شعر تو گراف و شعر دیجیتالی
مهربان و صمیمی و بی تاب . علی ر ضا پنجه ای به نسل آرمان خواه دهه ی شصت تعلق دارد، نسلی که زندگی اش را به پای آرمان های خود ریخته است. پنجه ای شاعر حرفه ای و نو گراست که از سرودن خود اندوخته ای مادی برای زندگی کسب نکرده است، او با ادبیات کلاسیک ایران بیگانه نیست، غزل هم سروده و اندوخته ای پر و پیمان از شعر کهن بوم و بر دارد ، تغزل با بن مایه های رمانتیک اجتماعی در اشعار او جایگاه ویژه ای دارد ، در این آشفته بازار نوجویی او نیز “شعر تو گراف” و“ شعر دیجیتالی را به خواستاران تحولات نو در شعر معاصر هدیه داده است. در پشت قیافه ی شاداب و پر انرژی او، اندوهی سنگین وجود دارد که به زندگی اش عمق می بخشد ، یک نوع خود شیفتگی کودکانه در اوست که او را شلوغ و پر هیایو می نمایاند ، سکون و آرامش را در او نمی بینی ، گویی الهه ی بی تابی چون چتر بر سرش سایه انداخته است ، پنجه ای در همه ی حال شاعر است، بوی شعر را در محیط کار او می بینی ، چه زمانی که در شهرداری بود و شاعران جوان دورش حلقه زده بودند و چه زمانی که در روابط عمومی شورای شهر و کمیسیون فرهنگی سعی کرد نه به عنوان کارمند بلکه از سر آرمان خواهی در جهت گیری های فرهنگی شورا و شهرداری مانند یک سرباز فرهنگی بین نمایندگان شهری مردم و نخبگان رابطه ی تنگاتنگی ایجاد کند.به گونه ای که کمتر کسی ست که در وهله ی اول پی به این عشق نبرد، پنجه ای در سال 1340 خورشیدی از پدر و مادر ی گیلانی در ساوه دیده به هستی گشود ، پس از اخذ دیپلم برای ادامه ی تحصیل راهی آلمان غربی آن زمان شد، بعد از چند ماه به سرزمین زادبومی اش برگشت ، 22بهمن سال 59 ازدواج کرد که ثمره اش دو فرزند ، نینا که دارای تحصیلات دانشگاهی در رشته ی گرافیک است و مزدک که حقوق خوانده و در ادبیات و روزنامه نگاری جا پای پدر گذاشته است.
پنجه ای مدتی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد، در اسفند 1365مسوولیت صفحات شعر و ادب کادح را به عهده داشت و نخستین شماره ی ویژه ی هنر و ادبیات توسط او منتشر شد، از شماره ی دوم فصل نامه ی گیلان زمین به عنوان سردبیر و هم چنین سردبیری 20 شماره ی روزنامه ی معین را برعهده داشته است و همچنین سال ها مسوولیت سرویس ادبیات هاتف،گیلان امروز و...را که خود کارنامه ی درخشانی از نوگرایی های او در حوزه ی روزنامه نگاری ست . اشعار و مقالات او در نشریات و مجلات مختلف کشور به چاپ رسیده است ، آثار زیر تا کنون از او منتشر شده : سوگ پائیزی ( مجموعه شعر پائیز 1357 ) – همنفس سروهای جوان ( مجموعه شعر 1366 ) – برشی از ستاره ی هذیانی ( 1370 ) – آن سوی مرزباد ( 1370 ) – گزینه شعر گیلان ( نمونه اشعار و شرح حال 54 شاعر نوپرداز دهه ی شصت گیلان 1374 ) – عشق اول ( 1383 ) دو مجموعه شعر پیامبر کوچک و شب هیچ وقت نمی خوابد از او آماده ی چاپ است .
