گفت وگو با عليرضا پنجه يي؛ شاعر و روزنامه نگار


روزنامه اعتماد ش۱۱۶۱(۸۵.۴.۲۴)ص ۹

گفت وگو از: بهنام ناصري 
    
    

 

«عليرضا پنجه يي » از شاعران نام آشناي معاصر است كه اين روزها مجموعه شعر «عشق اول » او در فهرست كتاب هاي ناياب قرار گرفته و اين در حالي است كه «پنجه يي » گويا دومجموعه «پيامبر كوچك » و «شب هيچ وقت نمي خوابد» را در راه انتشار دارد كه قرار است در صورت اخذ مجوز توسط «نشر فرهنگ ايليا» منتشر شود. «پنجه يي »، سابقه فعاليت مطبوعاتي هم داشته و بعد از سردبيري فصلنامه گيلان زمين و سپس سردبيري روزنامه معين گويا اكنون قصد دارد با تشكيل تحريريه براي انتشار ويژه فرهنگ ، هنر و ادبيات گيله وا كار روزنامه نگاري خود را پي گيرد.
    آنچه مي آيد گزيده يي است از گفت وگويي با اين شاعر نام آشنا كه متن كامل آن در وبلاگ پنجه يي چاپ شده است .
    عليرضا پنجه يي استاد مصاحبه است ؛ اين را پس از پاسخ به دومين سوال درمي يابيم . در اين گپ وگفت ادبي ، اگرچه بين مصاحبه گر و مصاحبه شونده تفاوت سليقه بيداد مي كند، اما حاضر جوابي پنجه يي در جايگاه خود قابل توجه است . «عشق اول » پنجمين مجموعه شعر اوست كه بنابه اظهارات ناشر در بلبشوي بازار چاپ و نشر خوب فروش رفته و حالا بهانه و محرك اين گفت وشنود شده است .
    «عشق اول » پنجمين مجموعه شعر شما است كه انگار كاركردهاي شعري سيزده سال گذشته را در آن گزيده ايد. در اين سال ها چرا كتابي از شعرهاي شما چاپ نشد؟
    از قسمت دوم پرسش تان مي آغازم ! به دليل اينكه وضع توزيع كتاب خيلي بد است ، بخاطر آنكه دنبال ناشر واقعي بودم نه آنها كه موسسات انجام خدمات چاپ هستند كه يعني پول از شما چاپ از ما در اين 13 سال با سه ناشر تا مرز امضاي قرارداد پيش رفتيم اما بهانه يي ، چيزي تصميم گيري را برايم مشكل كرده بود. آخر 13 سال جان بكني بعد پول هم بابتش بدهي ، كتاب فروش كتابت را در ويترين نگذارد كه هيچ حتي به صورت اماني يك جلدش را قبول نكند، سرخورده نمي شوي !؟ تازه چند روزنامه معتبر فرهنگي كه قبلا در سال هاي ماضي با تو مصاحبه هم داشتند اصلا بزنند زير اينكه كتاب شعرت براي معرفي به دستشان رسيده است .
    از سوي ديگر «عشق اول » ششمين كتاب من بوده يعني من يك كتاب هم به عنوان گزينه شعر گيلان داشتم كه البته اسم اصلي اش برشي از شعر گيلان بوده كه شرح حال 54 شاعر نوپرداز گيلاني در آن آمده است و نمونه شعرهاي دهه شصت آنها، كه فكر مي كنم از محتويات آن علاقه مندان به شعر و خود شما آگاه باشيد. براي آدمي مثل من هم تن دادن به يكسري گزيرهاي ناگزير موسسات ارايه خدمات چاپ و نشر چندان مطلوب نمي توانست باشد، لابد حق مي دهيد. از سوي ديگر بيش از 90 درصد اين شعرها پيش تر در نشرياتي با 350 برابر تيراژ اين كتاب چاپ شده بود. مي خواهم بگويم ما دو دهه است در بحران فرهنگي ادبيات خاصه شعري و كتابخواني بسر مي بريم . در اين جور مواقع بهتر است شاعراني چون من هر ده سال به ده سال كارهاي چاپ شده شان در نشريات را تدوين و در هيات كتاب ارايه دهند. يعني مقرون به صرفه تر است و صد البته آبرومندانه تر! در ضمن بايد عرض كنم بسياري از مفاد پاسخ من به پرسش اول شما درباره من صدق نمي كرد. يعني خوشبختانه تمام تيراژ كتاب عشق اول به پايان رسيده است . من همه شعرهاي سزاوار تدوين را در اختيار ناشر گذاشتم تا او به سليقه خودش كتاب اول را مدون كند.
