گزارش نقد " کبریت خیس " عباس صفاری در خانه ی فرهنگ گیلان
هفدهمین جلسه ی شعر خانه ی فرهنگ گیلان به نقد و بررسی مجموعه شعر " کبریت خیس " عباس صفاری که در سال 84 توسط نشر مروارید منتشر شد ، اختصاص یافت .
در ابتدا علی رضا پنجه ای رییس هیات رییسه ی گروه شعر چند شعر کتاب را برای حاضرین خواند و مختصری از کارنامه ی ادبی وی گفت ، سپس جمع را به شرکت فعال در نقد کتاب دعوت کرد . نعمت باقری عضو فعال گروه شعر خانه به کاربرد طنز از جنس دیگر در کار صفاری اشاره کرد . کاربرد نوعی طنز که نه قصدش به سخره گرفتن است نه تلخ بلکه بیشتر طنزش از کنایه بهره می برد ، وی در ادامه گفت شعر" سنگها گم نمی شوند "– صفحه ی 72 کتاب نخستین شعر کتاب بود که در تورق اولیه آن را خواندم ، فکر می کنم بهتر از آن هم در مجموعه شعر نتوان یافت در واقع شاعر در این شعر ذهن خواننده را عمیقا به چالش می گیرد و به نوعی به فلسفه در شعر نظر دارد ، چیزی که در سایر شعر ها ما آن را نمی بینیم و یا در حداقل ِ ممکن ِ آن است .
علی رضا پنجه ای یکی از دلایل پیشنهاد نقد این کتاب را نوع نگاه شاعر به روزمرگی زندگی و مناسبات خاص انسان در ارتباط با اشیا ی پیرامون زندگی اش تعبیر می کند .
علی رضا پنجه ای می افزاید جسارت صفاری در ارایه ی این چنینی مناسبات انسان و اشیا ی پیرامونش را تا کنون شاهد نبوده ایم و البته دلایل دست یازی شاعر به چنین رفتاری با شعر را می یابد در اکتسابات او پی جست به همین واسطه ترجمه های صفاری از شعر ژاپن که با هایکو هایش به خوبی آشناییم و مضافا مناسبات زندگی غرب در پدیدآیی محتوای شعر ها تاثیر بلافصلی داشته است ، مگر نه آن که گاه در هایکو ی ژاپنی کار شاعر به جز آرایه هایی که از تعداد هجاهای مشخص در هایکو فرمان می گیرد ما به نگاهی در زبان شعر بر می خوریم که همچون دوربین عمل می کند هر هایکو محصول چکاندن انگشت اشاره بر کلید شاتر است و یک فریم یعنی یک ها یکو که تر دستی شاعر فقط در حوزه ی موسیقی هجایی و جسارت ثبت تصویری بر نگاتیو است به عنوان نمونه گیلاسی که در برکه می افتد، سبب می شود غوکی بجهد ، نه کم نه زیاد . اتفاقی که بسیاری از مردم روزانه بارها با آن مواجه می شوند ولی آن ها نه فن ارایه ی تعداد هجاها ی هایکو را یاد گرفته اند و نه آن " آن " و لحظه ی شاعرانگی را بر خوردارند که بخواهند در ثبت واقعه ی سقوط گیلاس آن را به عنوان یک شعر در ذهن مخاطب حک و تثبیت کنند .
وی سپس نتیجه می گیرد : بنابراین روایت مناسبات معمول آن هم در بدیهی ترین زبان ممکن ( زبان روزمره ) توسط صفاری را می توان از همان نگاه شاعر ژاپنی نشات گرفته یافت . در واقع صفاری برای بیان نوستالژیک ضرب المثل ها و باورداشت های مرسوم در ادب فارسی و زبان مردم کوچه و بازار ، طنز خاص نه از فرمی بدیع بهره می برد مانند برخی از شعر های دیداری مجموعه ی پیشینش " دوربین قدیمی " و نه برای زبان ، شعرش را نیازمند " ادبیت " . او بی پیرایه با زبانی همه فهم می نویسد ، البته در کتابت متجدد است و به جای تنوین عربی نون می گذارد و برخی اوقات هم غلط های املایی مانند ضجه را زجه نوشتن در لابلای شعرهایش می توان یافت .
