شاعر شهر و شالیزار /سه شعر از علی رضا پنجه ای در روزنامه ایران 11 آبان ۹۲ با یادداشت شمس الدین خاوری  اینجا کلیک کنید: http://www.iran-newspaper.com/1392/8/11/Iran/5500/Page/8/Iran_5500_8.pdf


برش مطبوعاتی

شاعران چند دهه‌اي

شاعر شهر و شاليزار
شمس‌الدين باختري/ علی‌رضا پنجه‌ای/ اوايل دهه شصت بود که شاعري جوان به جمع شاعران حرفه‌اي گيلان و بعد به فاصله کوتاهي، ايران پيوست. در آغاز، هم کلاسيک مي‌سرود هم نو اما دهه به نيمه نرسيده، سمت و سوي شعرش معطوف شد به سويي که رهاورد نيما بود. همزمان وارد حوزه مطبوعات ادبي هم شد. بسياري از کساني که در چهار دهه اخير به نام و آوازه‌اي در شعر رسيدند و البته گيلاني نيز نبودند، انتشار نخستين آثارشان را مديون او هستند. علي‌رضا پنجه‌اي اکنون در چهارمين دهه فعاليت شعري و مطبوعاتي خود هنوز جايگاهي مشخص و درخور، در اذهان عمومي و تاريخ ادبي شعر پس از انقلاب دارد. او از نخستين شاعراني‌ است که به شعر شهرستان اعتبار بخشيد و بي‌آنکه پايتخت‌نشين شود شعرش در پايتخت شنيده و خوانده شد.]

به صداي خاطره*
صدا که نه
آن چه از تو مرا در بر مي‌گيرد
رودخانه اي‌ست
که تا بي‌نهايت جاري‌ست
روان و دوان
صدا که نه
چيزي از تو
اکسيري جادويي
دست مرا مي‌گيرد
تا خيال سرزمين‌هاي همين حوالي بَرَد
به فراموش جمعه بازارها
يا که... راستي
نشد بپرسم
از تو
ديگر براي کدام خروس بازي مي‌جنگد
جينگه جينگه جانت
دريا! دريا! دريا!
توفان خيزتر از تو بود
صدايي
صدايي که از تو گفت
و تو نه هرگز چون او
ليلي! ليلي! ليلي!
تو جمعه بازارها
ساحلِ دريايي که توفان داشت
و جينگه که مي‌جنگيد
رنگارنگي صداي تابلويي از سرزمين سبز شمالي
يکي به سازها و نقاره‌ها فرمان دهد
به گارمون‌ها
ساز دهني‌ها
فرشتگان
که اجزاي صداي پراکنده‌ات را
از آسمان گرد آورند
تو که نيستي شايد
دردهاي غربت ما خيالي شود
آه‌ها خالي
*براي نخستين زاد روز احمد عاشورپور در نخستين سال نبودش


نقش تازه *
پاراگراف اول اين شعر بر سنگ ايستاده مزار زنده ياد حک شد
اين‌گونه که تمام شدي
انگار دنيا
آخرين مسافرش را
از قطار پياده کرده است
کلاه از سر بر مي‌داري
و مقابل ديدگان ما
نقش تازه‌اي از تو جان مي‌گيرد
* براي زنده ياد عباس اميري

يادگاري
اين آسمان و من
آبگيري که
عکس ما را
بر کف ِ خيابان ِ يک روز باراني
قاب کرده است