علی رضا پنجه ای

فعالیت فرهنگی و مصائبش

چک و سفته روح شعر مرا می آزارد

_______________________________________________

روزنامه ی ابتکار:علی رضا پنجه ای *: عبدالرحیم جعفری بینان گذار نشر امیرکبیر از معدود ناشرانی بود که در کشف و اهمیت دادن به نویسندگان کتاب اولی تلاش‌های ممتاز و فراوانی انجام داده است و ارج بسیاری قایل بود. نمونه‌اش کتاب دوست نویسنده و مترجمم هادی جامعی و چاپ رمان «گل آقا لچه گورابی» در سال 1356 است ا او در ابتدای کار نویسندگی بود و در تهران هنوز چندان شناخته شده نبود ، به همین خاطر کتابش با مهر امیرکبیر برایم از همان اول جالب بود، در واقع امیرکبیر یک برند قابل اعتماد برای خواننده‌های ادبیات محسوب می شد، ایـــن همــه اعتبار نیز از اندیشه‌های بلند یک مرد خوش فکر سرچشمه گرفته بود، حق التالیف‌های باور نکردنی مطمئنا مشکلات بسیاری از دوستان مولف را در زمان خود حل می‌کرد، امروزه اگر ناشری به شما تقاضای چاپ کتاب‌تان را بدهد، اگر تازه کار باشد و پیشنهاد دهنده جوان هم باشد باید یک طورهایی به او شک کنید. متاسفانه یک سامانه‌ی حرفه‌ایی که استعدادها را شناسایی کند و با برنامه‌ریزی‌های متنوع برود سراغ‌شان تا بتواند در مدتی کوتاه اشخاص مستعد را مطرح کند، اصلا وجود ندارد. اگر سقف عمر به شهرت رسیدن در ایران 40 سال زحمت و تلاش بی‌وقفه است، آن هم به شرطی که مقداری خودت به عنوان خالق اثر شم تبلیغات داشته باشید، این سقف در غرب به شرط داشتن استعداد که مطمئنا از 10 سال بیش‌تر نیست! بیژن نجدی به خاطر نبود یک چنین موسساتی زمان مرگش فقط از شهرت مختصرش لذت برد، در واقع چرخه‌ی نشر ما مانند سایر چرخه‌های اقتصادی دچار مشکل اساسی و سیستماتیک است. مشکل ما نبود چنین سیستمی است. متاسفانه در مملکت ما اغلب نخبه‌ها و طراز اول‌ها یا گوشه‌نشین شده‌اند یا برای کسانی که شهروند درجه اول محسوب می‌شوند و دارای شاخصه‌ها و ممیزه‌هایی برای کسب موقعیت‌های ویژه‌اند باید کار می‌کردند، بنابراین این‌گونه، رانت‌خواران روز به روز فربه‌تر و بعضا آنقدر هار می‌شوند که توهم برشان می‌دارد خودشان نخبه‌اند و به نخبه نیازی ندارند، و تازه همین جاست که سیاست هزینه بردار برای مملکت به نام سعی و خطا وارد عرصه میشود، خطا و هی دوباره از اول، در حالی که باید از تجربیات پیش‌کسوتان بهره برد و این‌که هرکسی را بهر کاری ساختند و همگان همه‌دان نیستند! باری...برخی ذاتا مانند ما که شاعریم و روزنامه‌نگار و ترجمه می‌کنیم و خلاصه می‌نویسیم در این حوزه از حس برتر برخوردارند، برخی نیز از شمه‌ی اقتصادی، نیز برخی از نوع سیاسی‌اش، و...؛ عرض کردم که پروردگار هر که را بهر کاری ساخته است، اگر چه ما سال‌هاست همه چیزدانیم از کارشناس تصادفات تا کارشناس امور سیاسی و... بنابراین من هم باید شعر بگویم، هم در این بل‌بشویی که جهان را فرا گرفته پدر خوبی باشم، هم کارمند خوبی و هم همسر خوبی وهم تبلیغاتچی و مدیر برنامه‌های خودم و هم ساعت‌ها به جای تلاش برای قرار گرفتن در موقعیت‌های خلاقیت‌زا پشت رایانه و فضاهای مجازی تا با مخاطب‌هایم ارتباطاتم را نیز حفظ کنم! جل‌الخالق این همه تنوع کاری و اضافه کاری بدون مزد و مواجب! این‌ها آسیب‌شناسی جدی هنوز نشده‌اند و مطالعات پیرامون آن به خوبی انجام نشده، طوری که می‌بینیم از این بل‌بشو بیشترین بهره را مخالفان توسعه‌ی ایران در جهان می‌گیرند. خب به جای این همه بروید علاج واقعه پیش از وقوع و آسیب‌ها را مرمت کنید این‌که چرا هیچ‌کس قدر نمی‌بیند و سهم خود نمی‌گیرد؟! وقتی کارآفرینانی که می‌توانند نقش الگو در جامعه داشته باشند و کلی از استعدادهای مربوط به چرخه‌ی نشر از حروفچین تا صفحه‌بند تا مهندس رایانه تا صحاف و پیکی و کتاب‌فروش و باربری و ... را در چرخه‌ی نشر کتاب به کار گمارد، چرا شاعران باید خود امتیاز انتشاراتی