گفت­و­گو با علی­رضا پنجه­ای دربارۀ رابطۀ میان شعر و هنرهای تجسّمی

شعر مصوّر


  

علی حسن­ زاده
روزنامه آرمان-۱۷ خرداد۹۱-ص ۹
اشاره: علی­رضا پنجه­ اي از شاعران، نظریّه­ پردازان و روزنامه­ نگاران نوگراي ایران است. او که ظهر آدينۀ 27 مرداد1340 از  پدر و مادري اهل رشت، در ساوه متولّد شد، تا پايان دورۀ متوسّطه را در رشت خوانده، سپس براي ادامۀ تحصيلِ دانشگاهي، راهيِ آلمان ـ شهر فرانكفورت ـ می­ شود. پس از مدّتي به علّت غم غربت، تحصيل نيمه­ كاره می­ ماند و ناگزير به وطن مألوف باز می­ گردد. وی از جمله مؤسّسان «خانۀ فرهنگ گيلان» و حلقۀ شاعران پنجشنبه­ ها هميشه است و هم­زمان سردبير ويژۀ  فرهنگ، هنر و ادبيّات «گيله­ وا» كه با حمایت اين خانه منتشر مي­ شد. در کارنامۀ ادبیِ پنجه­ ای، مجموعۀ شعرهایی هم­چون: سوگ پائیزی (1357)، همنفس سروهای جوان (1366)، آن سوی مرز باد (1370)، برشی از ستاره­ ی هذیانی (1370)، گزینه شعر گیلان (1374)، عشق اول (1383)، پیامبر کوچک (1378)، شب هیچ وقت نمی­ خوابد (1387) و نیز سابقۀ سردبیری در نشریات: «گیلان زمین»، «معین»، «گیله­ وای ادبی» و عضویت در شورای سردبیری هنر و ادبیّات «کادح» و دبیری ادبیّات «گیلان امروز»، «هاتف» و... دیده می­ شود.
 