* موقعیت کنونی شعر معاصر ایران را چگونه می بینید؟
در قرن اخیر شعر ما مدام دستخوش نو شدن بوده است؛ روزی روزگاری دوستی که با شعر آشنایی محدودی داشت از من پرسید: آیا در سایر قاره ها – مانند اروپا و امریکا – هم نو شدن چنین روند فزاینده و شتابنده ای دارد؟ گفتم: نه خیر، آن ها دغدغه ی فقط گفتن دارند، نه چگونه گفتنی که در آن سودای صاحب سبک شدن باشد. چون ذات مدرنیزاسیون از واقعیت سرچشمه می گیرد، به گونه ای که آفرینه وقوع می یابد سپس در چالش نقد ِ منتقدان ، حقیقتش به محک و معیار ِ نسبیت ، سنجیده می شود، در حالی که در جوامعی مانند ایران که هنوز روابط تولید و ابزار آن و همچنین مناسبات زیر ساخت جامعه سنتی برآمده از ذهنیتی فئودالیستی است چنین جامعه ای در مقابل جهان مدرن مظاهری دو زیستی دارد ، یعنی فئودالیسم و مناسبات آن حاکم بر ذهنیت کثیر است،اما حقیقت جوامع پیشرفته همواره دغدغه ی اصلی اقشار مرتبط با محافل روشنفکری به فرماسیون نوین و مناسبات مسلط بر جوامع مدرن نگاهی حسرت زده دارد ، در واقع چنین جوامعی در حوزه ی تعریف " دوران " نمی گنجد و بیشترینه ی مناسبات آن در تعریف جوامع "کاستی " می گنجد . بنابراین گسست مسلط در " خاستگاه " ، در مقابل " خواستگاه " بسیاری از ناهنجاری های موجود را رقم می زند ، اینجا دقیقا نقطه ی افتراق بین روشنفکر و توده های مردم ترسیم می شود، موضوعی که بیشترینه ی مناسبات قرن اخیر را باید در بررسی آسیب شناسی و تامل و تمرکز بر این نقطه – افتراق- مورد چالش قرار دارد. بسیاری از مناسباتی که در چنین جوامعی باعث سوء رفتار های اجتماعی می شود از همین آسیب شناسی تبعیت دارند. بچه ی پاپتی که هزینه ی تحصیلش توسط خانواده در دوره ابتدایی به زور تامین شده – خاستگاه اجتماعی اش – می خواهد در آینده دکتر شود – خاستگاه اجتماعی اش – بی آن که به ساز و کارهای نه استثناء که قاعده ی چنین جوامعی واقف باشد با آرزوی خود زندگی می کند و می انگارد یارای رقابت با پسر فلان متمول را در یادگیری درس هایی که برای پذیرش در کنکور نیازمند کلاس های خصوصی ست دارد ، البته نمونه ی یاد شده در قاعده قابلیت تاویل دارد و گرنه استثناء همیشه کنار قاعده همزیستی مسالمت آمیزی داشته ؛ از خواص آحاد جامعه ی عقب مانده بلند پروازی ست ، بی آن که به روابط مسلط جوامعی چنین تامل داشته باشد. اینجاست که واقعیا ت زندگی ناگزیر است جامه ای گشاد از حقیقت به تن کند.بنابر این شعر ما نیز نمی تواند جدای از این آسیب شناسی مورد چالش قرار گیرد. ناکامی عاید ی همواره ی جوامع عقب نگه داشته شده است ، هم از این رو همه می خواهند نیما و هدایت شوند و به مراتب پایین تر رضایت نمی دهند. البته بسیاری از استعدادها در این میان به هرز می روند مانند بسیاری از استعداد های کهنه پرستان که نو گرایی را به هر شکلش بدقواره می یابند ، آن ها نیز آن قدر برای دیگر گفتن تلاش می کنند که « گفتن» از یادشان می رود ، این در جایگاهی ست که آفرینش گران جهان ِ مدرن در کار آفرینش به طور مضاعف و مستمر پیشرفت دارند.
شعر ما پس از نیما دستخوش دگردیسی متعدد و متنوع شده است. نیما در مقابل شعر قدمایی نه تنها به قافیه درای و زنگی دیگر بخشید و تساوی مصاریع را به هم ریخت ، بلکه جهان بینی شعر را در جهت پرداختن به مناسبات معاصر هدایت کرد . پس از او شعر آزاد که به غلط « سپید» نامیده شد شکل گرفت، یعنی همان شعر منثور که شاخص آن را در طرز شاملویی می توان پی جست، سپس موج نو، شعر حجم، شعر ناب، موج سوم، شعر گفتار، شعر حرکت، شعر دهه ی هفتاد، شعر توگراف ، شعر دیجیتالی که دو مورد اخیر از زمره نحله هایی ست که توسط مصاحبه شونده تعرفه و پیشنهاد شده – از دیگر طرزهایی بوده اند که پس از شعر نیمایی قابلیت طرح یافته اند. بنابراین ما در تقسیم بندی شعر: شعر قدمایی، شعر نیمایی و شعر آزاد را می توانیم در نظر گیریم، البته یک طرز دیگر هم به عنوان شعر نو قدمایی مطرح است که غالبا گروندگان به آن یا در قالب قدمایی محتوای نو می ریزند یا در شکل نو محتوای کهنه؛ که البته وجه اول مرسوم تر است و عمده ترین تسری دهندگان آن سیمین بهبهانی ، زنده یاد حسین منزوی، محمد علی بهمنی و تعداد کثیری از دانشجویان شاعر ...هستند. و اما شعر معاصر ایران رفته رفته از آفت نگاه یک سو نگر ایدئولوژیک دارد خود را دور می کند ، نگاه شعر از تاثیر عینیت ( ابژه) به تاثیر ذهنییت (سوبژه) دارد تغییر می یابد. نفوذ عناصر تکنولوژیک چون اینترنت امکان بهره وری از مطالعات آکادمیک را خانگی کرده، دیگر باید در بخش یادگیری ، کلاس های درس را به موزه ها بسپاریم و پای رایانه هایمان به فراگیری بپردازیم.
