در آفاق جنون/ یادداشتی برای 50 ساله گی علی رضا پنجه ای/کورش جوانروح

در آفاق جنون

کورش جوانروح

روزنامه گلچین امروز ۲۷  امرداد ۱۳۹۰-ویژه ی ۵۰ساله گی علی رضا پنجه ای

زندگی گاه پیش امد حوادثی ست که نقش تعیین کننده ای در گزینش مسیرهای آینده دارد و یکی از حادثه های مهم زندگی شعری به شخصه ی من ،علی رضا پنجه ای بود که اگر چنین اتفاق خوش آیندی نبود سرگردان گردنه های حیران بودم. این را به حساب تعریف از بخشش روزگار بگذارید. در مقطعی به علت علاقه ی افراطی به انزوا از عالم و ادم بریده بودم و پروسه ی خلاقیت را در کنج تنهایی می دیدم تا این که اولین مجموعه ی شعرم(باورم کن) را در قالب کلاسیک به چاپ رساندم وقتی به خودم آمدم دیدم تمام زندگی را از دست داده ام و فقط شعر برایم مانده و دیگر هیچ. به پیشنهاد ناشر جهت فروش تعدادی مجموعه به شورای شهر مراجعه کردم و به قسمت روابط عمومی شورا ارجاع داده شدم دیدم رئیس آن علی رضا پنجه ای است گفتم:باورم کن! در مبادلات کلامی معلوم شد مهربانی از تبار شعرست شاعر ،منتقد و روزنامه نگار نوگرا با سابقه ی سردبیری در نشریه های گیلان زمین،معین،گیله وای ادبی و عضو شورای سردبیری هنر و ادبیات کادح و دبیری ادبیات گیلان امروز و هاتف و ... شاعر مجموعه شعرهای سوگ پاییزی ،هم نفس سروهای جوان ،آن سوی مرز باد،برشی از ستاره ی هذیانی که او را به عنوان یکی از شاعران فعال دهه شصت در آورده بود.شاعری که در دهه هفتاد به ظاهر کم کار شد و با چاپ چند مجموعه شعر گرانبها دوباره خودی نشان داد مجموعه های عشق اول و پیامبر کوچک و شب هیچ وقت نمی خوابد همراه با کارهای تجربی و پیشنهاد حرکت های جدید شعر در قالب شعرتوگراف ،مربع با خاصیت ریاضیات ذهن و شعرهای دیجیتالی مشخص شد بیکار نبوده بلکه دوره ی تامل در تکامل را می گذرانده ست.

او اینجا چکار می کند؟پشت میز اداره از چینش های برعکس روزگار ست. لااقل برای من بد نشد. شعر کم کم بهانه رابطه ی عاطفی بین من و او شد شاید بزرگترین وجوه مشترک مان خدیدن در اوج اندوه بود که باعث نزدیکی هر چه بیشترمان شد با خواندن شعری کلاسیک از خود مرا مجذوب توانایی و صداقت از یاد رفته کرد و با جلب اعتماد و احیای روحیه از دست رفته ام چون واعظی با عمل پیشنهاد ورود به شعر مدرن را داد بدون اندکی شک پذیرفتم و چنان شد که هنوز که هنوز است به عنوان یک شاگرد نا خلف که بعدها ترجیح دادم دنبال تجربیات شخصی خود باشم در شعر سپید دست و پا می زنم و این آژادی از بند و وزن و ردیف و قافیه و آشنایی با زیر و بم های هنر مدرن را مدیون راهنمایی ها و اصلاحات او هستم. تمام اینها را گفتم تا به اینجا برسم که از دنیای او چیزی را که دوست دارم از همه بیشتر بزرگ کنم انسانیت و بزرگ منشی ست که او را تبدیل به معلمی با دانش روان شناسی بالا کرده است در عرصه ی ادبیات حرفه ای گیلان کمتر کسی را می توان پیدا کرد که تنش به تن پنجه ای نخورده است کسی که برای راهنمایی و رد و بدل های جدیدترین تفکرات شعر از کسی دریغ نداشت محل کارش را فرصت تردد دوست و دشمن کرده بود تا چون منی بی راهنما نباشد کسی که با روابط عمومی بالا فرصت ارتباط با شاعران دیگر مناطق و نشریه های ادبی را فراهم می کرد و این یعنی در کل وقف شعر بود. شاید من هم در همان مقطع حادثه ای برای پنجه ای بودم چون بعد از دوستی ما انگیزه های او هم تن به رشد داد تا به حدی که به اصرارهای مکرر برای تشکیل جلسه هایی ادبی حلقه ی شاعران پنج شنبه ها همیشه به ریاست او در خانه ی فرهنگ دایر شد هفته های تقسیم بندی شده به جلسات شعرخوانی نقد شعرهای شاعری نو آمده نقد جدیدترین کتاب های قوی در شعر و بحث های نظری و به روز ادبیات مدرن دوره ای که خانه رنگ شاعران بزرگی چون هوشنگ ابتهاج،حافظ موسوی،مظاهر شهامت،فریدون فریاد،برخورداری از آخرین تئوری های دکتر براهنی که هنوز هم منتشر نه شده،،نقد کتاب های باباچاهی،سعید صدیق،سید علی صالحی،بیژن کلکی ،یدلله رویایی،شمس لنگرودی،اکبر اکسیر،و زنده یاد بیژن نجدی ، منصور بنی مجیدی ... را به خود دید و این همه مدیون جنب و جوش های ادبی پنجه ای بود که با چاپ دو شماره گیله وا ویژه ی فرهنگ هنر و ادبیات برگ زرینی در آن مقطع رقم خورد که ارزش آن راحتی دوستان دیروز که تبدیل به دشمنان امروز شدند نتوانستند کتمان کنند پنجه ای با داشتن روحیه شوخ و کاریزمای بالا در حفظ و بقا و بالا بردن سطح شعر منطقه کوشید و باعث پرورش شاعرانی نو آمده و منتقدانی حرفه ای شد که یکی از فعالترین شان در عرصه ی مطبوعات فرزندش مزدک پنجه ای از کار در آمده ست. متاسفانه ادبیات عرصه جنگ های میکروبی ست و جمع ها معمولا کم می آورند و گاه تن به ترکیبات نادرست می دهند با آغاز سال 88 باز بی مهری ها گل کرد و به نوعی باز پنجه ای برید و سر از دنیای درون در آورد و این یعنی قید آموزش و راهبری نو آمدگان را زد. تاسف به حال جغرافیایی باید خورد که ارزش او و امثالهم را اگر درک می کرد مطمئنا گیلان قطب اول ادبیات مدرن ایران بود اما افسوس که نبی تنها نیست مگر در وطن و دیار خویش(مسیح).

