از اهم تفاوت‌های چامک با سایر شعرهای کوتاه در چیست؟/علی‌رضا پنجه‌ای

چامک، چامه‌ی  کوتاه روزآمد است که از امکانات جهان نو_ در پدیدآوردن آفرینه‌هایی که سرچشمه‌اش برگرفته از ذات جوهره‌ی لذت زیباشناسانه است،_ هوشمندانه بهره می‌برد. چامک در معنای عام به هر نوع شعر کوتاه پارسی و وارد شده به زبان پارسی می‌تواند اطلاق شود. اما چامک در معنای ویژه و زیباشناسانه‌اش، همان وضعیت موعود چامک است که در کمیت  بتواند کیفیت چندمنظوره ارایه دهد. چامک به آرایه‌های گذشته‌ی چامه  بی‌توجه نیست،  اما برگذشته از عناصر عَرَضی‌ست و با درنگ بر جوهره‌ی آفرینه به مکاشفات نو از منظری دیگر توجه دارد. ذات چامک در رودارودی‌ش است روان اما  پیچاپیچ، منزلش دریاست، آن‌جا هم ناآرام است و می‌موجد مدام. چامه‌نگاران، چامک‌نگاران یا چامه‌سازان و چامک‌سازان یا آفرینشگران چامه و چامک  همان مصداق بیتی هستند که گفت : 《ما زنده به آنیم که آرام نگیریم _موجیم که آسودگی ما عدم ماست》.

 

چانشی چالشی با چامک


#کارگاه_چامک عنوان برخی از دقایقی‌ست که گمان می‌رود چامه‌نگاران و چامک‌نگاران نوخاسته برآنند از آن آگاهی بیش‌تر یابند، هم‌از‌این رو در سایت چامک‌سرا و کانال آن سعی داشته‌ام تا به قدر وسع  پاسخ‌گوی نوخاستگان باشم. :
بخشی از گفت‌و‌گو در یک گروه:
ارسالی از سوی یک چامک‌نگار:
_:اولا اگر یک نفر که قدرت و توانایی نوشتن شعر نداره ولی بسیار علاقه مند هست و از این رو و نه بر پایه دانش شعری و ادبی قالبی رو اختراع میکنه و چهار نفر  دیگر هم رای و هم عقیده و مشتاق همچون خود را پیدا می کند و اسمش میشه شاعر و منتقد ادبی ما نمیتونیم سبک و قالبش رو به رسمیت بشناسیم .که اگر چنین بود من نمیگویم که باید در کتابی از کتب ادبیات با این درس نوشته ها روبرو شویم بلکه لااقل در یکی از جشن واره ها که در طی سال در کشور برگزار میشه یکی از قالبهای درخواستی همین قالب های من در آوردی باشد .
_: هر کی هر چی میگه رو آدم نباید طوطی وار تکرار کنه
اگه کسی اندک مطالعه ای در شعر داشته باشه میدونه که جامع تریت تعریفی که درباره شعر داریم این هست که :
(شعر کلامی است موزون و مخیل)
که حد اقل اگر موزون نباشد باید مخیل باشد .
_: هیچی نیست
امثال این جناب که علی گفت خودشون رو خسته میکنند و اسمی هم ازشون باقی نخواهد ماند.
با این تعاریف همه در این گروه شاعر و چامک نویس
پریسکه سرا
و از این قالب های من در آوردی هستند .