دنیا خیلی زود بدل به دهکده ی جهانی شده است ، شعر و یا هر مقوله ی دیگر تحت تاثیر این فرآیند باید برای خود جامه ی نو دست و پا کند و گرنه از قافله پس می افتد.
شعر ایران به واسطه ی اینکه ، ایرا ن جایگاه بزرگی در مناسبات دنیا ندارد و زبانش برای یادگیری سخت است با این همه زبانها و گویش های متنوع و خُرد ، جایگاه ویژه ای در بخش ترجمه ندارد ، خاصه آن که برخورداری از انواع فرهنگ ها شعر ما را به لحاظ ترجمه غیر قابل دسترس می کند، مگر آن دسته از شعرها که عاری از این موانع هستند و ترجمه پذیر: منظورم شعرهای غیر زبان محور، تصویر گرا و محتوایی ست .
* موقعیت کنونی شعر نو گیلان را چگونه ارزیابی می کنید ؟
شعر گیلان را نیز به هیچ وجه نمی توان از شعر ایران تفکیک کرد، مگر آن که به عنوان نمونه بخواهیم تاثیر عناصر اقلیمی در شعر معاصر را به نقد بنشینیم که به روش هرمونتیکی می توان به عنوان موضوع خاص پژوهشی – تاویلی به آن پرداخت؛ و گرنه چندان نمی توان شعر مناطق ایران را از هم منفک دانست . شعر گیلان از دهه ی شصت توانسته نسبت به شعر سایر مناطق ایران ژانر و انواع متعددی را تجربه کند ، شاعران گران سنگی در گیلان از دهه ی شصت رفته رفته مطرح می شوند که نگاه سایر مناطق کشور را به گیلان معطوف داشته اند ، این البته ربطی به شرایط فرهنگی و اقلیمی شمال ایران ندارد بلکه توسعه ی روزنامه نگاری ادبی و هنری در برهه ای از این سامان در این جریان نقش حایز اهمیتی ایفاء کرده است.
شعر گیلان در دهه ی شصت نمونه های موفقی به شعر امروز معرفی کرده که در نیمه ی دوم دهه ی هشتاد باید گفت مشخصا ما شاعران پخته و شعرهای با قاعده و بسامانی را توسط شاعران گیلانی به شعر ایران معرفی خواهیم کرد ، جایی گفته ام: "دهه ی هشتاد ، دهه ی پادشاهی شاعران گیلانی ست". البته برخی تنها در حیطه ی مطبوعات سراسری استعداد مطرح شدن داشته اند اما چه بسا شاعرانی که از ایشان گران سنگ تر ولی خلوت نشین هستند یا کمتر خود را می نمایانند . و این جا است که جای منتقد واقعی را بس خالی می یابی .
* با جریانات شعر معاصر مثل: شعر سپید، شعر حرکت، پست مدرن چگونه تا می کنید، درباره آسب شناسی شعر معاصر چه دیدگاهی دارید؟
پیشتر به این گونه شعرها پرداخته ام ، اما تا کنون شعری پست مدرن در ایران ندیده ام چون پست مدرنیسم یک وضعیت است نه چیز دیگر و غالب آفرینه هایی که به این نام در ایران خلق شده از این عبارت تغذیه نکرده و بیشتر از یک تلقی غلط سرچشمه گرفته است. یعنی برخی از شعرهای دارای چنین داعیه ای صرفا به یک یا دو مشخصه ی این وضعیت پرداخته اند. باید بگویم یک معمار پست مدرنیست ایتالیایی به نام «پورتوگزی» شعری از شاعر هموطن خود « مونتاله» را یاد آور شده است:
کلیدی
که هیچ دری را نمی گشاید
از ما نخواهید ،
ما تنها می توانیم بگوییم
که چه نیستیم
و چه چیز را نمی خواهیم.
