بزرگترین سرمایه ی زندگی ام /به مناسبت 50 ساله گی علی رضا پنجه ای /نوشته ی مزدک پنجه ای
بزرگترین سرمایه ی زندگی ام
مزدک پنجه ای
روزنامه گلچین امروز ۲۷ امرداد ۱۳۹۰-ویژه ی ۵۰ساله گی علی رضا پنجه ای
بازی بزرگسالان
یادم می آید خانه ی داشتیم واقع در خیابان 92 گلسار البته مستاجر بودیم و گلسار آن موقع هم مثل گلسار حالا نبود. نیمه شب چشم هایم را گشودم و دیدم پدر و دوست روزنامه نگارش کاغذهای آبی چارخانه ای را زیر دست گذاشته اند و با چسب ،کاغذهای تایپ شده را می برند و می چسبانند،در واقع صفحه بندی می کنند. آن زمان متوجه این کار شان نبودم. پیش خود فکر می کردم نوعی بازی است. بازی بزرگسالان. بعدها که پیرامون خود را بیشتر شناختم فهمیدم پدرم شاعری،روزنامه نگار است و اشخاصی هم که در منزل ما رفت و آمد دارند اهالی فرهنگ و هنر و ادبیات هستند.
روحیه ی کشف کنندگی
وقتی به کارنامه ی ادبی و روزنامه نگاری علی رضا پنجه ای می نگریم جدای از رابطه ی پدر و فرزندی می توان عنوان کرد او بی شک یکی از تاثیر گذاران عرصه ی ادبیات به شمار می آیِد.نوگرایی امری است که هیچ گاه از شعرهای او رخت بر نبسته است.در شعرهای او زندگی موج می زند او را باید شاعر زندگی نامید. پدری شاعر که همیشه ی خدا نگران آینده ی شاگران و فرزندان است.او در عالم روزنامه نگاری نیز همیشه جریان ساز بوده است. روحیه ی کشف کنندگی او زبان زد خاص و عام است.
رسانه ای برای اهالی فرهنگ
اهل مماشات نیست .باج نمی دهد. اهل هیچ باند و مافیایی نبوده و نیست. همیشه به مثابه ی یک بلندگو یا رسانه برای اهالی فرهنگ و هنر در هر کجا که بوده تلاش کرده است و سعی داشته در هر کجا که ورود کرده ابتدا پای اهالی فرهنگ و هنر را به آن مکان باز کند.او همیشه سعی داشته تا شاعران جوان و یا آن هایی که به زعم او مستحق مطرح شدن بوده اند را تعرفه کند.
هدف وسیله را توجیه نمی کند
بارها از زبان خود او شنیده ام که از بزرگ ترین نویسندگان در جمعی او را صدا کرده و گفته تو چه جور روزنامه نگاری که از ما مطلب چاپ نمی کنی و پنجه ای در جواب اش گفته شما به اندازه ی کافی تریبون دارید. من مدتی با پدر در مجلات و روزنامه های مختلف همکار شدم در واقع اخلاق حرفه ای را از ایشان آموختم. همیشه سعی کرده ام سراغ چهره هایی باشم که کمتر دیده شده اند و مستحق مطرح شدن هستند. نان را به نرخ روز نخورم. برای کسی که شایستگی مطرح شدن ندارد ننویسم. این ها مسائلی است که متاسفانه در دنیای امروز کمتر توجهی به آن می شود و شاید از این گونه است که امروز خیل کثیری از اهالی فرهنگ و هنر و ادبیات از علی رضا پنجه ای به نیکی یاد می کنند.
غم نان اگر بگذارد
خیلی سخت است که هم شاعر باشی و هم روزنامه نگار و خود را موظف کنی سر ساعت (هفت صبح) بیدار شوی و به اداره مربوطه بروی. اما مگر غم نان و رویاهای خانواده می گذارد. روزی از نویسنده ای پرسیدند چرا دیر شروع به نوشتن کردی. او گفت: اگر زودتر شروع می کردم از گرسنگی می مردم.در ایران این گونه است که یا باید شاعر یا نویسنده خوبی باشی یا پدر و مادر خوبی برای خانواده .خیلی سخت است میان دو معشوق یکی را برگزینی به قول حافظ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها.
بسیاری از شاعران و نویسندگان برای معروف شدن راه پایتخت را برگزیدند و در فکر کسب نام برآمدند اما در پایتخت با اولین چالشی که مواجه شدند غم نان بود از این رو می بینیم که رویای مطرح شدن سبب شده هم خانواده را از دست بدهند هم نان را و هم نام را. اما علی رضا پنجه ای در کنار نام و نام تعادلی برقرار نمود و هیچ گاه نگذاشت این دو از یک دیگر پیشی بگیرند.
فرصت شمار صحبت، کز این دو راه منزل/ گر بگذریم دیگر، نتوان به هم رسیدن
من سخنگوی علی رضا پنجه ای نیستم. این جمله را به یکی از دوستان پدر هنگامی گفتم که جویای احوال اش بود و عنوان می کرد از پدرت خبری نیست،کجاست؟اگر چه در جوابش به این جمله از یدلله رویایی بسنده کردم" نبودن،شکل دیگری از بودن است" اما خیلی دلم می خواست بگویم بعضی اوقات که دلش می گیرد پیش خود می گوید یعنی دوستان دیروز مرا فقط به خاطر روزنامه نگار بودنم و چاپ مطالب شان و یا کمک هایی که به واسطه ی تصدی گری ام در فلان اداره می کردم ،می خواستند؟
بزرگترین سرمایه زندگی ام
من به عنوان نه تنها فرزند او بلکه در قامت شاگرد او(هر چند استاد به برخی از شاگردان اش یاد نداد چگونه قدر استاد را باید نکو دانست) می خواهم از همین طریق عرض کنم وقتی به جایگاه اجتماعی و فرهنگی خود و خانواده ام می نگرم بیش از پیش ایقین حاصل می کنم که علی رضا پنجه ای بزرگترین سرمایه ی زندگی خانواده ی ماست.
علی رضا پنجه ای و مزدک پنجه ای