پاسخ علی رضا پنجه ای به پرسش هقته نامه آسمان 6 مهر 92: دولتی کردن هنر وادبیات یعنی :افسار زدن به گر
علی رضا پنجه ای در پاسخ به پرسش حسن همایون ،هقته نامه آسمان 6 مهر 92:
دولتی کردن هنر وادبیات یعنی :افسار زدن به گردن آفرینشگران !
حسن همایون ،هقته نامه آسمان 6 مهر 92: اگر می گوییم هنروادبیات نباید دولتی باشد به واسطه ی این است که اصل استقلال و آزادی لازمه اش قائم به ذات بودن آفرینشگر در پدیدآوردن آفرینش است؛ مانند پزشکی که سوگند خورده است یا ورزشکارحرفه یی و قاضی ؛این استقلال ذاتمند و جزء اصول است و هرگونه تخطی از آن نقض غرض و نفی اثبات اصالت است. هم چنان که یک پزشک در کار طبابت باید حرفه یی عمل کند و بر اساس سوگندش نباید بین بیماران تبعیض قائل شود و اسرار آن ها را برملا کند و هیچ عاملی به جز میزان بیماری و الویت در درمان را در نظر گیرد ، وطن یک ورزشکار حرفه یی هم باشگاهش محسوب می شود نه شهر وکشورش، بنابراین ناگزیراست تمام تلاشش را بکند که علی رغم میل باطنی اش در مسابقه از باشگاه و تیم شهر و کشورش ببرد او تنها با عذر عضویتش در تیم مقابل نزد وجدانش آسوده می ماند همان گونه که قاضی بر اساس مستندات و قوانین حکم می کند و نباید به جز عدالت به چیز دیگری بیاندیشد، در کار خلقت اثر هم یک آفرینشگر تنها باید قائم به معیارهای مربوط به اصالت و زیبایی باشد؛ .باید پذیرفت که دیگر گذشت آن زمان که شاعر در علوم مختلف جامع الاطراف بود و گیرم سلول های خاکستری اش او را صاحب حکمت وکرامت معرفی می کردمخلص کلام آن که باید هر آن چه که مانع خلق الساعه بودن آفرینش آفرینه های هنری و ادبی شود را از میان برداشت ، چه را که هنر و ادبیات بخشنامه پذیر و سفارشی نمی تواند باشد و عذری نمی پذیرد که مخل آفرینش است، چه را که ورود هر عامل بیرونی یی مصنوعی و غیر طبیعی تلقی می شود. هم از این روست که شاعران در دوره ی صفویه به دربار هند پناه بردند و سبک اصفهانی به همین سبب هندی نام گذاشته شد. صفویه "شعر"را تنها شعر آئینی می دانست و در این امر آن قدر اصرار ورزید که به جای اشاعه ی آثار ماندگار در عرصه ی خلق شعر آئینی تنها بر خیل مداحان افزود و به جز استثنای ترجیع بند دوازده گانه محتشم کاشانی که اثرجوششی درخوری پیرامون واقعه ی کربلا و شعر آیینی ست ،خروجی مطلوبی برای جهان اسلام نیز به بار نیاورده است. این تصمیم صفویه کمکی به اهداف بالنده ی دین خدا که نکرد هیچ تاریخ نویسان ادبیات بعضا بی وجدانی کرده و گناه ایشان را به نام دین شان ثبت کردند، در حالی که تعالیم قرآن مشحون از حریت و آزادگی ست و حتی اگر به شعر و بعضی شعرا تاخته به واسطه اصل ذات شعر است که بر عدالت نیست و غلو دارد و کذبش هر چه بیش تر شعرتر!" در شعر مپیچ و در فن او/ چون اکذب اوست احسن او" و این که دشمنان پیامبر با شاعر خطاب کردن او سعی در تخطئه ی نبوتش داشتند و از سویی با کلام موزون شعرگون به ساحتش قصد تمسخر داشتند. دیگر وقت آن رسیده که تصریح کنیم مخالفت ما با دولتی نمودن ادبیات و هر آفرینه ی دیگر از این دست، از این روست که محصول کشف و شهود نمی تواند بخش نامه پذیر باشد و یا به برخی ملاحظات و معاذیر اداری تن دهد، چه را که ادبیات دولتی ادبیاتی تجلیل گر و شاکر