پریسا سعیدزاده برخورد صفاری را با زبان شعر ، نهادینه نشده دانست و گفت : صفاری انگار دارد مناسبات روزمره و بعضا عاشقانه ی خود را ترجمه می کند برای خواننده ی ایرانی ، گویی ما داریم نثر می خوانیم تا شعر .
مزدک پنجه ای که نقد خود را درباره ی " کبریت خیس" به صورت مکتوب و مستند ارایه داده بود در خواص خوانش نقد در خصوص این مجموعه توضیحاتی به حاضرین می داد ، وی در قسمتی از صحبتهایش گفت : تجربه های یک شاعر می تواند اتفاقاقی باشد که در زندگی روزمره ی او پدید می آید به قول فروغ : " من وقتی می خواهم شعر بگویم به خودم که نمی توانم خیانت کنم ، خیلی ها را می شناسم که رفتار روزانه شان هیچ ربطی به شعرشان ندارد " او تعاملات اجتماعی و زیست شده ی صفاری را در برخی از شعرها رسیدن به یک تجربه ی ناب تلقی کرد : می گویند تو که نیستی / تنبل می شوم / و سنبل می کنم / هر مهمی را / کسی نیست که به این کله پوک ها بگوید / وقتی که بردارمت خواهی دید ریش سه روزه ام / سه تیغه است و معطر / و خط اطو بازگشته است / به پیراهن و شلوارم / ص 14
مزدک پنجه ای در اداه مخاطبین شعر صفاری را دو گروه مفروض می داند : 1- دسته ای که از تجربیات غریب او لذت می برند . 2- دسته ای که نمی توانند با برخی از تجربیات او که نشات گرفته از فرهنگ و فضای خارج از ایران است به واسطه ی عدم برخورداری از عینیت و مبتلا به آن بی آن که عناصر احساس و عاطفه ی او را احساس کنند . در واقع شاعر می کوشد جزئی ترین لحظات زندگی را با بهره از دم دستی ترین کلمات در قالب شعر بریزد . در واقع شعر های او و نه ارتباطی که او بین جزئی ترین لحظات زندگی و شعر ایجاد می کند خواننده را با هیچ شگفتی یی مواجه نمی سازد .
مزدک پنجه ای در ادامه می گوید : اگر فروغ تاکید فراوان در به شعر در آوردن رفتارهای روزانه دارد منظورش مطمئنا این نبوده که غیر شاعرانه ترین و شخصی ترین تجربیات زندگی بی آن که در او نهادینه شوند ، و هیجان و لذتی هم به همراه نداشته باشند را شعر دانست ، به شعر " گیرنده مرده است " در ص 21 توجه شود : روزها در پیش پایت / باد هوا بودند / که به هر چه باداباد شوتشان می کردی / و شب همیشه غلام حلقه به گوشت بود .
مزدک پنجه ای آوردن کلمه ای چون شوتشان می کردی را در قواره ی شعر ندانست و از تسری چنین رویه ای در شعر اظهار نگرانی کرد . و در همین راستا اشاره به تیز هوشی شاملو و فروغ در شعر های محاوره ای شان کرد ، شعر هایی مانند " پریا " و " به علی گفت مادرش روزی " .
یکی از نو آمدگان نیز به برخورداری نصرت از زبان کوچه اشاره کرد و علی رضا پنجه ای شاعر را محق به بهره از هر کلمه و مناسباتی در شعر دانست تنها به شرط آن که نهادینه شود و به قواره ی شعر در آید او به شعر های"بلوف " و " دو صفر هفت " و استفاده ی نصرت از کلمه ی " اخ تف " اشاره کرد .
شایان ذکر است شاعران حلقه ی 5 شنبه ها ی خانه ی فرهنگ گیلان 12 تیر ماه سال جاری مجموعه شعر " هنوز ناشیانه می خندم " مهدی رضازاده را به نقد می نشینند .