مظاهر شهامت: زبان به سامان ، نه تنها به خاطرحفظ نظم گرامري خود يا حداقل در تلاش براي نيل به چنان مقصدي ، بلكه در عين‌حال به دليل اتكاء به سيستمي با پشتوانه آشنا يا آشنا شده‌ايي از طرح پرسش‌ها و پاسخ‌ها،نشانگر جايگاهي از انديشه است كه لزوما با تاكيد بر يافته‌هاي خود و اصرار در بيان‌ آن ، حكايت دارد كه شاعر آن زبان توانسته ، بالاخره با رسوب‌ دادن تجربه و آگاهي‌هاي لازم خود و جايگير شدن بر آن ، به روحي آرام و پاسخگو دست پيدا كند.اين نه به معني گريز شاعر از جايگاه تعرض‌اش به هستي و چيدمان اجزاء آن است،كه برعكس ناشي از اطمينان او به خويشتن‌اش به مثابه قدرتي براي به چالش كشيدن آرامش ظاهري جهان است.اگر چنين قدرتي در وهله اول از انس واژه‌ها و نوع سياليت زبان ، براي شاعر باور كردني است،در مرحله دوم،از امكان ظهور فضاي آشنا و قابل دسترس بين مخاطب و شعر ، بازتاب پيدا خواهد كرد .به زعم من در زمينه چنين فضايي ، نوعي گستردگيي سكوتي هست كه متن ديالوگ مخاطب و شاعراست . بي‌صدا و نا آشكار ، اما قابل خوانش هست . يعني شعر در عين آشكارگي نوعي از بيان ( با همه قابليت‌هايش )،متني از ايجاب‌هاي خود را در سكوت پديد آورده است.متني كه با مشاركت شاعر، شعر ، مخاطب نوشته شده و به همراه شعر ( حتي اگر بعدها خوانده نشود ) ناتمامي خود را پيش مي‌برد.يعني شبكه‌ايي از ارتباطات دياليكتيكي پويا ، زمينه‌ساز رشد كلام و ادامه صدا مي‌شود .شعر پنجه‌اي عليرغم نمايش آن در زماني كه نوعي آشفتگي و آنارشيسم ظهور و حضور يافته در شعر معاصر ، كه گاهي براي توجيه كيفيت خود ، حتي به آشفتگيي انديشه در وضعيت معاصر هم تسليم شده و براي وضعيت ناچار خود دليل تراشي مي‌كند ، از زبان به سامان ، سود جسته و بنابراين انديشه‌محور مي‌شود . كيفيت ، بارآوري ، توانايي پرسشگري و پاسخ‌جويي انديشه طرح شده ، مقوله‌ايي است كه بعدهاتر قابل سنجش است. در مقطع اكنون اين مقال، ضروري است يادآوري كنيم ، حضور هر انديشه ، الزاما ارتباط خواهد داشت با كيفيتي از تاريخ به مفهوم يك گستره برجسته شده از هستيي انساني با سرنوشتي از حضور او در مفهوم كلي هستي . يعني شعر و انديشه حاصلي ازگزينش‌هايي در دخالت به تماميت يا قسمت‌هايي از تاريخ خواهد بود .

