به صدای خاطره

برای نخستین زاد روز احمد عاشورپور در نخستین سال نه بودش*

 

صدا که نه

آن چه از تو مرا در برمی گیرد

رودخانه ای ست

که تا بی نهایت جاری ست

روان و دوان

صدا که نه

چیزی از تو

اکسیری      جادویی

دست مرا می گیرد

تا به خیال سرزمین های همین حوالی برد

به جمعه بازارهای فراموش

یا که...راستی از تو نه شد بپرسم

جینگه جینگه جانت دیگر برای کدام خروس بازی می جنگد

دریا ! دریا ! دریا !

صدایی طوفان خیزتر از تو بود

صدایی که از تو گفت

و تو نه هرگز چون او

لیلی! لیلی! لیلی!

تو   جمعه بازارها

ساحلِ دریایی که طوفان داشت

و جینگه که می جنگید

رنگارنگی صدای تابلویی از سرزمین سبز شمالی

یکی به سازها و نقاره ها فرمان دهد

به آکاردئون ها

به ساز دهنی ها

به فرشتگان

که اجزای صدای پراکنده ات را

از آسمان گرد آورند

شاید تو که نیستی

دردهای غربت ما خیالی شود

آه ها خالی

             زمستان86

 _____________

*به دعوت ناصر وحدتی در صبح روز نود و یکمین زاد روز احمد عاشورپور در تهران فرهنگسرای ابن سینا دعوت شدم، لحظاتی در باره ی وجوه تمایز او با پوررضا و مسعودی سخن راندم ؛ این که ترانه های او ملهم از موسیقی همسایه ی شمالی ضربآهنگ دیگری نسبت به  دو هنرمند یادشده داشت. و...این شعر را نیز برای اولین بار در آنجا خواندم؛  شبی به یاد ماندنی با حضور استاد حسین علیزاده ،شعرخوانی شمس لنگرودی و من و. البته اجرای موسیقی فولکلوریک صفر رمضانی پور و دوستانش.