پرس­و­گوی علی رضا پنجه ای با فرهاد ابراهيمي ترانه سرای  ِآیریلیق

 

شهريور ماه شبي در منزل مظاهر شهامت با ترانه­سراي ترانه‌ي ماناي آيريليق، فرهاد ابراهيمي به پرس­و­گو پرداختيم، در واقع من و خيلي­هاي ديگر وقتي با چهره­هايي مانند فرهاد ابراهيمي كه ذاتاً گوشه­گير و اهل هياهو نيست، مواجه مي­شويم مي­خواهيم به گونه­اي با ياد و بزرگ­داشتي از ايشان سهمي در اداي دين به اين ترانه و خالق آن داشته باشيم، ترانه­اي كه چه بسيار با زمزمه­ي آن و يا شنيدنش گوش جان را با لذت از آن پرورانديم.

 

¾ جناب ابراهيمي برخي از هنرمندان بزرگ تنها با يك اثر خود، از محدوده‌ي شناخت روشنفكري به شناخت توده‌اي در مي‌غلطند، در واقع شما از ديد توده‌هاي غيركارشناس در امور هنري با همان آيريليق در تاريخ ِايران زمين و همه­ي مردم آذري زبان زنده مانده­ايد و من يادم است در دوره­ي زندگي­ام در آلمان 1358 به بعد خيلي از دانشجويان كشورهاي ديگر كه علاقه به فرهنگ اقوام مختلف داشتند با ذات زيادي به اين ترانه گوش مي­دادند هر چند كه از محتواي آن بي­خبر بودند و تنها در ترجمه­ي دوستان متوجه‌ي محتواي ترانه مي­شدند كه آن موقع با ولع بيشتري به اثر گوش مي­دادند. حالا دوست دارم از كودكي­تان بگوييد و پس از شرح حالي از زندگي خود به نخستين انگيزه­­هاي هنر در شما بپردازيد؟

كار ترانه­سرايي را به خاطر علايق قومي و در عين حال به عنوان يك وظيفه­ي اجتماعي دنبال كردم. من در يكي از روستاهاي اطراف اردبيل به نام روستاي كور عباسلو در سال 1314 به دنيا آمدم. حدود 10 سال در همان روستا زندگي كردم و تأثير بسياري از مجالس عروسي فولكلور، فرهنگ و ادبيات و هنر موسيقي آذربايجاني گرفتم. اغلب شب‌هاي طولاني روستا كه هيچ برنامه­ي وقت گذراني براي مردم نبود. افراد با­سواد در خانه ي ما جمع مي­شدند و داستان «كوراوغلو» و «اصلي ـ كرم» را مي­خواندند. اين قضيه بر مي­گردد به دوران 6ـ7 سالگي من. پدرم اهل موسيقي بود و تار مي‌نواخت. از 10 سالگي به بعد ديگر به تهران مهاجرت كردم در آنجا به ادامه‌ي تحصيل پرداختم و هيچ گاه از خواندن كتب آذربايجاني غافل نشدم و هميشه به عنوان يك علاقمند در پي آشنايي هر چه بيشتر با آداب، فرهنگ و سنن آذربايجان بودم. در تهران پس از مدتي با تني چند از دوستانم آشنا شدم از جمله استاد علي سليمي كه يكي از استادان موسيقي آذربايجان بود. در پي اين آشنايي 3 ترانه‌ام را كه اتفاقاً ترانه‌ي آيريليق نيز از آن 3 ترانه بود در اختيارشان گذاشتم كه روي ترانه‌ي آيريليق آهنگ گذاشتند.

¾ يك سوز خاصي در ترانه­ي آيريليق وجود دارد، در اين باره توضيح بيشتري مي­دهيد؟

حقيقت مطلب اين است كه من آن زمان عاشق بودم. عاشق دختري كه هم اكنون همسرم است. جالب اينكه جداي عشق من، استاد علي سليمي كه روي اين ترانه آهنگ گذاشتند نيز عاشق دختر خانمي كه هم ترانه مي­سرود و آواز مي­خواند شده بود كه اتفاقاً او نيز با همان خانم ازدواج كرد. حال نكته جالب تلفيق اين دو عشق است كه به گمان من رمز ماندگاري اين ترانه مي­تواند باشد.

