اشاره:

منوچهر آتشی، متخلص به «سرنا»، شاعر، منتقد ، روزنامه‌نگار و مترجم  ایرانی است که در ۲ مهر سال ۱۳۱۰ در بخش دهرود شهرستان دشتستان-  استان بوشهر متولد شد. او پس از این‌که دوره دانشسرای مقدماتی را در شیراز گذرانید، چندسالی به آموزگاری پرداخت و در سال ۱۳۳۹ به تهران آمد و در دانشسرای عالی، به تحصیل پرداخت و در مقطع کارشناسی رشته‌زبان و ادبیات‌انگلیسی فارغ‌التحصیل شد. آتشی در روز یکشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۴ درسن ۷۴ سالگی در بیمارستانی در تهران بر اثر ایست قلبی درگذشت ودر زادگاهش بوشهر به خاك سپردند.همچنين او چند روز قبل از مرگش درمراسم چهره هاي ماندگار به عنوان چهره ماندگار ادبيات معرفي شد.

***

5 شنبه 28 آذر ماه 1387، اعضای حلقه ی شاعران 5 شنبه ها همیشه ی خانه ی فرهنگ گیلان به نقد و بررسی آفرینه های شعری زنده یاد منوچهر آتشی پرداختند.

علی رضا پنجه ای عضو هیات مدیره و مسوول گروه شعر خانه ی فرهنگ گیلان در ابتدا مقدمه ای در خصوص شرح حال شاعر ارایه کرد، سپس یکی از اشعار معروف شاعر با مطلع "اسب سفید وحشی" را برای حاضرین قرائت کرد.

سپس خاطرات و تاریخ شفاهی مشترک بین پنجه ای و آتشی به آگاهی اعضا و مهمانان حلقه رسید.

مسوول این حلقه از زنده یاد نعمتی به عنوان نخستین معلم آتشی نام برد و سپس به جایگاه شعر بوشهر و مثلث نعمتی، آتشی و باباچاهی به عنوان نخستین شاعران شعر نیمایی آن ولایت اشاره کرد. پنجه ای در ادامه افزود: شعر آتشی اگر چه به تأسی از نیما وامدار موقعیت اقلیمی و مناسبات فرهنگی و فولکلور دشستان است و همان گونه که شخصیت "میرزا کوچک" به عنوان الگوی رشادت و ضد اجنبی در شمال بدل به چهره و الگویی ملی شده، "رییس علی دلواری" از دشتستان بوشهر نیز چنین شاخصه ای دشته و مشترکات بسیاری بین این دو قهرمان ضد استعمار هست که تاثیر آن را در فرهنگ مشترک شمال و جنوب به ویژه در شعرهای به جامانده از شاعران می توان باز جست.

آتشی ضرباهنگ زبان حماسی شعرهایی مانند خنجرها، بوسه ها، پیمان ها( اسب سفید وحشی) و از این دست شعرها را از دلاوران تکتاز دشتستانی به عاریه می گیرد، متاثر از اقلیم جنوب و ساختار شعر نیمایی است و از دیگر سو شعرش ملهم از سمبولیست های فرانسه بوده است.

علی رضا پنجه ای شاعر و روزنامه نگار گفت: آتشی معمولاً شاعری خیال پرداز نیست، بلکه ایماژیست است، شعر هایی مانند "اسب سفید وحشی" او به قصیده نزدیک تر است، راوی منظومه ای سر
می دهد که تصاویر زنده و در اقلیم خاص با تأملی شاعرانه پدیدار می گردد، او در اقلیم خود آن قدر سوژه برای پرداختن داشته که به خیال ورزی نیازی نداشته باشد.

پنجه ای سپس "زمستان" اخوان، "اسب سفید وحشی" آتشی، شعرهای سیاه نصرت رحمانی و برخی از شعرهای در استعاره و سمبولیستی شاعران معاصر را پس از دوره ی فترت کودتای 28 مرداد 1332 بیانگر تاریخ سیاسی و اجتماعی و مناسبات یأس انگیز و سیاه جامعه ی ایرانی بوده است.

