رانده از بهشت شعر تازه ی علی رضا پنجه ای
رانده از بهشت
نه شد که ببویم گل روی تو را
بهارک پهناورم!
و به اندازه ی قفل ضریح یک امام زاده در روستای دلم
دم بال کلید حاجت روای تو گردم
با من دمی به خلوت باغچه بشتاب
من آن مسافرم که هر روز باد را با آرزوی خیر بدرقه می کنم
اندازه ی غصه هایم از هزار و یک شب قصه های تو بیش تر است
هرچند خم به ابرو نه می آورم
چه،تو هستی برابرم
به فرشتگان یله در صبح مه بگو
آبروتان رفته است
اگر که به سرزمین آفتابم پر نه دهید
من آن قنوت سحر بی تو تا خدای توام
و از تمام تو با تو ما ترم
او یم
اویی به غایت تنها
تنها تر از تنهایی ی او یی که تنهایی اش نشان بی همانندی ست
من به زمین عادت نه برده ام
خارم چنین حوای هوس در چشم مقربان نمود
من آدمی زادم
فرشته ای مانند همه ی شما که بی عشق فرشته اید
لعنت به دلی که چنینم سرگشته خواست
باور کنید
"من سوی او یم"*۱
عشقی که نه می میرد
نه می خوابد
نه اهل درنگ است
نه سیاست پیشه
من" قسم به صبح وقتی که دم زند"*۲
بی تو هرگزم دم نه می زنم!
24-2-1390 خورشیدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-
-*با الهام از دو آیه ی قرآن