و اما زیر شاخه های شعر آزاد که از دهه ی شصت تا هشتاد مطرح شده اند پیشتر در دهه ی چهل و پنجاه نیز به گونه ای دیگر مطرح بوده اند ، جهان محصول زور آزمایی سنت و نو است .هر چند بسیاری از نو آمدگان مرز تعریف مدرن modern و نو new را مخدوش کرده اند در واقع هر نویی مدرن نیست و هر مدرنی نو ، بیشتر ِ دوستان نو آمده فکر می کنند هر کژ تاباندن زبان و غلط نویسی را می توانند به عنوان مقوله ی نو به خورد مخاطب دهند در حالی که یک اثر مدرن در تبیین تئوریک تعرفه ی خود می باید در مناسبات درون جامعه و شناخت کافی از مفهوم دوران به عنوان ما به ازای پدیدآیی آن ژانر در توجیه استتیک اثر مداقه داشته باشند . بنابراین از همان دم که آدمی در زمین ماوا گرفته تا حال گرایش به نو شدن دغدغه ی او بوده است . اما همیشه باید مراقب بود که از گذشته درس بگیریم . جریانات نو به درستی جوانان را تحت الشعاع خود قرار می دهند در تمام دوره ها چنین بوده ، اما تاریخ همان جریانات می گوید در سن پختگی آن جریانات پیشرو تعادل پذیر شده اند . یعنی جامعه قسمت پوسیده ی سنت را کنار می نهد و قسمتی از نو که به قواره ی پوسیده شده ی سنت بیابد را جانشین آن می کند ؛ این جان مایه و حقانیت مدرنیته است که خود را به سنت می قبولاند .
· اگر چه شعر در هیچ تعریفی نمی گنجد و صدها تعریف در مورد شعر وجود دارد ، اگر یکی از آن تعریف ها را بپسندید کدام است ؟
من درباره ی شعر خوانده بودم که : شعر حادثه ای است که در زبان اتفاق می افتد اما با تعرفه ی شعرتوگراف و شعر دیجیتالی دیدم این تعبیر مشمول زمان می شود و جامع و مانع نیست بنابر این چون شعر توگراف و شعر دیجیتالی مانند شعر ما قبل خود ماهیتی زایش مند و مادرانه دارند بنابر این در این مناسبات و منشاء تولیدات ِمحصولاتِ جدید باید به تعبیری جامع تر نظر داشت چون شعر در این زمان و در آینده از انحصار خط و زبان ِخطی بیرون می آید بنابر این پیشنهاد می شود بگوییم: شعر حادثه ای ست که در اندیشه اتفاق می افتد یا شعر حادثه ای که در زبانِ اندیشه اتفاق می افتد خاصیت این تعبیر در آن است که به شعر این امکان را می دهد که به جز زبان ِخط از زبانِ تصویر هم برای بیان خود بهره برد، یعنی زبانی جهان شمول تر مانند زبان علایم و نشانه های راهنمایی و رانندگی .
شعرتوگراف و شعر دیجیتالی غایت رشد هر منوتیکی شعر را در نظر گرفته است. مسلما ً دنیای آینده از آنِ این گونه شعر است که البته پرداختن به آن و تسری این مهم رفته رفته طراحان برنامه ریزی رایانه و گوشی های موبایل و وسائل ارتباط جمعی الکترونیکی و دیجیتالی را در تامین نیاز هایی از این دست بر خواهد انگیخت . ما نیز باید مراقب باشیم تا تجربیات پژوهشی خود را پیش از کار برد علمی آن برای جامعه از مرحله ی آزمون ناگهان به مرحله ی تولید انبوه سوق ندهیم مانند واکسن کشف شده ای که درمرحله ی آزمایشگاهی و آزمونTestحیوانی ناگهان به تولید انبوه برای بهره ی انسانی ساخته شود مسلماً عوارض آن باعث می شود مردم از خرید و کاربرد مطمئن آن سرباز زنند. من معتقدم برای ارایه ی شعرهای مدرن و پیشرو ما باید ابتدا آن را در محافل خصوصی تجربه کنیم و رفته رفته عناصر نویی را که قابلیت تعرفه دارند در ابعاد گسترده تر بیازماییم ، علت گسست پیش آمده افراط و تفریط و در نظر نداشتن این وجه مهم بوده است.
