ترجمه ی شعر ِ "جهان"  علی رضا پنجه ای

      حدود سال 1366یا 67 در دفتر مجله دنیای سخن با سعید نبوی که آن موقع در حوزه ترجمه شعر با دنیای سخن هم­کاری می­کرد آشنا شدم، نبوی شعر کوتاه تازه ای که گفته بودم را که بعدها( سال 70 ) در آن سوی مرز باد چاپ شد؛  درجا ترجمه کرد و داد دستم؛ ام­سال ترجمه شعر را در خانه تکانی لای ورق پاره­های بازمانده از گذشته باز یافتم. غنیمت بهار و آن دوست یافتم­اش، بنابراین تقدیم به آن­ها  که در حوزه ی ترجمه ی شعر به کارشان می­آید. و با آرزوی سرخوشی برای نبوی عزیز که سال­هاست از او بی خبر مانده­ام.

البته یادی هم باید از محمد رضا مباشر دوست اوایل دهه ی هفتادم کنم که زحمت ترجمه­ی گزینه­ای از شعرهایم به آلمانی را بر خود هم­وار کرده بود، از مباشر کتاب­های بسیاری از آلمانی ترجمه شده که یکی در هیات دستور زبان و گرامر آلمانی چاپ شده است.او از مباشر های صومعه بجار کوچه ی رشت است؛ برای این دوست سال ها ندیده هم در بهار ِ نو  سرخوشی آرزو می کنم. امیدوارم بتوانم زحماتش را پاس دارم و در گزینه ای تدوین و در اختیار علاقمندان به زبان و ادبیات آلمانی قرار دهم.

 

By:A.R.panjeei

Tr:saeed.Nabavi

The World

The world is anxious

For a flower                  

Beside a window

.Burnt by the April sun

جهان

____

جهان نگران گلی ست

کنار پنجره ای سوخته

 از آفتاب اردی بهشت

آن سوی مرز باد. علی رضا پنجه ای پخش چشمه.1370

بدل­کاران جای ستارگان، روایتی دیگر از شعرِِ  ِ  هفتاد

توجه: همزمان با تهران و شهرستان ها(ویژه نامه ی ارمغان فرهنگی در کتاب فروشی های نصرت و طاعتی رشت توزیع شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 پیشا سخن:

هنوز این پرس و گو چاپ نشده بسیاری از دله دزدان تا شاه دزدان و راهزنان شعر هفتاد و چشم طمع دوختگان به شعر ۸۰ از محتوای آن سر در آورده  و با ساخت ایمیل ها و  وب لاگ ها و کامنت های جعلی و تقلبی با عناوین مختلف و حتی با سوء استفاده از نام های مجعول اعضای خانواده ی ما، آغاز به فحاشی و  دو به هم زنی کرده اند، و اما، صد البته آن که پرده دری می کند پی  همه چیز را به تن خود می مالد هرجند راه حقوقی و قانونی برای یافتن سوء استفاده کنندگان، جاعلان و فحاشان همیشه به بی راهه ختم نمی شود و به راحتی قابل شناسایی اند، اما امیدوارم در سال نو آن دسته از دوستان یا حتی دوست نماها که سودای یک شبه شاملو شدن داشتند، دست از شیطنت و خباثت بردارند و با زحمت و کشف و شهود به آفرینش در هوای شعر بپردازند، تاریخ جایی برای بدل کاران نخواهد گذاشت و دیر یا زود حق به حق داران خواهد رسید، از دوستان می خواهم تا اگر حقیقتی نا گفته مانده و یا اسمی از قلم افتاده، برایم در قسمت نظرها بنویسند تا پس از انطباق با واقعیت از دیدگاه البته خود من ـ که صد البته مطلق نیست ـ به مصاحبه افزوده شود یا در قسمت نظرات همین پست  وب لاگ بیاید. بنابراین معیار نقل قول از این مصاحبه آخرین ویرایش هایی ست  که در وب لاگ خوانده  و روزآمد می شود. چرا که  کاستی در وجود همه ی ما ریشه دار  و کار بی نقص هنوز آفریده نشده است. انتظار می رود در نقل قول ها تاریخ و ساعت آخرین ثبت در وب لاگ درج شود.با سپاس

 

بدل­کاران جای ستارگان

روایتی دیگر از شعرِِ  ِ  هفتاد:

بازگویی واقعیت، بازیابی حقیقت

گزارش –گفت وگو یی با علي رضا پنجه اي شاعر و روزنامه نگار

علي حسن زاده

 

 

 

ویژه نامه ی نشریه ی  ارمغان فرهنگی - شماره ی نوروز ۸۸:در گفت و گويي كه 6 دی 87 با علی رضا پنجه ای در روزنامه ی اعتماد داشتم، موضوعي با اين عبارت كه : «باور کنید به نسل شما دروغ گفته اند» مطرح شد، اكنون می خواهم بدانم  پاسخ او برای آن پرسش كه چه دروغي را به نسل من گفته اند، چیست؟

عکس از:جمشید سیرتی

علي رضا پنجه اي در پاسخ به نخستین پرسشم گفت: دوست جست­و­جو­گر من! بزرگی می گوید: "تو را دوست دارم­، اما حقیقت را دوست­تر". به­گمانم همیشه تلاش برای دست­یازی به روایتِ دیگر یا دیگر­ روایت می تواند امکان احیای حقیقتِ فراموش یا نهان­مانده  را فراهم آورد؛ بر این باور ماهیت واقعیت همیشه می تواند مراتب کمی و کیفی دو کفه­ی حقیقت یا غیر آن­را به نفع آن دیگری به سنجه گیرد و از سویی به نسبت ِ موقعیت ،شخصیت و جایگاهِ مدعیان، پای روایت های ایشان نیز نشست، و  مگر نه آن­که در سرتاسر جهان بسیار نهادها که میلیون­ها دلار خرج می­کنند تا دموکراسی را از تحدید(نه تهدید) به فرصت­های تثبیت شده و پر دوام برای دسترسی همگانی­تر فراهم سازند؟

