فصل پادشاهی شعر گیلان  

 

 مصاحبه ی چاپ نشده ی بهزاد موسایی با علیرضا پنجه ای

 

شعر و تحول ، آيا شعر در پروسه ي خود ، خود را در معرض تحول قرار مي دهد؟

 

مسلم است! اگر غير از اين بود عنصري نمي گفت : فسانه گشت و كهن شد حديث اسكندر/ سخن نو آر كه نو را حلاوتي ست دگر. جانم برايتان بگويد هر پديده اي در جهان هستي هم از پيراموني خود متاثر است و هم در آن تاثير گذار .

شعر در ذات خود جَنَم تحول دارد هر چند بن مايه ي اين تحول مي بايد با دانسته گي و هوش مندي همراه باشد تا حَول حالنايش بدل به احسن الحال شود، و گرنه اين تحول ممكن است اگر كه به دست ناشي و كار نابلد بيافتد بدل به تحول نا كار آمد و با بار منفي شود، پس اولاً براي پرداختن به اين مهم بايد بدانيم هر تحولي ماهيتاً پويا نيست، بلكه در قاموس تحول اگر كشف و شهود و بهره وري بهينه ي شاعر از يافته ها و داشته ها يش نباشد ، دور تسلسل تنها عايدي شعر و شاعر از شعر خواهد بود .

 دوام هر بدعت و نوآوري يي تا مستعمل نشدن و مطرح نبودن وضعيت پيشنهادي جديد است ، يعني عمر هر وضعيت تازه و نويي تا طرح وضعيت تازه و نوي ديگر است، بدعت بر اثر تكرّرِ استعمال نهادينه و سنت مي شود و خاستگاه هر بدعتي مي بايد به دور از افراط و تفريط و« تحليل مشخص از شرايط مشخص،» باشد. رعايت اعتدال،
آفرينه ي نو را به سر منزل مقصود و خواستگاه آن سهل تر خواهد رساند. از اهم مفاد آسيب شناسي تحول در شعر بيگانه گي با سنت ادبي و يك سري غلط فهمي و مُد شدن مباني نظري و تئوري ادبي ست كه بعضاً نشأت گرفته از فلسفه بوده و اصولاً ورود چنين مباحثي صرفاً بايد به عنوان دانش جنبي به كار شاعر بيايد و نه راساً برخي از مفاهيم آن نهادينه نشده به خود اثر راه يابد . منظورم بيشتر بحثي ست كه در زمينه ي وضعيت پست مدرن  در اينجا باب شده  كه چند دهه از عمر آن در اروپا و آمريكا   مي گذرد ، ترجمه هاي الكن و  چه بسا بعضاً ترجمه هاي درستي كه عدم فهم درست آن باعث شده كه عوارض مقوله ي پست مدرنيسم بيش از خود ِ مقوله از عمر و كاركرد مفيد براي آفرينه كاسته است و ثبات ادبي و فاصله كاركرد شعري ما دستخوش عوارضي كرده  كه بيشتر برخي از جوانان غوره نشده مويز شده در تسري اين « مُد» نقش داشته اند، اما اگر چه به قول شريعتي در بحث « آليناسيون» آن كه رفته در شهري كه همه خودشان را مي خاراندند ، او را مي گيرند كه تو بيماري چرا كه خود را نمي خاراني و بعد نتيجه مي گيرد كه بيماري هميشه از استثناء سرچشمه مي گيرد. البته ادبيات ما در كنار منتقدين فعال نياز به معرفي آفرينه هايي دارد كه قائم به ذات جو زده نشده و فقط به ذات شعر انديشيده و مجذوب مُد هم نبوده ، بلكه مدرنيزاسيون در جانشان نهادينه شده است و همواره به پيرامون خود مدرن نگاه كرده اند،شعر يك مقوله ي انفرادي است نه صنفي، كه صنف خاصي بيايد ماتند عملكرد يك حزب شعر خاصي را ترويج دهد، شعر هر شاعر بر آيند زندگي ، مطالعات و دريافت هاي اوست و اينكه از چه دريچه اي جهان را دوباره آفريده است . من نمي توانم سير و نوع مطالعات خودم را در راستاي آحاد يك صنف و يا طيف خاصي قرار دهم كه همه ي اين گونه شعرها بر عناصر و ساز و كارهاي واحدي پاي بفشارند و غير آن را شعر نداند، كه نمي شود كدام يك از اَبَرشاعران جهان مانند اين دوستان عمل كرده اند، ما در چند دهه ي اخير خاصه پس از نيما با شبه بحران هايي مواجه بوده ايم كه البته روند و پروسه ي شعر نشان داده كه چه از موج نو، چه شعر حجم ، چه شعر ناب ،چه شعر دهه شصت و هفتاد ، تنها آن ها كه قائم به ذات بوده اند و مدرنيزاسيون در جانشان ريشه داشته مانده اند و بقيه كه خيل عظيمي نيز بوده اند ولي معطل مانده اند . و البته از تعداد قليل اين مدعيان، آنها كه مانده اند  شعرهايي گفته اند كه دروني شده اند و به همين واسطه در ذهن شعري مانده . وقتي يدالله رويايي مي گويد: « مادر كه مي ميرد – ديگر نمي ميرد» اين با توجه به كاركرد مدرن و بهره وري از ايهام و جسارت در ادبّيت سهل و ممتنع و تكيه بر سنت شعري ما در ذهن ِ چه نو و چه قدمايي نقش مي بندد. و شعر شنبه سوراخ ، يكشنبه سوراخ و... او تنها يك بازي