وی آتشی را روزنامه نگاری که در نشریه ی ادبی "تماشا" به معرفی شعر ناب پرداخت و چهره هایی چون "هرمز علی پور"، "سیروس رادمنش"، و "سیدعلی صالحی" از آن میان به شعر امروز معرفی شدند ، اشاره کرد.

مرتاض هجری هنرمند پیشکسوت هنرهای تجسمی در خصوص فرهنگ مشترک شمال و جنوب به ذکر خاطره ای پرداخت که نشانگر شناخت جنوبی ها از شعر و چهره های ادبی شمال بود است.

میثم متاجی شاعر جوان نیز گفت: همان طور که گفته شد آتشی در کار روزنامه نگاری باندباز نبود و من یادم است همراه یکی دیگر از جوانان هم ولایتی شعرهایی برای آتشی در کارنامه ارسال کردیم که بدون آن که سبقه ی چاپ شعر چندانی داشته باشیم آثارمان در کارنامه چاپ شد. شعرهای آتشی اگر چه آن قدر از لحاظ زبانی پیشرفت لازم را نداشته اما شخصیت او بسیار پر اهمیت بوده است.

مزدک پنجه ای(شاعر و روزنامه نگار) نیز گفت: تأثیر آتشی از طبیعت بر خلاف نیما که از طبیعت شمال تصاویر رویایی به دست می دهد، بسیار خشن است. چرا که روح شعر از آفتاب و طبیعت سوزان بوشهر در تقارن با آرمان خواهی یک دست و هماهنگ به نظر می رسد در حالی که شعرهای آرمان خواهانه در شمال اگر چه از دلاوری های جنگلی ها و حماسه آفرینان جنگل تبار حکایت دارد اما تصاویر رویایی نیما از طبیعت شمال به نوعی خشونت نهفته در آن را تعدیل و تلطیف می کند.

وی در ادامه افزود: زبان شعرهای آتشی زبانی روایی تصویری است که در تمام شعرهای او این زبان دیده می شود و البته یک سری شاخصه های شعری که ذاتی شعر او بوده است. آتشی سعی داشته تا پیوندی میان طبیعت وحشی و اجتماع معترض خود بزند و ...

 در این جلسه ی 200 دقیقه ای که با استقبال قابل توجهی همراه بود چند شعر دیگراز کتاب های اخیر آتشی خوانده شد.

شایان ذکر است حلقه ی  شاعران 5 شنبه ها همیشه ی خانه ی فرهنگ گیلان پیش از این به نقد و بررسی آفرینه های شاعرانی چون: یدالله رویایی، احمد رضا احمدی، محمد علی سپانلو، نصرت رحمانی، بیژن کلکی، عباس صفاری، شمس لنگرودی، سید علی صالحی، حافظ موسوی، علی رضا پنجه ای، ایرج ضیایی، رقیه کاویانی، م.موید، منصور بنی مجیدی، اکبر اکسیر، سید محمد رضا روحانی، فریدون فریاد، بیژن نجدی، مظاهر شهامت، مهدی رضازاده، سعید صدیق، تیرداد نصری ،مسعود بیزار گیتی و ... پرداخته است.

مکان: رشت.خیابان طالقانی(بیستون).مقابل صفاری. بن بست نصرالله زاده. خانه ی فرهنگ گیلان

تلفاکس:۲۲۲۴۱۷۸-۰۱۳۱

                                      روابط عمومی خانه ی فرهنگ گیلان

 

اسب سفيد وحشی


اسب سفيد وحشي
بر آخور ايستاده گرانسر
 انديشناك سينه ي مفلوك دشت هاست
 اندوهناك قلعه ي خورشيد سوخته است
 با سر غرورش ، اما دل با دريغ ، ريش
 عطر قصيل تازه نمي گيردش به خويش

اسب سفيد وحشي ، سيلاب دره ها
 بسيار از فراز كه غلتيده در نشيب
 رم داده پر شكوه گوزنان
بسيار در نشيب كه بگسسته از فراز
 تا رانده پر غرور پلنگان
 
اسب سفيد وحشي با نعل نقره وار
بس قصه ها نوشته به طومار جاده ها
بس دختران ربوده ز درگاه غرفه ها
خورشيد بارها به گذرگاه گرم خويش
از اوج قله بر كفل او غروب كرد
مهتاب بارها به سراشيب جلگه ها
بر گردن سطبرش پيچيد شال زرد
كهسار بارها به سحرگاه پر نسيم
بيدار شد ز هلهله ي سم او ز خواب