از این منظر ناگزیرم پیش از آن­که در مقام پاسخ دهنده برآیم، نقبی به تلاش برخی از اذهان و افکار برای قلب واقعیت زنم و چه­گونه­گی آن را به چالش گیرم.چرا که امیدوارم با این مدخل بتوانم مراتب علایق قلبی خود را به اهالی صادق و زحمتکش شعر برسانم، که اگر ادعای حقیقتی از زبان این قلم می­شنوند، تمام نیتم صرفا ذکر قسمت هایی از تاریخ شفاهی شعر معاصر نیست، که اگر بود در این 13 سال در نشریات ادبی که حداقل خود سردبیرشان بودم دست به شفاف سازی می زدم. من و هر شاعری دیگر با کیفیت شعر خود و کیفیت درک شعری خواننده بر مخاطبان مان خواهیم افزود یا از ایشان خواهیم کاست، در صد مانایی نام و شعرمان هم بر همین اساس محاسبه می شود، و گرنه فکر کنید عوام اگر پیش از  شعر "علی ای همای رحمت" شهریار شعرِ قطران تبریزی را با همین وزن و قافیه می خواندند به واسطه ابزار ارتباطی و رسانه ای نوین نسبت به عصر قطران در مشروطه، -[قطران تبریزی، حکيم ابومنصور قطران عضدی تبریزی، نخستين کسي است که در آذربايجان به فارسي دري آغاز سخنوري کرد و به اين ترتيب مقتداي شاعران آذربايجاني گرديد. از مشاهیر شاعران ايران در قرن پنجم هجری در دوره سلجوقی است. قطران به سال (۴۶۵ هجری قمری درگذشت. ] - شعر شهریار باز هم تسری بیشتری می یافت، در حالی که به لحاظ عرف و رسم "حقیقت تاریخی شعر" که امروزه قانون کپی­رایت یا قانون مولفین و مصنَفین در کشورمان می­تواند متضمن آن باشد، شهریار را موظف به رعایت اصول "استقبال" از شعر قطران می کرد. چندان که در همین رشت خودمان نیما آمده بود برای دیدن استاد غواص زنجانی الاصل ساکن رشت که غزلیات سبک هندی تاثیر گذاری از او ؟!خوانده و شنیده بود. غواص شعر قدمایی و وزن و عروض را خوب می دانست یک یا چند در میان هم گویا از شعر های حزین لاهیجی که گویا نسخه ای خطی از آن را به دست آورده بود به نام خود با تغییر "تخلص" شعری چاپ می کرد. تا این که گویا دکتر شفیعی کدکنی نسخه ای از دیوان حزین را   در کتابخانه رضوی کشف می کند و متوجه این سرقات می شود. نیما و غواص  در عکاسخانه رشت عکسی هم  برای آیندگان به صورت دست جمعی همراه رحمت موسوی، بهمن صالحی و جعفر کسمایی به یادگار می گذارند در آن عکس که در نخستین شماره کادح ویژه هنر و ادبیات هم چاپش کرده بودم هر دو استاد(یعنی غواص و نیما ) روی صندلی چنان پا روی پا انداخته اند که عظمت  و بزرگی شعرهای حزین مالخود شده  توسط غواص را به راحتی می توان از پزسیون غواص دریافت.(اینجاعکس تاریخی نیما و غواص) عنایت سمیعی شرح مختصری از این ماجرا را در سال جاری(۱۳۸۷) طی مصاحبه با اعتماد ملی گفته (اینجامتن مصاحبه عنایت سمیعی با اعتماد ملی را بخوانید)و من از دهان زنده یادصالح پور، جعفر کسمایی و البته بهمن صالحی شرح ماجرا را شنیدم هرچند رحمت موسوی به خاطر این که شعرهای غواص را مطرح کرده بود زیر بار این سرقت استاد غواص نرفت و گویا همان زمان نیز جنگ قلمی با دکتر شفیعی کدکنی داشته اما غواص پس از افشای ماجرا مدام می گفت حزین به خواب من می آید و این شعر ها به من الهام می شود(!؟) یا خود من در آدینه در پاسخ شباهت های شعر شاعران نو گرا از هم توسط یکی از خوانندگان با کولاژ چند شعر از همان آدینه و درست کردن یک غزل کامل از سعدی و حافظ در یک وزن و قافیه و مضمون تلاش نمودم تا مرز نزدیکی، توارد و سرقت را از هم مشخص کنم. هرچند حافظ بسیاری از مفاهیم شعری دوره خود را از وقایع تاریخی و قرآنی برداشته و دیگر شاعران  هم عصر وی نیز از همان ها متاثر شدند  اما شعر شاعر متقدم، در یک وزن و قافیه و مضمون باید توسط شاعر دیگر با مجوز "استقبال"، "تضمین"و یا.... مورد بهره برداری قرار گیرد.  هم از این رو باید بیافزایم تاریخ تقدم و تاخر برخی پیشنهاد های شعری من و ما نیز در این حیطه ها قابلیت مطرح شدن دارد،من زمانی مترصد رساندن روایت خود از تاریخ شفاهی شعر معاصر شدم که متوجه قلب واقعیت، به ویژه در عرصه دنیای مجازی شدم، آن ها با تغذیه از پدیدآورندگان حقیقی تازگی­های شعر، شارلاتانیسم را در حوزه ادبیات تسری دادند و از بستر بکر  افکار علاقه­مندان – غالبا نوآمده- سوء استفاده کردند،الان هم که قافیه را باخته می بینند،تلاش می کنند نظر نو آمده های هشتادی را به خود معطوف دارند، چرا که، چه آن زمان، چه اکنون، تقریبا امکان شنیدن همه روایت­های ممکن از نو­آمدگان سلب شده است. در این وضعیت تصمیم به تصریح و شفاف­سازی در این مهم گرفتم، تنها سودای من هم این است که از روایت­های مختلف، حقیقت را که دوست­تر داشته­ام، با وسعت هر چه تمام­تر منعکس سازم و از سویی واگویی روایت نو امکان عنوان داشتن یک رای و نظر با مستندات یا بنا بر تشخیص حواس برای خواننده و مخاطب میسور گرداند، البته پر واضح است که این یک صداست، صدایی که می­تواند در کنار سایر صداهای"گفته شده" و "گفته می شود" مخاطب را به حقیقت - نه لزوماً برساند که - نزدیک گرداند، هر چند رسیدن هر خواننده یا مخاطبی به­حقیقت می تواند ترکیبی از آرای گونه گون ("گفته­شده" و "گفته می شود"ها) باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شادلو:
سلام. برایم جالب بود خواندن این گزارش گفت و گو چرا که پیش از این فکر می کردم شاعران دهه ی هفتاد همین چند تا هستند که مدام می شنویم.
نکته ی مهم اینه که شما سعی کردید اسم همه ی اونایی که تاثیر داشتن رو بیارید که البته من چند تایی بیشتر رو نمی شناسم. و الان با خوندن این مطلب سعی می کنم دنبال اسامی که مطرح کردید بروم و شعرهاشونو بخونم. به هر حال ممنون از روشنگری تون. نگران دله دزد ها هم نباشید ماهیت شون واسه ی همه رو می شه. یا شده!