چانشی چالشی با چامک
چامک‌نگارا!
بخشی از حرف‌های این‌ کنش‌گران راست است، برخی از سر ادعا بی پشتوانه و از سر مُد اسم‌گذاری می‌کنند، نگاه کنید به نام‌گذاری‌ها و وجوه ممیزه‌ی برخی در محدود کردن آزادی عمل خالق اثر با قید تعدد بایدها و نبایدها؛ چامک باید و نبایدش در جوهره و ذاتش و ژنوم آن است.  ما نمی‌گوییم چامک لزومن کم کلمه‌ترین است ما می‌گوییم چامک بازتاب یک تناسب است،  یک فرآیند و نماست. چامک محصول  یک وضعیت است. خلاصگی وضعیت و پدیده‌ی چامک از شاخصه‌های هموست. چامک‌های اجرایی هم داریم مانند چامک سُک سُک خود من .که نوشته شده:
میان این‌همه لبخند
سُک! سُک!
این چامک در وضعیت چامک نیز چامک_پستال و در وضعیت پرفرمنس اجرایی و نمایشی نیز قابلیت ارایه دارد.
شما وضعیت شعر_پستال یا در هویت‌سازی هدف‌مندتر چامک‌_پستال ی‌اش را در اینستاگرام و تلگرام من دیده‌اید. چامک خاص مورد نظر ما  پدیده‌ای‌ست منحصر برای اکنون و آتی شعر کوتاه پارسی و سایر زبان‌های اقوام.  لزومن  و صرفن با محدودیت بهره از کلمه و هر داده‌ی مصور و شنودیداری رخ نمی‌نماید، در حال حاضر  سعی ما با یاری دوستان گرداگرد چامک،  #چامک و #چامه، #چانه و #چانک و #گویه را  با فراوانی کاربران گرونده تسری دهیم. چامک وضعیت‌های آوانگاردی دارد که  گاه فقط به‌صورت پرفرمنس(اجرانمایشی) قابلیت ارایه دارد، چامک،  آزاد آزاد است. و تاریخ انقضایی ندارد مگر که پدیده‌های هستی بخواهند آن را به تاریخ بپیوندانند. چامک در وضعیت پیشرو می‌تواند از امکانات مولتی‌مدیا و حاصل کلمه و  برش شنو دیداری‌ بهره برد  و آمیزه‌ای مختصر و منحصر از هرآن‌ وضعیتی که در تاریخ آتی، بشر به آن خواهد پرداخت باشد. بی هیج محدودیتی. #چامه و #چامک و #چانه و #چانک یعنی شعر و شعر کوتاه و نثر و نثر کوتاه را می‌خواهیم با افزایش  بسامدشان،  پُر کاربُرد   کنیم. و برای هر یک شناخت‌نامه‌ای ارایه دهیم. این پروژه در  مسیر خود بی یاری گروه چامک‌نگاران مُحَقَق نخواهد شد. پاری...چامک در وضعیت اکنونی‌ش  در کمیت و  کیفیت  از موتیوی اتمیک برخوردار است. یعنی هر چامک با تناسب داده‌ها توان آن دارد که   از خروجی‌ منشوری و چند وضعیتی و چند رسانه‌ای برخوردار باشد. برخی از اسامی محفلی و گروهی برای انواع کوتاه‌های شعر پارسی  اساسن اداست، فاقد پشتوانه‌ی نظری‌ست و کار گِل موقتی بیش نیست.  