مرگ رضا سید حسینی" یکی دیگر از قافله ی ترجمه جا ماند"

مرگ از قرار
پاره سنگی بود
و ما نمی دانستیم
"زنده یاد شاپور بنیاد"
از کاروان و کاروانیان ادبیات معاصر یکی جا ماند، یکی که از بزرگان بود و مصداق: از شمار دو چشم یک تن کم / وز شمار خرد هزاران بیش . آخرین دیدار رو در روی ما در اردبیل بود در مهمانی دوستان مظاهر شهامت عزیز، ساعتی از اجرای برنامه ی بزرگ داشت یاد عمران صلاحی نمی گذشت. در خانه ی یکی از شاعران نو پرداز اردبیلی که به زبان ترکی شعر می گفت و البته شعرهای خوب ، با مظاهر شهامت و مدیا کاشیگر و اسدالله امرایی و اردشیر رستمی و آیدین مسنن و وحید ضیایی و چند جوان اردبیلی و آذری در محضر استاد بودیم استاد آن شب برایمان از سعدی خواند و صدایش را بچه ها با تصویرش ضبط کردند. شبی بلند و به یاد ماندنی بود. بعد، نیمه های شب رفتیم با مدیا و اسدالله و... خانه ی مظاهر. آن شب را به یاد نداشتم و نیاورده بودم تا پیامکی خبر آورد که خواجه مرد. راستی یک روز هم در یک خودرو زانتیا دیدمشان که از اتوبان کرج به طرف قزوین در تردد بودند، نشسته بود ند جلو، به همسر و بچه ها گفتم دکتر رضا سید حسینی هستند. یادشان هرگز از خاطر جان مرواد. آمین..