روزنامه آرمان ص9  -17  مهر92:در قسمت دوم مصاحبه با  علی رضا پنجه ای: شعر باباچاهی پایبندی به برخی سن

روزنامه آرمان ص9 -17 مهر92:در قسمت دوم مصاحبه با علی رضا پنجه ای: شعر باباچاهی پایبندی به برخی سنت ها است
توضیح این که مصاحبه کننده طی پیامکی اعلام داشته : بخش هایی از مصاحبه بدون اطلاع اینجانب توسط نشریه حذف و برخی ویرایش شده است.کاستی های یحتمل دستوری و گسست ها در چند جا ی متن هم از این روست.
نام های :عفت کیمیایی، رقیه کاویانی،گیتی خوشدل، منیره پرورش، رزا جمالی بنفشه حجازی و.. از قسمت پاسخ به پرسش در باره زنان، حذف شده است و پاسخ در باره رضا براهنی و سیمین بهبهانی و غزل نویسان پست مدرن و...

علی رضا پنجه ای:

شعر باباچاهی پایبندی به برخی سنت‌های مشترک است
 

محمد مهدی پور/ بخش پایانی
 
http://armandaily.ir/Modules/Main/NewsCrop.aspx?News_Id=55755&V_News_Id=

در بخش نخست از گفت‌وگوی علیرضا پنجه‌ای که در صفحه پیشین ادبیات روزنامه آرمان به چاپ رسید، جریان‌های شعر در دهه‌های 40 تا 70 و برخی ویژگی‌های آن اشاره شد: « شعر ما در دهه ۴۰ در کنار چهره شدن بزرگان شعر، شعر حجم و موج نو و شعر دیگر را با خیل شاعران بزرگ و مدرنش به شعر ما افزود که برآیند چاپ آثار و آرایشان ذهن و زبان شعر امروز ما را پی انگیخت. شعر دهه ۶۰ هم شعر دوره گذار بود از شعری با آن همه تجربه‌های متنوع زیبایی‌شناسانی شعر رایج زمان، شعر مدرن و پیشرو و البته در مقابل شعر سیاسی و آرمانی. در دهه ۶۰ شعر ما مشغول سبک سنگین گذشته بود و برنامه ریزی برای شعر سال‌های دهه ۷۰». در بخش دوم اما بیشتر از شعر دهه هفتاد پرسیده‌ایم که خواهید خواند:

ما در نیمه اول دهه هفتاد با شعرهای شاعرانی همچون رضا چایچی (بی چتر بی چراغ)، کورش همه خانی (سکوت با نگاه شما فرو می‌ریزد)،ضیاءالدین خالقی و... روبه‌رو هستیم.آیا شعر این شاعران در حوزه شعر دهه هفتاد صورت‌بندی می‌شود؟

این‌ها به همان اندازه دیگرانی که نام بردید اثر چاپ کردند. حالا یکی کمتر و یکی بیشتر. اما چون وجه درویش خصالی‌شان بیشتر بود، کمتر مطرح شدند وگرنه عرض کردم؛ این قطار با کوپه‌های عدیده و مسلسل گونه در حرکت بوده است. بسا کسانی که در محافل استان‌ها مطرح شدند و کمتر رسانه‌های مرکز سراغ شان رفته اند. ببینید با آدمی مانند ضیایی که چند کتاب متفاوت شعر اشیا چاپ کرده کلی مصاحبه و نقد می‌شود اما در کارگاه خانه فرهنگ خودمان بسیاری از علاقه‌مندان به شعر او را نمی‌شناختند یا م. موید را، مهدی ریحانی، یا جوزی که در جوانی شروع کرد به خط زدن و ویرگول گذاشتن کنار لبخند و صورت معشوق و بسی از او تقلید کردند حتی بزرگان! و البته او بین جان وجانان یکی را انتخاب کرد و مدت هاست که خود را از شعرگفتن دور داشته است و سلحشور که در حلقه شاعران گیلانی هنوز به جست‌وجوی زندگی و شعر به تهران نرفته بود و هنوز در هوای شعر حلقه رشت نفس می‌کشید و لابه لای شعرش می‌شد به تاثیر از ذهن و زبان رگه‌های شعر زادبومی رسید. سلحشور جایزه نخستین کتاب شعر کارنامه را گرفت، البته صدیق هم همراه چند تن دیگر خود را به این جایزه رساند. نجدی اما برای یوزپلنگانش در داستان جایزه گردون گرفته بود و هنوز در محافل شعری گیلان و البته نشریاتش مطرح بود. اما گفته باشم به صرف وجه معلمی شعر و این شعر و آن نظریه من نمی‌توان شعر یک دوره را در مونوپل خود دانست.این مناسبات بیمارگون یکی اش به سبب نقاط تاریک بررسی تحلیلی شعر ما در تمام دوره هایش است.

از آنجا که در نیمه اول دهه هفتاد شعر شاعران زن دهه هفتاد در شعر شاعرانی مانند: شیوا ارسطویی،نازنین نظام شهیدی، اعظم شاه بداغی و..ظهور می‌کند.از این رو می‌خواهم در مورد جایگاه شعر زنان در دهه هفتاد برایمان صحبت کنید.

اشاره شما به چند اسم، البته می‌تواند حق برخی را ضایع کند خاصه از اول مصاحبه چنین رویه رخ در رخی پیش گرفته شده و من اصلا با این شیوه مخالفم، ولی به احترام دیدگاه تان که لابد لااقل برای شما کسانی این اسامی را بولد کرده‌اند پاسخ می‌دهم. این عزیزان فقط نبودند،شما شعر سال‌های 70 را بدون نام بردن از ساری،گراناز موسوی، رویا تفتی،آزیتا قهرمان، نسرین جافری و ... با پوزش از ارجمندانی که در این کوتاه دم در حافظه ندارم اما روی نام یکایک شان صحه می‌گذارم نمی‌توانید به نقد بکشید. حتی جوان ترهای سال‌های شعری دهه 70 با بد و خوب شان و هر یک چه با 50 سهم چه یک سهم در این روند تاثیر گذاشته‌اند . در چنین مواقعی حق، چه بسا کسی که از خیلی از این نام‌های شما و من برحق تر باشد اما چون در روح مصاحبه ماهیتا پژوهش نیست که دقیق و مستند صحبت کند و به جنبه برانگیزانندگی برای تامل و تفحص بیشتر بسنده می‌شود، ممکن است همین کاستی شائبه ایجاد کند و برخی را که حق کمتری دارند به واسطه فعالیت بیشتر رسانه‌ای، چه بسا بیش از سهمشان در جریان سازی شعر مطرح شوند که البته همین جا گفته باشم نام بردن یا مصاحبه بیشتر کردن با کسی دال بر نخبگی اش نیست؛ بلکه نشان بضاعت و میزان آشنایی مصاحبه کننده‌ها با اشخاص دارد و لا غیر.

مطمئنا همه این دوستان که شما ذکر کردید شاعران تاثیر گذاری بوده‌اند و بنده هم با همه این دوستان آشنایی کامل دارم واینکه اگر اسم کسی در جریان سوالات ذکر شد یا کسی از قلم افتاد تعمدی در کار نبوده است چون امکان ذکر اسم تک تک افراد در سوالات امکان پذیر نیست و روند مصاحبه هم به همین گونه است وهیچ جانبداری خاصی از شخص یا گروهی مطرح نیست.

منظور منم همین بود که این بیشتر به‌خاطر بضاعت مصاحبه است که امکان آوردن اسم تمام افراد در آن نیست.

اگر اجازه بفرمایید به شعر دهه 70 در نیمه دوم دهه مذکور بپردازیم.بنابراین اگر ممکن است در باره شعرهای شاعرانی مانند :محمد آزرم،علی قنبری،بهزاد خواجات و ..که به طور کلی شعرهای شاعران مذکور در نیمه دوم دهه هفتاد مورد توجه قرار گرفت، صحبت کنید.