شاعر بندپذیر نیست  تا برایش چگونگی و محدوده‌ی خلق آفرینه تعیین شود. چامک اگرچه با پوزیشن مانیفست‌وار مطرح شده اما در حقیقت از ماهیتی ضد مانیفستی برخوردار است. اگر بپذیریم که اقتصادِ استتیک وابسته‌ی  تناسب بین داده و خروجی‌اش است. خواهیم پذیرفت که چامک عام مادرانه همه‌ی شعرهای کوتاه را زیر چتر خود گرفته است، اما فخر با اصالت آن  در ماهیت مادرانه  و در وضعیت چامکِ خاص، هویتِ  جریان‌ساز و تاریخ‌ساز می‌یابد. چامک بایدی ندارد روزآمدی‌ش و برخورداری از  ماهیت استتیک،  جزو جوهره‌ی آن است. آن ماهیت. این‌که فرزند دم‌باش. "صوفی ابن‌الوقت باشد ای رفیق". پسر زمان، چرا که فرزند زمان و آن  و دم،  ماهیتن از دانش و زیبایی و روزآمدی بسامد قشنگ‌شناسی برخوردار است. بنابراین بر اساس اصل حریت و آزادی و آزادگی،  چامک‌نگار با بهره از  دیتا و داده‌‌های متناسب با هر چامکی در محدوده‌ی استتیک و قشنگ‌شناسی‌ موجب برجستگی و نخبگی چامک می‌شود. بی شناخت گذشته‌ی شعر در ایران و جهان و نقد آن نمی‌توان به نووارگی حتا نزدیک شد چه برسد که به آن دست یازید،  وصله‌ی نو بر جامه‌ی نخ‌نما خطاست. چرا که در چنین بزنگاهی نه از تاک نشان ماند و نه از تاک‌نشان!   :" فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر/سخن نو آر که نو را حلاوتی‌ست دگر". برای ما زمانی خجالت‌آور است که همه‌ی کوتاه‌های شعر و شعرهای کوتاه را به‌نام نوع خاصی از شعر هجایی ژاپن _هایکو_می‌نامند. هنگام که به شعر کوتاه، چه نو و چه کلاسیک می‌گویند:" اخیرن یک هایکو خوانده‌ام از باباطاهر یا خیام. هم از این روست که پیشنهاد کرده‌ایم هر شعر کوتاه چه وطنی و چه در سایر زبان‌ها را چامک بنامیم. این دعوای کهنه و نو همیشه بوده.
می‌گفتند نیما کلاسیک می‌نویسد بعد با پاک کن طرف چپش را بی اختیار پاک می‌کند(جل‌الخالق). دکتر خانلری‌های وزیر فرهنگ و هنر یا توللی‌ها  چنین می نوشتند در خصوص پیرمردی که آمده بود کاری کند کارستان و آب در خوابگه مورچگان ریخت.  ما چامک عام داریم که شامل تمام کوتاه‌های شعر می‌شود در همه‌ی زبان‌ها و چامک خاص که باز در همه‌ی زبان‌هاست. آن چامک اتمیک است و چامک‌نگار کمیت کلمات و اگر مشمول بهره از صوت و تصویر و گراف‌‌ باشد باید همه‌ی اجزایش در خدمت  چامک باشد هیچ کلمه و تصویر و مدیا و دیتایی ماهیتن ناتوان است در تحمیل بارش به چامک. هر کلمه و مدیا و دیتایی جز توجیه کردن  ماهیت وجودی خود  در یک سازه‌ی چامکی نمی‌تواند بدون  اهلیت و باشندگی ِ خود در آن پدیده‌، به قشنگ‌شناسی و استتیک  در محورهای همنشینی متناسب ظاهر شود.
#کارگاه_چامک

