زهرا شاهدی خاتون شعر!

در زندگی و شعر باز هم بیش تر تراش خواهی خورد، این حرف ها را از زبان کسی می شنوی که 39 سال پیش اولین نوشته اش یک نمایش نامه برای مدرسه بود و اولین شعر هایش از دفتر عقاید ش سرریز شد، ما آن موقع یکی از دفترهای پاک نویس مان را به عنوان دفتر عقاید تزئین می کردیم و هر دوستی در آن نظرات ش را در باره ی سربرگ (سرخط و عنوان و تیتر) های هر برگ می نوشت.

سر برگ ها ی دفتر ما این ها بود: زندگی، مرگ، عشق،سفر، خاطره، چهارفصل سال و... من خامکاری های آن زمان را پاییز 1357 انتشار دادم.کتاب ها هم در حیاط دانشگاه گیلان در روزهای انقلاب فروش رفت، بهترین! شعر؟ از آن خامکاری ها این شعر بود: " عشق را اگر در راه دیدی/ بگو دیر است /امروز پاییز است". من تشنه ی دانستن بودم، آرزو داشتم یک شاعر در این شهر پیدا کنم و شعرهایم را برای ش بخوانم اولین شاعر را حسین سمیعی(از خانواده ی فتح سمیعی درویش و دوره ی دبیرستان را ادبیات خوانده و عاشق اخوان ثالث) که مستاجر خانه ی استیجاری ما در خمیران زاهدان بود به من معرفی کرد، آن زمان در کوچه ای موسوم به آزاددار زندگی می کردیم کوچه ای که تابلو شهرداری آن را به نام چهرزاد، به ما شناسانده بود، بعد از انقلاب به نام شریعتی تغییر نام یافت و اکنون سال هاست به نام پسر ارشد همسایه ی دیوار به دیوار ما شهید فیض الله لایق برحق نام گذاری شده، بگذریم...

از میان شاعران خوب شهر همخانه مان حسین سمیعی همان که ذکرش رفت، کامبیز صدیقی را به من شناساند، او را وقت شام می شد در رستوران هتل آسیا پشت کوچه ی آشتی کنان یافت، بعد بهمن صالحی را پس از انقلاب سال 1366 یافتم. آن ها بیش تر شنونده ی شعرهام بودند تا منتقد. من خودم افتادم و خودم برخاستم. پدرم را در 8 ساله گی از دست داده بودم، بنابراین تربیت و خوب و بد را رسم روزگار و اجتماع به من آموخت (سعی و خطا) من خودی از خود بودم و انا الحق؟!. من با تمام ادعایم در شعر، شاعری بی ادعا یم!

هنوز دارم صیقلی می خورم. و تا آخرین لحظه زندگی نیز کامل نخواهم شد. ما زمانی کامل هستیم. که به عنوان یک "گونه"(ژانر) از هستی، چرخه ی تجربه مان به مرگ برسد. بیش تر در عرصه ی رایانه،"پرسه" بزن ، این جا جایی برای تامل و درنگ ذهن جست و جو گر، وَ خلاق تو نی ست(نیست). این جا نشانی ها و نشان ها را به تو معرفی می کنند، راه را خودت پیدا خواهی کرد،یعنی خود راه بگویدت که چون باید رفت. هوش سرشار تو را "اقیانوس مجازی" سرشار نمی کند تو باید در "اقیانوس آرام" بتوفی. توفان! برای شعر پایا و پویا باشی. تا درودی دیگر بدرود.

مرداد 1388

علی رضا پنجه ای

زهرا شاهدی