درست است ما قاسم آهنین جان را هم از جنوب داشتیم،علی آمخته نژاد هم بود، بعدها موسی بندری هم که چند کار درخشانش را به من سپرد و من پس از یک آشنایی حضوری با او در سال 75 در رشت و شنیدن شعرهایش دریافتم که همه شعر این مرز وبوم نزد ما نیست من شعرهایش را در مجله گیلان زمین چاپ کردم و افتخار هم می‌کنم، نامش بیشتر سر زبان‌ها افتاد. چنانکه افتخار می‌کنم به انتخاب شعر نام تمام مردگان یحیی ست بهترین اثر شاعر نامدار منظومه‌ها سپانلودر زمان جنگ که همراه با مصاحبه‌ای در ویژه هنرو ادبیات کادح چاپ کردم.آن موقع اینترنت نبود و باید برای طرح پرسش هایت کلی کتاب و نوشته در باره آن شاعر می‌خواندی و آگاهی از چند و چون یک شاعر زحمت بسیار داشت.! من پس از شماره اول ویژه هنرو ادبیات کادح به عنوان سردبیر دیگر نبودم و ویژه‌ها با سرپرستی صالح پور و زیر نظر شورای نویسندگان که من و صالح پور و بهزاد عشقی در می‌آمد هر یک هم مسئول مستقیم سرویس‌های تخصصی خود بودیم.در خانه هم تلفن نداشتم، برای صحبت با او در باره مصاحبه زنده یاد صالح پور گفتم به او زنگ زد و البته یک پرسش هم او افزود که چرا در فیلم شناسایی بازی کرده است؟ ببینید این که یکی برای نمونه هر ماه چند اثرش در همین روزنامه آرمان چاپ شود و چون آرمان پر مخاطب است پس نتیجه بگیریم که طرف نخبه است. نه این طور نیست؛ برای نمونه اگر نام من در انتخاب کتاب شعر توسط مجله تجربه نیست شما نباید فکر کنید پنجه ای را به حساب نیاورده اند، نه از من خواستند،اما من طی یادداشتی برای مجله تجربه نوشتم که چرا در انتخاب کتاب شعر سال جدید شرکت نمی‌کنم. چون نمی‌شد در این انتخاب داور خوبی بود، چون داوران به همه کتاب‌های منتشر شده دسترسی نداشتند چون در قاعده توافق نبود. من رای ندادم تا در بی عدالتی جای نگیرم.

نظرتان درباره جریان موسوم به غزل پست مدرن که توسط افرادی نظیر:سید مهدی موسوی،هادی خوانساری،محمد سعید میرزایی و. ..دردهه 70 پیش کشیده شد؛که به نظر می‌رسد نه تنها ریشه در شعر پست مدرن فارسی نداشت بلکه ریشه در شعر مدرن فارسی هم نداشت و حتی با شعر کلاسیک فارسی هم نسبتی بر نمی‌ساخت و بدین سبب جریانی فاقد هویت ادبی و هنری محسوب می‌شود چیست؟

تلاش برای نو شدن ستودنی است،هرچند نمونه‌های مردمی و پابلیکی مانند بهبهانی و یا بهمنی یا جوان‌تر‌های مورد نظر شما، اما من پس از انقلاب نیما، روی آوردن به هر نوع قالب گذشته با هر گرایش و محتوایی را مانند شنا در دریا و سپس در استخری شیک! می‌دانم. چه قهرمان‌های شنایی در دریای کاسپین غرق شده‌اند چرا که شنا در دریا با استخر از زمین تا آسمان توفیر دارد. که هر چند عکس دریا بر دیواره اش به صورت دکور باشد و بتوان در عکس طوری وانمود کرد که کنار دریا هستی و پاهایت توی دریاست! در باره غزلیات خانم بهبهانی هم من در 30 سالگی در مصاحبه‌ام با صفحه ادبیات کادح توسط بهزاد عشقی چنین نظری ارائه داده‌ام.

در مورد کارکرد نظریه و نقد ادبی در شعر دهه 70 چه نظری دارید؟

یکی از آسیب شناسی ها، عزم شاعران برای این بود که بر اساس تئوری شعر بگویند .اصلا جانم برایتان بگوید: در سال‌های شعری دهه 70 بیش از شعر، نظریه تاخت بر داشته بود و شاعران نوآمده دغدغه شان گوی سبقت بردن از هم در تئوری خوانی بود و جالب آنکه نوشته هاشان هم متاثر از زبان ترجمه برای بیان ناگزیر برخی مفاهیم نارسا بود و از جوهره فارسی نویسی بسیار دور مانده بود.

نظرتان در مورد ارتباط شعر دهه 70 با نظریات نیما یوشیج درباره شعر و شاعری چیست؟

نیما اما معلم بزرگ شعر زمانه ماست، من نظرات نیما را برجسته تر می‌بینم، و او را منبع الهام هر جریان نویی در شعر می‌دانم. البته بافت سنتی جامعه و شعر ما اجازه نمی‌داد نیما شعر را آن طور که دریافته دگرگون کند،نیما بسیار زود فهمید باید با اعتدال انقلاب
شعری اش
را پیش ببرد.

و رابطه شعر دهه شصت و شعر دهه هفتاد چیست؟

همان طور که گفتم شعر سال‌های 60 شعر دوره گذار است و خاصیت این دوره انتقالی‌ا ست. بدون سال‌های دهه 60 فکر شعر سال‌های دهه 70 را از ذهن تان بیرون کنید.توضیح بیشتر را در این خصوص به پاسخ بالا ارجاع می‌دهم.

به نظر می‌رسد برخی شاعران دهه 60 مثل سید علی صالحی،مسعود احمدی و شمس لنگرودی نسبت به شعر دهه 70 نظر موافقی ندارند و به بسیاری از پیشنهادهای شعر دهه هفتاد توجه نمی‌کنند و از آنها سود نمی‌برند با این حال شعر دهه 70 در دهه 80 (به‌ویژه در نیمه اول دهه مذکور) در شعرهای شاعرانی مثل ناصر پیرزاد، کوروش کرم پور، محمد آشور و... ادامه می‌یابد و به امروز(شعر دهه نود) وصل می‌شود.با این همه به نظر شما چرا برخی شاعران دهه شصتی مثل شمس لنگرودی،حافظ موسوی و شاعران دنباله رو دهه 80 مانند گروس عبدالملکیان،مهدی مظفری ساوجی،داریوش معمار و... از شعر دهه هفتاد بهره نمی‌برند؟

من چنین اعتقادی ندارم. این مطلق اندیشی از کجا آمده است؟ نظر مگر می‌شود نداشته باشند؟ منتها نظرشان با برخی نوآمدگان یکی نیست. البته اگر شاعری از شعر دوره‌ای الهام نمی‌گیرد و از شعر دوره‌ای دیگر اشکالی ندارد.در شعر باید به دنبال گونه‌های متفاوت باشیم و اجازه دهیم هر ژانری مطرح شود چرا شاخصه‌های عالی اش جذب و زوائدش دفع شدنی است. در مسعود احمدی من دغدغه‌های البته نه ژورنالیستی که جریان‌های دیگر شعری که در سال‌های 70 مرسوم بود را دیده ام. مصاحبه‌ها و همچنین میزگردهایی هم در نشریاتی که دبیر شعرشان بود.رفتار دیگری هم با اشیا دارد که ژانرش را از ایرج ضیایی جدا می‌کند. راستی چرا سراغ شاعر شعر اشیا ایرج ضیایی کسی نمی‌رود تاثیر او بر شعر ما از دهه 70 با انتشار حرکت ناگهانی اشیا غیر قابل انکار است.کتاب اخیرشان هم این پرنده ازدوره سلجوقیان آمده است نیز فضا و روح سفرنامه نویسی را به شعر ما پیشنهاد داده و توسط نشر چشمه منتشر شده است. البته شمس به شعر تصویرگرای عاشقانه که از ارائه‌های ساده تر بهره می‌برد سوق می‌یابد و خیلی پیش تر از او سید علی صالحی به شعر گفتار روی نموده که برپاشنه ارائه‌های ساده روایی و گفتاری (دکلماسیون)در چرخش است.حال همه ما خوب است، اما توباور نکن قطعه‌ای از شعر مورد نظر او موسوم به گفتار است که زبان زد شده است! با شعر بقیه شاعران ارجمند نیز آشنایم و چون در باره شان یا صحبت کرده‌ام یا نظراتم در مصاحبه علی حسن زاده برای خوانش هست صرف نظر می‌کنم.