بگیرند و مرکزی باز کنند و نکنند و چون این کاره نیستند و اصلا تفکر اقتصادی با شاعری و نویسندگی نمی‌خواند برای جبران هزینه‌های مکان و نیروی انسانی و فرار از هزینه انبار، از ارتباطات خود استفاده برند و جوان‌ترها را به دام اندازند تا بتوانند ضمن چاپ کتاب جوان‌ها کتاب خود را نیز چاپ و پخش کنند و مشهورتر شوند و لقمه‌ای چرب‌تر هم به دهان‌شان رسد، از دیگر سو جوان‌ها هم پیش خود فکر می‌کنند فلانی معروف است و ارتباط دارد پس کتابم را اگر او در بیاورد به دوستانش می‌گوید برایم بنویسید و من یک شبه مشهور می‌شوم! چه کشف بزرگی! حالا از این طرف شاعر – ناشر برای این‌که این کاره نیست و خودش هم باید شعر بگوید و از قافله عقب نماند پول گاه هنگفتی از شاعر نیاوران و الهیه می‌گیرد و بهش می‌گوید حداقل هزار نسخه گاه بیش‌تر بستگی به طمع شاعر- ناشر دارد شنیده‌ام هفت میلیون گرفته‌اند برای 300 یا 500 نسخه بعد در کافی کتابی یک رونمایی و جلسه نقد آن هم حسابش جداست یک و نیم میلیون بدون فیلم و گزارش سه میلیون با همه‌ی مخلفاتش می‌گیرند از شاعر جوان و بعد کتاب‌ها یکی یکی امضا می‌شود و چون هنوز در گوشه اتاق شاعر آیینه دقش است مدام از این و آن نشانی‌های شاعران ونویسندگان وروزنامه‌نگاران مطرح را می‌گیرند و هر کدام به قیمت پشت جلد کتاب تمبر می‌زنند و برایشان پست می‌کنند د ر انتظار نقد! البته گاه یکی دوسایت و نشریه‌ی معمولی خبر پنج سانتی کتاب را می‌زنند، اما در عرصه‌ی رقابتی که من در قفسه‌ی یک کتاب‌فروشی در رشت دیده‌ام آن هم صدها اسم ناشناس، خواننده باید از من حرفه‌یی‌تر باشد که این همه شاعر را بشناسد تا قدرت تمیز سره از ناسره را داشته باشد! این چرخه‌ی معیوب ببینید چه بر سر جامعه می‌آورد، از سویی در موبایل‌های پیش‌رفته روزی صدها گروه شعر و ادب باز می‌شود توسط ده‌ها نرم‌افزار، این همه شعر!؟ خواننده حرفه‌ا‌یی هم دیگر عقلش نمی‌رسد برای تشخیص و عقش می‌گیرد از این همه شعر! تازه مشکل پوپولیسم و آوانگاردیسم هم داریم، نه! با صراحت عرض می‌کنم کار هیچ وزارت خانه‌ای برای ساماندهی این سرطان تکنولوژیک نیست که چرخه یی دیگر بباید یعنی به قول حافظ:عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی! وقتی چهار تا آدم خوش فکر و کارآفرین که می توانند د رچرخه ی معیوب نشر و کتاب اتفاقی باشند برای این صنعت را با سوء مدیریت یا اشتباه از خود دور می کنیم به راستی باید مافیاها و شاعر-ناشرهای ناکارآمد برای جبران هزینه‌ها از جیب شاعران پول‌دار بزنند و برای داشتن ویترین جذاب گاه به سراغ پیشکسوتان جوانی مانند ما هم بیایند و با قراردادی نیم‌بند که اگر پولت را ندهند باید چند برابرش خرج کنی تا حق التالیفت را بگیری مواجه می شوید! من خود قربانی این چرخه ی معیوبم . آخر ما کجا اتحادیه داریم؟ کانونی هم داشتیم که بیش‌تر در چنین فضای مسمومی شده مرکز انتشار پیام تسلیت به پیشکسوتان متوفی! واقعیت این است باید نگاه و دست دولت از چرخه‌ی نشر و کتاب قطع شود، میدان دادن به کارآفرینانی مانند عبدالرحیم جعفری‌ها که شم اقتصادی خوبی در عرصه ی نشر دارند هر چند که او در ابتدا بیش از پنجاه سال داشت و الان 92 ساله شده گویا لااقل پیش از آن که دیر شود به مثابه‌ی یک الگوی کارآفرین در حوزه ی نشر از او پوزش بخواهیم و دلجویی کنیم، تا عرصه برای فعالیت کارآفرینان جوان با رغبت بیشتری باز شود، باور کنید من فقط شاعرم و شعر نمی گذارد آن چنان که باید به مسائل اقتصادی فکر کنم، چک و سفته روح شعر مرا می آزارد و نمی گذارد برای مخاطب شعری که باید تولید کنم. من ناشری می خواهم که برای هر چند سال من برنامه ریزی کند، مگر ارزش کاری و تاریخی من از فوتبالیست ها کمتر است؟آیا وقت آن نرسیده موسساتی با من قرارداد ببندد و سرمایه گذاری کند برای آثارم؟

_______________

* شاعر و روزنامه‌نگار