● جناب آقای پنجه­ ای، رابطۀ میان شعر و هنرهای تجسّمی را چگونه می­ بینید؟
 
ـ شاعران در اتوپیای (ناکجا آباد یا مدینۀ فاضله)ء افلاطون راه نبردند چرا که او برای شاعر مقام الهام _ جنون _ قائل بود. هم از این روست که به محض خواندن یک داستان تأثیرگذار و یا در شأن یک معماریِ شگفت­ انگیز و یا یک نقّاشی ـ مانند: مونالیزا ـ بی­ درنگ گفته می ­شود، این یک شعر است؛ چه را که نیرویی ماوراء الطبیعه مانند الهام  گویی شالوده ی چنین آثاری را سرشته است؛ آیا ملاحظات نهان در لبخند ژکوندِ نقّاشیِ مونالیزا و نهان جاهای زیبایی­شناسانه­ اش، نمی­ تواند با یک غزلِ حافظ چالش ایجاد کند و هم­شأن شود. یا دیزاین و معماریِ یک عمارت، هنگام که مبانی جمال­شناسی، مصالح و رنگ و سایرِ عناصر، تصویرِ حجمیِ دلپسندی از آن ارایه می ­دهد؟ البتّه یک مطالعۀ هرچند گذرا، پیرامون خط ـ هیروگیلیف نزد رومیان، مایاها و این آخری، مصریان با قدمت 3000 سال پیش از میلاد مسیح ما را به نقوشی می ­رساند که حداقل 3000 سال خط مصریان بود ـ مطالعات در این خصوص نشان می­ دهد که خط­ های باستان چگونه در خط ـ نقاشی و شکل خطی اجسام که امروزه نمودش را در هنر گرافیک می بینیم - از رسانه ای  حقیقی،  چه گونه بدل به رسانۀ هنری شد که از درون­مایه­ا ی نمادین و سحرگون، حاوی ایجاز، کنایه، استعاره و... برخوردار گردیده و در میان هنرهای بصری به واسطۀ هم­نشینی­ اش با شعر- بنابر تعریف دائو: «کلماتِ بسیار تباهی معناست»-صیقلی هنری بیشتری یافته است. چه، گرافیک بر این مهم پای می­ فشرد که باید با کم­ترین خطوط بیشترین معنا را رصد کرد. بنابراین، بیشترینۀ همخوانی را بین هنرها و سایر علوم انسانی با شعر دارد. رابطۀ شعر با خط  از آن­جا مسبوق است  که زبان انسان نخستین، برای بیان اندیشه و حوائجش زبان تصویر بوده است. با یک نگاه به ادعیه و اذکار به جا مانده در نزد اقوام مختلف جهان، می­ بینیم که همچون شجره ­نگاری پیشینه­ ای کهن دارد، از سویی، منظر دنیای امروز با حضور شعر نو و مکاتیب متجددانه در فرانسه -  هرچند باوری قوی به این پاشنه می­ چرخد که فرانسویان، کانکریت و انواع شعر مصوّر خود را توسّط برخی سیاحان و مستشرقان از شرق برگرفته­ اند، مانند هرآن­چه در شجره ­نگاری­ های مؤلّف کتاب المعجم شمس قیس ثبت شده- و نیز ظهور سخت افزارهای دیجیتالی و پی­آمد آن، نرم­ا فزارهای دنیای رایانه؛ زندگی ما را در کنار خوانش، به سوی دیدار و تصویر برده است. امروزه، بسیاری از ابزار زندگی گذشته همچون آلبوم، خاطرات، دست­نوشته ­ها، کتابخانه­ ها و محفوظات علمی، آموزشی و روزمرّه با کلیک بر چند آیکون و ضبط و ربط  آن در یک حافظه و مموری چند گرمی ، قابل انتقال به هر ناکجا آباد است. دیدارها و نامه­ نویسی­ ها از دنیای واقعی، جای خود را رفته رفته به دنیای مجازی می­ دهند. این مهم، بیانگر حقیقتی ناگزیر است. بازگشت به زندگی گذشته، مضمونی نوستالژیک گرفته است. آرزوی این که پستچی مانند گذشته، هفته­ ای یا ماهی یک بار، نامه درِ خانه بیاورد در حالی که در لحظه­ ای، می­ توانید، نوشته­ های خود را توسّط خط اینترنت با رایانه و لپ­تاپ به هر کجای دنیا بفرستید، برآمده از یک حس نوستالژیک است. دنیا دارد کنسروی می­ شود و اگر از سر شگفتی، آشنایی را در سفر به چین و ماچین و حتّی آلاسکا دیدی و گفتی واقعاً که طرفه گفته شده که: «کوه به کوه نمی­ رسد، آدم به آدم می­ رسد» امروزه با شبکه­ های اجتماعی، دیدن بسیاری از دوستان و خویشان از چشم دور مانده به طرفه­ العینی ممکن است و البتّه احوال­پرسی و تبادل عکس ، فیلم ، کتاب، نوشته و... بنابراین، اگر بخواهیم هم­چنان پای­ بند این باشیم که شعر را در کلام و آن هم مقفّی و با کم و زیاد در مصاریع و یا در شکل آزاد و یا منثورش در سطر بجوییم، باید بپذیریم که از مفاهیم پیرامون جهان­مان، غفلتی نابخشودنی داشته­ ایم. انسان، روانی نوستالژیک دارد، می­ گوییم انسان و این به آن معنا نیست که سایر موجودات از چنین ویژگی یی برخوردار نباشند.

