتر براهنی در قضیه‌ی از هوش می.. را نمی‌توان بدون بهره و الهام از نام کتاب انوشه یاد اسماعیل شاهرودی، یعنی م و می در سا (انتشارات پیام، ۱۳۴۹) مورد ارزیابی قرار داد. این عنوان برگرفته از حروف وسط مصراع بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم از غزل حافظ است و نشان‌دهنده‌ی یک رویکرد بینامتنی و ساختارشکنانه که پیش از ظهور گسترده‌ی نظریه‌های پست‌مدرن در ایران وجود داشته است.

مضافاً خود من، در روایت‌های روزانه و اشعارم از اواخر دهه‌ی ۶۰، گرایش به گریز از مرکز، چندصدایی و توجه به کارکرد دیداری در شعر داشته‌ام و چرخه روایت مدام میان گذشته، حال و آینده در تردد است. این گرایش‌ها اغلب بدون نیت قبلی برای همسویی با یک مکتب خاص و بیشتر از یک حس درونی و نیاز بیانی شکل گرفته‌اند.

نهایتاً اگرچه برخی این ویژگی‌ها را به وضعیت پست‌مدرن مرتبط می‌دانند، اما این دیدگاه نه به ارزش یک اثر می‌افزاید و نه از آن می‌کاهد. اگر آثار من یا هر آفرینشگر دیگری با پست‌مدرنیسم مرتبط شود، من به شیوه و سبک خودم یک پست‌مدرنیست هستم، نه لزوماً در چارچوب‌ها و تعاریف مشخص‌شده، توسط نظریه‌پردازان آن.

چگونه پست‌مدرنیسم به ظهور زبان روزمره، طنز و هجو در شعر معاصر فارسی کمک کرده است؟

پست‌مدرنیسم تعریف یک وضعیت است و بیشترینه‌ی تأثیرگذاری آن را نزد علاقه‌مندان به مبانی فلسفی می‌توان سراغ گرفت. اگر شاعری یافت شود که دنبال خلق اثر بر اساس شاخصه‌های تعریف شده در چهارچوب پست‌مدرنیسم بگردد، بی‌گمان اثر ماندگاری از این دست موج‌سواران و فعالان هیجان‌زده‌ی پیرامونی ادبیات، عایدی ادبیات نخواهد شد. غور در اسطوره‌ها و کتب تاریخی و آگاهی از چند و چون تاریخ تمدن بشری و برخورداری از فنون و دانش روز قادر خواهد بود انسان خلاق امروزی را عمیق بار بیاورد. در کمال تأسف، سطحی‌نگری سبب‌ساز آسیب‌ها و آفات خسران‌بار بر پیکره‌ی فرهنگی جامعه شده است. دنیای مجازی هم بر تنور توهم آگاهی انسان امروزی آن‌قدر دمیده که خود را بی‌نیاز از متخصص می‌داند. اگر دلسوزان در برابر جهل مرکب القایی از سوی فضای مجازی نایستند و شناختی از اسلوب صحیح برخورداری از آن تعبیه نکنند، شاهد عمیق‌تر شدن فاصله بین ارکان اجتماع خواهیم بود. تمام آرای مطروحه از سوی نظریه‌پردازان نه خلق‌الساعه پدیدار گشته و نه محصول کشف و شهود ایشان است. ایشان صرفاً پردازشگر کمی و کیفی آن شاخصه‌ها هستند و بر اساس آن قادر به ارایه‌ی الگوریتم‌هایی برای برنامه‌ریزی، نه بیشتر. شاخصه‌هایی که امروز در خصوص وضعیت پست‌مدرن مترتب، مدون و مقوم شده ماحصل اثرگذاری وجوه چهره‌های خلاق و نخبه بوده است. در فلات ایران پست‌مدرنیسم بدون آگاهی از چند و چون فرهنگ اقوام، میراث کتب منثور و منظوم، دستاوردهای کاوشگران میراث فرهنگی، تأثیرگذاری و اثرپذیری از ملاحظات فرهنگی آیینی، قومی، زبانی، اقلیمی از خاورمیانه تا خاور دور و اقصا نقاط جهان، راه به جایی نمی‌برد و به نتیجه‌ای علمی در سیر تطور تاریخ تمدن بشری نخواهد انجامید. نوع کارکرد طنز، هزل و… در هر دوره سرفصل‌ها و ملاحظات خود را دارد و هر گونه و ژانر و سبک و هر آفریننده نیز به فراخور خود از برخی وجوه و شاخصه‌های مردف برای وضعیت پست‌مدرن برخوردار بوده است.

