چند شعر قدمایی
رباعی
شب تا به سپیده عشق یارم بوده است
خنیاگر لحظه های تارم بوده است
مستی که از این کوزه برون می ریزد
دیری به جهان همیشه کارم بوده است
دوبیتی
تورا من دیده ی نا دیده بودم
تمام غنچه هایت چیده بودم
تو می گفتی که از چشمان مستت
اشارات تو را فهمیده بودم
رباعی
صد بار تو ر ا شکست آئینه ی دل
طرفی ز میان نبست آئینه ی دل
از سنگ دلی شیشه ی دل را چو شکست
اول ز خودش گسست آئینه ی دل
+ نوشته شده در شنبه هفدهم شهریور ۱۳۸۶ ساعت 12:40 توسط علی رضا پنجه یی
|