ازجایگاه شعر علی باباچاهی در دهه هفتاد حرفی نمی‌زنید؟

باباچاهی شعر خود را در فرم دگرگون کرد و ژانر شعری اش منحصر ماند والبته برخی که به کارکرد زبانی شعرش دراین دهه نزدیک شدند، سوختند. باید بگویم در مفصل شعری باباچاهی پایبندی به برخی سنتهاهرچند با دلمشغولیهای متفاوت- مشترک است که در یک فرصت مناسب باید به چالش آنها بنشینیم. اما با همه اینها نمی‌توان شعر را معطوف به فرد یا گروه معدودی دانست. قضیه نیما یک انقلاب بود نه یک موج و جریان.

به باور شاعران و منتقدان دهه 90، شعر دهه 90 در ادامه شعر دهه هفتاد ادامه می‌یابد بنابراین در پایان این گفت‌وگو خواهشمندم درباره جایگاه گونه‌های مختلف شعر دیداری که توسط شاعرانی همچون :علی رضا پنجه‌ای (شعر توگراف)،مهرداد فلاح(خواندیدنی) و محمد آزرم(شعر عکس) برای مخاطبانتان صحبت کنیدمطرح و بسط داده شده است

جهان دارد در بهره از سخت افزار‌ها و نرم افزارهای دیجیتالی شتابناک پیش می‌رود، در آینده از شعر دیجیتال که من در نخستین سال دوره ریاست جمهوری پیشین در نمایشگاه کتاب آن را معرفی کردم و البته پیش تر آن را در ویژه و روزنامه گیلان امروز و وبلاگم منتشر کرده بودم نیز دیگرشعرهای دیداری بیشتر استفاده کاربردی خواهند کرد. حتی امروزه در شعرهای زبانی نیز پاره‌هایی از عناصر دیداری دیده می‌شود. دانشگاه‌ها هم در سال 90 روی شعرهای من، دکترطاهره صفارزاده، هوشنگ ایرانی، کیومرث منشی زاده و مزدک پنجه‌ای در مقطع فوق لیسانس دو پایان نامه را پذیرقته که یکی در همایش بین‌المللی دانشگاه علامه توسط خانم مونا نصیبی و دکتر اسماعیل زاده مورد سخنرانی قرار گرفت و برگزیده همایش نیز شد.با همه این تفاسیر می‌توان حقوق دیگران را نادیده گرفت و گفت: فکر می‌کنم من وفلاح و مزدک سه تنه داریم جور شعر دیداری را می‌کشیم و آزرم سرگرم مبانی نظری است بیشتر.در هر حال شعر دیداری یادگار نیاکان حجری ماست که نیازها و احساسات شان را بر دیواره غارها حک می‌کردند.به نظر من در آینده ازانواع شعر دیداری بسیار خواهید شنید

روزنامه آرمان17 مهر92 ص9


منبع: http://armandaily.ir/?News_Id=55755 

قسمتی از میزگرد روزنامه آرمان پیرامون  رواج افسانه ساده‌نویسی در دهه 70/هادی حسینی‌نژاد ـ علی حسن‌زا


رواج افسانه ساده‌نویسی در دهه 70
هادی حسینی‌نژاد ـ علی حسن‌زاده / بخش دوم

پیرو مباحثی که در بخش نخست این میزگرد مطرح شد، در بخش دوم؛ همچنان به چیستی و چگونگی به وقوع پیوستن اتفاقی تحت عنوان «ساده‌نویسی در شعر» پرداخته شده است. همچنین در این بخش؛ عواملِ نمود یا نهان شدگی در تقابل با جریان شعر دهه 70و جریان شعر در دهه‌ 80، مورد توجه قرار گرفته است. پیش از آغاز؛ لازم به ذکر است که اولا؛ مباحثی که در هریک از میزگردهای روزنامه آرمان مطرح می‌شوند، به مثابه حکمی‌قطعی و مطلقا درست در حیطه‌های مورد بحث نیستند! ثانیا؛ خاطرنشان می‌شود که روزنامه آرمان؛ در ادامه روند برگزاری میزگردهای خود در بخش ادبیات، از تمامی‌شاعران و منتقدانی که در متون ِ حاضر؛ غایب‌اند ولی از آنان نام برده می‌شود، دعوت به عمل خواهد آورد تا بلامانع؛ اظهارات خود را داشته باشند. طبیعی‌ است که تجمیع دوستان در یک نشست ِ واحد؛ مقدور نبوده و نیست.

حسن‌زاده: من فکر می‌کنم ساده‌نویسی در شعر را نمی‌‌توان یک ژانر نامید، چراکه هیچ‌یک از مروجان و مدافعان آن مانند شمس لنگرودی، حافظ موسوی، شهاب مقربین، گروس عبدالملکیان، آرش نصرت الله و علیرضا عباسی هرگز نتوانسته‌اند آن را تئوریزه کنند. بنابراین، ایجاد تقابل دوتایی ساده‌نویسی- پیچیده‌نویسی عملاً ناممکن است، چون در تقابل‌های دوتایی است که یک تئوری یا نظریه تولید می‌شود. تاکنون هیچ‌یک از مروجان و مدافعان ساده‌نویسی در شعر، هیچ نظریه‌ علمی، قاطع و جامعی درباره‌ آن ارائه نداده‌اند؛ بلکه آنان درصدد برآمده‌اند تا به هر نوع ممکن؛ از این وضعیت برای عملی ساختن برنامه‌های غیرعلمی‌خود؛ که هم به ضرر مخاطبان و هم به ضرر تولیدکننده آثار ادبی است، بهره‌برداری حداکثری کنند. از این‌رو، بحث نظری و تئوریک در باب ساده‌نویسی در شعر بی‌فایده است و راه به جایی نمی‌برد و به همین دلیل است که فکر می‌کنم خاستگاه ساده‌نویسی در شعر؛ جای دیگری است چراکه به عقیده‌ من در دهه 70، بنا بر هزار و یک دلیل گفته و ناگفته؛ عموم تریبون‌ها در اختیار شاعران آوانگارد قرار گرفته بود؛ اما در دهه مذکور، شعرهای شاعرانی مانند شمس لنگرودی، حافظ موسوی و شهاب مقربین اصلاً موضوعیت نداشت چراکه هیچ‌یک از شاعران مذکور با شعری که از آن به عنوان شعر دهه 70نام برده می‌شود، همخوانی و همدلی نداشتند. بنابراین هیچ گاه شاعران مذکور در شعر دهه 70جایگاه نیافتند و از این‌رو شاعران مذکور در دهه 80با پیش‌کشیدن مسئله‌‌ ساده‌نویسی در شعر، ادعاهای گزاف مانند بحران مخاطب؛ یکسره به نفی و طرد دستاوردهای شاعران آوانگارد پرداختند و سپس نوآمدگانی مانند گروس عبدالملکیان، آرش نصرت‌الله و علیرضا عباسی در راستای تحقق اهداف شاعران ساده‌نویس از هیچ کوششی فروگذار نکردند و بدین‌ترتیب به انکار و تخطئه شاعران آوانگارد پرداختند که در نهایت به کمک برخی از ناشران فعال در حوزه ادبیات و شعر معاصر و همچنین برخی از مطبوعات، به تعبیر دوست شاعر و منتقدم جناب آقای مهرداد فلاح؛ افسانه ساده‌نویسی را در میان شاعران رواج دادند. به همین دلیل است که فی‌المثل سال‌هاست از شاعری مثل مهرداد فلاح کتابی منتشر نشده است و جالب این است که وقتی من به انجام مصاحبه با فلان شاعر، درباره شعر در دهه 70می‌پردازم، آن شاعر در طول مصاحبه می‌کوشد که نام مهرداد فلاح را از گردونه شعر در دهه 70حذف کند تا بدین طریق آثار و آرای مهرداد فلاح که از ارکان شعر در دهه 70است را نادیده بگیرد. من بنا بر هزار و یک دلیل گفته و ناگفته، معتقدم که مهرداد فلاح بدون شک شاعرتر از شمس لنگرودی است. به نظر من این مسئله درباره شاعران آوانگاردی مانند محمد آزرم، ابوالفضل پاشا و علی قنبری و پیشکسوتانی مثل علی رضا پنجه‌ای و شاعران نئوآوانگاردی مانند ناصر پیرزاد، پژک صفری، علی الفتی و سعید آرمات و نوآمدگان خلاق و جسوری چون امیرحسین حنایی و شاعران مدرنی مثل مجید باریکانی، خالق گرجی و حسین نوروزی و شاعر نئومدرنی مانند فریاد شیری و منتقد بی‌نظیر و آوانگاردی مثل فرهاد اکبرزاده نیز صدق می‌کند. چراکه شاعران مذکور به شاعران ساده‌‌نویس نانی قرض نداده‌اند.

