جلسه ی نقد و بررسی اندیشه و آثار شعری علی باباچاهی در آخرین ۵ شنبه ی بهمن با حضور اعضای حلقه، مهمانان و نوآمدگان با خوانش متن زیر و زندگی نامه و چند شعر از دوره های مختلف شعری باباچاهی در محل خانه ی فرهنگ گیلان برگزار شد.
متن خطابه توسط علیرضا پنجه ای مسوول حلقه و کارگاه شعر ۵ شنبه ها همیشه همراه زندگی نامه ی شاعر خوانش شد، سپس پنجه ای با خواندن دو شعر از شاعر از الهام کیان پور برای خوانش شعرهایی دیگر دعوت کرد، عباس گلستانی ، جوان روح، رمضانی، عبداللهی، معصومه اکبری، کبرا پیر شالکوهی با اجرای کامران دهلوی نژاد پیرامون چند و چون اندیشه و شعر های باباچاهی سخن راندند. پنجه ای نیز در ابتدای جلسه از نقش و اهمیت باباچاهی در عرصه ی روزنامه نگاری ادبی و شعر از نیمه دوم دهه ی ۶۰(دوره ی دبیری صفحات شعر آدینه) تا اکنون یاد کرد، نیز به ارتباط نزدیک شاعر ـ از دوره ی جوانی با ویژه ها ی هنر و ادبیات بازار و کادح و گیلان زمین تا گیله وا ـ افزود: در واقع تریبون مرکزی اندیشه و شعر های باباچاهی از دهه ۴۰ تا کنون گیلان و آغازگر این حمایت هم زنده یاد صالح پور بوده است. ما نیز با یک دیگر ارتباط متقابل داشتیم یعنی چه بسا شاعران نو آمده و تازه کاری که در حلقه ی ما در گیلان بودند و توسط باباچاهی در آدینه مطرح شدند.بابا چاهی توجه خاصی به شعر گیلان داشته شاید به خاطر حمایتی که صالح پور در زمان جوانی اش از شعر او کرده بود. و یا حتی معرفی شاعران توسط حود من یا نشریاتی که چه به صورت مشترک با زنده یاد صالح پور منتشر کردیم ،چه نشریاتی که مستقیما سردبیرشان بودم. در هر حال دست دست را می شوید. و اهمیت شعر گیلان در دهه ی ۶۰ و ۷۰ در ابتدا به خاطر همین نشریات ادبی سراسری اش بوده که قابلیت مطرح کردن و شناساندن چهره های هم گیلانی و هم تهرانی و به ویژه جنوبی های خون گرم را داشته است. در قسمتی دیگر اعضا نیز در آرای خود به اندیشه ی شعری (پسانیمایی)و چند و چون نقش روایت، زبان،جریان سیال ذهن و برخورداری از آرایه ی همیشگی وزن در آثار باباچاهی پرداختند. مزدک پنجه ای نیز نقد مکتوب خود را آماده ی ارایه کرده بود، که آن را به دلیل ضیق وقت به فرصت مغتنم رسانه ای موکول کرد.
درود بر شاعران و سالکان راه شعر
و سلام بر صاحبنظرانِ دیگر عرصههای هنر و علاقه مندان شعر و ادبیات امروز
1- حدود چهل سال پیش که بیست و چهار _ پنج ساله بودم، و ما هم مثلا در دیار خود سری و سامانی داشتیم ،یکی از اولین های عرصه ی شعر در مجله ی "خوشه" درباره ی تلاش عاشقانه ی ما نوشت: بوشهر،ستاد کوشندگان شعر امروز ایران! حالیا یکی از آخرین های همین عرصه که من هستم مینویسد:شمال ،ویژه ی هنر وادبیات امروز ایران! از محمدتقی صالحپور که در "بازار"رشت با او راه افتادم تا علیرضا پنجه ای که همواره او را در کنار ِ کنار خودم احساس می کنم. حدیث الفت دیرینه ی من و زنده یاد صالحپور _ گرچه غالبا از راه دور _ سر درازی دارد که در جاهایی مکتوب کردهام آن را. البته نه در قدر و شان بلند ایشان که بعد از محمد رضا نعمتی در جنوب، دلبر جانان من محسوب می شد / می شود در شمال.بنابراین :
حدیث آرزو مندی که دراین نامه ثبت افتاد همانا بی غلط باشد که حافظ داد تلقینم
2- غا فلگیر نشدم البته وقتی شنیدم که دوستان شمالی:تاجبخشی کرده اند / می کنند: برگزاری جلسه ای در خصوص کارهای من: به گلگشت جوانان یاد ما را زنده دارید ای عزیزان (محمد زُهری) نقدی که نقبی بزند به سمت وسوی ما و آرزوی من اینکه در این میان تحلیل بر تجلیل برتری داشته باشد.پنهان نکنم اگر از منظر من تحلیل، در نهایت چیزی جز تجلیل نیست:شعر من در شمال تحلیل می شود پس من هستم! هم در جنوب و هم لابد در جاهای دیگر . و پایدار بمانید شما یاران "مزدک" ی من !
3- سری هم به صحرای شعر بزنم ! واقعیت امر این است که من این اواخر بیشتر معتقد به تکثر آواها و همزیستی انواع (ژانرها)شعری هستم. یعنی هر شاعری، شعرش را بنویسد و هواداران ِ حتا سه نفری خودش را داشته باشد . این نکته اما مانع نمی شود که به ارتقاء ادراک شعری اطرا فیانمان بی توجه بمانیم ما ! از این رو باید اعتراف کنم که یکی از مشغله های ذهنی من فکر کردن به قابلیت های لغت است.
به بیان دیگر "رؤیانویسی" بعضی شاعران یا بعضی شاعران "رؤیانویس" که ذخایر لغات را در یک متن، دستکم می گیرند، مرا شاد و از هر دو جهان، آزاد نمیکند. من بندهی آن دمم که شاعران ِ رؤیانویس، معنا نگار، گزارش محور و... به " آنیّت" و ذخایر "اندرونی" لغت، پیوند یابند و به "احتراق"ِ زیبای لغات در آغوش هم فرورفته فکر کنند. از این رو خود را ملزم می دانم به شاعران رؤیانویس مخصوصاً که تاکید بر حفظ ِ مقطع شیر خوارگی خود دارند بگویم : این گونه نوشتن، شکل عالی این گونه نوشتن نیست!
نیچه ، بچه نبود که میگفت: تو فقط مرا سمباده ای دِه تا تخته سنگی بتراشم، معنی بخشیدن به چهار بیت بی معنی کار ساده ای نیست!
منتقدی جوان در جایی اندر ستایش شاعری _ که من هم منکر روحیه و فطرت شاعرانهی او نیستم _ نوشته بود : ..... چون دستو رزبان و عروض فارسی را چندان بلد نیست توانسته شاعران نسل جوان را به سمتی هدایت کند که ادبیات، مانع خلاقیت آنان نشود. (نقل به مضمون)
- توقف در شیرخوارگاه، این است رمز رستگاری و رسیدن به قلهها؟ کدام قله؟
برای قله و اوج قله باید تعریف دیگری دست و پا کرد!
آیا منظور رولان بارت از "درجهء صفر نوشتار" را باید از همین منظر تبیین کرد؟ همان نگارش سفیدی که بارت ، "بیگانه" ی کامو را مصداق آن می داند؟
از حرف های کمی گُنده، فاصله می گیرم تا بدانید که فقط صاحبدل و صاحبنظرم !
ارادتمند همه ی شما
علی باباچاهی
زمستان ۱۳۸۷