¾ اين سوز به خاطر هجران يار بود؟

بله، من اين شعر را در 1335 در يك شب مهتابي سرودم. جالب اين كه آن موقع برق همگاني نبود. شركت‌هاي خصوصي برق بود كه براي چند ساعتي چراغ­ها را روشن می­كردند. من به خاطر مسايل هجران و بي‌خوابي كه به سرم زده بود در این حال و هواي چهار بند از ترانه‌ي آيريليق را در همان شب به ياد ماندني سرودم. و بعد از آن بود كه 5 بند ديگر را نيز به آن اضافه كردم. و 3 بند اين شعر به آهنگ نشست. آن موقع اين ترانه در راديو به رهبري استاد سليمي كه اركستر بزرگ آذربايجان بود، اجرا شد.كه همسر ايشان  خانم «واتوش» آن را براي اوّلين بار به صورت زنده از طريق راديو اجرا كردند چرا كه در آن زمان نه نوار و نه صفحه بود كه بتوان آن را ضبط كرد.

¾ شما به غير از ترانه­ی آيريليق ترانه ديگري داشتيد كه به درون توده­ها­ي مردم راه پيدا كند؟

بله، ترانه‌ي آقلاما و سبلان است.

¾ اما به نظرم هيچ كدام از ترانه­هاي‌تان مثل آيريليق ماندگار نشد؟

بله، همان طور كه گفتم چون اين ترانه محصول دو عشق و سوزِ هجران بود.

¾ و خب ادامه‌ي ماجرا؟

مرحوم رشيد بهبودف كه در سال 1346 خورشيدي به ايران آمد. مجلسي با حضور بسياري از هنرمندان آذربايجاني تشكيل داده شد و ما توانستيم 4 تا از ترانه­هامان را در اختيار رشيد بهبودف قرار دهيم تا آنها را در باكو اجرا كند. رشيد اين ترانه‌ها را در باكو اجرا كرد و صفحه‌ي آن را كه بر رويش نام ترانه سرا و آهنگ ساز نوشته شده بود برايمان فرستاد.

¾ آقاي ابراهيمي گويا مطرح شده بود كه شما اين ترانه را از استاد شهريار سرقت كرده­ايد؟

برخي از دوستان در مورد اين ترانه مرا متهم به سرقت ادبي كردند چرا كه ايشان هم ترانه­اي با نام آيريليق دارند كه مضمونش با آيريليقي كه من سروده ام فرق بسياري دارد.

¾ ترانه­ی آيريليق توسط چه كساني ديگري خوانده شد؟

پس از رشيد بهبودف كه سبب شهرت اين ترانه شد، اين ترانه توسط آژداپكان، امرسايان و فائفه آتشين خوانده شد.

من سرودن ترانه را وظيفه­ي خود مي‌دانستم چون ترانه‌هاي ما از باكو وارد مي‌شد. و از اين بابت احساس وظيفه مي‌كردم كه بايد روزي ترانه­هاي ما را آن سوي خزر بخوانند كه اين طور هم شد.

¾ بعداز انقلاب نيز فعاليت داشتيد؟

بله، بعد از انقلاب هم من بيش از 23 ترانه نوشتم اما بيشتر ترانه‌هاي من مردمي بودند. مثلاً ترانه‌ي وداع يك سرباز با مادرش در زمان جنگ با عراق با ايران مطرح شد.

¾ در مورد همكاري­تان با راديو و شوراي موسيقي بگوييد.؟

من از سال هاي 37 يا 38 كارم را با راديو تهران كه بعد شد راديو ايران آغاز كردم .يكي از اتفاقات جالب اين بود كه مرحوم دكتر سينا رئيس شوراي شعر راديو بود و مشيرالمعاني شهردار آن موقع تهران، رياست موسيقي راديو را بر عهده داشت، وي با توجه به كهولت سنش بسيار دقيق بود. به گونه‌اي كه اگر پنجاه ساز را درحال نواختن مي‌ديد متوجه مي­شد كدام ساز كوك نيست.