خواجات:

آقای پنجه ای عزیز ! من هم معتقدم هیچ جریانی در هنر - شعر خلق الساعه نیست گیرم که مویرگ های آن در جریان ها ی پیش از خود و معادلات اجتماعی پیرامونش چندان مریی نباشد اما در عین حال ایمان دارم که یک جریان سرانجام در برهه و شخصیت هایی خاص به تبلور می رسد بی آن که بتوان نقش تلاش های دیگران را نادیده گرفت . بی آن که در مثل مناقشه ای باشد مگر می توان گفت نیما از خود آغاز می شود ؟ اما چرا دیگران را در کنار او نمی نشانیم در نقطه ی آغاز شعر نو ؟ از طرفی این انتخاب هرگز به شخصیت های کارای منتهی به نیما وهنی روا نمی دارد .من هم اذعان می کنم که عده ای خواستند با کلاه دهه ی هفتاد مکلا شوند و روزی که تاریخ حقیقی شعر در دهه ی هفتاد نوشته شود ( که من در کار آنم ) و شما هم به نوعی بدان دست زده اید دکان خیلی ها تخته خواهد شد و دکه ی بعضی ها رونق خواهد گرفت . شعر دهه ی هفتاد ظاهرن برای بعضی شده امام زاده ای که بر درش بست نشسته اند و بیرون هم نمی آیند و عجبا که بعضی با فحاشی و شامورتی بازی خیال تولیت اش را در سر می پزند. قطار هشتاد به ایستگاه آخر رسیده و عدم فهم این سال سپاری نقطه ی مرگ خیلی هاست . من هر روزه در همین فضای مجازی به مطالبی بر می خورم درباره ی شعر هفتاد که یا منم منم است یا مستعار نویسی کسی برای خودش در وصف شوالیه ای که شعر امروز را نجات داده است ! بخش دیگر هم مربوط می شود به نام هایی که سعی می کنند با حرف های گنده گنده شوند ! و من در وهله ی اول به این فکر می کنم که انسان گاهی چه قدر حقیر می شود .
پنجه ای عزیز ! شعر دهه ی هفتاد در نام هایی متبلور شد و این اعتقاد من است اما نفس تبلور مولفه هایی از یک جریان در کار یک شاعر لزومن او را ماندگار نمی کند چون این شگردها - که با چند کتاب تئوریک حاصل می شود - شق القمری نیست که کسی بخواهد بدان بنازد . اصل ماجرا انسانی دانستن و انسانی خواستن این ابزار است برای این که جهان را بهتر ببینیم و بهتر به دیگران بشناسانیم آن قدر که تجربه کرده ایم . اصل ماجرا بلدبازی در به کارگیری این ابزار است و این که با فرهنگ ایرانی اش ترکیب کنیم و اصل ماجرا شعر خواستن از شعر است و نه سهم خواستن .
من کار شما را تایید می کنم گر چه در جاهایی بر آن نقد دارم . موفق باشید.

