کارگاه : نامه به همولایتی2( روان پریشی در هنر و ادب)
هنر هم زائیده ی نبوغ است، هم می تواند بین نبوغ و بیمار گونه گی روانی ایجاد سوء تفاهم کند.غالبا آن ها که از هنر بر اساس منطق هنر بهره می برند ، چون منطق هنر با منطق دنیای معمول (معقول هم بخوانید)کاملا متفاوت است و معیارهایش متفاوت و مدام متغیر، بنابراین به همین بهانه غالبا دچار اشتباه فاحش می شوند؛ و البته این اشتباه بیش تر از سوی نوآمدگان تکرار می شود، چرا که تجربه ی کم تری دارند و هنوز دوره ی آزمون و خطا شان سپری نشده است. بنابراین هر نوآوری یی را خلاقانه می پندارند و از آن جمله روند جریان سیال ذهن، و بهره از امکانات زبان در شعر را با زبان پریشی روان پریشانه اشتباه می گیرند و از انواع بیماری های روانی که می تواند در زیبایی شناسی پارادکس(تضاد) هنر به نفع هنر بهره نمی برند؛ وگرنه پیش از جلوه ی هنر، مرضش به چشم می آید و مخاطب که لزوما مریض نیست، - و اگر هم باشد چنین متونی برایش آزاردهنده خواهد بود - یقینا اثر گریز می شود . و اما .. ـ توصیه: هنرمند(شاعر، نویسنده و هر آفرینشگر ِ هم ازاین رویی، بهتر است از مرض و غرض به نفع هنر بهره برد. به عنوان نمونه روان پریشی یک بیماری خطرناک مغز و اعصاب ست. یا آلزایمر ؛ نویسنده، یا شاعر یا هر هنر مندی به هنگام مصاحبت و همنشینی با این بیماران باید ظرفیت های ذهنی افسار گسیخته و رها شده در این بیماران را در جای جای آثارشان سامان دهند، نه این که بدون چیدمان مناسب در اثر، مخاطب را با روان پریشی و روان نژندی هنرمند مواجه سازد ؛ از دلایل جدی پاتولوژیستی(آسیب شناسانه ی ) آفات هنری در دوره ی معاصر می توان بر این مهم پای فشرد. مخلص کلام: در چنین مواقع باید از مرض برای جلوه ی اثر مدد گرفت، نه اثر را مرضی کرد. بحث بیش تر را به پرس و گو های در راه وا می گذارم.