· هنگام شعر گفتن به چه چیزی بیشتر می اندیشید؟
من به الهام بسیار معتقدم ، من اعتقاد دارم که شعر منزلتی معنوی دارد و این که شاعران برگزیدگانند،هم چون پیامبران، منتها با وظایفی که تفاوت ما هوی از هم دارند، شاعران برای توصیف پدیده های هستی برگزیده شده اند با اندیشه ای که چه تلخ و چه شیرین را باید بر محور زیبایی تبیین دارند. من اعتقاد به کشف و شهود دارم، شعری را شعر می دانم که از نهاد شاعر و الهام شده به آن باشد.در واقع نخستین کلمات و جمله ها به آسمان نزدیکتر شده و در ادامه ی آن شاعر است که باید از آموزه های خود که اکتسابی ست بهره ببرد و هر چه این بهره وری دقیق تر و قائم به ذات تر باشد ما با شعری موفق مواجه ایم.آن ها هم که معتقدند می توانند مانند یک کارمند بنشینند و شعر بگویند باور کنید شیپور را از سر گشادش دارند می زنند و شعرهای آن ها مانند خیل
آن هایی ست که تظاهر به شاعرانگی دارند. آن ها نه شعر مصنوع بلکه شعر مصنوعی می سازند. مگر در کتاب مقدس نیامده که در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و مگر قرآن به قلم و هر آنچه که می نویسد قسم یاد نکرده؟
و اما در هنگام شعر گفتن فقط به تامل و تدقیق و آرامشی که شعر نیاز دارد و اینکه چگونه اکتسابات خود را به این کشف و شهود پیوند بزنم می اندیشم. در واقع تنها به شعر می اندیشم و البته گاهی به خطوط قرمزی که به ناگزیر برای ما ترسیم شده و در طول تاریخ سبب نا سرودن سروده هایی که چه بسا می توانست جهان دیگری بیافریند.
* فکر می کنید جریانات ادبی معاصر فرم های ترکیبی ویژه ای در ادبیات ایران شکل داده اند؟
پدیدآیی و نوزایی هر جریان و نحله ای هم چنان از گذشته و حالِ یک دیگر تاثیر می پذیرند و این تاثیر پذیری اجتناب ناپذیر است ، به همین علت است که اصولا ً نحله های جدید پدید می آیند یعنی هر جریانی بی ریشه نیست و از دلِ جریان یا جریانات دیگر جوانه می زند . حتی باید درقالب های ادبی تاثیر بر یک دیگر را به مداقه نشست یعنی چه بسا شعر ما از ژانر ِ داستان، نمایش نامه و ... تاثیر گرفته است، چندان که در بررسی افسانه و مرغ آمین نیما عناصر پلی فونیک و چند صدایی به واسطه ی ماهیت دراماتیک این دو اثر بروز می کنند و اگر بخواهیم برای ان ها پیشینه ای جست وجو کنیم در « گفتم، گفتی ها» ی شعر ِ قدمایی چنین رد پایی را می توان وایافت. مگرشاهنامه ی فردوسی یا مثنوی مولوی به نوعی، اولی به عنوان رمان منظوم و دومی در بخش هایی پیشینه ی اپیزود و قصه های کوتاه ِ به نظم کشیده شده نیستند؟ یا مگر می توان ادعا کرد که ناصر خسرو هنگام که گفته: بسوزند شاخ درختان بی بر / سزا خود همین است مر بی بری را از محتوای انجیل که گفته شده : درخت بد میوه ی بد به بار می آورد ، درخت نیکو میوه ی نیکو، درخت بد را در آتش افکنده و می سوزانند ( نقل، قریب به اصل ِ نوشته در انجیل است) مگر مثنوی محتوای خود را از قرآن نگرفته است؟ بنابر این تاثیر قالب ها چه از گذشتگان و چه معاصران اجتناب پذیر است و اگر نبود تاریخ بیهقی و مطالعه ی شاملو در فرهنگ کوچه و شعرهای بزرگان خارجی چه بسا شعرهای طرز شاملویی پدید نمی آمد؛ هر جریانی در واقع بی ریشه نیست و از ترویج چند جریان کارکرد جدید جریان ِ نوتر پدید می آید در واقع هر جریان جدیدی مصداق ِ « نو، از نو است» . اگر هم برخی نوآمدگان به انکار گذشتگان می پردازند این را باید به حساب بیم ایشان از سایه افکندن شوکت نام و آوازه ی نامداران بر آثار خام ایشان دانست که با کمال تاسف از گفته ی بزرگان دریافت و تاویل غلط دارند، این که اگر بزرگی می گوید شاگرد به نفی استاد باید بنشیند و گرنه شاگرد خوبی نبوده را هتک حرمت از استاد تعبیر کردن و نفی را انکار زحمات و مطالعات و دست آوردهای ادبی او تلقی کردن
نمی تواند راه به جایی ببرد، چنین کفرا ن نعمتی تنها دلسرد کردن پیشکسوتانی است که بی هیچ پاداشی اندوخته های خود را در اختیار جوانان می گذارند، در واقع زمانی شاگرد می تواند استاد خود را نفی کند که در همان ژانری که از او آموخته ، با ارایه ی آفرینه های برتر ضمن اعتراف به بهره گیری و قدر دانستن ِ استاد، هنر شاگردی خود را بنمایاند که یعنی قدر استاد را با ارایه ی آفرینه ی نوین تر دانسته و این را هم بدانیم که بزرگ ترین پاداش برای هر استادی معرفی شاگردی است که از خود او سرتر شود . و این رسم ِ ناگزیر چرخ کژ مدار است.
