خانه هاي ايراني

بر کوبه ی مردانه دق الباب کردم. صدایی از آن سو پرسید: کیستی سیاهی؟به  پاسخش برآمدم:  مرد! بی درنگ گفتا : خود نیک  دانی در خانه اگر کس است، یک حرف بس است. پساپس گویی این بار به کوبه ی دل دق الباب کرده باشم به دل گویه ای با خویشتن خویش گفتم:خلوت گزیده را چه حاجت تماشا؟

در کوچه های یادایاد گم گشته گی را بهترین التیام  بار   تلخ زبانی   یار   یافتم. در خویش بسیار گریستم که یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم؟

کلید بر قفل چرخید و هرزه درآیی به فراموش خانه ی باطن وا نهاده شد.

بیست و دوم فرودین یک هزار و سیصد و نود خورشیدی.علی رضا پنجه ای