هنگامِ هنگامه‌   چامه‌ای از علی‌رضا پنجه‌یی

">http://آپلود عکس

هنگام هنگامه
ندیدیم ما دست‌های خدا را
شیطان ولی معرکه‌گردان محشری بود
انسان‌ سترد از لوح آسمان و
شباشب خدعه آغازید
از خطابه‌ها چیزی نماند ما را
هر چه بود
گوش هوش به گرو ستاند و
رفتیم سوی دوزخ خود
از‌ایرا...
رستاخیز عمر
ما را
هیچ جز این نه‌بود

۲۲ اردی‌بهشت ۱۴۰۲

علی‌رضا پنجه‌یی

آپلود عکس" />

از این‌همه میو میو ماوُوُوُ چامه‌ای نو از علی‌رضا پنجه‌یی

از این‌همه میو میو ماوُوُوُ

از مساحتِ غم این گربه‌‌ی بی چنگ
مشت می‌کوبیم بر طبل درد
دردادرد
هی غم از پیِ غم
بار‌ این دلک سوخته
می‌بریم
از این خیابان‌دل به آن خیابان ذهن
بی‌غم نه‌ایم
حتا دمی که راحت
بل بگذارند که بمیریم
شاید از این روزگار نامراد
که گذشت
از چلچلی و
هنوزا خودِ غم‌ایم

۱۷ پروردین ۱۴۰۲

علی‌رضا پنجه‌یی

">http://آپلود عکس

بهار ۱۴۰۱ چامه‌ای از علی‌رضا پنجه‌یی

بهار ۱۴۰۱
بهار آمده و من
مراقب خط‌های میزان‌الحراره‌ام
نگران وزن و لرزهای‌ام استم
سنبل‌ها عطر کدورت و افسردگی از خانه زدوده‌اند و
من فکر زخم‌های‌ام استم
همیشه‌بهارها
مانند پروانه
با باد خنک نوروزی
پر پر بازی می‌کنند
و من به پرهای کلاغی این خرچنگ ناخوانده فکر می‌کنم
بهار گیلان اما
با این همه دردادرد
هنوز بهار گیلان است
و مرا با خود می‌برد
تا دوردست‌های دبستان رشیدی‌
تا کوچه چهرزادِ همیشه پر از زندگی
گر چه با دست‌های تنگ
تا بغل گرفتن عروس خانه
و به‌قول مامان
با کون در باز کردن و با جفتک بستن‌هاش
بهار آمده و من جرات ندارم نلرزم
بیرون بهمن با سردی ناخوانده‌اش
دست روى دست گذاشته

تا بهار از سرما به‌خود بلرزد
این‌جا گیلان ماست
چه بلرزم
چه بِتَبَم
این‌جا خاطره‌های شاد

فقط ثبت دفترخاطره‌‌ها می‌شوند


دارم می‌روم پیِ دردم
پیِ خودم

بهار هم‌چنان بوی نوروز ِدر من است
بوی اسکناس‌های نو
آجیل آن‌قدر خوردن و دل پیچه‌ گرفتن‌هاش
بوی بچه‌های آبجی زری

صدای شلوغی خانه

از چهارشنبه‌سوری تا سیزده‌نوروز
بوی غذای مامان
داستان‌های زندگی‌ش

در آوج و ماسال

چالوس و آمل و خلخال

تبریز و ساوه

با این‌همه این زنده‌گی
این بهار و نوروز
در من و ما
تا هست شادی
با این‌همه تلخی
هست همیشه بهار
همیشه سنبل و پامچال
سالاسال
دریغ از پارسال

۴ پروردین ۱۴۰۱

علی‌رضا پنجه‌یی، اسپند۱۴۰۱، رشتآپلود عکس" />

من تندیس چامه‌ای چاپ نشده از علی‌رضا پنجه‌یی

منِ تندیس

تو‌ آن بنفش اندازه‌ی خواب‌هامی

تو آن بنفش

استعاره‌ی امرداد آفتاب در تنی

که جانی‌ش نمانده

دارد آب می‌شود

کم کم

نه چون آدم برفی

که هم‌چون پولاد

زیر سُمِ کوره‌ی خورشید

۲۴ آذر ۱۴۰۱

علی‌رضا پنجه‌یی

علی‌رضا پنجه‌یی ، رشت، اسپند۱۴۰۱ خورشیدیآپلود عکس" />

شب‌به‌خیر، از علی‌رضا پنجه‌یی

در لینک‌های زیر تصویر شعر هست:

https://t.me/davat1394/12893

https://www.instagram.com/p/CgQv5cbq_DC/?igshid=YmMyMTA2M2Y=