 

 

¾ در راديو تهران، ساير زبان­ها وگويش­ها هم ترانه­سرايي مي‌كردند؟

بله، كردها، لرها، گيلك­ها.

¾ از گيلكي­سراها كسي در خاطرتان است؟

بله، شخصي بود به نام سرتيپ پور.

­¾ شما تا چه سالي به كار خود دراين عرصه ادامه داد؟

تا سال 45 ـ 46 ترانه سرودم و اكنون نيز اگر فرصت باشد دست به اين كار مي‌زنم.

¾ آخرين ترانه‌اي كه سروديد و آهنگ روي آن گذاشته شد؟

آخرين كارم كه روي آن آهنگ گذاشته شد «انتظار» نام دارد. اين ترانه سرگذشت خانمي است كه در تهران از چهار­راه استانبول شروع مي‌كرد به قدم زدن تا ميدان فردوسي. اين خانم با يك دسته گل و آرايش غليظ تقريباَ هر روز حد فاصل اين خيابان را تا ميدان فردوسي طي مي‌كرد. بعد­ها از ديگران شنيدم كه اين خانم عاشق بوده و هر روز به ياد معشوق خود با دسته گل و آرايش به اين خيابان مي­آمد تا شايد معشوق خود را ببيند. اين قضيه باعث شد به تأثير از اين سر گذشت، ترانه ي «انتظار» در من شكل بگيرد.

¾ آهنگ اين ترانه را چه كسي ساخت؟

آهنگ اين ترانه را يكي از شاگردان «استاد سليمي» به نام اسماعيل كريم­پور ساخت و خودش نيز آن را خواند.

¾ جناب ابراهيمي فكر مي‌كنيد كه شعر سپيد تا چه اندازه‌اي مي‌تواند به عنوان يك ترانه مورد استفاده قرار گيرد، توجه به اين كه شعر سپيد شعر زمان ماست؟

من فكر نمي‌كنم كه حتماً بايد ترانه قالب كلاسيك داشته باشد. بر عكس معتقدم شعر سپيد با توجه به ظرفيت­هايي كه دارد قابليّت ترانه شدن را دارد اما ساخت آهنگ بر روي آن بستگي به توانايي­هاي آهنگ ساز و موسيقي­دان دارد.

¾ فكرمي‌كنيد كدام ترانه­ي گيلكي به اندازه‌ي آيريليق كه در مردم گيلان هم تأثير به­سزايي داشته توانسته نزد آذري زبان­ها شهرت هم‌ساني داشته باشد؟

جمعه بازار وجينگه جينگه جان آشورپور و ترانه­اي از ناصر مسعودي كه نامش در خاطرم نيست. من بعد از زبان آذربايجاني، ترانه هاي گيلكي، كردي و افغاني را بسيار دوست دارم كه به نظر من شهرت‌شان كمتر از آيريليق نبوده است.

¾ موسيقي مدرن و سنتي را تا چه اندازه مي­توان تلفيق كرد؟

به نظر من اين قدرت در موسيقي ما وجود دارد. اگر عشق به كار باشد همه چيز امكان پذير است، در هند اين كار صورت گرفته است اما در ايران نمونه­ي خاص در ذهنم نيست.

¾ به نظر شما كدام دستگاه موسيقي جوابگوي احساسات و باور داشت­هاي آذري زبان­ها مي‌تواند باشد؟

اين سئوال شما را يك موسيقي­دان مي‌تواند پاسخ دهد.

¾ ترانه­ آيريليق در كدام دستگاه ساخته شده است؟

فكر مي‌كنم در دستگاه شور باشد

¾ از ترانه آيريليق تاكنون كليپ ساخته شده است؟

اگر اين ترانه به صورت كامل اجرا شود، فكر مي‌كنم چنين قابليّتي داشته باشد.

¾ ­از ترانه­سراهاي ديگر كشورمان چه در عرصه­ي موسيقي پاپ و سنتي، كار كدام را مي پسنديد؟

من كارهاي استاد شهريار، اردلان سرافراز، طبسي، شهريار قنبري و... را دوست دارم . برخي از ترانه­هاي ما در عرصه پاپ هم به نظرم ظرفيت جهاني شدن را دارند.