● چه گونه باید با عادت ها بستیزیم و شعر دیداری و نگاره را همه گیر کنیم؟
 
- نیازی نیست ستیز کنیم. ما باید رسالت دوران مان را به انجام برسانیم بنابراین، اگر بخواهیم از شعر در چنین دنیایی به صورت چند رسانه ای Multimediaبهره بریم یا دیجیتالی، «کانکریت» و یا «شعر توگراف» و یا «وسط چین» و یا حتّی به «شکل مربع»، نباید دچار شگفتی شویم، چرا که  همان گونه که گفته آمد مفهوم دوران به ما گوش­ زد می­ کند که جهان بر یک پاشنه نمی­ چرخد و «امکان همیشه هست»، بنابر همین امکان باید «چشم­ ها را شست و جور دیگر دید». «شعرِ دیگر» همیشه دغدغۀ شعر تثبیت شده به عنوان چشم انداز، در محدودۀ زمانی و مکانی بوده است. "شعر ِدیگر" ِ امروز، شعر دوران و زمانۀ ماست، بی آن­که بخواهیم احساس نوستالژیک مخاطبان شعر را بی­ اهمیّت بپنداریم، باید راه لذّت بردن از مظاهر دوران را به آن­ها بیاموزانیم؛ ناگفته پیداست که عادت­ زدایی همیشه کار سختی بوده، نباید با عادت­ ها از سر ستیز وارد شد، باید آن­ها را پاس داشت و مخاطبان تنبل و کاهل شعر را با نشان دادن شعرهای موفق دیداری با این­ گونه شعرها آشنا کرد؛ راه چندان هم صعب نیست؛ مقصد نیز نه چندان بعید، دنیای تکنولوژیک فراگیر شده است، بسی آرزوهای دیروز، امروزه به واسطۀ فراوانی، دست و پاگیر شده است. از تلفن همراه بگیر تا... وقتی در ارسال پیامک به هم در فارسی نوشت می­ نویسیم «مر30» و یا از انیمیشن­ های آماده برای بیان حرف­ ها در چت و گفت ­و­گوی مجازی استفاده می­ شود، نمی­ توان به انکار  نقش تجسّم و دیجیتال در زندگی روزمرّه نشست؛ باید باور کنیم که شکل چه به صورت ثابت، چه متحرّک، چه واقعی، چه کارتونی­اش وارد زندگی ما شده و شعر اگر بخواهد شعر زمان خود باشد، باید از پدیده­ هایی چنین بهره برد.
 
● بنابر این اعتقاد پس  هنرها در هم ورود کرده­ اند؟
 
- بله! منتها باید سره از ناسره مشخص شود ، ما باید در کار خودمان - شعر - از تمام عناصر دوران و اکنون به طور عقلانی و با رعایت آن که نباید مانند آب افزوده ها  رنگ و اصالت شعر را زیر سوال برند، بهره بریم ؛ همه چیز باید در شعر حل شود بی آن که رنگ و مزه و خاصیت آن را مخدوش کنند؛ ورود مظاهر هنرهای تجسّمی از لحاظ کمّی و کیفی به شعر، روز به روز بیش­تر می­ شود. مهم احساس ما از یک شعر است، لذّت زیباشناسانه از آن، نه چه گونه گی آن، قالب و... این­ که شعر در استفاده از این پدیده­ ها و مظاهر "شعر" بماند، هر چند افراط و تفریط دو روی یک سکّه باشند، امّا مهم این است که چالش میان افراط و تفریط، همیشه به نفع شعر تمام می­ شود و لازمه ی رشد دیدگاه نقد ادبی و شعر است.
 
 ● دربارۀ سیر تطوّر رابطۀ میان شعر و هنرهای تجسّمی توضیحی بفرمایید.
 
ـ فکر می­ کنم به قسمت­ هایی از سوال­تان در پاسخ بالا رسیده باشید. . شعر دیداری معاصر  ما غالبا تحت الشعاع شعر غرب بوده؛  ایماژیسم که پدید می آید  اصرار  می کند که" آفرینش تصویر جزء  تزئینی شعر نیست بل که شالوده ء آن است"؛  پس از ایماژیسم  کوبیسم پدید می آید  و  به ادبیات راه می یابد. در هر حال باید دادائیسم و سوررآلیسم را نیز در تاثیر بر جریانات شعر حجم و  موج نو  بی تاثیر ندانست و  اذعان داشت که  نقش مهمی در توسعه ی شعر دیداری ایفا کرده است.
 