مدیر وب لاگ
۱

با سپاس از بهزاد خواجات عزیز،   شاعری   که بالابال هم در آسمان شعر ۶۰-۷۰و۸۰ بسیار پریده ایم. از آدینه تاهر کجا و حتی بسیاری از نشریات آمریکا  ،  فرانسه ُ، آلمان، دانمارک ، سوئد و چند کشور دیگر که بسی را از خاطر برده ام اما رونوشت آن نشریات مسلما هم نزد من هست و هم بهزاد، و البته شاعرانی که در فهرست هم نامشان آمده از آن مثتثنی نیستند، حالا اگر این چیزها را می نویسم  نه فخر فروشی ست که دنیا نام بسیار بزرگان از یاد می برد چه رسد به ما -و البته آن چه می ماند شعر است که آن هم سروده نشده هایش شعر ترند - بلکه این تذکار  را بارها فقط به قصد هشدار به نوآمدگان نوشته و  می نویسم، تا که مرعوب این دروغ های ناچیز و خرد و گوبلزی گذر از ...زیر گذر نیما و حافظ و ...بیدل و ...!!!و سایت جهانی و دروغ های  چند زبانه گی ترجمه ی آثار در چند کشور نشوند. حکایت موش تو سوراخ نمی رفت جارو به دمش می بست است لابد. چرا که این تجربیات در کارنامه  حقیقی بسیاری از ما بوده و هست و آن قدر برای لذت از ذات شعر کم اهمیت  که اگر چه ما خود در ابتدای کار از چنین وضعیتی برخوردار بودیم و فخر هم به دروغ نفروختیم و هم عوام فریبی هم  هر چند به سودای نام نکردیم اما گویی در خلا این درویشی عده ای را باور شده که همه ی دهه های شعرند. اما در واقع اکنون آن همه فعالیت خلاقانه - و نه البته به بیم آن که کافی نیست و باید سیاست دله دزدی و  به هر قیمتی مطرح شدن هم چاشنی اش کرد- برای ما دیگر فقط بدل به  خاطره شده و بس! ما به شعرهای ناسروده فکر می کنیم، به این که از شعر به شعر رسید و نه از سر گشاد شیپور،  و اما اگر خود من به دنیای مجازی با اصرار نوآمدگان و به ویژه نزدیکانم  سر می زنم . بیش تر به خاطر مقابله با چنین شانتاژ هایی ست، چرا که مدام می بینم و می شنوم  چند بیمار روانی که جهان شعر را با شفاخانه اشتباه گرفته اند در هر دهه به قصد فریب نوآمدگان با رندی و ساختن کارنامه ی کاذب برای خود در پی نفوذ به اذهان ایشان هستند  و در همین فاصله یکی - دو روزه  هم  که نشریه و متن پرس و گو منتشر شده از پای ننشسته و با اسامی شناخته شده در  محیط وب در قسمت اظهار نظر  به نفع خود شانتاژ کرده اند،  هر چند به واسطه ی عدم احراز هویت و استفاده از نام های جعلی و  چندش آور - که ویژه همین بیماران و  مبتلا به آنان است - نظرات شان در قسمت اظهار نظرها نیامده است.
و اما بهزاد عزیز بسیاری از همینان از شعر درویش خصالان جنوب و شمال و شرق و غرب تغذیه ی طفیلی کرده و نام و آثار این دست از شاعران لاپوشان شده من تمام تلاشم این پیام است که هر گونه گزارشی در باره ی شعر هر دهه بدون بررسی دقیق پدیدآورندگان اصلی دهه ها صرفا به جرم درویشی و تن ندادن به هیاهو نباید نوشته شود و اگر بنویسند جامع نیست ، این که تمام شعر دهه ها محدود به شعر پایتخت نشینان و یا کوچ کنندگان به پایتخت نیست و مرکز نشینی لزوما نشان فرهیخته گی نیست. هر چند خبرنگاران  برخی نشریات و  خبرگزاری های پایتخت  با هدایت هدفمند عده ای تنها در فهرست تماس های شان شماره افراد خاص و سفارش شده باشد بگذریم از "آدم های" یرخی انتشاراتی های خاص! امیدوارم همه ی روایت ها در گزارش به تاریخ بیاید . همین و خدا می داند که سر سودایی به جز این در این همه مصاحبه تاکنون نداشته ام. سودایم نزدیکی و بلکه رسیدن به حقیقت است. 
۲
در هر حال خیل نام های جوانه های سالم دهه ۷۰ که  در دهه ۸۰ دارند بدل به پیکره ی تنومند می شوند  در پرس و گو نیامده که  گلایه های به حق شان را به اظهار نظر در باره ی شعر ۸۰ موکول می کنم. هنوز هستم و هستند رهروان تاریخ و پژوهش... و می دانم مشق نانوشته ناغلط است و همین، پس فعلا بدرود تا درودی  دیگر  بر راست روانان شعر.