ما در ادبیات قدمایی به‌جز چهره‌هایی که شاخصه‌شان طنز بوده، در باورداشت‌ها و قصه‌ها و ضرب‌المثل‌ها و متل‌های فولکلوریک به‌جا مانده در فلات ایران و…، در لفاف سخن منسوب به مجانین و لودگان مانند بهلول و ملانصرالدین، سخنانی به‌گوشمان خورده و در دواوین شعرا با هزلیات‌شان آشنایی داریم. با اشعار مولوی، سعدی، حافظ، مهستی گنجوی، سوزنی سمرقندی، یغمای جندقی، قاآنی، ملک‌الشعرای بهار، پروین و نیز با چهره‌هایی مانند عبید زاکانی و منظومه‌ی موش و گربه، میرزاده عشقی، دیوان ایرج میرزا، شعرهای محمدعلی‌افراشته به پارسی و گیلکی، نثرها و شعرهای عمران صلاحی، کاریکلماتورهای پرویز شاپور، بیژن اسدی‌پور، اردشیر رستمی، ابراهیم نبوی، اکبر اکسیر، ناصر فیض، سعید بیابانکی و… هم آشناییم. در ادبیات موسوم به پسا مدرن نیز بهره از وجوه طنز سیاه، طنز تلخ در مجموعه شعرهای شاعران پسا نیما مشهود است، که در آثار منوچهر نیستانی، احمدرضا احمدی و بهمن صالحی نمونه‌هایش را می‌بینیم. همچنین در کارِ علی باباچاهی، مثلاً آنجا که می‌گوید: آفتاب عالم‌تابی در ته فنجان تو حل می‌شود با قاشق لجوج چای‌خوری. و یا در کار شمس لنگرودی و کارهای خود من، مثلاً: ای ریچارد / ریچارد پیر / براتیگانتو برم / خوب گذاشتی جماعتو سر کار / ستوان / به‌خدا / ستوران تو وان / جاشون نه‌شد / ایستادند که ما رد شیم / کوزه بخر پسر / کوزه خریدن داره / ر… ر… ر...

فوزه… فوزه… فوزه...

فوزیه / فوزیه…

این‌ها برشی از وجوه طنزهای خاص خودمان است، که کم هم نیستند.

طنز در شعر فارسی پس از نیما یوشیج، دچار تحولات عمده‌ای شده و از صرف هجو و هزل فاصله گرفته و به ابزاری ظریف‌تر، عمیق‌تر و غالباً اجتماعی- انتقادی تبدیل شده است. این تحول، همگام با دگرگونی‌های ساختاری و محتوایی در شعر نو، طنز را به عنصری جدایی‌ناپذیر از بسیاری از آثار برجسته معاصر تبدیل کرده است. طنز در شعر پسانیمایی در شیوه‌های گوناگونی نمود یافته است که می‌توان آن‌ها را در چند دسته کلی بررسی کرد:

طنز اجتماعی- انتقادی، سیاسی، فلسفی، غنایی و طنز تلخ.

آیا مخاطب‌محوری و مشارکت فعال خواننده در معناپردازی شعر، از تأثیرات پست‌مدرنیسم بر شعر معاصر فارسی است؟

پیش‌تر هم در پاسخ تأکید داشتم که نام‌گذاری پست‌مدرنیسم بیشتر بر توصیف شاخصه‌های یک وضعیت در یک دوره دلالت می‌کند. پدیدآیی هر دوره تابع یک سری از پارامترهاست، که بر اساس آن شاخصه‌های آن دوره نام‌گذاری و مترتب می‌شود. مخاطب همواره یک طرف چرخه‌ی اثر بوده است. میلیون‌ها کتاب خلق شود و درون یک محفظه در کره‌ی غیر قابل دسترس بشر قرار گیرد که کار باطل است، پس مخاطب یک وَرِ چرخه‌ی اثر است. نمونه بگویم: طلا و زر بازار خوبی دارد و آرزوی عوام در حفظ سرمایه و جلوه در ضیافت‌ها برخورداری از آن است. خواص بنا بر توان مالی و خاستگاه اجتماعی، برخی دنبال الماس و یاقوت، و برخی پیِ عقیق و کهربایند. هر کس به توان خود. ادبیات هم‌چنین. برخی آثار دنبال جذب مخاطب کثیرند و برخی مخاطب خاص. بازار زندگی غرفه‌های کثیر دارد، بنابراین مخاطب مهم است، حالا چه جمعیت کثیر آنچه جمعیت قلیلش. توفیر در سطح و ژرفاست، لابد! هر مخاطبی گیرنده‌هایش توان دریافت در حد و قواره‌ی خود دارد، اما در وضعیت پست‌مدرن آفرینشگران هوش مخاطبان هوش‌مند را به چالش می‌گیرند طوری که آن‌ها نیز در هویت اثر نقش‌مند ظاهر شوند. اگر منظورتان این وجه است بله، این شاخصه برای مخاطب خاص در وضعیت پست‌مدرن پر رنگ‌تر دیده شده است.

