مسافر ِ رويا( تازه ترین شعر علیرضا پنجه ای)
نرود کسی
می توانست
که رفت
از اتوبوس ِ ۲۴
پیاده
توی نورها
نشد راهی پیدا
شد كه
خلایق _کرم های لوليده در هم _
چشمک ِ نئون
بخار ِ از چرخ ِ لبویی منتشر
بود کلید عشق
اولین بوسه
بعدها فهمیدم
بود هجران
۳۰ سال
نیست زمان ِ بلندی
گرفت بوسه ای دستم
پیاده
برد پا به پایم
از ادراک
بالای بالاتر
توی ابر و مه
سفيد ِ گوسفندها
شدیم احاطه
شعرهای احمد رضا
پیچید
در گوش ها
جستیم خود را از نهان ِ سپیدی ها
رسیدیم به بلندترین آبشار ِ جهان
شد شیار ِ پائین و بالا
پر ِ شبنم
پیچید بوی اقاقی
مریمی ها
می رسیم
به آخرین اتوبوس
اجنه و آل ها
دویدند تا ترس
با ما
برمان داشت خیال
آمدیم پایین
از بالای مخملی ِ ابرها
بود اتوبوس
تنهایی دونده ای
توی شب
می شد تار
چشم هایش
می دوید اما
۱۵ مهر ۱۳۸۷
این را از شاخصه ها ی شعرت می توان دید با زبانی که مختص خودت در فرم ها ی شکیل آهنک و محتوایی مانا به شعر امروز بخشیده است . بمان به قامت افرا تا تکیه به تنه ات بزنیم.با احترام وعشق