    او از هر سالي چند نمونه شعر در اين مجموعه گردهم آورد تا خواننده گزيده يي از 13 سال تجربيات پنجه يي را در يك كتاب 109 صفحه يي داشته باشد؛ البته شايد اگر شما بوديد و با خود من كه حضور حرفه يي در عرضه و تقاضاي كتاب نداريم (يعني بخش بازرگاني آن ) كتاب اول را طوري در مي آورديم كه با ذايقه حرفه يي هاي شعر بيشتر جور درمي آمد تا مخاطبان عام تر شعر؛ علي ايحال شايد نتيجه الان ورشكستگي ناشر بود و كار به چاپ كتاب دوم از مجموعه 13 سال شعرهاي پنجه يي كشانيده نمي شد.
    مجموعه هاي ديگري از شما در دست انتشار است كه از دغدغه هايي متفاوت در اين آثار خبر داده مي شود از كيفيت اين تفاوت بگوييد؟
    در مجموعه «پيامبر كوچك » و «شب هيچ وقت نمي خوابد» شعرهاي زبان محور و همان «شعر توگراف »ها (شعر نگاره يي ) كه درباره اش منشوري در هنر و انديشه زنده ياد محمدتقي صالح پور نوشته بودم ، بيشتر خواهيد خواند، هرچند ناشر محترم سهمي هم براي ذايقه هاي گونه گون مانند مجموعه عشق اول قايل شده است . بنده در انتخاب شعرهاي هر سه مجموعه فقط با ناشر نقش مشاوره داشته ام .
    ادبيات مانند ساير حوزه هاي علوم انساني همان طور كه زندگي مدام در حال پوست اندازي است . تحولات شعر فارسي در نيمه دهه هشتاد را براساس چه شاخصهايي استوار مي دانيد؟
    من فكر مي كنم همان گونه كه دنياي ادبيات داستاني امروز جهان دارد نوعي رئاليسم نوبنياد را تجربه مي كند كه البته هنوز در سرزمين ما جز معدودي در اين مهم درنگ نكرده اند و هنوز دستخوش به آوانگارديسم چند دهه قبل و البته مستعمل غرب هستند، شعر ما نيز مي تواند خود را پوپولاريزه كند و يا شرايطي پديد آورند كه بين فرهنگ استاتيك ايشان و مخاطب ، حد تعادلي كه نه سيخ بسوزد نه كباب ايجاد شود. براي من نمونه كارهايي مانند تجربيات نجدي و برخي آثار دانش آراسته و احمد محمود نمونه هاي موفقي هستند، وگرنه تن دادن به اشرافيت قلم همواره به جز سرخوردگي عايد ديگري براي ما دربرنخواهد داشت . نبود نقد غيرسفارشي را هم بايد از نكات مهم آسيب شناسي عدم به روز بودن ادبيات ما دانست . آن هم در عصر اينترنت و وبلاگ نويسي ؛ البته لازم است بدانيم كه مقوله شعر همواره توده گستر بوده . من البته به هيچ وجه با آثار آوانگارد مخالف نيستم كه كارنامه من حكايت از صحت گفتارم دارد و اگر هم پيشنهاد تازه يي در شعر مطرح كرده ام همواره جانب اعتدال را در آن رعايت كرده ام و كمتر كسي پيدا مي شود كه بگويد از آن سردرنياوردم . ولي يقينا كساني يافت خواهند شد كه بگويند خوشم نيامده يا
    فكر مي كنم بيراهه مي رود.