*به نظر شما عصر رایانه، پایانی بر کتاب است؟
البته رقیب قَدَری ست ، ولی انسان همیشه موجودیتی نوستالژیک دارد، ممکن است شکل ارایه ی محتوای آفرینشگران از کتابت به نرم افزار های رایانه ای تغییر یابد، اما من علی رغم این که در خانه سیستم رایانه ام همیشه آماده است، ولی باید اعتراف کنم بیشترینه ی نوشته هایم با قلم و کاغذ است و به خصوص اگر این کاغذ کاهی باشد، وسوسه ی نوشتن و تداوم آن در من فزونی می یابد.
* شعر توگراف را در سال های اخیر ابداع کرده اید و در محافل و نشریات ادبی منتقدان نیز درباره ی آن نظرات متنوعی ابراز داشته اند ، برخی مثبت و برخی نیز معتقدند شعر را از خاستگاه خود یعنی کلام جدا می کند و در کنار شاعر یک نقاش نیز لازم می شود که وجود داشته باشد، نظر شما در این خصوص چیست؟
شعرتوگراف دقیقاً به صورت کشف و شهودی ابتدا در پاییز سال 74 خود را با ادات استفهام به شعر کشاند این شعر در فصلنامه گیلان زمین تابستان – بهار 75 – 74 شماره 8 – 5 صفحه 66 چاپ شد: [ با نشانه ها: از! به، می رسم/ از ، ما به./ بعد؟ می کنم/ که تو چگونه / از یک ! شروع / و به ، رسیدی / و بعد به ./ روبه روی آینه می ایستم / با طرح؟ ی / که تا ... ادامه دارد] که به ترتیب ادات استفهام به جای شگفتی «!» به جای درنگ «،» به جای انتها «.» به جای سوال یا پرسش «؟» به جای بی نهایت «...» آمد بعد در هر شعر شکل های جدید تری یافت به عنوان نمونه در شعر «سفر» و «وسط چین، نه ابتر» چاپ شده در فصلنامه ی گیلان زمین شماره 9/ بهار 79 صفحه ی 54 در پایان شعر سفر مستطیل تابلوی شهر رشت ظاهر می شود و روی آن نوشته شده به شهر باران خوش آمدید و زیرش به لاتین ، بعد در وسط چین نه ابتر از یک ظرفیت رایانه ای که نه چپ چین است نه راست چین من وسط چین را به عاریه می گیرم و شعر شکل دیداری می گیرد و مضافاً این وسط چین نوشته کمک می کند که نتوان انتهای شعر راحدس زدو شعر در خوانش چندین بعُد خوانشی و معنایی می یابد.سیر حرکت و تنوع طوری بوده که چون بدون هر کونه اصراری در این نوع گفتن بوده هر به چندی شعر شکلی دیگر گرفته در شعر دیگری به شکل لغز و معماهای قدیمی کلید شعر ( معما) در پایان شعر به صورت معکوس حروف چینی می شود و کلاه های آ به شکل پرواز گرداگرد عشق پرواز می کنند. یادر شعر شط رنج که شکل حرکت فیل و اسب می آید که این ها در فصلنامه ی گیلان زمین /شماره 13 -11 / بهار 1380 / صفحه ی 18 چاپ شده اند. سپس اینها به صورت شعر کاملاً دگرگونه ای نام «شعرتوگراف» می یابند و طی بیانیه ای با عنوان «من شاعر شعر توگراف هستم» در ویژه ی هنر و اندیشه ی گیله وا / تابستان 82/ صفحه ی 30 و 31 چاپمی شو.این دیگر شکل گرافیکی برخی کلمات مانند دل، تیر و ...