آن نگاهِ دیگر

علی رضا پنجه ای

روزنامه شرق- 28 آبان 89

 

عكس 98 - سرور 23                                                                       

                        Alireza Panjeei
                       poet&journalist
                      born 1961August 
          

علی رضا پنجه ای(شاعر و روزنامه نگار)

">عکس علی رضا پنجه ای


سال یک هزار و سیصد و هفتاد  وسه خورشیدی هنگامی که ساعت شهرداری 12 بار نواخته شده بود ، در خیابان سعدی کمی آن سوتر از میدان اصلی شهر؛ ، مردی پنجاه و یک ساله و ترکه ای با موهای جو گندمی و با قدی حدود یک متر و هفتاد و دو سانتی متر  که  وزنی به تقریب 67 کیلو گرم داشت ، با شلواری که ورتلش آراستگی ی شاعرانه ای به او  بخشیده بود با صدای هربه چندی یک بار ِ عصایی که  توجه سایرین را به خود جلب می کرد، سلانه سلانه از پله های عمارت  کهنسال مریضخانه ی بلدیه(موسوم به استانداری قدیم ،که دیگر ساختمان شماره ی دو شهرداری می شناختندش) بالا می آمد. طنین کوبیدن عصایش بر تخته کوب طبقه ی فوقانی عمارت، صدای عصای خان در عمارت اربابی را تداعی می کرد. تابلو کوچک سر در اتاق کار را خواند: "امور قراردادهای عمرانی". طوری آمد که به راحتی دیده نشود ، تازه کمی خلوت شده بود سرم و پیمانکاران رفته رفته اتاق را خالی کرده بودند .  از قسمت ِ پشت شانه ی راستم کتابی گذاشته شد مقابل دیدگانم: یوزپلنگانی که با من دویده اند .گمان بردم یکی از جوان های شاعر است که در آن سال ها پاتوق شان دفتر کارم در شهرداری بود، یکی مثل افشار رئوف،مجتبی پورمحسن یا محمد طلوعی مثلث جوانی که از بد حادثه روز آشنا شدن شان با من را روز آغاز جدی شعرشان گذاشته بودند. اما صدای خش داری هم زمان با گذاشتن کتاب روی میز گفت: این هم هدیه ای برای عزیزترینم علی رضا جان پنجه ای. بی درنگ از صندلی جدا شدم و در آغوش فشردمش. گفت پنجه ای جان! به جان تو اولین نسخه ای که به دستم رسید را آورده ام برای تو. الان پروانه راهی مکه شده، گفتم بهترین کار این است که به دیدن تو بیایم. و افزود دوست دارم اولین یادداشت توسط تو برای یوزپلنگان نوشته شود.

این طور هم شد.در آخرین صفحه ی گیلان زمین که دومین شماره ی آن بود و اولین شماره ای که سردبیری اش به من واگذار شده بود در قسمت "کتاب های رسیده" تقریبا نصف صفحه درباره اش نوشتم ، حسنش هم در آن بود که تا آن زمان درباره ی این کتاب هیچ کسی ننوشته بود و تنها سعید صدیق رفیق جوان آن سال های نجدی  بر یکی از داستان های کتاب نشده ی او در چیستا بازخوانی هوشمندانه ای نوشته بود و بس. نجدی هنوز گم نام بود، حتی جایزه ی گردون هم تا آن زمان به او تعلق نگرفته بود. نجدی محفل گرا بود و خودش را در نشریات محلی  گیلان محدود کرده بود. او را هر که می شناخت به نام شاعری می شناخت در همان متر و اندازه ی محلی ، به جز انگشت شماری از دوستان نزدیکش که با او رفت و آمد خانوادگی و رفاقت داشتند. مانند نصرت رحمانی، مهدی ریحانی، مهدی رضازاده، مجید دانش آراسته، رقیه کاویانی، جواد شجاعی فرد، ایراهیم رهبر،محمود بدرطالعی،بهزاد موسایی، زنده یاد تیرداد نصری، مهرداد فلاح، ضیاءالدین خالقی،کورش همه خوانی ،علیرضا کریم ،اکبر تقی نژاد، یزدان سلحشور، احمد خدادوست، زنده یادان بیژن کلکی و منصور بنی مجیدی، حیدر مهرانی، عسگر پارسی، پیمان نوری، محمدامین برزگر و....

هویت ممیزه ی آثار نجدی نگاه ِ دیگر اوست، او آن قدر که برای ویرایش داستان های یوزپلنگان وقت گذاشته بود برای غالب شعرهایش که پس از مرگش جمع آوری شد نتوانست آخرین نگاه خود را اعمال کند به همین دلیل بعضی از  شعرهایش را که می خوانی حس ویرایش اذیتت می کند اما آن نگاه ِ دیگر آن چنان تلالویی در شعرها یش دارد که  نمی گذارد به راحتی از کنارشان بگذری.