شاعرانه با زبان را بر محور فرم تجربه مي كند و صرفاً بر آمده از ذهنيتي كه تلاش دارد شعر مدرن مانا و ريشه دار بگويد، است.

 

نسبت شعر گيلان با تحول در دهه هاي اخير موازي با اين نسبت در سطح ملي بوده است؟

            ببينيد ما داريم در حوزه ي شعر پارسي صحبت مي كنيم، شعر پارسي متاثر از زبان پارسي است و در اقاليم مختلف فقط عناصر اقليمي و بومي ست كه كاركرد خود را به صورت فلكلوريك مي تواند در شعر يك منطقه مميزه و ممتاز كند.

            شعر گيلان از دهه ي شصت وارد حيطه ي جديدي شده ، چاپ آثار شاعران گيلان در نشريات تخصصي و مطرح ، و نيز انتشار برخي از آثار ايشان باعث شد كه بروز يك سري عناصر مشترك در شعر گيلان و طرح آثاري تاثير گذار به نوعي توجه ي شعر ساير مناطق ايران را به سرزمين شمالي معطوف دارد و شعر ايران تحت تاثير شعر گيلان از تجربيات شاعران آن بيش از ساير نقاط بهره گيرد و آن تا دهه ي هفتاد و سالهاي اخير دهه ي هشتاد نيز جريان داشته باشد. محمد شمس لنگرودي در دهه ي شصت شروع خوبي با « جشن ناپيدا» و « قصيده ي لبخند چاك چاك » داشته و انتشار كتاب « تاريخ تحليلي شعر نو» از سويي او را به عنوان يك پژوهشگر و تقويم نگار ِ سير تكويني تاريخ شعر نو در مباني آكادميك مطرح مي كند ، هر چند اين كارِ جان فرسا روحيه ي محافظه كارانه اي به شعر او ويا هر كه به اين كار عظيم عزم جزم كرده مي بخشد ، اينكه چنين پژوهش و پژوهش گري لزوماً و تبعاً به لحاظ كند و كاو مبتلا به كار از ريز عملكرد طيف شاعران راديكال و متحجر با خبر مي شود و محقق چنين آثاري خواسته ناخواسته دچار فترت و سستي  در كار خلاقه شده ، و چه بسا روي كرد دوباره ي او به شعر در سال هاي اخير رفته رفته چهره ي ممتاز ديگري از وي نشان دهد، هر چند شاملو در كنار شعر ، روزنامه نگاري و از همان زمان ِ روزنامه نگاري به فرهنگ مردم پرداخته و نه البته به مباحث تاريخي ادبيات . يعني او به آيتم هايي پرداخته كه به كمك و غناي شعر او مدد رسانده استو اين از نكات رندانه و زيركانه ي شخصيتي بزرگ چون شاملومحسوب مي شود.