 در هر حال، انسان از همان ابتدای زندگی، بیشترینۀ رفتار و زندگی­ اش، بدون الگو و صرفاً از سر غریزه بوده امّا رفته رفته، غریزه راه تجربه اندوزی را به او یاد می­ دهد و صنعت­ مند می­ شود. به عبارت دیگر، تجربه، آن­قدر صیقلی و دچار سعی و خطا می­ شود که دارای صنع می­ شود. در هر حال، انسان با عناصری که امروز بیشتر در هنر «نمایش» کاربرد دارد، یعنی اصوات و  میمیک، انتقال حس و مفهوم می­ کند و رفته رفته، نقّاشی هم با داستان سرایی انسان حجر بر دیوارۀ غارها شکل می­ گیرد؛ نیاز سبب غنی شدن از یک سو و غریزه و سیر تکامل صنعت می­ شود؛  این ماجرا ها در دوره­ های مختلف تاریخ، رفته رفته، سبب پدیدآیی زبان و قواعد آن می شود. انسان اوّلیّه بر اثر جنگ­ها و قحط­ سالی­ ها در اشکال قوم و خویش و خانواده پراکنده می­ شود و هر یک نیز در اقالیم مختلف، نیازمند رفع حوائج خود می­ گردند؛ بدین­ ترتیب، پراکندگی زبان و تنوّع آن نیز چنین شکل می­ گیرد. وقتی زبان و خط پدید می­ آید، باورداشت­ ها و فرهنگ قبایل بشری نیز پی­آمد آن پدید آمده و آهسته آهسته سیر تکوینی می­یابد. بسامدها نزد اغنیا و عوام متفاوت می­ شود و هم از این­ رو زبان نیز نزد عوام با اغنیا دستخوش تغییرات و نکات ممیزه می گردد؛ وقتی کارکرد روزمرّه و واقعی و رآل، عناصری مانند: اصوات و میمیک، جای خود را به نقش بر دیواره­ ها می دهد، «نقش» ماهیّتی هنری و غیر ابزاریِ روزمرّه می­ یابد و شکل نمایشی آن به نقّاشی تغییر ماهیّت می­ دهد. آلام و درونیّات بشر نیازمند بیان احساسات و مفاهیم از راه زبان و خط می­ شود. امپراطوری زبان و خط، نزد اقوام و ملیّت­ های بشری ادبیّات داستانی و شعری را پی­ آمد خود به بار می­ آورد. ماشین زمان، انسان و همۀ دستاوردهایش را پرتاب می­ کند به صد سالۀ اخیر که نقش از دیواره­ ها و انحصار نقاشی و گرافیک و شجره­ نامه­ ها و ادعیه و اذکار پایش باز شود به شعر امروز چرا که وقتش رسیده، زمانه، بین شعر و گرافیک، نقاط مشترکی یافته که ابزار زمان رایانه، اینترنت و مبتلا به آن؛ انواع شبکه­ ها به طور مجازی و نه حضوری، صرف آدم­ ها، علایق، اندیشه­ هاشان را به هم نزدیک کرده است. کودکان ما  یاد  می­ گیرند  با یک سامانۀ رایانه و اینترنت، جنگ بازی کنند و فرماندۀ جنگی تمام ­عیار باشند و با یک دستۀ بازی در یک مسابقۀ فوتبال گل بزنند و جام جهانی تشکیل بدهند. دنیایی که سلول­ های بنیادین و مهندسی ژنتیکش دارد مشابه سازی می­ کند و اعضای بدن می­ سازد و جنگ­ ها و دیدارهای عاشقانه و همه و همه چیزش، بین مجاز و واقعیّت دنیایی ساخته­ اند که رفته رفته، پیچیدگی­ اش، مناسبات زندگی آدم­ های این زمانه را دچار تغییرات ماهوی کرده است. غفلت از این دوران و مفاهیم آن به هیچ وجه نمی­ تواند ما را باری به هر جهت کاهل و عقب مانده به خود وانهد. همه چیز دنیا نو و نوتر می­ شود و حرکت از شتابندگی گذشته و انفجاری شده است. ادبیّات و در اینجا شعر نیز از این روند، ماهیتاً نمی­تواند غفلت کند. شاعرانی هم که دغدغۀ شهرت دارند، از همان ابتدا راه را اشتباه آمده­ اند. شعر نبوغی­ ست که از همان ابتدا پذیرفته: «در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود / کین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد». بنابراین، الیوت به درستی گفته که شعرهایی که در ذهنش ماندند، در ابتدا چیزی ازشان درنیافته و در مراحل بعدی زوایایشان برایش مکشوف شد. این نکتۀ مهمی ­ست که برخی از دوستان که شعر را ساده و وسیلۀ شهرت زودرس می انگارند، باید مشق شب کنند.