آخرین رصدهایی که از پنجه ای داشتم به علت عدم روحیه ی بله قربان گویی و لطف دوستان برای اخلال اقتصادی و تسلیم از قسمتی به قسمت دیگر شهرداری تبعید می شد کسی که در روابط عمومی شورای شهر و کمیسیون فرهنگی سعی می کرد در جهت گیری های فرهنگی بین نمایندگان شهری مردم و قشر روشنفکر پل ارتباطی باشد سر از ،باغ رضوان(گورستان شهر) ، فضای سبزدر آورده بود و این یعنی فاجعه!!

هر بار که با او هم کلام می شوم او را با آرمان های سوخته می یابم که چرا تمام زندگی خود را وقف شعر کردم اگر شاعر نبودم همه چیز داشتم. راستش شعر قرار نیست چیزی به ما بدهد و بزرگترین تاوان اش زندگی ست..

و اما خطابه ای به او!

تا یادم نرفته علی جان 27 امرداد ،50 ساله می شوی و من خوشحالم که هنوز توان آن را داری که به اندوه روزگار بخندی و خوشحالم هنوز فعالی و مجموعه ی دیگری برای چاپ داری.در مقدمه ی کتابم(چند قدم مردانه در جهنم) یادت هست چه پایانی نوشتی:"هر پدیده ای هم تاثیر می گیرد و هم تاثیر می گذارد مهم زمان نقد است که از کم و کیف آن پرده بر می دارد.امیدوارم همه ی ما تلاش کنیم چگونه شعر نگفتن را یاد بگیریم اما همیشه شاعر مطرحی باقی بمانیم. چون وقت ست چگونه از نگفتن راه گفتن بیاموزیم".

پنجاه شاخه گل برای پنجاه ساله گی  علی رضا پنجه ای/رقیه کاویانی

 

پنجاه شاخه گل برای پنجاه ساله گی علی رضا پنجه ای

رقیه کاویانی

 روزنامه گلچین امروز ۲۷ امرداد ۱۳۹۰-ویژه ی ۵۰ساله گی علی رضا پنجه ای

   سیل دریا دیده هرگز برنمیگردد به جوی

  نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود"صائب تبریزی"

پنجاه شاخه گل برای پنجاه ساله گی علیرضا پنجه ای.کاش از گذر این عمر باد پا هم مثل دیگر گذرگاه های زندگی مان با یک گام به پیش دو گام به پس می شد عبور کرد؛دست کم به این بهانه عقربه ها کمی لنگ می زدند.