بقیه را اینجا: خوانید: لینک روزنامه آرمان 3 آبان 91/ ص 9

مصاحبه  علی حسن زاده با مجید باریکانی در آرمان 29 شهریور 91

گفت‌و‌گوی‌ آرمان با مجید باریکانی:
ادای دین به فلسفه نیچه در بستر رما نتیسم
علی حسن‌زاده

مجید باریکانی، متولّد سال 1354، شاعر و منتقد. وی از نيمه دوّم دهه هفتاد به طور حرفه‌‌ای فعالیّت‌های ادبی‌ خود را با چاپ شعر و ارائه مقاله‌های نقد ادبی در حوزه نقد شعر مدرن فارسی در مطبوعات آغاز کرده است. اوّلین مجموعه شعر وی، تحت عنوان «پا به پای هیچ» در سال 1387 توسّط نشر روزگار منتشر شده است. باریکانی تاکنون مجموعه شعر «تنها برای هیچ‌کس» (نشر نگیما / 1381) و مجموعه شعر «یک تن تاریک» (نشر آوای کلار / 1388) را در حوزه شعر مدرن فارسی منتشر کرده است. وی مجموعه شعر منتشر نشده‌ای دارد تحت عنوان «آمدم، هیچ‌کس نبود» و همچنين مجموعه شعر «به صورت سیلی» وی آماده چاپ است. آنچه می‌خوانید متن گفت‌و‌گوی ما با مجید باریکانی درباره مجموعه شعرهای «پا به پای هیچ»، «تنها برای هیچ‌کس» و «یک تن تاریک» است.

شعرِ شما در کتاب «پا به پای هیچ»، از منظر شکل‌شناسی در شعر به لحاظ شکلِ عینی (که عبارت است از: وزن، بی‌وزنی، قافیه، تساوی مصراع‌ها یا کوتاه و بلندی آنها، صداها و حرکات عینی کلمات) و شکلِ ذهنیِ شعر (که عبارت است از فضا، اشیاء، خیال، عاطفه و تصویر) میل به تولید شکل کوتاه در شعر دارد. درباره این مسئله صحبتی بفرمایید.

فرم و ساختار در توليد شعر بلند يا كوتاه نقش اساسي دارند. به عبارت ديگر، اين شعر است كه شاعر را به بلند يا كوتاه بودنِ متن ملزم مي‌كند و اجازه مي‌دهد كه چگونه شكل بگيرد. من پيش از نوشتن شعر به چگونگي آن فكر نمي‌كنم؛ بلكه طيِّ فرايند بازخواني، فرم در شعر من به خودي خود شكل مي‌گيرد. البتّه در اين ميان، قطعاً اشعاري هستند كه از اين قاعده بيرون باشند و آن شعرهایی است كه طيِّ چند يا چندين مرحله ويرايش مي‌شوند و در اين فرايند، سطرهايي حذف يا اضافه مي‌شوند؛ مثل مجسمه‌اي كه نياز به پرداخت دارد تا شكل بگيرد با اين تفاوت كه آنچه در ذهن من است، بي‌شكلي‌ است و اين خود شعر است كه شكل نهايي خود را مي‌سازد امّا از آنجا كه خواستم مجموعه‌اي يكدست به چاپ برسانم، شعرهاي كوتاهم را براي كتاب «پا به پا هيچ» انتخاب كردم. بقیه را اینجا  بخوانید:مصاحبه مجید باریکانی در آرمان 29 شهریور 91