با کلیک بر پیوند‌ زیر به سایر نوشته‌های شاعر دست‌رسی خواهید داشت: 

چانشی چالشی با چامک

آن نگاهِ دیگر  علی رضا پنجه ای


آن نگاهِ دیگر

علی رضا پنجه ای

روزنامه شرق- 28 آبان 89

Alireza Panjeei
poet&journalist
born 1961August

علی رضا پنجه ای(شاعر و روزنامه نگار)

 علی رضا پنجه ای

سال یک هزار و سیصد و هفتاد وسه خورشیدی هنگامی که ساعت شهرداری 12 بار نواخته شده بود ، در خیابان سعدی کمی آن سوتر از میدان اصلی شهر؛ ، مردی پنجاه و یک ساله و ترکه ای با موهای جو گندمی و با قدی حدود یک متر و هفتاد و دو سانتی متر که وزنی به تقریب 67 کیلو گرم داشت ، با شلواری که ورتلش آراستگی ی شاعرانه ای به او بخشیده بود با صدای هربه چندی یک بار ِ عصایی که توجه سایرین را به خود جلب می کرد، سلانه سلانه از پله های عمارت کهنسال مریضخانه ی بلدیه(موسوم به استانداری قدیم ،که دیگر ساختمان شماره ی دو شهرداری می شناختندش) بالا می آمد. طنین کوبیدن عصایش بر تخته کوب طبقه ی فوقانی عمارت، صدای عصای خان در عمارت اربابی را تداعی می کرد. تابلو کوچک سر در اتاق کار را خواند: "امور قراردادهای عمرانی". طوری آمد که به راحتی دیده نشود ، تازه کمی خلوت شده بود سرم و پیمانکاران رفته رفته اتاق را خالی کرده بودند . از قسمت ِ پشت شانه ی راستم کتابی گذاشته شد مقابل دیدگانم: یوزپلنگانی که با من دویده اند .گمان بردم یکی از جوان های شاعر است که در آن سال ها پاتوق شان دفتر کارم در شهرداری بود، یکی مثل افشار رئوف،مجتبی پورمحسن یا محمد طلوعی مثلث جوانی که از بد حادثه روز آشنا شدن شان با من را روز آغاز جدی شعرشان گذاشته بودند. اما صدای خش داری هم زمان با گذاشتن کتاب روی میز گفت: این هم هدیه ای برای عزیزترینم علی رضا جان پنجه ای. بی درنگ از صندلی جدا شدم و در آغوش فشردمش. گفت پنجه ای جان! به جان تو اولین نسخه ای که به دستم رسید را آورده ام برای تو. الان پروانه راهی مکه شده، گفتم بهترین کار این است که به دیدن تو بیایم. و افزود دوست دارم اولین یادداشت توسط تو برای یوزپلنگان نوشته شود.

این طور هم شد.در آخرین صفحه ی گیلان زمین که دومین شماره ی آن بود و اولین شماره ای که سردبیری اش به من واگذار شده بود در قسمت "کتاب های رسیده" تقریبا نصف صفحه درباره اش نوشتم ، حسنش هم در آن بود که تا آن زمان درباره ی این کتاب هیچ کسی ننوشته بود و تنها سعید صدیق رفیق جوان آن سال های نجدی بر یکی از داستان های کتاب نشده ی او در چیستا بازخوانی هوشمندانه ای نوشته بود و بس. نجدی هنوز گم نام بود، حتی جایزه ی گردون هم تا آن زمان به او تعلق نگرفته بود. نجدی محفل گرا بود و خودش را در نشریات محلی گیلان محدود کرده بود. او را هر که می شناخت به نام شاعری می شناخت در همان متر و اندازه ی محلی ، به جز انگشت شماری از دوستان نزدیکش که با او رفت و آمد خانوادگی و رفاقت داشتند. مانند نصرت رحمانی، مهدی ریحانی، مهدی رضازاده، مجید دانش آراسته، رقیه کاویانی، جواد شجاعی فرد، ایراهیم رهبر،محمود بدرطالعی،بهزاد موسایی، زنده یاد تیرداد نصری، مهرداد فلاح، ضیاءالدین خالقی،کورش همه خوانی ،علیرضا کریم ،اکبر تقی نژاد، یزدان سلحشور، احمد خدادوست، زنده یادان بیژن کلکی و منصور بنی مجیدی، حیدر مهرانی، عسگر پارسی، پیمان نوری، محمدامین برزگر و....

هویت ممیزه ی آثار نجدی نگاه ِ دیگر اوست، او آن قدر که برای ویرایش داستان های یوزپلنگان وقت گذاشته بود برای غالب شعرهایش که پس از مرگش جمع آوری شد نتوانست آخرین نگاه خود را اعمال کند به همین دلیل بعضی از شعرهایش را که می خوانی حس ویرایش اذیتت می کند اما آن نگاه ِ دیگر آن چنان تلالویی در شعرها یش دارد که نمی گذارد به راحتی از کنارشان بگذری.

در واقع باید آنچه را که با حضور همسرش و غلامرضا مرادی شاعر و منتقد و دکتر سلیمی در دانشگاه گیلان در نیمه ی اول دهه ی 80 گفته ام را بار دیگر تکرار کنم.

"بیژن نجدی چه در داستان، چه شعر، چه هر هنر دیگری که می خواست در آن اثری بیافریند یک نگاه ِ دیگر داشت، یک زیبایی شناسی که از جهان بینی خاص ِ او نشات می گرفت، بنابراین او اگر نقاش، سینماگر، معمار هم که می شد، همین نگاه دیگر بر فرم و محتوای آثارش اثر می گذاشت.

