سراسر دیروز باران بود
نه قطره ای مال من شد
نه قطره ای مال تو
سراسر دیروز در خانه نشستیم
و چترهایی دیدیم
که سهم ما را به خانه می بردند
سراسر دیروز باران بود
کارگاه:
در پست های ماه های قبل قول داده بودم که هر به چندی به بررسی برخی از شعرهای امروز بنشینم، در نخستین دقایق ۱۴ شهریور ۸۷هنوز به بسترم نیامده بودم که هوس کردم سری به کتابخانه بزنم ، روی کشوی فایبرگلاس ۵ تکه ، در ورودی کتابخانه دفترچه ی قطع ۱۲× ۱۰سانتی متری که نشان از فرهنگ ایلیا را در کادر کوچک قسمت چپ خود داشت نظرم را جلب کرد، فکر کردم شعری گفته ام و اکنون مانند همه ی شعرهایم که پس از چندی پیداشان شده که یعنی وقت خواندن است، معمولاً هم از یافتن چنین شعرهایی یا دچار شگفتی می شوم، و یا سرنوشت آن ها سر از سطل زباله در آوردن می شود. همیشه اعتقاد داشته ام که شعر مانند یک پدیده و یا بهتر گفته شود یک موجود ِ زنده در خانه ی ما نفس می کشد و معاشر ِ من است ،با من حرف می زند، خوب که نگاه کردم دیدم خط ِ مزدک است و زیر دفترچه چند کتاب ِ حقوقی که مزدک به اندازه ی فارغ التحصیلان ده سال آتی هم انگار این چنین کتاب هایی را برای ورود به کانون ِ وکلا و ... خوانده و چه رنجی برده طفلک، چرا که دغدغه ی ادبیات دارد و ادبیات ِ حقوق، ادبیات ِ به جا مانده از ته مانده های نحو ِ قاجاری ست، پر از عربیت و چه گناهی کرده حقوق دان ِ عجم که باید تن به این مرارت و محنت دهد. یعنی قبل از فهم محتوی، اول محتوا را به زبان ِ ساده در ذهن ترجمه کند پس آنگاه به درک ِ محتوی بپردازد.
مزدک در 27 سالگی توانسته در زمینه ی نوشتن - چه در عرصه ی روزنامه نگاری، چه وبلاگ نویسی و چه شعر - به موفقیت هایی نسبی دست یابد. او پس از سال ها نوشتن مقاله و نقد شعر فکر می کنم خودش را به سامان کده ای رسانده که همین نوع (ژانر)می تواند او را به رستگاری نزدیک بگرداند و از انواع جلوه های افراطی و تفریطی این روزهای شعر برهاند.
برسیم به شعر او:
شعر اطلاع رسانی می کند آن هم با گزاره ای اخباری
سراسر ِ دیروز باران بود
خواننده بر خلاف گزاره های اخباری رسانه ها که از گزاره ی حال و آینده سخن می گویند خرق ِ عادت کرده و با گزاره ای شعری از احوال ِ آب و هوا، دیروز را به عاریه می گیرد تا بی آن که مستقیم اطلاع رسانی کند، شاعرانه بگوید امروز باران نیست. یا بارانی نیست و مخاطب ِ شعر را به ورطه ی صراحت نمی کشاند که هدف شعر با صراحت ِ لهجه در بیان واقعیات فاصله دارد، او می گوید:
سراسر ِ دیروز باران بود
بنابراین خواننده معلق می ماند که شاید در گزاره های آتی وضعیت ِ هوای ِ امروز را دریابد! ابری ست؟ نیمه ابری ست؟ آفتابی ست؟ و الخ.
در گزاره ی بعدی بی آن که از عشق و عاشقانه ها بگوید از آن همه حجم ِ باران ِ دیروز می گوید:
نه قطره ای مال ِ من شد
نه قطره ای مال ِ تو
این من و تو که از آن همه باران ِ دیروز حتی قطره ای بهره نبرده، کم کم ماهیت شان در گزاره های بعدی شاعرانه پدیدار می گردد.
سراسر ِ دیروز در خانه نشستیم
خواننده بی آن که صراحتی در بیان ِ رابطه ی عاشقانه در شعر بجوید پی می برد که این دو دلداده ، دل زده و یا از سر اجبار بیرون نزدند و تمام دیروز را در خانه نشستند. اما گویی هر دو از پنجره که البته نامی از آن ها در شعر برده نشده و بی صراحت لهجه تنها صرف فعل" دیدیم" چنین شهادتی بر وجود دریچه و پنجره می دهد از شعر مستفاد می شود و بعد شاعر می افزاید:
و چترهایی دیدیم که سهم ِ مارا به خانه می بردند
از همان دریچه و پنجره غیر ملحوظ "که سهم ِ ما را به خانه می بردند" یعنی بارانی که بارید و دو دلداده سهمی از خیس شدن در آن نداشتند و ترجیع ِ مطلع ِ شعر که در مقطع ِ آن رجوعی به گزاره ی اول دارد:
سراسر ِ دیروز باران بود
شعر به قول حافظ از همان یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب / از هر زبان که می شنوم نا مکرر است، حکایت دارد، از هجران با جمال شناسی شعر به ضربآهنگ اکنون، از انواع شعرهایی محسوب می شود که شعر امروز ایران به آن نیازمند است، شعری که تمام تئوری های خوانده شده را هضم کرده و در رگ ها جریان یافته، نه هم چون تفاله ای حال همه را به هم زده است.
شعری زیر پوستی ، چند لایه و غیر خطی، این شعر می تواند نقطه ی عطف شعرهای مزدک پنجه ای باشد و الگویی برای نوآمدگان که شعر را به چنین رستاخیزی در اندیشه سوق دهند.
تا کارگاهی دیگر هنگام خوش