در واقع شاعران گيلاني چه بخشي كه با مطبوعات دهه ي شصت و پس از آن همكاري مداوم داشته اند و چه با چاپ كتاب آثار تأثير گذاري  آفريده اندو چه مطبوعات ( ويژه هاي هنر و ادبيات ) كه همسنگ نشريات وزين تخصصي هنر و ادبيات مركز ايران در معرفي شعر گيلان موثر واقع شده اند . و چه بخش پنهان شعر گيلان كه به صورت محفلي آثارشان در دهه ي شصت معرفي شد مانند كارهاي بيژن نجدي ، سعيد صديق ، مهدي ريحاني كه كمتر در مطبوعات دهه ي شصت حضور داشتند و از سويي چاپ آثار قابل توجه خود من در نشريات آدينه و چاپ مصاحبه در گردون همراه آثاري كه در تكاپو ، دنياي سخن و هنر و ادبيات كادح ، نقش قلم و گيلان زمين كه به سردبيري خودم منتشر مي شد و نيز در دهه ي هفتاد انتشار هنر و انديشه گيله وا با ياد زحمات دوست جلاي وطن كرده ام علي صديقي و زنده ياد محمد تقي صالح پور همه و همه امتياز ويژه اي به شعر گيلان در طرح شاعران آن داشته اند.

         

   آثار زنده ياد بيژن كلكي پس از مهاجرت او از تهران به آستارا و آشنايي او با من توسط اكسير و بني مجيدي و رفاقت گرمابه و گلستاني مان و سپس اصرار من در ارسال آثارش براي تهران و نيز تداوم چاپ آثار او در نشريات ديگر ويژه ي هنر و ادبيات استان ، آثار ايرج ضيايي شاعر شعر اشياء، شعرهاي : مهدي رضا زاده ، محمد امين برزگر ، مسعود بيزارگيتي ، سيد محمد رضا روحاني ، رحمت حقي پور ، شهرام رفيع زاده، عادل بيابانگرد جوان، زنده ياد احمد سعيد زاده، يزدان سلحشور ، مسعود جوزي، كريم رجب زاده ، اكبر اكسير، محمود طياري، منصور بني مجيدي، ضياءالدين خالقي، محمود تقوي تكيار، رقيه كاوياني، جواد شجاعي فرد، حافظ موسوي ، مهين صدري، مجتبي پور محسن، آزيتا حقيقي جو، محمد طلوعي، طاهره صالحپور، شاهين دلبري، افشار رئوف، مهرداد فلاح، علي عبدالرضايي با چاپ نقدهاي درخشان عنايت سميعي،محمود نيكويه، حسين رسول زاده، كاميار عابدي، مسعود بيزار گيتي، يزدان سلحشور، بهزاد موسايي و اخيرا ً احمد مير احسان پس از يك دوره ي غيبت طولاني در شعر و مباني نظري كه الحق نبود فيزيكي اش و عدم چاپ آثارش خُسران قابل توجهي به هنر و ادبيات ما در بر داشته است. و سجاد صاحبان زند، مزدك پنجه اي كه اخيراَ شاهد نقدهاي آنها در شرق، همشهري،اعتماد و بوده ايم مسلماً در نشان دادن ماهيت پيشرو شعر گيلان نقش قابل توجهي خواهد گذاشت      

در سرزميني كه شاعران نام آوري چون گلچين گيلاني ، هوشنگ ابتهاج ، كاظم سادات اشكوري، هوشنگ باديه نشين ، كامبيز صديقي ، بهمن صالحي ، طاهر غزال ، حسن حسام، محمد رضا اصلاني، احمد نيكو صالح ، م راما، خسرو گلسرخي، شيون فومني، فريدون گيلاني و...كه شعر گيلان را شعري جدي معرفي كرده بودند، رهبري شعر ايران از دهه ي شصت بسيار طبيعي بوده است.

در هر حال شعر گيلان شاعران نام آوري را در چنته ي خود داشته است ، كه از مشروطه و تسري شعر نو داراي افت و خيز فراواني بوده است، هر چند شعر دهه پنجاه گيلان هنوز نتوانسته از تاثير بزرگان شعر نو راه برونشدي بيابد، اما اين حركت جدي از دهه ي شصت با شمس لنگرودي آغاز شد تا يكايك شاعران تاثير گذار گيلاني آثار مانايي از خود بر جا گذاشتند و هر يك كوشيدند تا شعر فارسي ايران به تنوع زبان و فرم برسد. در سهمي كه براي شاعران پيشرو گيلاني بايد در هر دهه محفوظ دانست بايد براي سردبيران نشريات گيلاني نيز سهم قابل توجهي در شناخت و معرفي آنها قايل شد، هر چند سهم بسزايي هم در اين ميان بايد براي كاظم سادات اشكوري و علي باباچاهي در دوره ي مسووليت شعرآدينه ، فرامرز سليماني و  مجابي در دنياي سخن ، منصور كوشان و عباس معروفي در گردون و تكاپو ، شهريار مندني پور و هادي محيط در عصر پنج شنبه و ... قايل شد.