بنابراين طبيعي است كه در شعرهاي «عشق اول» ، مفاهيمي از اجتماع ، سياست ، رفتارهاي عام و خاص با طبيعت ، دگرديسي‌هاي اساطير و كنكاشگري‌هاي معاني مشتمل بر جزء و كل و بالاخره مغازله كسي با شيوه و بيان نسلي كه حديثي متفاوت از آوار آوازهاي خاص داشتند ، چشمگير شوند. مخصوصا كه به ياد داريم پنجه‌اي به دليل داشتن شعرانديشه‌محور ، متعلق به كساني است كه به يافته هاي حس و فكر خود اعتماد مي‌ورزند و در تلاطمات حيات عيني و ذهني خود ، ايمن گاه‌هاي مطمئني را براي خود تدارك ديده‌اند . و به اين دليل در مقابله با جهان ، هراسيده نبوده و بر سخن هستي ، سخن دارند . يعني كنشگري شاعر ، در قبال انفعال‌جويي ، كه به زعم من به اشتباه ، از وضعيت معاصر تفكر و انديشه ، بر شاعر شامل مي‌دانند .زبان و انديشه به سامان شده شاعر ، در پيگيري خود براي اتكاء به ممكنات ترجمه خود و گفت و گوي قابل فهم خود با مخاطب ، در نتيجه ، باعث تكوين اشعاري مي‌شود كه با حفظ يكپارچگي ساختاري خود ، انسجام معنايي خود را هم اشاعه مي‌دهد :


جهان نمي خندد
تا من از تو نگويم
قطاري دور نمي‌شود
مثل خاطره‌اي
تنها آه سرد دهانت به جا مي ماند

جهان نيز نمي خندد
تا من از تو نگويم

                        
(قطار، صفحه 7)

دعوت به گفت وگو و مشاركت مخاطب ( تاكيد مي‌كنم به روحيه كنشگري در مقابل انفعال‌جويي ) براي ترجمه جهان به وسيله شعر از همين جا آغاز مي‌شود . تا حتي عناصر طبيعي هم با زبان و نقش خود در اين تكوين‌آوري حاضر شوند :

فكر مي كنم
ابري سايه كرده مرا
خاكستر دهانم
درخت را مي خواند
چنان جرقه‌اي باروتي
گره خورده بر زبان
...
            (سايه،صفحه 10)


 

شعر صفحه 32 با تقديم به " بيژن كلكي " كه سراسر به اندوه و حسرت ژرفي آلوده است و از اين راه كيفيتي از گذشته را در زمان حال تثبيت كرده و خاصيت محو شدگي را از آن مي‌ستاند،شعر صميمي صفحه 35 با عنوان«عشق‌اول 1»كه با تقديسي نوستالژيك ، عشق اول را ياد مي‌آورد و جلوه هاي روحاني و تصويري‌اش را حضوري دوباره مي‌دهد، شعر صفحه 38 كه خيلي ساده تلاش مي‌كند غين غربت را با قاف قربت تعويض كند و به اين ترتيب مفهوم فاصله به استيضاحي پنهان فرا مي خواند ، شعر صفحه 43 كه وهم‌آلود است و ترساننده ، شعر صفحه 70 كه با جسميت دادن دوباره به اشياء آنها را به ورطه حس‌هاي مشترك انساني كوچ داده و هيبت انسان ناچار در تكرار زمان را در وجودشان مكرر مي‌كند ، شعر صفحه 77 مخصوصا ، كه فضاي شاعرانگي رشك‌‌انگيزي دارد و شاعر در آن باد را چنان دوستي بازيافته ، شانه‌هايش را سخت تكان مي دهد و پيراهنش درست روي شانه‌اش خيس خاطره هاست ، شعر صفحه 88 كه تداعي انتظار سرمستانه مرگ را تاكيد مي كند و اينگونه مرز مرگ و مستانگي را حذف مي‌كند ، شعر ساده صفحه 93 كه در آن شاعر به شرط تملك دوباره آب رنگ خود حاضر است با تو تا كوه قاف و حتي قعر جهنم بيايد . چرا كه مطمئن است با رنگ‌هاي خود چه دنياي جديدي خواهد ساخت ، و بالاخره چند شعر ديگر كه مي توان با اغماض از قسمت‌هايي از آنها گذشت ، همه و همه جمع شده‌اند تا به ياد آوريم كه اشعار پنجه‌ايي توان خلوت‌خواهي و خلوت‌جويي براي خود و مخاطبش را دارد. به بيان بهتر، او مي‌تواند به جاي پريشان‌سازي روح

