هرگونه سوء استفاده از نام و امضای  علی رضا پنجه ای پی گرد قانونی دارد.

بنابراین امضای بنده را پای هر گونه بیانیه با من  چك كنيد،  چرا كه  از دوران تازه جواني به جز آثار  ادبی ام که مجوز نشر گرفته اند يا در وب سايت شخصي ام  آمده اند پاي هيچ بيانيه اي امضاي من نيست و تكذيب مي كنم،  من به جز فعاليت  ادبي هيچ گونه دغدغه و فعاليت سياسي و حتي اجتماعي نزديك به سياست ندارم و در بضاعت خود هم نمي بينم كه داشته باشم؛ به دوستاني هم كه  با آوردن نام ناچيز ما در كنار نامشان سوداي ويزاي ينگه دنيا بگيرند، بايد عرض  كنم به قول حضرت بامداد"چراغ ما در اين خانه مي سوزد" ، ما بدون ويزا در 18 ساله گي آن ور آب بوديم، ما آن موقع گويي چاه نفت و عزت فراوان داشتيم كه همه جا نام و مام مان را با سلام و صلوات مي بردند جانم  برايتان  بگويد ما با تمام مزايا ، غرب را بر نتافتيم و به آغوش مام وطن بازگشتيم. الان كه غالب جوانان  مهاجر غم باد مي گيرند و با اندك درآمدي كه از  اداره بيكاري آن سامان (از محل حساب چپاول هاي تاريخي و استعماري  پدرانمان)مي گيرند  روزگار به سختي مي گذرانند. بايد يه عرض برسانم به قول م.اميد در غرب :"خبري نيست كه نيست نه زياري نه ز ديّار و دياري/ باري برو آنجا كه تورا منتظرند/ قاصدك در دل من همه كورند و كرند/ قاصد تجربه هاي همه تلخ / با دلم مي گويد / كه دروغي تو دروغ / كه فريبي تو   فريب...."

امضا

علی رضا پنجه ای

دوستان وقتی  نام ناقابل مرا سرخود پای  نوشته ای می گذارید و به زعم خود دوستی می کنید لااقل صاحب امضا را در جریان بگذارید.

خاطره ای از زنده یاد محمد تقی صالح پور روزنامه نگار دهه 80و 70 ، 40،50،60  برایتان عرض کنم. یکی از شاعران  هندی نویس رشت وقتی کسی می مرد ده ها اسم را پای اعلامیه می گذاشت. طوری که بعضا اسامی صاحبان عزا از شرکت کنندگان  در مراسم فزونی می یافت.  روزی زنده یاد صالح پور را کسی در خیابان می بیند و به او می گوید آقا ما را در غم خود شریک بدان به خدا کار داشتم نتوانستم در مراسم ترحیم عزیزتان شرکت کنم. صالح پور شگفت زده پرسید کدام عزیز ؟ این مرده کیست که من از مرگش بی خبرم تا این که قدم زنان به  طرف ویترین کتابفروشی طاعتی  هدایتش می کند آن جا  بود که از کلمه ی آخر صاحبان عزا می فهمد که " آخرین امضاو  ...فلان کس همان تسلیت دهنده ی از طرف او بوده،  برای وی زنگ می زند که نالوتی لااقل  اسم ما را که خیرات می کنی ما را در جریان بگذار تا آبرویمان نرود نزد خلایق. حالا حکایت ماست که دوستی زنگ می زند به پسرم که اسم تو و  پدرت با اسم من در بیانیه ی تحریم جوایز دولتی به عنوان معترض درج شده. جوان صاحب نام برآشفته بود از هرآنچه در ایام اخیر به حال و روزش رفته خواست مطمئن شود که ما هم از امضا بی خبریم. این را نوشتم تا دوستان رعایت کنند. به اعتقادات هم احترام بگذاریم اصلا بنده در کدام جایزه خود را مطرح کرده ام که حالا این وری و آن وری اش پیشکش.  من اگر بخواهم در جایزه ای شرکت کنم اول می بینم هیات داورانش باند باز هستند یا خیر، بعد می روم و به این وری و آن وری اش هم کاری ندارم. بنابراین اصل برای من برگزارکنندگان  در داوری هستند. این که  عدالت را در آرای داوری برای شعر رعایت می کنند یا نه. خوبیت ندارد من و مزدک پای هیچ بیانیه ای را هیچ وقت امضا نکرده ایم .