۳

برخی پیغام داده اند که معیار تاریخی چاپ کتاب است ، مفت شست آن ها که شنیده اند و  مال مردم (حق الناس)را زودتر چاپ کرده اند، گفتم حق الناس که بار حقوقی دارد و در قوانین حتی دیکتاتورها هم نمی توانند از آن بذل و بخشش کنند، مانند حمله به شما و زدن جیب تان که اگر قانون نمی تواند به هر دلیلی از حق شما بگذرد و فقط حق خود را بگیرد. مانند نفقه، مهریه، دیه و...(نتیجه ی اخلاقی شعرتان را برای هر کی نخوانید و همه ی پست های شعری را از وب لاگ ها و وب سایت ها بردارید!) و البته دوستان ما از خاطر می برند که شهادت سه تن عالم و بالغ و نیز چاپ در نشریات خود نوعی ثبت اثر است و صد البته با تکنولوژی الکترنیکی سرقات آثار ثبت شده  نیز قابل اثبات. بنابراین به تر است افراد قائم به ذات به کار شعر مبادرت ورزند و در این بازار  کساد سودای سود حرام  نیت نکنند. که رسوایی دیر و زود دارد اما سوخت و سوز نه! و بار کج به منزل نرسیده و اگر هم رسید، باعث رسوایی به کاروان زدگان شد.پس تنها چاپ زود تر کتاب شعر  نمی تواند معیار دست اولی و اصل بودن باشد در ثانی دغدغه ها و روند تاریخی آثار هر صاحب اثری پاسخ گوی اصالت یا تقلیدی ، در صد تاثیر، توارد یا خدای ناکرده سرقت اثر است.چه بسا شاعران صاحب نامی که خواننده ی محقق را در میزان صداقت شان در مالکیت اثر دچار شایبه کردند.

ادامه نوشته

سال گاو مبارک

دوستان و دوست داران هنر وادبیات!

 

هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز

 

ایام را از شما مبارک­باد

 

ایام می­آیند

 

تا از شما مبارک شوند

 

مبارک شمایید

 "شمس تبریزی"

شعر های کوتاه اسفند 87 علیرضا پنجه ای

پرس و گو

 

قماری بزرگ:

- زن!              

              

پرس و گو

 

 پناهِ  گریه:

- زن!                 

 

لغز(چی ستان)

 

به دی روز  نه اندیش

و به فردا!

                            ـــــــــــــ

                               ام روز

 

چامک

 

من از فاصله دیوار شدم   

                                             ۱۶  اسفند ۱۳۸۷ خورشیدی

 

کارگاه : نامه به همولایتی2( روان پریشی در  هنر و ادب)

 هنر هم زائیده ی  نبوغ است،  هم  می تواند بین نبوغ  و  بیمار گونه گی روانی ایجاد سوء تفاهم کند.غالبا آن ها که از هنر بر اساس منطق هنر بهره می برند ، چون منطق هنر با منطق دنیای  معمول  (معقول هم بخوانید)کاملا متفاوت است و معیارهایش متفاوت و مدام متغیر، بنابراین به همین بهانه غالبا دچار اشتباه فاحش می شوند؛ و البته این اشتباه بیش تر از سوی  نوآمدگان تکرار می شود، چرا که تجربه ی کم تری دارند و هنوز دوره ی آزمون و خطا شان سپری نشده است.  بنابراین هر نوآوری یی را خلاقانه می پندارند و از آن جمله روند جریان سیال ذهن،  و  بهره  از  امکانات زبان در شعر را با زبان پریشی روان پریشانه  اشتباه می گیرند و  از  انواع  بیماری های روانی که می تواند  در زیبایی شناسی پارادکس(تضاد) هنر به نفع هنر بهره  نمی برند؛  وگرنه  پیش از جلوه ی هنر، مرضش به چشم می آید و  مخاطب که لزوما مریض نیست، - و اگر هم باشد چنین متونی برایش آزاردهنده خواهد بود - یقینا  اثر گریز می شود . و اما .. ـ توصیه: هنرمند(شاعر، نویسنده و هر آفرینشگر ِ هم ازاین رویی، بهتر است از مرض و غرض به نفع هنر بهره برد. به عنوان نمونه روان پریشی یک بیماری خطرناک مغز و اعصاب  ست. یا آلزایمر ؛ نویسنده، یا شاعر یا هر هنر مندی به هنگام  مصاحبت و همنشینی با این بیماران باید ظرفیت های ذهنی افسار گسیخته و رها شده در این بیماران  را در جای جای آثارشان سامان دهند،  نه این که  بدون چیدمان مناسب در اثر،  مخاطب را با روان  پریشی و روان  نژندی  هنرمند مواجه سازد ؛ از دلایل  جدی پاتولوژیستی(آسیب شناسانه ی ) آفات هنری در دوره ی معاصر می توان بر این مهم پای فشرد. مخلص کلام: در چنین مواقع  باید از  مرض برای جلوه ی اثر مدد گرفت، نه اثر را مرضی کرد.  بحث بیش تر را به پرس و گو های در راه وا می گذارم.