، سپس در شماره ی پاییز (آبان) 82 گیله وا ویژه ی هنر و اندیشه صفحه ی 22، 23 و 24 تقی خاوری و نجف غفوری در این خصوص نقد و نظر ی می نویسند تا اینکه دکتر کاووس حسن لی در رساله ی دکترای خود که نشر ثالث آن را به صورت کتاب چاپ کرده با عنوان «گونه های نوآوری در شعر امروز ایران» در قسمتی نمونه ی شعرتوگراف را آورده و به معرفی آن می نشیند. بنده در شعری دیگر فقط لازم دیدم که نام شعر که سنجاق قفلی بود را به شکل بکشم البته کشیدن سنجاق از نوشتن آن زمان کمتری می گرفت و دو چشم آن به لحاظ دیداری به خواننده در رابطه با شعر کمک هم می کند . من در همان بیانیه هم نوشتم اصلاً این طور نیست که فقط باید « شعرتوگراف» گفت یعنی شعر در گراف یا شعر داخل گراف چون منتقدی آن را به طور غلط خوانده بود و بعد بر اساس همان غلط خوانی بد وبیراه نثار شعر. من فکر می کنم ریشه ی شعرهای دیداری به شجره های اخرب و اخرم المعجم و سپس تاثیر شعر اروپا به خصوص فرانسه از شعر تصویری را باید به ایران نسبت داد و خاصه به آسیا که بسیاری از خط ها از نقاشی سرچشمه گرفته اند، آپولیز هم شدیداً تحت تاثیر فرهنگ و ادبیات ایران بود نثر فواره او یقینا ً از شجره های المعجم و یا سایر کتب فارسی گرفته شده و لاغیر. بنده هم کاری کرده ام کاملاً توفیر دارد با پیشینه ی شعر دیداری ، راستش را بگویم گذاشته ام هر وقت خود شعر حکم کرد به رکاب بگیرمش نه این که به عمد از آن سواری بگیرم . همین شعر توگراف هنوز به تعداد قابل توجهی نرسیده در خود شعر دیجیتالی را نرم افزاری رایانه ای در سیستم های کامپیوتری و گوشی های تلفن همراه و سایر وسایل رسانه ای و ارتباطی دیجیتالی دارد. باید باور کنیم که شعر دیجیتالی در آینده ی دنیا بسیار پر نقش خواهد بود چون دنیای ما دارد به سمت امپراطوری آیسی ها ی ذره بینی پیش می رود . درباره ی شعر دیجیتالی نیز در یکی از ویژه های ماهانه گیلان امروز در سال 84 نوشته ام و باز هم خواهم نوشت چون شعر دیجیتالی شعر زاینده و مادری اصیل خواهد بود ، البته شاید هنوز تجربه کردن با توجه به محدودیت نماد ها و سمبل ها در گوشی ها سخت باشد یا اهنگ ها و اشکال پویا نمایه ای در آن ها ، ولی اشکال دیجیتالی شعر از پس ِ شعرتوگراف متولد خواهند شد، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد خود من تجربیاتی دارم که فقط در مقاله نویسی می توان شکلش را کشید و گرنه شکل ارایه اش توسط رایانه و گوشی تلفن همراه است . البته من در این مدت شعرهای غیر از این دو گونه هم گفته ام که در مطبوعات چاپ شده اند و باز هم خواهم گفت ، چون شعرتوگراف و شعر دیجیتالی جای هیچ شعری را تنگ نخواهد کرد بلکه ظرفیت های تازه ای هستند که به شاعران امرز پیشنهاد می شوند آنها می توانند از این دو قالب نیز برای بیان شاعرانه استفاده کنند . امیدوارم روزی بشود که شعرتوگراف ها یا شعرهای دیجیتالی با زبان جهانی که زبان شکل و صوت ( آهنگ) است نیاز به ترجمه نداشته باشند و این طوری شعر و شاعر مقوله ای جهانی تر می شوند.
*چه قدر به آثارتان وابستگی دارید؟
من از اثری دفاع می کنم که بتواند پس از گذشت بارها خواندن هم چنان اثر بخش باشد وپس از هر بار خواندن کمتر نقص هایش چهره کنند. وگرنه چه بسا شعرهایی که نوشته شده و پاره شده است.