نقد مجید باریکانی بر کتاب پیامبر کوچک علی رضا پنجه ای در روزنامه آرمان

نقد مجید باریکانی بر کتاب پیامبر کوچک علی رضا پنجه ای

پنجه‌ای و تجربیات تازه‌اش در‌حیطه زبان

مجید باریكانی*

روزنامه آرمان - ۱۱ امرداد ۱۳۹۱ ص۹

به‌‌رغم یكدست نبودن زبان در كتاب پیامبر كوچك، شاعر كوشیده است تا از قواعد معمول و جاری شعر امروز عبور كند و با به‌كارگیری عناصر مختلف شعر از جمله تصاویر و علی‌الخصوص زبان، شیوه‌ خود را بیافریند و اشعاری تازه بسراید. به عمد، غیر عمد یا به هر دلیل دیگری، پنجه‌ای كوشیده است كتابی متنوع و مكثر پیش روی ما بگذارد و از انسجام و اتحاد زبانی و لحنی‌ دوری جسته و به این شیوه توانسته كتاب را به تكرار نرساند و مخاطبش را خسته نكند‌. پرهیز از جملات طولانی و استفاده از عناصر زبان معیار در جمله‌ بندی‌ها و واژه‌گزینی‌ها‌، ایجاز و تصویر برخی از اشعار این مجموعه را معنا ‌بخشیده و فرم می‌دهد. این تكیه بر زبان معیار تا آنجاست كه حتی گاه شاعر از این یكدستی می‌گذرد، حاصل كار حداكثر به استفاده از شكل آركائیك بعضی از واژه‌ها یا جابه‌جایی‌های مختصر در اركان جملات می‌انجامد. شاعر كتاب پیامبر كوچك جهان بینی خودش را دارد او كوشیده تا با پرداختن به موضوعات اجتماعی، سیاسی و گزاره‌های جزئی و كلی روزمره و جهان امروز، به جهان احساسات مخاطب راه یابد و تجربه‌های بزرگ و كوچك خود را انتقال دهد و به عبارتی درد مشترك را فریاد كند. در اشعار پنجه‌ای اعتراض نسبت به خصایص شیطانی دنیای امروز وجود دارد. اما انتقادهای او به حد و مرز جغرافیایی خاصی محدود نمی‌شود، بلکه از محدودیت‌های خانگی تا بی‌عدالتی‌های جهانی را شامل می‌شود، گسترة اعتراض او هرجایی است که انسان ناتوان گشته و او را تحت ستم خود قرار داده‌اند. پشت هر دروازه/ سكوت وحشی دنیای وحش/ این ور دروازه/ هیاهوی وحشی / آدم‌ها، آهن‌ها / چشمی از من آن سو/ چشم دیگرم این سو/ دلم گیر كرده لای چفت دروازه/ لای دهان مردم/... شعر شهروند مسافر ص82. اینگونه شعرها لحن گرم و روانی دارند. آنجا كه زبان توانسته معنا را در خود جذب كند‌، واژه تصویر و خیال، محتوایی فراتر و مكثر خلق كرده‌ و صدای شعر صدای شاعر را به گوش مخاطب می‌رسانداما در این میان به شعرهایی برمی‌خوریم كه از حیطه زبان فراتر نرفته‌اند جابجایی فعل‌، فاعل و مفعول .خوانش‌های مختلفی از یك پاراگراف،اگرچه ممكن است در طول و عرض این نوع اشعار مفهومی زاده شود و محتوایی برآید اما جز اینكه به ظرفیت زبان و كاركردهای مختلف واژه در یك اثر و یك متن اشاره كند چیز دیگری نیست:یكی نیامده كه برود/ برود كه نماند/ نمانده كه برود/ نیامده كه نماند/ یكی برود ؟/ كه نیامده/ نیامده كه برود/ برود كه ... / نیامده، نیامده، نیامده/... شعر رفتن ص 44.در برخی از اشعار پنجه‌ای كوشیده مصداق عینی به محتوا بدهد و شعر شكل بگیرد .این خصیصه از جمله خصایص سخت و مشكلی‌ است كه در كمتر شعری شاهد آنیم و آنجا كه این تصویر اتفاق بیفتد و شكل درونی شعر هویدا شود شعر به غایت خود می‌رسد و آفریده می‌شود.آ...ها...ی لكوموتیوران !/ آ ..قا ..ی لكوموتیوران !/ چی ... چه ... چو.. چه/ چ..ی چ..ه ... چ..و .. چ..ه/ چ..ه .. چ..ه /چ!. شعر در ایستگاه ص 33. در شعر فوق هر چند خصیصه ذكر شده به غایت نرسیده است اما در شعر لكنت وهم‌، شعر یا متن دچار لكنت شده است و در حین خوانش این لكنت محسوس می‌شود و تا انتهای شعر از وهم بیرون نمی‌آید همچنین در شعر ایستگاه صدای حركت لكوموتیو در واژه القاشده است و در متن شكل گرفته است. بخش دیگری از شعرهای این مجموعه، شعرهایی هستند كه از نشانه‌، نگاره‌، علائم و مواردی از این دست بهره جسته كه شعر را از قالب و فرم معمول شنیداری خارج كرده و شعری آفریده كه مخاطب متن را باید ببیند و بخواند. شاعر،برخی از این اشعار را با عنوان شعر توگراف نامگذاری كرده است .معنایی كه تصاویر ایجاد می‌كند با معنای واژه‌ها در هم می‌آمیزد معنای سوم یا معنای دیگری حاصل می‌شود كه شاعر بدان اشاره دارد. اگر ما شعر را رستاخیز كلام تعریف كنیم یا حادثه‌ای كه در زبان روی می‌دهد و اتفاق می‌افتد چگونه می‌توان كارهایی از این دست را در این تعریف گنجاند‌. بخش دیگری از شعرهای این مجموعه خوانش‌های گوناگون یك جمله‌اند كه در جدولی چیده شده كه علاوه بر خوانش افقی سطر، افقی نیز خوانده می‌شود. كه شاعر نام مربع بر آن نهاده است.كسی- مرا- صدا- نزد/ نزد- صدا- مرا- كسی/ مرا- كسی- نزد- صدا/ صدا- نزد- كسی- مرا. شعر مربع تنهایی ص 40‌. پر- از- دیروز- آیینه‌ام/ آیینه‌ام- دیروز- از- پر/ از- پر- آیینه‌ام- دیروز/ دیروز- آیینه‌ام- پر- از. شعر زبان آیینه ص 70. و یا شعری كه با نشانه و علائم آمده است: از ! به‌، می‌رسم/ از، به ./ بعد ؟می‌كنم/كه تو چگونه ... شعر با نشانه‌ها ص 10. پنجه‌ای در كتاب پیامبر كوچك سعی كرده است بخشی از تجربیات خود در حیطه زبان را پیش روی ما بگذارد و در این بین قطعا سلایق و دیدگاه‌های زیادی در تائید و عدم تائید برخی از اشعار وجود خواهد داشت. به نظر من اگر شاعر، شعرهای این كتاب را یكدست و فصل بندی می‌كرد محتوای كتاب،اتحاد منسجم تری به خود می‌گرفت و برخورد مخاطب با شعر روان‌تر می‌شد.

*سروده علی‌رضا پنجه‌ای - انتشارات فرهنگ ایلیا، چاپ 1387

شعر مصور در گفت­و­گو با علی­رضا پنجه­ای دربارۀ رابطۀ میان شعر و هنرهای تجسّمی

گفت­و­گو با علی­رضا پنجه­ای دربارۀ رابطۀ میان شعر و هنرهای تجسّمی

شعر مصوّر


  

علی حسن­ زاده
روزنامه آرمان-۱۷ خرداد۹۱-ص ۹
اشاره: علی­رضا پنجه­ اي از شاعران، نظریّه­ پردازان و روزنامه­ نگاران نوگراي ایران است. او که ظهر آدينۀ 27 مرداد1340 از  پدر و مادري اهل رشت، در ساوه متولّد شد، تا پايان دورۀ متوسّطه را در رشت خوانده، سپس براي ادامۀ تحصيلِ دانشگاهي، راهيِ آلمان ـ شهر فرانكفورت ـ می­ شود. پس از مدّتي به علّت غم غربت، تحصيل نيمه­ كاره می­ ماند و ناگزير به وطن مألوف باز می­ گردد. وی از جمله مؤسّسان «خانۀ فرهنگ گيلان» و حلقۀ شاعران پنجشنبه­ ها هميشه است و هم­زمان سردبير ويژۀ  فرهنگ، هنر و ادبيّات «گيله­ وا» كه با حمایت اين خانه منتشر مي­ شد. در کارنامۀ ادبیِ پنجه­ ای، مجموعۀ شعرهایی هم­چون: سوگ پائیزی (1357)، همنفس سروهای جوان (1366)، آن سوی مرز باد (1370)، برشی از ستاره­ ی هذیانی (1370)، گزینه شعر گیلان (1374)، عشق اول (1383)، پیامبر کوچک (1378)، شب هیچ وقت نمی­ خوابد (1387) و نیز سابقۀ سردبیری در نشریات: «گیلان زمین»، «معین»، «گیله­ وای ادبی» و عضویت در شورای سردبیری هنر و ادبیّات «کادح» و دبیری ادبیّات «گیلان امروز»، «هاتف» و... دیده می­ شود.
 
