کارمند شاعر شعری چاپ نشده از علی رضا پنجه ای
کارمند شاعر
همینم!
بزرگ ترین درد جهان خریده ام
به جان شاعر
درد کمی نیست درد کارمندی!
همینم
بین اداره و دل
هزار کهکشان فیلی فاصله است
بین من و این همه وظیفه
تکلیف دل گم گشته لابد
که می خواهم
اگر چونان قرقی نه توانم
چرخِ آسمان به زیر کشم
دست کم سنجاقکی باشم
در هوای باغچه
که چرخ می زند
هراسی نه دارم از این که
بال های شیشه ای ام
امکان له شدن دارد
بین انگشت شصت و اشاره ی هر الف بچه ی بازیگوشی
خواب یک تعطیلی گلگشت
در هوای باغچه ی حیاط خلوت
زیباترین لحظه ی زندگی ام است
23اَمرداد86