پیام باباچاهی به حلقه ی شاعران ه شنبه ها همیشه

جلسه ی نقد و بررسی  اندیشه  و آثار شعری علی باباچاهی در آخرین ۵ شنبه ی  بهمن با حضور  اعضای حلقه، مهمانان و نوآمدگان با خوانش متن زیر و  زندگی نامه و چند شعر از دوره های مختلف شعری باباچاهی در محل خانه ی فرهنگ گیلان برگزار شد.

متن خطابه توسط علیرضا پنجه ای مسوول حلقه و کارگاه شعر ۵ شنبه ها همیشه همراه زندگی نامه ی شاعر خوانش شد، سپس پنجه ای با خواندن دو شعر از شاعر از الهام کیان پور برای خوانش شعرهایی دیگر دعوت کرد، عباس گلستانی ، جوان روح، رمضانی، عبداللهی، معصومه اکبری، کبرا پیر شالکوهی با اجرای کامران دهلوی نژاد  پیرامون چند و چون اندیشه و شعر های باباچاهی سخن راندند. پنجه ای نیز در ابتدای جلسه از نقش و اهمیت باباچاهی در عرصه ی روزنامه نگاری ادبی و شعر از نیمه دوم دهه ی ۶۰(دوره ی دبیری صفحات شعر آدینه) تا اکنون یاد کرد، نیز به ارتباط نزدیک شاعر ـ از دوره ی جوانی با ویژه ها ی  هنر و ادبیات بازار و کادح و گیلان زمین تا گیله وا ـ افزود: در واقع تریبون مرکزی  اندیشه و شعر های باباچاهی از دهه ۴۰ تا کنون گیلان  و  آغازگر این حمایت هم زنده یاد صالح پور بوده است. ما نیز با یک دیگر ارتباط متقابل داشتیم یعنی چه بسا شاعران نو آمده و تازه کاری که در حلقه ی ما  در گیلان بودند و توسط باباچاهی در آدینه مطرح شدند.بابا چاهی توجه خاصی به شعر گیلان داشته شاید به خاطر حمایتی که صالح پور در زمان جوانی اش از شعر او کرده بود. و یا حتی معرفی شاعران توسط حود من یا نشریاتی که چه به صورت مشترک با زنده یاد صالح پور منتشر کردیم ،چه نشریاتی که مستقیما سردبیرشان  بودم. در هر حال دست دست را می شوید. و اهمیت شعر گیلان در دهه ی ۶۰ و ۷۰ در ابتدا به خاطر  همین نشریات ادبی سراسری اش بوده که قابلیت مطرح کردن و شناساندن چهره های هم گیلانی و هم تهرانی و به ویژه جنوبی های خون گرم را داشته است. در قسمتی دیگر  اعضا نیز در آرای خود به اندیشه ی شعری (پسانیمایی)و چند و چون  نقش روایت، زبان،جریان سیال ذهن و برخورداری از آرایه ی همیشگی وزن در آثار باباچاهی پرداختند. مزدک پنجه ای نیز نقد مکتوب خود را آماده ی ارایه  کرده بود، که آن را به دلیل ضیق وقت به فرصت مغتنم  رسانه ای  موکول کرد. 