    زبان پيشگام دگرگوني ، انقلاب و منشا جريان هاي بديع ادبي هنري است . با اين پيش فرض بسياري از تعاريف گذشته ، مثل تعاريف تثبيت شده يي كه از شعر و خواننده شعر وجود داشته ، دستخوش دگرديسي مي شود. آيا اين دگرديسي از نظر شما وجود خارجي ندارد؟ آيا معتقديد كه شعر لزوما بايد مورد توجه همه اقشار خواننده واقع شود؟
    زبان محمل است ؛ اصل انديشه آدمي است ، بيان اين انديشه كه مي تواند در حوزه تخيل ، تصوير، احساس و عاطفه به كار گرفته شود، به محك زبان بازيافت مي شود. به ديگر سخن ، منشا قطعيت زبان انديشه قاطع است . زبان خيال ، زبان تصوير، زبان احساس و زبان عاطفه ، جملگي عناصر تشكيل دهنده يك ژانر شعري مي توانند باشند. از سويي زبان مجموعه يي از نشانه هاست كه مي تواند با بهره وري از ميزان قطعيت يا عدم قطعيت مقطوع و مبتلا به آن ، قاطع را به جاودانگي هدايت كند. هم از اين رو نسبت شعر موفق شعر متناسب است و نسبيت را هيچ منسوب قاطعي نيست . وگرنه ناسب قانون نسبيت را به جا نياورده است . همان گونه كه شعر و آفرينه يي از آن دست نيازمند عدم قطعيت است ، پيش فرض شما براي دگرديسي تعاريف قبلي براي شعر اصالتا نمي بايد قطعيتي صادر مي كرد كه عدم قطعيت نه تنها نيازمند طرح در آفرينه است كه بايد در انديشه آفرينشگر و منتقد آفرينه نيز جايگاه خود را محفوظ بدارد. مقوله دگرديسي در شعر امروز هم آن قدر ذهن آفرينشگران را اشغال كرده كه جملگي از اصالت آفرينه غافل مانده اند. حال اگر هر شاعري قائم به ذات محصول زندگي و مطالعات خود را به كار شعر بگيرد و از ادا اطوار
    هاي مد روز دوري گزيند، مطمئنا مصداق اين بيت كلام حضرت مولانا جلال الدين بلخي خواهيم شد كه : هر كسي كو دور ماند از اصل خويش \ باز جويد روزگار وصل خويش .
    اگر اصل انديشه آدمي باشد، زبان به دست افزاري در موازات تخيل ، احساس ، عاطفه و... تبديل مي شود و غايت كاركردش منحصر به بيان گري . آيا نمي پذيريد كه هر انديشه به ثبت رسيده ، در ذات خود دچار قطعيت است و مانع از پديداري واقعيت هاي جديد؟
    خير؛ چون در غير اين صورت ، تنوع انديشه و ژانر پديد نمي آمد.
    به نظر من اگر بپنداريم كه همه مي خواهند نيما شوند، همه چيز را در فرآيندي خطي پنداشته ايم . به هر حال به نتيجه نرسيدن در چنين بحث هايي طبيعت اين بحث هااست . ديگر اينكه فرآيند تجربه در متن هاي شعري زباني با روند توليد همزمان شده است و به نظر نمي توانيم پيش فرضي متعارض با اين نكته داشته باشيم . نظر شما چيست ؟
    پيش فرض هاي چنين تفكري ، بيشتر درگير ترجمه هاي الكن مباني نظري هنر و ادبيات است . در هر حال ما از يك الگو و نه خرد مطلق صحبت مي كنيم . اينكه او (نيما) واضع سبكي جديد بوده و همه مي خواهند معلم و پديد آورنده سبك نويي باشند. من فكر مي كنم اين مساله ما را از متن ادبيات به در مي كند و به حاشيه ادبيات مي افكند؛ آفتي كه متاسفانه سال هاست نوآمدگان عزيز ما سهوا دچار آن شده اند. در پايان بايد بگويم كه ما معتقد به ديالكتيك هستيم و ديالكتيك ، خرد را مطلق نمي پندارد و نيز در تنوع انديشه به پوپولاريسم نظر دارد.