* به عنوان یک شاعر پر دغدغه ، روابط بسیار گرمی با جوانان داشتهاند ، آثار تولیدی جوانان در عرصه ی شعر را چگونه ارزیابی می کنید؟
بله، من حشر و نشر فراوانی با نو آمدگان داشته و دارم. برخی اگر شعر هم نگویند شاعرند و این شاعرانگی را گاه در ارایه ی نظراتشان پیرامون یک شعر می توان تشخیص داد، برخی نیز بیش از آن که به شعر بیاندیشند مطرح شدن می اندیشند و نامشان به عنوان انواع نویسنده در مطبوعات مطرح است و در حاشیه نیز داعیه ی شعر دارند. و کمتر شاعر ند حتی کمتر از آن ها که تمام شعرهای سروده شان از اندازه ی دو دست تجاوز نمی کند. استعدادهای جوان همواره اگر سیستماتیک مطالعه کنند برنده اند و گرنه کسی که مولانا نخوانده اگر برود سراغ نیچه باخته است. حتی خوانده های آدمی باید با شرایط زمان و مکان سنجیده شوند و گرنه معیار ومحک در این خصوص نتایج زیان باری به بار خواهد آورد.
*از وضعیت نشر آثار ادبی در گیلان بگویید؟
خوشبختانه فعال شدن نشر گیکان برای انتشار آثار گیلکی و شر فرهنگ ایلیا توانسته کمک شایانی به چاپ آثار گیلانی ها کند، مشکل هر دو انتشاراتی مشکل پخش در تهران و سایر استان هاست که البته این مشکل برای ناشران تهرانی هم هست . برخی ناشران در تهران مافیا درست کرده اند و فقط کتاب های خود را مطرح می کنند.
این دو انتشاراتی نقش تاریخی خوبی در رشد انتشار کتاب آفرینش گران گیلانی داشته اند ، ما در حوزه ی شعر و سپس داستان چهره های ماندگاری معرفی کرده ایم که آینده از آن ایشان است.
* سوگ پاییزی تجربه ی ابتدایی و همنفس سروهای جوان نوید چهره ی تازه ای ازشما بود. دو مجموعه ی «برشی از ستاره ی هذیانی» و « آن سوی مرزباد» شاعری را نشان داد که به بلوغ می رسید و در ادبیات عاصر حرفی برای گفتن داشت، «عشق اول» رنگی دیگر داشت و خیلی زود نایاب شد، آیا« عشق دومی» در کار خواهد بود.
من عشق اول داشتم و عشق غایی که هم اکنون با او به خوشی و آرامش در حال زندگی ام ، اما اگر از کتاب های دیگر می خواهد بدانید باید بگویم:« پیام بر کوچک » ، «شب هیچ وقت نمی خوابد» عنوان دو کتاب آماده ی چاپ من هستند که ناشر آنها « نشر فرهنگ ایلیا» خواهد بود. و البته چاپ سوم عشق اول نیز به زودی چاپ و پخش خواهد شد.
* آیا تجربیات روزنامه نگاری، کادح ، گیلان زمین، هاتف، معین، گیلان امروز و ... تجربه تلخی بود؟
تجربه روزنامه نگاری برای من همیشه شیرین و همراه با عشق بوده است، اگر باخته ام در این میان به روزگار نخبه کش و سفله پرور باخته ام و گرنه حتی در نشریاتی که غیر جدی بودند همیشه کار خودم را با جدیت تمام دنبال کرده ام زنده یاد نجدی در بیمارستان مدائن روزهای پیش از مرگش در عیادت دست جمی اهل قلم گیلان و دوستانش با او رو کرد به من و گفت تو مسیحی ، این مرده را چگونه جان بخشیده ای و منظورش نشریه ای بوده که صفحه ادبی آن را ادره می کردم ، در واقع من سردبیر که گرافیست ، ادیتور، خبرنگار، گزارشگر و همه کاره ی یک نشریه بوده ام ، عکس های هنری ، کارهای گرافیکی ، حتی پشت رایانههم نشسته ام و تایپ هم کرده ام در واقع به تنهایی یک نشریه ام. و این دم مسیحایی شاید رهین باشد. هر چند هیچ وقت به اندازه ی بیشتر از یک دهم هزینه ی زندگی ام نتوانسته ام از نشریه ای حقوق بگیرم ، ولی دلم خوش است که همواره درهر کاری خواسته ام که نوآوری داشته باشم و خودم باشم.