انگار همین دیروز بود که در خانه ی پرآمد و شد دوست نازنین مان هادی جامعی،نویسنده و مترجم گیلانی ساکن رشت ( ودر حال حاضرغربت نشین) با شاعر جوان و پر شوری که از دور می شناختیم اش چشم در چشم آشنا شدیم و در کنار دیگر دوستان اهل قلم و نظر ساعت ها به گفتگو نشستیم . واین باب آشنائی به دوستی و هم سفره ای و خانواده گی کشید. و شد رشته ی دراز دوستی . به درازای شاید نزدیک به دو دهه ی پر فراز و نشیب دوستی ها و نا دوستی ها  و جبهه گیری های فردی وگروهی و پشت پا ز دن به حرمت ها و نان و نمک ها و شیوه های دیگری از این دست،هنوزاهنوز هم چون رشته ی دراز و بلورینی نه می شکند و نه پاره می شود و هرچه سال های عمر از پله های تجربه بالا تر می رود قدرو قیمت این دوستان دیرین هم پر بها تر می شود. شاید گوش خود آگاه و نا خود آگاه مان برای این جمله ی بزرگان ما که گفته اند،دوست داشتن آسان است و دوست نگه داشتن مشکل،در و دروازه نبوده و با گوش جان آئین دوستی را با همه ی بندها و تبصره ها به خاطر سپرده،که درکنار دیدگاه ها و راه و روش های حتا گاهی بسیار متفاوت دوستان،به عهد و پیمان اش وفادار مانده ... و رشته ی این گونه حرف و حدیث ها هم سر دراز دارد که جای خودش را می طلبد .

علیرضا پنجه ای شاعر،روز نامه نگار و... هنرمند گمنامی نیست که با هر بهانه ای کار نامه اش را ورق بزنیم؛کسی که با هنر و ادبیات سر زمین مان آشنا باشد پنجه ای را خوب می شناسد اما گفتنی ست که این هنرمند حالا پنجاه ساله،در کنار دیگر تلاش های روزمره گی و اجتماعی اش هنوز هم با همان شور و حال جوانی می آموزد و می آموزاند  و بی هراس از بحث و جدل ها،هم چنان دست به کار آزمون و خطا و جویای تازه گی هاست.و گفتنی تر این که  اگر شانس بزرگ زندگی اش،یعنی وجود گرم و مهربان همسر صبورش،و فرزندان حرمت گذار و شایسته اش نبود،بی تردید با ممکن ها و نا ممکن های بسیاری روبه رو می شد.و در پایان این تبریک نامه ی مختصر،برای علیرضا پنجه ای دوست و هنرمند پر تلاش سرزمین مان ، بهروزی و بهسالی و بهروزگاری آرزو می کنم.

 

 

 

به پاس داشت پنجاه سالگی علی رضا پنجه ای - شاعر/هوشنگ عباسی

به پاس داشت پنجاه سالگی علی رضا پنجه ای - شاعر

پیام آور عشق و زندگی

هوشنگ عباسی

 روزنامه گلچین امروز ۲۷ امرداد ۱۳۹۰-ویژه ی ۵۰ساله گی علی رضا پنجه ای

نگاه نو به زندگی و درک دردمندی انسان، محصول پویایی و خلاقیت و ریاضت هنرمند است. علی رضا پنجه ای ذاتا شاعر است،او نه تنها با واژگان بازی می کند،بلکه با شعر می زید. زبان شعری سهل و ممتنع دارد،در عین حال که ساده می سراید،پیچیدگی خیال و چند معنایی را در شر او می توان جست و جو نمود و تاویل های دلخواه از آن به دست آورد:

سپید/یعنی من می نویسم/تو می خوانی/ من با زبان بی زبانی/با نشانه/تو بی نشانه/رمز می گشایی/نمادهایی از هیچاهیچ/فریادهای کور...(پیامبر کوچک ص 72)

پنجه ای شاعر نوگرایی است که از سنت های زبانی و شعری بهره می گیرد،آرمان گرایی ست که کشف و شهود و شاعرانگی لحظات ناب او را رها نمی کند،وسوسه ها درونی و زبانی او پایان و نهایتی ندارد،عنصر ادبیت،صورخیال و ظرایف شعری از ویژگی های آثار اوست:

آه من/ میان آیینه گم(پیامبر کوچک/ص11)

مرا عشق تاریک/ تا هر کجای سفر برد(پیامبر کوچک/ص68)

تراژدی زندگی در آٍار او تصویر روشنی دارد،دغدغه های فردی به زنهار باش عام تبدیل می شود:

دنیا به لحظه ی انهدام نزدیک است/بی آن که فرصت لبخندی/به شور بختی جهان داشته باشی!(عشق اول /ص 48)

نوستالژی و تنهایی انسان نیز او را می کاود و وجودش را در هم می ریزد:

آدم ها در عین حال با هم بودن/یگانه اند/با هم، ولی تنها(عشق اول/ص 9)

ناکامی ها و نامرادی ها و آرزوهای ارضا نشده ای که چون سنگی بر دل مانده:

از این همه آرزوهای سنگ شده/آه های منجمد/می ترسم(شب هیچ وقت نمی خوابد/ ص )

پنجه ای مدام در حال تجربه شعری است،گاه تغزلی و عاطفی،گاه اندیشه ای و اجتماعی ، گاه تصاویر عینی و زندگی واقعی،گاه گریز از عین و سیر در دنیای مجازی،گاه بازی با الفاظ،گاه زبان جذاب و زیبای شعری و گاه بیان ساده و عریان در شعرش سیالند.

من /همانم/ابری سیاه،توفانی سهمگین،گردابی که حتی حافظ /از ورطه اش می هولد(پیامبر کوچک ص 76)

تمثیل و سمبل و نماد گرایی در شعر پنجه ای جلوه ای از حلاوت کلام را به نماش می گذارد:

شب تا گلوی صبح/فریاد ستاره هاست(آن سوی مرز باد/ص30)

به ویژه زمانی که از نمادهای عشق و عاشقی استفاده می کند.

در کجای جهان عطر می پراکنی/گاهی که خواب هایم/ به رویایی شیرین پی فرهاد می شود/و داد از این همه بیداد/و داد از این همه روزگار فرهاد کش(عشق اول ص 50)

یا:

این سیب را از کدام درخت چیده ای/که قد من به آن نمی رسد/ چه قدر شبیه زنگ آخر مدرسه ی حواست(عشق اول/ص 74)

گر چه شعر در "شعرتوگراف و دیجیتالی" ابداع او و در ادبیات فارسی ست،اما نوگرایی در آرياثار او از مولفه هایی است که باید در مجموعه ی کارهایش جست،طنز شیرین،بازیگوشی بی ریای کودکانه،تنوع و نسبی گرایی به حلاوت آثارش می افزاید:

من بازنده ام/بیچاره شاه ِ من/ که گیر عجب آدم ناشی یی افتاده است(پیامبر کوچک ص 30)

یا :

امسال هنوز خاطره ها/خبر را اهلی ترین سایه ی ابهام می دانند(پیامبر کوچک ص87 )

فضای گیلان،طبیعت پر نشاط ، کوچه های تنگ و هوای نمناک و نمور،زندگی تاریخی رشت در اشعار او بازتاب شیرین و لد پذیری دارد:

پر از اعتمادم/و دریا / صدای پر از التهاب مرا می شناسد(عشق اول ص 102)

یا:

چرا بنشینم/هوای خیابان مه آلود است/چرا بنشینم/با آفتاب بیگانه مانده ام/می خواهم مه خیابان در من گم شود(عشق اول ص 30)

تصویر زیبا از دلباختگی دختر والی رشت:

موذن بی تاب/گلدسته های خشتی و ساروج/مسجد لاکانی،حاشیه ی سبزه میدان/نم نم باران،شهر شهر باران/ طرح چابک یک لبخند(عشق اول ص 68)

نجه ای پس از "سوگ پاییزی"، "هم نفس سروهای جوان"شد."آن سوی مرز باد" دریچه ای شد تا به سوی "برشی از ستاره ی هذیانی بود"برود. "گزینه شعر گیلان " در "عشق اول" امتداد یافت و با "شب هیچ وقت نمی خوابد" به دنیای بیداری و پختگی گام نهاد.

اگر به مجموعه ی اشعار و نوشته هایش ، کارنامه ی روزنامه نگاری را بیفزاییم،تاثیرگذاری او را در ادبیات از یاد نخواهیم برد. تلاش های پیگیرانه ی او برای پرورش شاعران جوان در دو دهه ی شصت و هفتاد و نقش مسمتر و فزاینده اش تاثیر همه جانبه ی او را بیان می دارد. ویژه ی هنر و ادبیات کادح،گیلان زمین،ویژه نامه ی هنر و اندیشه ی گیله وا و سردبیری 20 شماره ی روزنامه ی معین کارنامه ی قابل توجه ای از او ارایه می دهد.

گر چه زندگی چهره ای خوش به او نشان نداد و سختی های روزمره او را رها نکرد، اما شاعر در آثارش نوید شادی و گرما بخشید و از پا ننشست. پنجه ای پنج دهه از زندگی سرشار از جوشش و پویش را پشت سر گذاشته است. دهه ی سوم و چهارم زندگی شاعر در تلاطم و طوفان دهه ی پنجم زندگی اش در گوشه گیری و سکوت سپری شده است. به امید این که پنج دهه دیگر پر شور و عاشق بزید و بپوید و بسراید.