است در حالی که ذات هنر وادبیات چالش و نگاه نوست، این همه اما به آن معنی نیست که آفرینش گران باید ضد دولت عمل نمایند، نه! بل که حق بخشی از هنر و ادبیات خواهد بود که برای نمونه از طریق اصل چهارم قانون اساسی یعنی مطبوعات و رسانه ها به عنوان ناظر بر عملکرد دولت آن را به چالش بگیرد، حسن کار هم زمانی ست که سربازان تیزهوش و نخبه رایگان ناظر بر کارکرد مسوولان می شوند و این نظارت البته سود هنگفتی نصیب کشور و مردم می کند.از سویی گروه دیگری که به هنر و ادبیات به عنوان پدیده ی صرف زیباشناسانه می نگرد نیز خواهد توانست در فضای استقلال ، دستش در آفرینش هرچه اندیشد و بیند و خواهد، بازتر گردد.چه را که همانا توجه دادن به جوهره و لزوم استقلال زیبایی شناسانه ی ذات هنر وادبیات است ولاغیر! دلیل دشمنی برخی از بالایی ها با آفرینشگران و برعکس عدم وجود گفتمان و تعامل توجیه کننده بین آن دو از طرفی به واسطه ی برخی بی عدالتی و قرائت ناصحیح و برداشت نادرست از قوانین و یا اعمال سلیقه به جای اعمال قوانین بوده است که این رنجش ها ،خطاها و سهوهای واکنش دیگر بار هر دو طرف را به طور مضاعف در بر داشته است، در واقع این دشمنی لج بازانه باز می گردد به عدم تلطیف درک متقابل، و البته در این میان نباید از نقش آتش بیاران معرکه غافل ماند.اصرار به سوء تفاهمات ماضی چه از بالا و چه پایین و وجود برخی موانع دست و پاگیر و بی عدالتی در مقابل وجه عدالت خواهی آفرینشگران و ... همه و همه سبب گردیده که دشمنان منافع ملی نیز از این تنش ها به نفع برنامه های خود بهره برند. عاقبت دگم اندیشی حاکمیت شوروی سبب ننگ ادبیات موسوم به ژدانفی بود و کشوری که می خواست با سوسیالیسم جهان را از قید کاپیتالیسم برهاند و انسان را آزاد کند و عدالت گستری نماید، خود پس از انقلاب سبب فرار مغزها و تبعید آفرینشگران و نخبگانش شد.کشورهای دیگر بلوک سوسیالیسم نیز هم چون :چین وکره شمالی تا کوبا و.... از آن در امان نماندند، چه را که تاریخ انقلاب شوروی ، فرانسه و برخی دیگر نشان داده که انقلاب توسط انقلابیون شکل می گیرد ، توسط افراطیون بین فرزندان انقلاب فاصله می افتد و توسط فرصت طلبان اداره می شود، رفته رفته چون انقلاب بچه خوره است فرزندانش از او دورمی شوند و این جاست که می آیند برای مصون ماندن از گزند برخی از فرزندان انقلاب که در هیات خالقان هنر و ادبیات به قلم و درک متاملی رسیده اند، سنگ پیش پایشان می افکنند و مدام نارضایتی ایجاد می کنند.
باری... دولتی کردن هنر وادبیات یعنی :افسار زدن به گردن آفرینشگران !دولتی کردن ادبیات یعنی دور ریختن بیت المال در هزینه کرد و گرفتن خروجی نا موفق از آن ، یعنی تبلیغات غلط و ناکارآمد، یعنی افزودن بر خیل ریاکاران، چه را که چابلوسان با هر که امروز قدرت داشته باشد یار هستند و با آستین پلوخوری روزگار می گذرانند،یعنی افزودن بر خیل شاعران جشنواره های زنجیره ای، که در ازای مدح پارامترهای تعیین شده سکه می گیرند، یعنی گرفتن عزت و استقلال در آفرینش از آفرینشگران و استفاده ی ابزاری از هنرو اد بیات که با روح آفرینش منافات دارد و مخلص کلام : یعنی جلوگیری از توسعه ی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی این سرزمین دیر زی!