آیا شبکه‌های اجتماعی باعث شکل‌گیری نوعی شعر اینستاگرامی یا شعر توییتری با ویژگی‌های خاص شده‌اند؟

سال ۸۴ در نمایشگاه کتاب تهران، درباره‌ی شعر دیجیتال کارگاه داشتم و با امکانات مقدماتی و محدود گوشی‌های اولیه‌ی موبایل، شعرتوگراف را به شعر دیجیتال ارتقا دادم و همان زمان به نقش گوشی‌های موبایل و فضای مجازی در ایجاد بسترهای تازه برای شعر دیداری سخنانی گفتم که در ویژه‌نامه‌ی روزنامه‌ی گیلان امروز چاپ شد. امکانات اینستاگرام برای برخی گونه‌های شعر دیداری مناسب است، برخی از اپلیکیشن‌ها نیز چنین‌اند. باید دید اجرای شعر دیجیتال ما نیازمند کدام نرم‌افزار است. به پست‌ها و استوری‌های اینستاگرام من که نگاه کنید نمونه‌هایی از شعر ویدئو و شعرپستال و گونه‌های شعرتوگراف هست که از ظرفیت‌های دیجیتالی اینستاگرام بهره جسته. پاسخم به شما در یک عبارت چنین است: اینستاگرام در بین پیام‌رسان‌های دیگر، وجوه دیداری را بهتر پوشش می‌دهد. توییتر مناسب متن‌های کوتاه خبری است و اپلیکیشن تیتر و سوتیتر محور و پیام‌رسان کوچک است، و شاید برای اغلب چامک‌های غیر دیداری مناسب‌تر باشد. همان‌طور که تلگرام وجوه مورد پسند اهل قلم بسیار دارد و واتساپ برای مکالمه در ایران بیشتر مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد و گوگل‌میت برای ویدئو و فیس‌بوک و وبلاگ هم نوستالژی نسل ماست. جلوه‌ی مجله‌ی تلویزیونی دارد و دوست‌یاب و گمشده‌یابی عالی‌ست. البته من آن موقع با برنامه‌ی داس در کمودور ۶۴ می‌نوشتم. در آن زمان برای برخورداری از امکانات نرم‌افزاری مانند دفترچه تلفن، باید برنامه‌اش را از کتاب تایپ و سپس اجرا می‌کردیم. من از نخستین کاربران رایانه‌ی خانگی در دنیا محسوب می‌شوم، یعنی با تأخیر کوتاهی امکانات رایانه‌ی خانگی با کمودور به ایران هم آمد. جا دارد از دوستی که به من توصیه کرد و پیشتر از من کمودور داشت یاد کنم؛ جناب ناصر حقیقی جدید. من مدتی ریاضت اقتصادی به خانواده دادم تا کمودور خریدیم و سپس بچه‌ها از مقطع دبستان و همسرم رویش کار کردیم تا از دنیا عقب نمانیم.

کدام اثرتان بیشترین بازخورد را در جامعه ادبی داشته است؟

عشق اول بیشترین استقبال را داشته از بابت فروش. برشی از ستاره‌ی هذیانی و آن‌سوی مرز باد (شعرهای کوتاه) مورد توجه منتقدان قرار گرفتند. کوچه چهرزاد توسط نشر نگاه چاپ شد و در چند ماه نایاب شد.

ibna.ir/x6zdb

برچسب‌ها

علی‌رضا پنجه‌یی

شعر معاصر فارسی

http://ibna.ir/x6zdb