در واقع بیژن در داستان های خود از پیرامون و زیست گاه خود دور نمی شود، او مالیخولیای نوشتن کافکایی،چخوفی و فاکنری را در استخر لاهیجان می آزماید، نشان محلات قدیم و آدم های سنتی زندگی پیرامونی او مانند شخصیت طاهرسال هاست که با او بوده و آشناست. در واقع شخصیت های داستان های نجدی واقعی و حقیقی هستند. نجدی در لابه لای آثارش همه ی هشیاری های جانش را پدیدار می سازد. به همین سبب او را در آفرینش آثارش شبیه هیچ کسی نخواهید یافت، به صراحت می گویم اگر قرار باشد پس از هدایت در داستان کسی را به عنوان نماد دا

ستان امروز این کهن بوم و بر معرفی کنیم نام نجدی از معدود نام هایی ست که اگر چه دیر اما دیرپا خود را بر سر زبان می اندازد.

بیژن نجدی ، پورین محسنی آزاد (برادر همسرش) ، محمد حسین مهدوی(م.موید) ، احمد میر احسان(راحا محمد سینا)، چهار روشنفکری هستد که توانستند از دهه ی چهل خود را یک سرو گردن از سایرین در لاهیجان بلدتر نشان دهند و البته گناه دیر هنگامی بر تافتن نام نجدی و م.موید در عرصه ی شعر را باید به گردن آن دسته از ژورنالیست هایی گذاشت که دمبال مد هستند و غالبا از دست هم نام و شماره تلفن خالقان آثار پایتخت نشین را کپی می کنند و به خود زحمت نمی دهند که چهره های در پستو مانده ی شهرستان ها را که در واقع ام القراء ادبیات این سرزمین اند یافته و جست و جو کنند. در واقع روزنامه نگاری جریان ساز از این مام ِ گربه سان دیری ست که رخت بر بسته است.

هم اینک نیز شاعرانی در عرصه ی شعر مطبوعات پایتخت مطرح اند که به گرد امثال م. موید، صدیق، نجدی و ... نمی رسند ، بعضا در میان فهرست معدود شاعران پایتخت نشین هستند شاعرانی که نامشان از شعرشان جلوتر است، شاعرانی که هنوز نتوانسته اند خود را از تسلط زبان شاعران بزرگ و معاصر ایران و جهان برهانند اما هر نشریه ای که باز می کنی نام همان ها را
می بینی. از مهم ترین نکات آسیب شناسی این مهم باید به مافیای انتشاراتی های پایتخت اشاره کرد که از کم اطلاعی برخی دبیران ادبی نشریات سوء استفاده کرده و راه را بیشتر به بی راهه کشانده اند. نجدی اگر توسط احمد میر احسان به بهزاد عشقی و سپس سعید صدیق، صالح پور، علی صدیقی و شاید خود من به عنوان روزنامه نگار معرفی نمی شد چه بسا اکنون کمتر کسی با او و آثارش آشنا بودند، نقش میر احسان، عشقی و صدیق در این میانه البته قابل قیاس با نقش ما سه تن دیگر نبود البته بعدها نجدی مصاحبه ای با سید علی صالحی برای یکی از دوستانش که در نشریه ای مشغول به کار بود انجام می دهد و آثارش را با سید علی در میان می گذارد ، شمس لنگرودی اما درتشویق نجدی برای تدوین آثارش و معرفی او به نشر مرکز و مشاوره با او نقش موثری داشته است. همچنین پی گیری همسرش پروانه محسنی آزاد را پس از مرگ نجدی نباید از یاد برد و تلاش معروفی در اهدای جایزه ی گردون به او را باید از دلایل مهم بیرون زدن نجدی از محفل های کوچک محلی و روشنفکری بر شمرد. حتی یادم می آید سپانلو در مصاحبه ای با یکی از روزنامه های وقت( به گمانم اطلاعات) از آثار نجدی به عنوان یک جوان با استعداد یاد می کند.