¾ اگر قرار باشد يك ساز را به عنوان جزيره­ي تنهايي خود انتخاب كنيد؟

تار

¾ در زمينه‌ي شعر قدمايي و نو آثار چه كساني را خوانده­ايد كه توانسته حس ترانه­سرايي را در شما تشديد كند؟

من مريد حافظ و مولانا هستم، خيام ، بابا طاهر عريان را دوست دارم. و با بقيه نيز آن ‌چنان حشر و نشري نداشته­ام. از شعر­هاي دوره‌ي ما نيز شعرهاي نادرپور، كسرايي، حميد مصدق، شاملو و نيما را خيلي دوست دارم.

¾ شهريار چه؟

آه. بله، شهريار، ازشهريار شعرهاي حيدر بابا به بعدش را خوانده­ام و دوست دارم.

¾ و حرف آخر؟

من كشورمان ايران را براي همه­ي ايرانيان و جاي جاي آن را وطن و زادگاه خود مي‌دانم. متأسفانه كشورمان به دلايل بسياري هميشه از طرف حاكمان مورد تعدي قرار گرفته و از پيشرفت بازمانده است. ما هر چه قدر به قوميت­ها امكان بدهيم پيشرفت مي­كنيم. چرا كه اهميّت بخشيدن به قوميت­ها نه تنها ما را تضعيف نمي‌كند. بلكه قدرت،نو آوري و موجبات غني شدن فرهنگ را نيز پديد مي­آورد.

 

آيريليق

فيكريندن گئجه­لر ياتا بيلميرم

بو فيكري باشيمدان آتا بيلميرم

دئيرم، چون سنه چاتا بيلميرم

آيريليق، آيريليق، آمان آيريليق

هر بير درددن اولار يامان آيريليق

 

اوزوندور هيجرينده قارا گئجه لر

بيلميرم، من گئيديم هارا گئجه لر

وروب دور قلبيمه يارا گئجه لر

آيريليق، آيريليق آمان آيريليق

هر بير درددن اولار يامان آيريليق

 

ياد يماد وشنده آلا گوزلرين

گويده اولدوزلاردان آللام خبرين

نيلديم كسيبدير مندن نظرين

آيريليق، آيريليق، آمان آيريليق

هربير درددن اولار يامان آيريليق

 

نئجه كي ائليمده آيري دوشندن

سورار بير ـ بيريني گوروب بيلندن

حسرتله سيزلايار دائم بو غمدن

آيريليق، آيريليق،آمان آيريليق

هربير درددن اولار يامان آيريليق

 

آيريليق در ديني چكمه­ين بيلمز

ياردان آيري دوشن گوز ياشين سيلمز

ديررلر انتظار خسته سي ئولمز

آيريليق، آيريليق، آمان آيريليق

هربير درددن اولار يامان آيريليق

 

ايل لردي اوزاقام آرخام ـ ائليمدن

بولبولم دوشموشم آيري گولومدن

جورايله آيريب شيرين ديليمدن

آيريليق، آيريليق، آمان آيريليق

هر بير درددن اولار يامان آيريليق

 

 

 

اولوبدور «بي­گانه» ياريم يولداشيم

«غريبه» ساييليز، دوستوم ـ سيرداشيم

 

بوجاوان چاغيمدا آغاريب باشيم

آيريليق، آيريليق، آمان آيريليق

هر بير درددن اولار يامان آيريليق

 

مني آغلاداندان گولوش ايسته رم

آيري دوشنيمله گوروش ايسته رم

«حصاري» بيخماغا يوروش ايسته رم

آيريليق، آيريليق، آمان آيريليق

هر بير درددن اولار يامان آيريليق

 

سئوگي ليك اولوبدور شأني فرهادين

سئوگي‌سي هار­دادير، هاني فرهادين؟

ديررك چيخاجاق جاني فرهادين:

آيريليق، آيريليق، آمان آيريليق

هر بير درددن اولار يامان آيريليق

 

                                              15/7/133

 

 به نقل از ویژه فرهنگ هنر و ادبیات گیله وا خانه ی  فرهنگ گیلان شماره ی ۹۲ نوروز ۸۶ به یردبیری علی رضا پنجه ای *