مخاطب، او را در دنجگاه‌هاي يافته‌هاي خود سهيم كرده و آرامش را فضاي عمومي براي عناصر مشاركت جسته در شعر ، حاكم كند.عملي كه به ياد مي‌آورد انسان چه به صورت فردي و چه گروهي از راه ادبيات و هنر است كه مي‌تواند درآشوبگاه عصر اكنون ، مهرباني و صميميت را دوباره تجربه كرده و از انس بازيافته متلذذ شود. يعني به قول نيچه ، زبان‌‌آوري زبان در اين حوزه ، ترجمه هستي را ممكن كرده و شايد از اين راه است كه مي توانيم ديگربار با مفهوم گم‌شده عشق و امنيت آشنا شويم .با اين همه اما ، زبان به سامان و شعر انديشه‌محوري كه تمامي تحركات فرم را معطوف به خود مي‌كند ، با تمامي مزيت‌هايي كه در ايجاد ارتباط اوليه و روابط ثانوي با مخاطب دارد ، همواره در موقعيتي مخاطره‌آميز قرار دارد . به اين معني كه رفته – رفته شاعر به توان سهل خود و احتمالا درك ثابت مخاطب عادت كرده ، به دفعات از مطالبات خود از شعر مي كاهد . به عبارت ديگر « حالا كه رفيقيم ، هر چه بگويم ، تو بيشتر مي‌خواني».

و اين يعني ايجاد وظيفه بيشتر براي مخاطب ، تا اشعار ناقص و ضعيف را اصلاح كند . مطالبه‌ايي كه مخاطب هرگز به آن تن نمي‌دهد. تجربه نشان داده كه مخاطب شعر خوب را بازسرايي مي‌كند و ادامه مي‌دهد،اما حوصله پذيرش وظيفه شاعري را ندارد. به اين دليل ساده كه ، خود را به اين عمل قادر نمي‌داند .

شاعر دفتر «عشق اول» ، احتمالا در راستاي همين باور كاذب است كه تعدادي متن كوتاه و ناقص را در دفترش جاي داده است. رفتاري كه من از آن به عنوان آزادي تخريب خويشتن شاعر از سوي او ، نام مي‌برم :

شعر صفحه 34 كه معمولي‌ترين نتيجه ها را از معمولي‌ترين عناصر طبيعي و انساني مي گيرد ، شعر صفحه 39 كه تا حد شكوه رقت‌آور عاشقان كم‌سن و سال تنزل پيدا مي‌كند ، شعر صفحه 53 ، كه باز تعريفي حتي ساده‌تر از تعاريف ساده اذهان عموم از زندگي را ارائه مي دهد ، شعر صفحه 67 كه شكوه آدم برفي است از آدم ، با حس و زباني كه جز به سطح حس و زبان راه پيدا نمي كند،شعر صفحه 80 ، صفحه 81 ، صفحه 84 ، صفحه 85 ، صفحه 95 ، صفحه 96 و بالاخره شعر صفحه 100، شعرهايي هستند كه با كمترين كيفيت شعري و ايجادهاي درگير كننده روح ، نشان از رفتارخودتخريبي سراينده دفتر عشق اول را پيش كشيده‌اند.خاصه اينكه به ياد داريم اشعار هر شاعري بعد از خوانش ، سطحي از توقع را در مخاطب پديدار مي‌كند كه ديگر به خيلي پايين‌تر از آن ، رضايت نخواهد داد و وجه دافعه‌گر ذهنش را گسترده خواهد كرد.

با اين وجود مهرباني ، صميميت ،خلوتگري و بالاخره صداقت شعرهاي دفتر «عشق اول» ، چيزهايي نيستند بتوانيم فراموش كنيم .


دفتر شعر : «عشق اول »/ شاعر : عليرضا پنجه‌اي/ انتشارات : فرهنگ ايليا

چاپ دوم : 1385.

·         چاپ سوم این مجموعه اواخر مهرماه منتشر خواهد شد