درود بر شاعران و سالکان راه شعر

و سلام بر صاحب­نظرانِ دیگر عرصه­های هنر و علاقه مندان شعر و ادبیات امروز

1-    حدود چهل سال پیش که بیست و چهار _ پنج ساله بودم،  و ما هم مثلا در دیار خود سری و سامانی داشتیم ،یکی از اولین های عرصه ی شعر در مجله ی "خوشه" درباره ی تلاش عاشقانه ی ما نوشت: بوشهر،ستاد کوشندگان شعر امروز ایران­! حالیا یکی از آخرین های همین عرصه که من هستم می­نویسد:شمال ،ویژه ی هنر وادبیات امروز ایران! از محمد­تقی صالح­پور که در "بازار"رشت با او راه افتادم تا علی­رضا پنجه ای که همواره او را در کنار  ِ کنار خودم احساس می کنم. حدیث الفت دیرینه ی من و زنده یاد صالح­پور _ گرچه غالبا از راه دور _ سر درازی دارد که در جاهایی مکتوب کرده­ام آن را. البته نه در قدر و شان بلند ایشان که بعد از محمد رضا نعمتی در جنوب، دلبر جانان من محسوب می شد / می شود در شمال.بنابراین :

 

 حدیث آرزو مندی که دراین نامه  ثبت افتاد         همانا بی غلط باشد که حافظ داد تلقینم

2-    غا فلگیر نشدم البته وقتی شنیدم که دوستان شمالی:تاج­بخشی کرده اند / می کنند: برگزاری جلسه ای در خصوص کارهای من: به گلگشت جوانان یاد ما را زنده دارید ای عزیزان (محمد زُهری) نقدی که نقبی بزند به سمت وسوی ما و آرزوی من این­که در این میان تحلیل بر تجلیل برتری داشته باشد.پنهان نکنم اگر از منظر من تحلیل، در نهایت چیزی جز تجلیل نیست:شعر من در شمال تحلیل می شود پس من هستم! هم در جنوب و هم لابد در جاهای دیگر . و پایدار بمانید شما یاران "مزدک" ی من !

3-   سری هم به صحرای شعر بزنم ! واقعیت امر این است که من این اواخر بیشتر معتقد به تکثر آواها و هم­زیستی انواع (ژانرها­)شعری هستم. یعنی هر شاعری­، شعرش را بنویسد و هواداران ِ حتا سه نفری خودش را داشته باشد . این نکته اما مانع نمی شود که به ارتقاء ادراک شعری اطرا فیانمان بی توجه بمانیم ما ! از این رو باید اعتراف کنم که یکی از مشغله های ذهنی من فکر کردن به قابلیت های لغت است­.

به بیان دیگر "رؤیا­نویسی" بعضی شاعران یا بعضی شاعران "­رؤیا­نویس" که ذخایر لغات را در یک متن، دست­کم می گیرند، مرا شاد و از هر دو جهان، آزاد نمی­کند. من بنده­ی آن دمم که شاعران ِ رؤیا­نویس، معنا نگار، گزارش محور و... به   " آنیّت" و ذخایر "اندرونی" لغت، پیوند یابند و به "احتراق"ِ زیبای لغات در آغوش هم فرورفته فکر کنند. از این رو خود را ملزم می دانم به شاعران رؤیا­نویس مخصوصاً که تاکید بر حفظ  ِ مقطع شیر خوارگی خود دارند بگویم : این گونه نوشتن، شکل عالی این گونه نوشتن نیست!

نیچه ، بچه نبود که می­گفت: تو فقط مرا سمباده ای دِه تا تخته سنگی بتراشم، معنی بخشیدن به چهار بیت بی معنی کار ساده ای نیست­­!

منتقدی جوان در جایی اندر ستایش شاعری _ که من هم منکر روحیه و فطرت شاعرانه­ی او نیستم _  نوشته بود : ..... چون دستو رزبان و عروض فارسی را چندان بلد نیست توانسته شاعران نسل جوان را به سمتی هدایت کند که ادبیات، مانع خلاقیت آنان نشود. (نقل به مضمون)

توقف در شیرخوارگاه، این است رمز رستگاری و رسیدن به قله­ها؟ کدام قله­؟

برای قله و اوج قله باید تعریف دیگری دست و پا کرد­!

آیا منظور رولان بارت از "درجهء صفر نوشتار" را باید از همین منظر تبیین کرد؟ همان نگارش سفیدی که بارت ، "بیگانه" ی کامو  را مصداق آن می داند؟

از حرف های کمی گُنده، فاصله می گیرم تا بدانید که فقط صاحب­دل و صاحب­نظرم !     

     ارادتمند همه ی شما    

  علی باباچاهی

                 زمستان ۱۳۸۷