● جناب آقای پنجه­ ای، نظر شما دربارۀ «شعر نگاره» چیست؟
 
   در  ابتدا بگویم شعر نگاره زیر مجموعه ء شعر دیداری است ، شعر دیداری  در غرب بیش تر معطوف به  گونه ء  نگاره ای concreet vers  یا Concrete poetry  بوده است، - یا کالی گرام های مشجر و مدور گیوم آپولی نر؛  معروف است  شعر "زیر پل میرابو" او  ملهم از  غزل حافظ با  این مطلع  بوده است:" بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین " – شعرهایی که  با کلمات ، ادبیتی تجسمی شکل  می دهند؛ کانکریت و کالی گرام  صرفا  گونه ای از شعر  دیداری  در زبان فارسی اند  که ریشه هاشان به  شجره نویسی ها و ادعیه و اذکار و محفوظات تاریخی می رسد ،  و  نه تمام آن؛ در شعر دیداری، اندیشه و هیجانات بشری نه با ابزار و فرهنگ رسانه ای صرفِ زبان،  بل که در آمیزش خط و شکل پدید می آید،  و  با مفاهمه ء نسبی و هنری ؛ شاملو در   باره ء شعر می گوید "شعر اتفاقی ست که در زبان می افتد" چه را که او تجلی شعر را در زبان، که برآمده از نوشتار است ممکن می داند؛ همین تعریف تحدید(نه تهدید) کنندهء شعر است چه را که به سایر اشکال یحتمل بی تفاوت می ماند، یعنی به اشکال دیداری شعر بی اعتقاد می ماند؛ هم از این روست که هرگونه ارایه ی تعریف از شعر اگر چه نهان جاهایی از آن را آشکار می سازد اما چون امر  تعریف جامعیت و مطلقیتی در خود ندارد بنابراین پر پیداست که همیشه زوایایی  در هر تعریفی نهان می ماند.در واقع از همان لحظه ء تعریف، ما به تحدیدِ ِ جامعیت،  تن داده ایم..شاملو درتعریف خود  به تر بود می نوشت شعر اتفاقی ست که در اندیشه یا زبان اندیشه می افتد، که در این صورت، صورت های دیگر نیز لحاظ می شد، منظورم صورتِ دیداری شعر است؛ چه را که نمی توان بر امکانِ  استفاده ء  شاعران به جز  زبان،  از جنبه های بصری و دیداری در شعر غافل ماند و به این ترتیب شعر دیداری، نوشتاری-دیداری است؛ یعنی  دغدغهء دیداری نیز در کنار نوشتار به ذهن مشغولی شاعر افزوده می شود و  اوست که یا  از طریق بازی با کلمات، حروف و واژگان،  به گونه ای شعر می نگارد که ظاهر شعر به صورت طرحی دیداری در می آید(شعر کانکریت یا کالی گرام) که در صورت افراطی اش ظاهر گرافیکی شعر، بر مفهومش می چربد.یا به گونه هایی دیگر از شعر دیداری که شاعران دیروز و امروز موفق و نا موفق به تجربه ء آن نشسته اند.که در حوزه ی شعرهای دیداری من می توان به :شعرتو گراف(شعر داخل گراف) یعنی آمیزش کلمه و اشکال گرافیکی یا آدات استفهام و علائم و نشانه و نمادهای گرافیکی و کارتونی اشاره کرد، یا به شعر مربع که با شعر مربع آمده در المعجم تفاوت فاحش دارد، یا بهره از احیای نو ساخت چیستان یا شکل زبانی وسط چین که چنداچند خوانشی است، یا شعر دیجیتال که از اشکال پویا نمایه در شعر  توسط گوشی موبایل استفاده کرده ام و در سال 83 در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران با حضور علی شاه مولوی، یزدان سلحشور، مازیار نیستانی، پویا عزیزی، لیلی گله داران، بکتاش آبتین و...