          مي توان پي جوي مولفه ي ويژه در ساحت شعر گيلان بود كه آن را متمايز از شعر جنوب يا شعر ملي نمايد؟

          به جز عناصر اقليمي ، بايد گفت شعر جنوب در نيمه دوم دهه ي 40 و دهه 50 حرف اول را در شعر ايران مي زد و همان سبك و سياق زباني بعدها در شعر ناب (دهه 50) ادامه يافت كه معرف آن در تماشا منوچهر آتشي بوده است و شاخص ترين چهره هاي آن ، زنده ياد نعمتي ، آتشي، باباچاهي، هرمز علي پور ، و... بوده اما شعر در دهه ي شصت تجربه هاي تازه اي داشته كه منحصر شعرهاي كارگاهي و تجربي بوده اند كه هيچ يك به سر منزل مقصود نرسيده اند و هنوز آثاري كه بتوان به عنوان يك سبك بر عناصر و نشانه هاي آن پاي فشرد مميزه نشده اند و تنها بايد گفت اين گونه شعرها در حد شعرهاي مدعي آوانگارد تجربي و كارگاهي جسته – گريخته هر به چندي سر به بيرون مي زنند، و اما در اين ميان سيد علي صالحي شعر ناب را به شعر گفتار بدل مي كند كه به جز معدودي از شعرهاي خود صالحي بقيه به ورطه ي تكرار و شعر سازي افتاده اند ، اما در اين ميان گراناز موسوي تنها شاعري بوده كه توانسته در عرصه ي شعر ملي از زبان زن امروز شعر ايران سخن بگويد و فرشته ساري با تجربياتي نسبتا قابل توجه چون پژواك سكوت در آثار بعدي رفته رفته رمق شعرهايش كاسته مي شود و به ترجمه و رمان مي پردازد . سيمين بهبهاني هم آثار خودش را كامل مي كند، و اما علي باباچاهي اگر قايم به ذات برخي شعرهاي آخر مجموعه آثارش را كه در اواخر دهه ي شصت منتشر كرده بود دنبال مي كرد مي توانست شعرهايي منحصر به خود و مانا از خود به جا بگذارد  كه آوانگارد سيم مفرط او جايگاه ويژه اي براي شعر او نتوانست اختيار كند ، شعر براهني هم تنها شيوع دهنده ي نوعي اروتيسم بود كه با روحيات خود براهني خاصه پس از ظل الله مي خواند و فعل سازي هاي نا لازم او در شعر نتوانست براي او جايگاه رفيعي در شعر قايم به ذات فارسي بر جا نهد . 

در اين ميان تنها احمد رضا احمدي با انتشار برخي شعرهاي قافيه در باد گم مي شود، شعرهاي منحصر ي آفريد و شاملو ادامه ي شكوه خود را در برخي شعرهاي نمادين و نه البته همطراز بدعتهايي كه در گذشته از او مي ديديم . صبح در ساك مسعود احمدي هم از زمره كتاب هاي قابل توجه او بود، از زمره شاعران تاثير گذار پرويز حسيني از جنوب، علي آموخته نژاد را نبايد از ياد برد و نيز شعرهاي ماندگار زنده ياد شاپور بنياد را البته هستند بسيار شاعراني كه من همواره از خواندن آثارشان لذت برده ام اما هميشه در نام بردن از دوستان چه بسا نام هاي تاثير گذاري كه از آدمي باز مي ماند كه همين جا به احترام شعر آن دسته از دوستان كلاه به احترام از سر بر مي دارم. در پايان اگر بخواهيم باز درباره ي تاثير شعر گيلان گفته باشم بايد بيافزايم، تنها وجه مميزه اي هم  كه مي توان براي شعر گيلان در دهه ي 80،70،60 قايل شد كثرت قابل توجه شاعران قايم به ذات و بدعت گذار و ظهور منتقدين برجسته اي كه ذكر نام ايشان در سطرهاي پيشين رفته و نيز انتشار نشريات و گاه نامه هاي هنر و ادبيات بوده و بس.