در واقع باید آنچه را که با حضور همسرش و غلامرضا مرادی شاعر و منتقد و دکتر سلیمی در دانشگاه گیلان در نیمه ی اول دهه ی 80 گفته ام را بار دیگر تکرار کنم.

"بیژن نجدی چه در داستان، چه شعر، چه هر هنر دیگری که می خواست در آن اثری بیافریند یک نگاه ِ دیگر داشت، یک زیبایی شناسی که از جهان بینی خاص ِ او نشات می گرفت، بنابراین او اگر  نقاش، سینماگر، معمار هم که می شد، همین نگاه دیگر بر فرم و محتوای آثارش اثر می گذاشت.

در واقع بیژن در داستان های خود از پیرامون و زیست گاه خود دور نمی شود، او مالیخولیای نوشتن کافکایی،چخوفی و فاکنری را در استخر لاهیجان می آزماید، نشان  محلات قدیم و آدم های سنتی زندگی پیرامونی او مانند شخصیت طاهرسال هاست که با او بوده و آشناست. در واقع شخصیت های داستان های نجدی واقعی و حقیقی هستند. نجدی در لابه لای آثارش همه ی هشیاری های جانش را پدیدار می سازد. به همین سبب او را در آفرینش آثارش شبیه هیچ کسی نخواهید یافت، به صراحت می گویم اگر قرار باشد پس از هدایت در داستان کسی را به عنوان نماد داستان امروز این کهن بوم و بر معرفی کنیم نام نجدی از معدود نام هایی ست که اگر چه دیر اما دیرپا خود را بر سر  زبان می اندازد.

بیژن نجدی ، پورین محسنی آزاد (برادر همسرش) ، محمد حسین مهدوی(م.موید) ، احمد میر احسان(راحا محمد سینا)، چهار روشنفکری هستد که توانستند از دهه ی چهل خود را یک سرو گردن از سایرین در لاهیجان بلدتر نشان دهند و البته گناه دیر هنگامی بر تافتن نام نجدی و م.موید در عرصه ی شعر را باید به گردن آن دسته از ژورنالیست هایی گذاشت که دمبال مد هستند و غالبا از دست هم نام و شماره تلفن خالقان آثار پایتخت نشین را کپی می کنند و به خود زحمت نمی دهند که چهره های در پستو مانده ی شهرستان ها را که در واقع ام القراء ادبیات این سرزمین اند یافته و جست و جو کنند. در واقع روزنامه نگاری جریان ساز از این مام ِ گربه سان دیری ست که رخت بر بسته است.

هم اینک نیز شاعرانی در عرصه ی شعر  مطبوعات پایتخت مطرح اند که به گرد امثال م. موید، صدیق، نجدی و ... نمی رسند ، بعضا در میان فهرست معدود شاعران پایتخت نشین هستند شاعرانی که نامشان از شعرشان جلوتر است، شاعرانی که  هنوز نتوانسته اند خود را از تسلط زبان شاعران بزرگ و معاصر ایران و جهان برهانند اما هر نشریه ای که باز می کنی نام همان ها را
می بینی. از مهم ترین نکات آسیب شناسی این مهم باید به مافیای انتشاراتی های پایتخت اشاره کرد که از کم اطلاعی برخی دبیران ادبی نشریات سوء استفاده کرده و راه را بیشتر به بی راهه کشانده اند. نجدی اگر توسط احمد میر احسان به بهزاد عشقی و سپس سعید صدیق، صالح پور، علی صدیقی و شاید خود من به عنوان روزنامه نگار معرفی نمی شد چه بسا اکنون کمتر کسی با او و آثارش آشنا بودند، نقش میر احسان، عشقی و صدیق در این میانه البته قابل قیاس با نقش ما سه تن دیگر نبود البته بعدها نجدی مصاحبه ای با سید علی صالحی برای یکی از دوستانش که در نشریه ای مشغول به کار بود انجام می دهد و آثارش را با سید علی در میان می گذارد ، شمس لنگرودی اما درتشویق نجدی برای تدوین آثارش و معرفی او به نشر مرکز و مشاوره با او نقش موثری داشته است. همچنین پی گیری همسرش پروانه محسنی آزاد را پس از مرگ نجدی نباید از یاد برد و تلاش معروفی در اهدای جایزه ی گردون به او را  باید از دلایل مهم بیرون زدن نجدی از محفل های کوچک محلی و روشنفکری بر شمرد. حتی یادم می آید سپانلو در مصاحبه ای با یکی از
روزنامه های وقت( به گمانم اطلاعات) از آثار نجدی به عنوان یک جوان با استعداد یاد می کند.