به صورت کارگاهی به معرفی اش  نشسته ام_ هرچند یک مهندس و کاربلد ِ برنامه نویسیِ رایانه تلاش داشته با ارایه ی توانایی اش در برنامه نویسی به صورت  Multimedia  امکان و ابزار  مهندسی آن ،  بل که   نوع شعر دیجیتالی را به نام خود سکه زند کما این که عدم تبحر چنین افرادی  درپدید آوری شعری ذات مند سبب شده برخی عبارات هذیانی و غیر شعری به صورت منشوری و فلش  قابلیت خوانش یابد، در واقع شکل منشوری و چند بعدی شعر کانکریت ایرانی فلاح با نام خواندیدنی می تواند از این برنامه نویسی و مهندسی نهایت بهره را ببرد ؛ با این فرق که اگر چه نوع و ژانر فلاح خطیِ مدور و مقعد ست و ژانر آن مهندس برنامه نویس  رایانه چند بعدی ست و به لحاظ خوانشی از صورت فلش بهره برده و ژانر برتری نسبت به فلاح به نظر می رسد اما وجه شعردانی و شاعرانگی فلاح نسبت به ژانر آن مهندس جوان و جویای نام چربش مضاعف و وصف ناپذیری دارد. در واقع مهندس پزشکی که باطری یا دریچه ای برای قلب می سازد نمی تواند لزوما خود جراح زبردست قلب باشد. این مثال مصداق آن مهندس جوان است.اگر نیما گفته شعر نو بر دکلماسیون استوار است( یعنی این که کجا نفس بگیری و هیجانات را با فن بیان بازگویی) در گونه های متنوع شعر دیداری که شعر نگاره ای هم جزئی از آن است ، ما نیازمند مکانیزم دیگری برای بیان آن هستیم.این که عادت افقی خوانی را بدل به فرصتی برای یاد گیری اشکال دیگر انتقال احساس و مفاهیم در شعر کنیم. توجه کنید به شکل دیداری این شعرمن که پیش تر نیز در نوشته ای از آن یاد کرده ام:" ظن /همان / یقین گم شده است؟" این کوتاه شعر بی آن که از اشکال  گرافیکی بهره برد بر لزوم دیدار تاکید دارد تا منظور شاعر رسانا شود. نوعی ایهام گوشی سبب هدایت مخاطب به دیدار می شود؛ توجه شود  این شعر نگاره ای نیست بل که گونه ای شعر دیداری ست. البته در شعر قدما نیز ضرورت شکل دیداری برخی مصاریع مسبوق بوده است.مانند این مصراع از حافط که با خواندنش لب مرتب باز و بسته می شود و تداعی عمل بوسیدن می کند. یا  در صنعت توشیح شعر قدمایی که  فصل الخطاب شعر سنتی و شعر دیداری اکنون ماست  در این صنعت قدمایی جمع بست حرف ها یک کلمه یا پیام را در شعر تبیین می سازد. و اصولا شکل دیداری با شعر نیمایی و بر هم خوردن تساوی مصاریع  و تاکید بر برخی کلمات و حروف به جز لذت و مفاهمه ی شنیداری برای درک و تاویل بخشی بیش تر ضرورت دیدار و مداقه را گوش زد می کند.شعر سپید و منثور نیز بر اصل دیداری در نه بودِ وزن پای می فشرد. هر یک از ایشان نیز بر شکلی از وجه دیداری شعر دلالت دارند. بنابراین برخی از گونه های شعر دیداری مانند شعر اخیر  را اگر چه می توان خواند اما برداشت صحیح از آن در گرو دیدار شعر است. و برای درک مفهوم و لذت از  آن ، بایدآن را دید  و با دید ساخت شعر، معنای آن را  پی جست. 

