عشق اول پس از سال ها کم یابی بالاخره بر اساس توافق ناشر و شاعر برای چاپ سوم به چاپ خانه سپرده شد.
عشق اول در ۱۱۲ صفحه با قیمت ۳۰۰۰ تومان در دسترس است.
علاقه مندان می توانند از طریق کامنت در همین پست از شرایط خرید الکترونیکی آن آگاه شوند.یا با ایمیل شاعر تماس بگیرند.(ایمیل در سطرهای ابتدایی ستون سمت راست وب سایت آمده است.)
چند شعر از بهار :
قمار
همیشه برنده می خندد
بازنده فکر می کند
۱۳۷۵
دروغ سيزده
. . . عيد
آمد و
رفت . . .
۸۱-۱۵-۰۱
تصادف
زير اتوبوس گلويم
كودكِ بغضي
زير گرفته ام
همهمه (خوره اي از درون)
و آژير و سوت پليس (بيم و دلهره از بيرون)
آه من سرخورده از سرنوشتم
گريستم
از اين تصادف هيچ گزارشي واصل نشد
سرِ آخر همه خنديدند
هم در اتوبوس
هم در هياهوي خيابان و شهر (بيرون)
۸۰-۱۱-۱۴
مستي
مست ، خيس باران
من و چتر
تو و باران
دوان دوان سوي خانه
چترِباز ، دوباره غنچه
باران هنوز مست
بيرون پنجره ترانه خوان
طاق باز
بي كلامي هيچ در بستر
نگاهِ ما و
ترانه ي باران
خيس
بي باران و چتر
ما
از هياهوي عشق!
۸۰-۱۱-۰۶
بازار ماهي فروش ها
سري با زار مي زنم
ماهي هاي درياي كودكي ام نمكسود و دودي
و ماهي هاي امروز تو فرزندم
همين هاست كه از ديشب از دام صياد
به سيني هاي مدوّر ماهي فروش هارسيده
است
و فرزندِ فرزندم
ماهي هاي درياي تو هنوز آزادند
۸۰-۱۰-۱۵
كريسمس پابرهنه ها
تمام سلولهايم انفرادي ست
من حق ندارم
تمام راه بي راهت بگويم
امشب خدا حتماً به زير شيرواني سر مي زند
امشب برف مي بارد
به كاجهاي رنگارنگ بالادست نگاه ! . . .
۸۰-۱۰-۱۵
از بيستون
مستت نمي كند اين ترنم سبز ؟
حالا بشين . . . پاشو
فردا الاكلنگت سوار مي كنم
دسته ي جلويي را بگيري
نمي خوري زمين
كيف كن!
كيف دارم مي كنم
مستي عالمي دارد كه مست باشي نمي فهمي
مثل شعري كه اگر فهميدي ديگر شعر نيست
بايد احساسش كني
گاهي هم اگر حسش نكني
شعرِ تر است
بالا . . . پايين
اين الاكلنگ بازي
چه شيرين است
فرهاد!
۸۰-۰۶-۱۳
مسافر
من كجا نمرده ام
كه تو آنجا تولد نيافته اي
من كجا نمرده ام
بيا و پيراهنم را به آتش جان بيفروز
ريز علي من !
اين قطاري كه مي رود رو به نيستي
كوپه هايش روزها و شبان بربادرفته ي
زندگي شاعري ست
كه تو نمي گذاري پايان بگيرد
ريز علي من !
۸۰-۴-۱۷
حكايت ۱
يكي دست هايش را ماليد به هم
ها . . . كرد
- چه زمستان سختي!
شبگردي زير طاقي مغازه ها
از پهلويي به پهلوي ديگر جنبيد
بك روغني كه منقل بي خانمانهاست
بي جان شده بود
مثل مردي كه مستي اش پريده بود و
ها . . . كشيده بود
۱۳۷۹
دلتنگي دنيا
تو كه چشمهايت را ببندي
قلب بنفش من نمي زند
و من اينجا
گوشه ي دلم را
با هيچ دلتنگي دنيا براي تو عوض نمي كنم
ديگر فراموش!
خاموش !
فراموش مي شوي
بخند!
دنيا نيز روزگاري زيبا بود