● جناب آقای پنجه­ ای، رابطۀ میان شعر و هنرهای تجسّمی را چگونه می­ بینید؟
 
ـ شاعران در اتوپیای (ناکجا آباد یا مدینۀ فاضله)ء افلاطون راه نبردند چرا که او برای شاعر مقام الهام _ جنون _ قائل بود. هم از این روست که به محض خواندن یک داستان تأثیرگذار و یا در شأن یک معماریِ شگفت­ انگیز و یا یک نقّاشی ـ مانند: مونالیزا ـ بی­ درنگ گفته می ­شود، این یک شعر است؛ چه را که نیرویی ماوراء الطبیعه مانند الهام  گویی شالوده ی چنین آثاری را سرشته است؛ آیا ملاحظات نهان در لبخند ژکوندِ نقّاشیِ مونالیزا و نهان جاهای زیبایی­شناسانه­ اش، نمی­ تواند با یک غزلِ حافظ چالش ایجاد کند و هم­شأن شود. یا دیزاین و معماریِ یک عمارت، هنگام که مبانی جمال­شناسی، مصالح و رنگ و سایرِ عناصر، تصویرِ حجمیِ دلپسندی از آن ارایه می ­دهد؟ البتّه یک مطالعۀ هرچند گذرا، پیرامون خط ـ هیروگیلیف نزد رومیان، مایاها و این آخری، مصریان با قدمت 3000 سال پیش از میلاد مسیح ما را به نقوشی می ­رساند که حداقل 3000 سال خط مصریان بود ـ مطالعات در این خصوص نشان می­ دهد که خط­ های باستان چگونه در خط ـ نقاشی و شکل خطی اجسام که امروزه نمودش را در هنر گرافیک می بینیم - از رسانه ای  حقیقی،  چه گونه بدل به رسانۀ هنری شد که از درون­مایه­ا ی نمادین و سحرگون، حاوی ایجاز، کنایه، استعاره و... برخوردار گردیده و در میان هنرهای بصری به واسطۀ هم­نشینی­ اش با شعر- بنابر تعریف دائو: «کلماتِ بسیار تباهی معناست»-صیقلی هنری بیشتری یافته است. چه، گرافیک بر این مهم پای می­ فشرد که باید با کم­ترین خطوط بیشترین معنا را رصد کرد. بنابراین، بیشترینۀ همخوانی را بین هنرها و سایر علوم انسانی با شعر دارد. رابطۀ شعر با خط  از آن­جا مسبوق است  که زبان انسان نخستین، برای بیان اندیشه و حوائجش زبان تصویر بوده است. با یک نگاه به ادعیه و اذکار به جا مانده در نزد اقوام مختلف جهان، می­ بینیم که همچون شجره ­نگاری پیشینه­ ای کهن دارد، از سویی، منظر دنیای امروز با حضور شعر نو و مکاتیب متجددانه در فرانسه -  هرچند باوری قوی به این پاشنه می­ چرخد که فرانسویان، کانکریت و انواع شعر مصوّر خود را توسّط برخی سیاحان و مستشرقان از شرق برگرفته­ اند، مانند هرآن­چه در شجره ­نگاری­ های مؤلّف کتاب المعجم شمس قیس ثبت شده- و نیز ظهور سخت افزارهای دیجیتالی و پی­آمد آن، نرم­ا فزارهای دنیای رایانه؛ زندگی ما را در کنار خوانش، به سوی دیدار و تصویر برده است. امروزه، بسیاری از ابزار زندگی گذشته همچون آلبوم، خاطرات، دست­نوشته ­ها، کتابخانه­ ها و محفوظات علمی، آموزشی و روزمرّه با کلیک بر چند آیکون و ضبط و ربط  آن در یک حافظه و مموری چند گرمی ، قابل انتقال به هر ناکجا آباد است. دیدارها و نامه­ نویسی­ ها از دنیای واقعی، جای خود را رفته رفته به دنیای مجازی می­ دهند. این مهم، بیانگر حقیقتی ناگزیر است. بازگشت به زندگی گذشته، مضمونی نوستالژیک گرفته است. آرزوی این که پستچی مانند گذشته، هفته­ ای یا ماهی یک بار، نامه درِ خانه بیاورد در حالی که در لحظه­ ای، می­ توانید، نوشته­ های خود را توسّط خط اینترنت با رایانه و لپ­تاپ به هر کجای دنیا بفرستید، برآمده از یک حس نوستالژیک است. دنیا دارد کنسروی می­ شود و اگر از سر شگفتی، آشنایی را در سفر به چین و ماچین و حتّی آلاسکا دیدی و گفتی واقعاً که طرفه گفته شده که: «کوه به کوه نمی­ رسد، آدم به آدم می­ رسد» امروزه با شبکه­ های اجتماعی، دیدن بسیاری از دوستان و خویشان از چشم دور مانده به طرفه­ العینی ممکن است و البتّه احوال­پرسی و تبادل عکس ، فیلم ، کتاب، نوشته و... بنابراین، اگر بخواهیم هم­چنان پای­ بند این باشیم که شعر را در کلام و آن هم مقفّی و با کم و زیاد در مصاریع و یا در شکل آزاد و یا منثورش در سطر بجوییم، باید بپذیریم که از مفاهیم پیرامون جهان­مان، غفلتی نابخشودنی داشته­ ایم. انسان، روانی نوستالژیک دارد، می­ گوییم انسان و این به آن معنا نیست که سایر موجودات از چنین ویژگی یی برخوردار نباشند.

● چه گونه باید با عادت ها بستیزیم و شعر دیداری و نگاره را همه گیر کنیم؟
 
- نیازی نیست ستیز کنیم. ما باید رسالت دوران مان را به انجام برسانیم بنابراین، اگر بخواهیم از شعر در چنین دنیایی به صورت چند رسانه ای Multimediaبهره بریم یا دیجیتالی، «کانکریت» و یا «شعر توگراف» و یا «وسط چین» و یا حتّی به «شکل مربع»، نباید دچار شگفتی شویم، چرا که  همان گونه که گفته آمد مفهوم دوران به ما گوش­ زد می­ کند که جهان بر یک پاشنه نمی­ چرخد و «امکان همیشه هست»، بنابر همین امکان باید «چشم­ ها را شست و جور دیگر دید». «شعرِ دیگر» همیشه دغدغۀ شعر تثبیت شده به عنوان چشم انداز، در محدودۀ زمانی و مکانی بوده است. "شعر ِدیگر" ِ امروز، شعر دوران و زمانۀ ماست، بی آن­که بخواهیم احساس نوستالژیک مخاطبان شعر را بی­ اهمیّت بپنداریم، باید راه لذّت بردن از مظاهر دوران را به آن­ها بیاموزانیم؛ ناگفته پیداست که عادت­ زدایی همیشه کار سختی بوده، نباید با عادت­ ها از سر ستیز وارد شد، باید آن­ها را پاس داشت و مخاطبان تنبل و کاهل شعر را با نشان دادن شعرهای موفق دیداری با این­ گونه شعرها آشنا کرد؛ راه چندان هم صعب نیست؛ مقصد نیز نه چندان بعید، دنیای تکنولوژیک فراگیر شده است، بسی آرزوهای دیروز، امروزه به واسطۀ فراوانی، دست و پاگیر شده است. از تلفن همراه بگیر تا... وقتی در ارسال پیامک به هم در فارسی نوشت می­ نویسیم «مر30» و یا از انیمیشن­ های آماده برای بیان حرف­ ها در چت و گفت ­و­گوی مجازی استفاده می­ شود، نمی­ توان به انکار  نقش تجسّم و دیجیتال در زندگی روزمرّه نشست؛ باید باور کنیم که شکل چه به صورت ثابت، چه متحرّک، چه واقعی، چه کارتونی­اش وارد زندگی ما شده و شعر اگر بخواهد شعر زمان خود باشد، باید از پدیده­ هایی چنین بهره برد.
 
● بنابر این اعتقاد پس  هنرها در هم ورود کرده­ اند؟
 
- بله! منتها باید سره از ناسره مشخص شود ، ما باید در کار خودمان - شعر - از تمام عناصر دوران و اکنون به طور عقلانی و با رعایت آن که نباید مانند آب افزوده ها  رنگ و اصالت شعر را زیر سوال برند، بهره بریم ؛ همه چیز باید در شعر حل شود بی آن که رنگ و مزه و خاصیت آن را مخدوش کنند؛ ورود مظاهر هنرهای تجسّمی از لحاظ کمّی و کیفی به شعر، روز به روز بیش­تر می­ شود. مهم احساس ما از یک شعر است، لذّت زیباشناسانه از آن، نه چه گونه گی آن، قالب و... این­ که شعر در استفاده از این پدیده­ ها و مظاهر "شعر" بماند، هر چند افراط و تفریط دو روی یک سکّه باشند، امّا مهم این است که چالش میان افراط و تفریط، همیشه به نفع شعر تمام می­ شود و لازمه ی رشد دیدگاه نقد ادبی و شعر است.
 
 ● دربارۀ سیر تطوّر رابطۀ میان شعر و هنرهای تجسّمی توضیحی بفرمایید.
 