اسب سفيد وحشي اينك گسسته يال
بر آخور ايستاده غضبناك
سم مي زند به خاك
گنجشك هاي گرسنه از پيش پاي او
پرواز مي كنند
ياد عنان گسيختگي هاش
در قلعه هاي سوخته ره باز مي كنند

اسب سفيد سركش
بر راكب نشسته گشوده است يال خشم
جوياي عزم گمشده ي اوست
مي پرسدش ز ولوله ي صحنه هاي گرم
مي سوزدش به طعنه ي خورشيد هاي شرم
با راكب شكسته دل اما نمانده هيچ
نه تركش و نه خفتان ، شمشير ، مرده است
خنجر شكسته در تن ديوار
عزم سترگ مرد بيابان فسرده است

اسب سفيد وحشي ! مشكن مرا چنين
بر من مگير خنجر خونين چشم خويش
آتش مزن به ريشه ي خشم سياه من
بگذار تا بخوابد در خواب سرخ خويش
گرگ غرور گرسنه ي من

اسب سفيد وحشي
دشمن كشيده خنجر مسموم نيشخند
دشمن نهفته كينه به پيمان آشتي
آلوده زهر با شكر بوسه هاي مهر
دشمن كمان گرفته به پيكان سكه ها

اسب سفيد وحشي
من با چگونه عزمي پرخاشگر شوم
ما با كدام مرد درآيم ميان گرد
من بر كدام تيغ ، سپر سايبان كنم
من در كدام ميدان جولان دهم تو را

اسب سفيد وحشي !
شمشير مرده است
خالي شده است سنگر زين هاي آهنين
هر دوست كو فشارد دست مرا به مهر
مار فريب دارد پنهان در آستين

اسب سفيد وحشي
در قلعه ها شكفته گل جام هاي سرخ
بر پنجه ها شكفته گل سكه هاي سيم
فولاد قلب زده زنگار
پيچيد دور بازوي مردان طلسم بيم

اسب سفيد وحشي
در بيشه زار چشمم جوياي چيستي ؟
آنجا غبار نيست گلي رسته در سراب
آنجا پلنگ نيست زني خفته در سرشك
آنجا حصارنيست غمي بسته راه خواب

 اسب سفيد وحشي
آن تيغ هاي ميوه اشن قلب اي گرم
ديگر نرست خواهد از آستين من
آن دختران پيكرشان ماده آهوان
ديگر نديد خواهي بر ترك زمين من

اسب سفيد وحشي
خوش باش با قصيل تر خويش
با ياد مادياني بور و گسسته يال
شييهه بكش ، مپيچ ز تشويش

اسب سفيد وحشي
بگذار در طويله ي پندار سرد خويش
سر با بخور گند هوس ها بيا كنم
نيرو نمانده تا كه فرو ريزمت به كوه
سينه نمانده تا كه خروشي به پا كنم

 اسب سفيد وحشي
 خوش باش با قصيل تر خويش

 اسب سفيد وحشي اما گسسته يال
 انديشناك قلعه ي مهتاب سوخته است
 گنجشك هاي گرسنه از گرد آخورش
 پرواز كرده اند
 ياد عنان گسيختگي هاش
 در قلعه هاي سوخته ره باز كرده اند

 

شعری دیگراز این شاعر:

همیشه

از آن چه هست سخن می گوییم

از آب در بیابان

و

در خانه

عشق و نان

(این گونه انگار زندگانی را زیباتر می یابیم)

همیشه

از آن چه نیست بلندتر سخن می گوییم

از مهربانی در مهمانی - از شرف در سودا

از داد                         در بیداد جا

تا بوده این گونه بوده قصه ما

(دنیای یاوه را انگار این گونه گواراتر توانیم داشت)

اکنون بنشین

تا،باری،از آنچه هست سخن بگوییم

 

از دروغ بگوییم که حرام است اما

 

مانند قارچ از فراز دیوارهامان بر می خیزد

 

آن گونه

 

که جای گندم و گل سرخ را تنگ کرده است

 

همین!