در واقع تصویر همان وجه  عینی و ابژه  شعر است که به وسیلهء  عناصر شعری ، کلمات  از آن مستفاد می شود. شاعران شعر دیداری شعر را به صورت  نوشتاری-دیداری تصویر می کنند،  یعنی با کلمات مخاطب را به دیدن فرامی خوانند.
 
شعر دیداری  نوعی هنجار گریزی و  سنت شکنی در شعر نو محسوب می شود بنابراین وجه بهره از گرافیک و  یا خوش نویسی و خط و نقاشی در چند دهه ی اخیر گسترای بسیاری به گونه های این نوع و ژانر شعری بخشیده است
 
   نیز در نوشته هایی که اخیرا به واسطه ی پایان نامه ی  خانم مونا نصیبی دانشجوی مقطع فوق لیسانس رشته ی ادبیات فارسی دانشگاه آزاد فسا  که بر شعرهای دیداری دکتر صفارزاده، کیومرث منشی زاده،هوشنگ ایرانی و آثار دیداری من ، خوانده ام  تاکید شده که"  شعر دیداری در دوره ی معاصر به ویژه در دهه های 1950و60 رواج یافته است، کما این که نشان   سرچشمه های آن کمابیش در دیگر شکل های شعر مصور در سده های پیشین دیده شده و به دیگر سخن، کانکریت صورت روزآمد شعر مصور است. در برخی پژوهش ها آمده قدیمی ترین نمونه های غربی این نوع شعر در ادبیات یونان در آثار سرایندگان شعر شبانی در سده چهار قبل از میلاد دیده شده ،مضافا  در آثار سرایندگان شعرهای شبانی در گلچین یونانی حدود 980 میلادی هم شعرهای مصور یافت شده است ؛ و نیز در نوشته ای خوانده ام در ادبیات انگلیسی سرایش شعرهای مصور از سده ی شانزده میلادی با کتاب هنر شعر انگلیسی 1589 میلادی اثر پاتنهام آغاز شده است.

 نیز در قسمتی دیگر از  همین پایان نامه  تاکید شده   از بین کسانی که به شعر کانکریت پرداخته اند، آپولینر  (1880-1918) از شهرت ویژه ای برخوردار است؛ بعضی او را بنیان گذار شعر دیداری معاصر می دانند هرچند رواج شعر دیداری در آثار آپولینر، برگرفته از «کالی گرام»  بود که در آن زمان در کشور فرانسه، ابتکاری جالب به شمار می رفت.(رضی،1383: 8) اما یک شناسنده ی ادبیات فارسی حق دارد میان این نوع شعر و مشجر ومطیر فارسی  همانندی ببیند وتصور کند که شاید آپولی نر که سالها درکتابخانه ی ملی پاریس بررسی و تامل می کرد از آثار فارسی نیز در این زمینه الهام پذیرفته باشد. (هنرمندی ،1350: 514) اما دکتر طاهره صفار زاده اوژن گومانژه بولیویایی سوییسی الاصل را بنیان گذار شعر دیداری معاصر می دانست.