ـ فکر می­ کنم به قسمت­ هایی از سوال­تان در پاسخ بالا رسیده باشید. . شعر دیداری معاصر  ما غالبا تحت الشعاع شعر غرب بوده؛  ایماژیسم که پدید می آید  اصرار  می کند که" آفرینش تصویر جزء  تزئینی شعر نیست بل که شالوده ء آن است"؛  پس از ایماژیسم  کوبیسم پدید می آید  و  به ادبیات راه می یابد. در هر حال باید دادائیسم و سوررآلیسم را نیز در تاثیر بر جریانات شعر حجم و  موج نو  بی تاثیر ندانست و  اذعان داشت که  نقش مهمی در توسعه ی شعر دیداری ایفا کرده است.
 
 در هر حال، انسان از همان ابتدای زندگی، بیشترینۀ رفتار و زندگی­ اش، بدون الگو و صرفاً از سر غریزه بوده امّا رفته رفته، غریزه راه تجربه اندوزی را به او یاد می­ دهد و صنعت­ مند می­ شود. به عبارت دیگر، تجربه، آن­قدر صیقلی و دچار سعی و خطا می­ شود که دارای صنع می­ شود. در هر حال، انسان با عناصری که امروز بیشتر در هنر «نمایش» کاربرد دارد، یعنی اصوات و  میمیک، انتقال حس و مفهوم می­ کند و رفته رفته، نقّاشی هم با داستان سرایی انسان حجر بر دیوارۀ غارها شکل می­ گیرد؛ نیاز سبب غنی شدن از یک سو و غریزه و سیر تکامل صنعت می­ شود؛  این ماجرا ها در دوره­ های مختلف تاریخ، رفته رفته، سبب پدیدآیی زبان و قواعد آن می شود. انسان اوّلیّه بر اثر جنگ­ها و قحط­ سالی­ ها در اشکال قوم و خویش و خانواده پراکنده می­ شود و هر یک نیز در اقالیم مختلف، نیازمند رفع حوائج خود می­ گردند؛ بدین­ ترتیب، پراکندگی زبان و تنوّع آن نیز چنین شکل می­ گیرد. وقتی زبان و خط پدید می­ آید، باورداشت­ ها و فرهنگ قبایل بشری نیز پی­آمد آن پدید آمده و آهسته آهسته سیر تکوینی می­یابد. بسامدها نزد اغنیا و عوام متفاوت می­ شود و هم از این­ رو زبان نیز نزد عوام با اغنیا دستخوش تغییرات و نکات ممیزه می گردد؛ وقتی کارکرد روزمرّه و واقعی و رآل، عناصری مانند: اصوات و میمیک، جای خود را به نقش بر دیواره­ ها می دهد، «نقش» ماهیّتی هنری و غیر ابزاریِ روزمرّه می­ یابد و شکل نمایشی آن به نقّاشی تغییر ماهیّت می­ دهد. آلام و درونیّات بشر نیازمند بیان احساسات و مفاهیم از راه زبان و خط می­ شود. امپراطوری زبان و خط، نزد اقوام و ملیّت­ های بشری ادبیّات داستانی و شعری را پی­ آمد خود به بار می­ آورد. ماشین زمان، انسان و همۀ دستاوردهایش را پرتاب می­ کند به صد سالۀ اخیر که نقش از دیواره­ ها و انحصار نقاشی و گرافیک و شجره­ نامه­ ها و ادعیه و اذکار پایش باز شود به شعر امروز چرا که وقتش رسیده، زمانه، بین شعر و گرافیک، نقاط مشترکی یافته که ابزار زمان رایانه، اینترنت و مبتلا به آن؛ انواع شبکه­ ها به طور مجازی و نه حضوری، صرف آدم­ ها، علایق، اندیشه­ هاشان را به هم نزدیک کرده است. کودکان ما  یاد  می­ گیرند  با یک سامانۀ رایانه و اینترنت، جنگ بازی کنند و فرماندۀ جنگی تمام ­عیار باشند و با یک دستۀ بازی در یک مسابقۀ فوتبال گل بزنند و جام جهانی تشکیل بدهند. دنیایی که سلول­ های بنیادین و مهندسی ژنتیکش دارد مشابه سازی می­ کند و اعضای بدن می­ سازد و جنگ­ ها و دیدارهای عاشقانه و همه و همه چیزش، بین مجاز و واقعیّت دنیایی ساخته­ اند که رفته رفته، پیچیدگی­ اش، مناسبات زندگی آدم­ های این زمانه را دچار تغییرات ماهوی کرده است. غفلت از این دوران و مفاهیم آن به هیچ وجه نمی­ تواند ما را باری به هر جهت کاهل و عقب مانده به خود وانهد. همه چیز دنیا نو و نوتر می­ شود و حرکت از شتابندگی گذشته و انفجاری شده است. ادبیّات و در اینجا شعر نیز از این روند، ماهیتاً نمی­تواند غفلت کند. شاعرانی هم که دغدغۀ شهرت دارند، از همان ابتدا راه را اشتباه آمده­ اند. شعر نبوغی­ ست که از همان ابتدا پذیرفته: «در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود / کین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد». بنابراین، الیوت به درستی گفته که شعرهایی که در ذهنش ماندند، در ابتدا چیزی ازشان درنیافته و در مراحل بعدی زوایایشان برایش مکشوف شد. این نکتۀ مهمی ­ست که برخی از دوستان که شعر را ساده و وسیلۀ شهرت زودرس می انگارند، باید مشق شب کنند.

● جناب آقای پنجه­ ای، نظر شما دربارۀ «شعر نگاره» چیست؟
 
   در  ابتدا بگویم شعر نگاره زیر مجموعه ء شعر دیداری است ، شعر دیداری  در غرب بیش تر معطوف به  گونه ء  نگاره ای concreet vers  یا Concrete poetry  بوده است، - یا کالی گرام های مشجر و مدور گیوم آپولی نر؛  معروف است  شعر "زیر پل میرابو" او  ملهم از  غزل حافظ با  این مطلع  بوده است:" بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین " – شعرهایی که  با کلمات ، ادبیتی تجسمی شکل  می دهند؛ کانکریت و کالی گرام  صرفا  گونه ای از شعر  دیداری  در زبان فارسی اند  که ریشه هاشان به  شجره نویسی ها و ادعیه و اذکار و محفوظات تاریخی می رسد ،  و  نه تمام آن؛ در شعر دیداری، اندیشه و هیجانات بشری نه با ابزار و فرهنگ رسانه ای صرفِ زبان،  بل که در آمیزش خط و شکل پدید می آید،  و  با مفاهمه ء نسبی و هنری ؛ شاملو در   باره ء شعر می گوید "شعر اتفاقی ست که در زبان می افتد" چه را که او تجلی شعر را در زبان، که برآمده از نوشتار است ممکن می داند؛ همین تعریف تحدید(نه تهدید) کنندهء شعر است چه را که به سایر اشکال یحتمل بی تفاوت می ماند، یعنی به اشکال دیداری شعر بی اعتقاد می ماند؛ هم از این روست که هرگونه ارایه ی تعریف از شعر اگر چه نهان جاهایی از آن را آشکار می سازد اما چون امر  تعریف جامعیت و مطلقیتی در خود ندارد بنابراین پر پیداست که همیشه زوایایی  در هر تعریفی نهان می ماند.در واقع از همان لحظه ء تعریف، ما به تحدیدِ ِ جامعیت،  تن داده ایم..شاملو درتعریف خود  به تر بود می نوشت شعر اتفاقی ست که در اندیشه یا زبان اندیشه می افتد، که در این صورت، صورت های دیگر نیز لحاظ می شد، منظورم صورتِ دیداری شعر است؛ چه را که نمی توان بر امکانِ  استفاده ء  شاعران به جز  زبان،  از جنبه های بصری و دیداری در شعر غافل ماند و به این ترتیب شعر دیداری، نوشتاری-دیداری است؛ یعنی  دغدغهء دیداری نیز در کنار نوشتار به ذهن مشغولی شاعر افزوده می شود و  اوست که یا  از طریق بازی با کلمات، حروف و واژگان،  به گونه ای شعر می نگارد که ظاهر شعر به صورت طرحی دیداری در می آید(شعر کانکریت یا کالی گرام) که در صورت افراطی اش ظاهر گرافیکی شعر، بر مفهومش می چربد.یا به گونه هایی دیگر از شعر دیداری که شاعران دیروز و امروز موفق و نا موفق به تجربه ء آن نشسته اند.که در حوزه ی شعرهای دیداری من می توان به :شعرتو گراف(شعر داخل گراف) یعنی آمیزش کلمه و اشکال گرافیکی یا آدات استفهام و علائم و نشانه و نمادهای گرافیکی و کارتونی اشاره کرد، یا به شعر مربع که با شعر مربع آمده در المعجم تفاوت فاحش دارد، یا بهره از احیای نو ساخت چیستان یا شکل زبانی وسط چین که چنداچند خوانشی است، یا شعر دیجیتال که از اشکال پویا نمایه در شعر  توسط گوشی موبایل استفاده کرده ام و در سال 83 در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران با حضور علی شاه مولوی، یزدان سلحشور، مازیار نیستانی، پویا عزیزی، لیلی گله داران، بکتاش آبتین و...به صورت کارگاهی به معرفی اش  نشسته ام_ هرچند یک مهندس و کاربلد ِ برنامه نویسیِ رایانه تلاش داشته با ارایه ی توانایی اش در برنامه نویسی به صورت  Multimedia  امکان و ابزار  مهندسی آن ،  بل که   نوع شعر دیجیتالی را به نام خود سکه زند کما این که عدم تبحر چنین افرادی  درپدید آوری شعری ذات مند سبب شده برخی عبارات هذیانی و غیر شعری به صورت منشوری و فلش  قابلیت خوانش یابد، در واقع شکل منشوری و چند بعدی شعر کانکریت ایرانی فلاح با نام خواندیدنی می تواند از این برنامه نویسی و مهندسی نهایت بهره را ببرد ؛ با این فرق که اگر چه نوع و ژانر فلاح خطیِ مدور و مقعد ست و ژانر آن مهندس برنامه نویس  رایانه چند بعدی ست و به لحاظ خوانشی از صورت فلش بهره برده و ژانر برتری نسبت به فلاح به نظر می رسد اما وجه شعردانی و شاعرانگی فلاح نسبت به ژانر آن مهندس جوان و جویای نام چربش مضاعف و وصف ناپذیری دارد. در واقع مهندس پزشکی که باطری یا دریچه ای برای قلب می سازد نمی تواند لزوما خود جراح زبردست قلب باشد. این مثال مصداق آن مهندس جوان است.اگر نیما گفته شعر نو بر دکلماسیون استوار است( یعنی این که کجا نفس بگیری و هیجانات را با فن بیان بازگویی) در گونه های متنوع شعر دیداری که شعر نگاره ای هم جزئی از آن است ، ما نیازمند مکانیزم دیگری برای بیان آن هستیم.این که عادت افقی خوانی را بدل به فرصتی برای یاد گیری اشکال دیگر انتقال احساس و مفاهیم در شعر کنیم. توجه کنید به شکل دیداری این شعرمن که پیش تر نیز در نوشته ای از آن یاد کرده ام:" ظن /همان / یقین گم شده است؟" این کوتاه شعر بی آن که از اشکال  گرافیکی بهره برد بر لزوم دیدار تاکید دارد تا منظور شاعر رسانا شود. نوعی ایهام گوشی سبب هدایت مخاطب به دیدار می شود؛ توجه شود  این شعر نگاره ای نیست بل که گونه ای شعر دیداری ست. البته در شعر قدما نیز ضرورت شکل دیداری برخی مصاریع مسبوق بوده است.مانند این مصراع از حافط که با خواندنش لب مرتب باز و بسته می شود و تداعی عمل بوسیدن می کند. یا  در صنعت توشیح شعر قدمایی که  فصل الخطاب شعر سنتی و شعر دیداری اکنون ماست  در این صنعت قدمایی جمع بست حرف ها یک کلمه یا پیام را در شعر تبیین می سازد. و اصولا شکل دیداری با شعر نیمایی و بر هم خوردن تساوی مصاریع  و تاکید بر برخی کلمات و حروف به جز لذت و مفاهمه ی شنیداری برای درک و تاویل بخشی بیش تر ضرورت دیدار و مداقه را گوش زد می کند.شعر سپید و منثور نیز بر اصل دیداری در نه بودِ وزن پای می فشرد. هر یک از ایشان نیز بر شکلی از وجه دیداری شعر دلالت دارند. بنابراین برخی از گونه های شعر دیداری مانند شعر اخیر  را اگر چه می توان خواند اما برداشت صحیح از آن در گرو دیدار شعر است. و برای درک مفهوم و لذت از  آن ، بایدآن را دید  و با دید ساخت شعر، معنای آن را  پی جست. 

در واقع تصویر همان وجه  عینی و ابژه  شعر است که به وسیلهء  عناصر شعری ، کلمات  از آن مستفاد می شود. شاعران شعر دیداری شعر را به صورت  نوشتاری-دیداری تصویر می کنند،  یعنی با کلمات مخاطب را به دیدن فرامی خوانند.
 
شعر دیداری  نوعی هنجار گریزی و  سنت شکنی در شعر نو محسوب می شود بنابراین وجه بهره از گرافیک و  یا خوش نویسی و خط و نقاشی در چند دهه ی اخیر گسترای بسیاری به گونه های این نوع و ژانر شعری بخشیده است
 
   نیز در نوشته هایی که اخیرا به واسطه ی پایان نامه ی  خانم مونا نصیبی دانشجوی مقطع فوق لیسانس رشته ی ادبیات فارسی دانشگاه آزاد فسا  که بر شعرهای دیداری دکتر صفارزاده، کیومرث منشی زاده،هوشنگ ایرانی و آثار دیداری من ، خوانده ام  تاکید شده که"  شعر دیداری در دوره ی معاصر به ویژه در دهه های 1950و60 رواج یافته است، کما این که نشان   سرچشمه های آن کمابیش در دیگر شکل های شعر مصور در سده های پیشین دیده شده و به دیگر سخن، کانکریت صورت روزآمد شعر مصور است. در برخی پژوهش ها آمده قدیمی ترین نمونه های غربی این نوع شعر در ادبیات یونان در آثار سرایندگان شعر شبانی در سده چهار قبل از میلاد دیده شده ،مضافا  در آثار سرایندگان شعرهای شبانی در گلچین یونانی حدود 980 میلادی هم شعرهای مصور یافت شده است ؛ و نیز در نوشته ای خوانده ام در ادبیات انگلیسی سرایش شعرهای مصور از سده ی شانزده میلادی با کتاب هنر شعر انگلیسی 1589 میلادی اثر پاتنهام آغاز شده است.

 نیز در قسمتی دیگر از  همین پایان نامه  تاکید شده   از بین کسانی که به شعر کانکریت پرداخته اند، آپولینر  (1880-1918) از شهرت ویژه ای برخوردار است؛ بعضی او را بنیان گذار شعر دیداری معاصر می دانند هرچند رواج شعر دیداری در آثار آپولینر، برگرفته از «کالی گرام»  بود که در آن زمان در کشور فرانسه، ابتکاری جالب به شمار می رفت.(رضی،1383: 8) اما یک شناسنده ی ادبیات فارسی حق دارد میان این نوع شعر و مشجر ومطیر فارسی  همانندی ببیند وتصور کند که شاید آپولی نر که سالها درکتابخانه ی ملی پاریس بررسی و تامل می کرد از آثار فارسی نیز در این زمینه الهام پذیرفته باشد. (هنرمندی ،1350: 514) اما دکتر طاهره صفار زاده اوژن گومانژه بولیویایی سوییسی الاصل را بنیان گذار شعر دیداری معاصر می دانست.