رضا براهنی:پست‌مدرنيسم پيش از ديگران در آثار من بوده است

 بررسي انديشه و آفرينه‌هاي شعري رضا براهني

در خانه ی فرهنگ گیلان

 

آخرين پنج‌شنبه‌ي مهرماه شاعران گيلاني در خانه‌ي فرهنگ گيلان، به نقد و بررســي انديشه و آفرينه‌هاي شعري رضا براهني اختصاص يافت.

به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين جلسه كه با حضور اعضاي "حلقه‌ي شاعران ‌٥شنبه‌ها هميشه" تشكيل شد، ابتدا عليرضا پنجه‌اي به زندگي براهني پرداخت و اطلاعاتي را از او براي حاضران تشريح كرد.

سپس خطابه‌ي اين شاعر و منتقد با عنوان "دوستان، شاعران و نويسندگان خطه‌ي محبوب من، گيلان" خوانده شد.

او در اين نوشته، به اختصار چند نكته را درباره‌ي نظرياتش بر محور شعر عنوان كرده، همچنين درباره‌ي نقش زبان و شگردهاي آن، به ذكر مثال‌هايي نو پرداخته و در قسمتي آورده است: شعري كه به آساني قابل تجزيه به مفهوم و معنا و معنا و احساس در يك‌سو، و زبان و شگردهاي زباني از سوي ديگر باشد، از حوزه‌ي انتفاعي شعر خارج مي‌شود و به سوي چيزي كه نهايتاً غير شعر خواهد بود، متمايل مي‌شود، و حتا نهايتاً از شعر به سوي غير شعر سير مي‌كند، حتا اگر به ظاهر، حتا در باطن، شعر عاشقانه باشد، كه بسياري از آفرينندگان شعر، آن را به انواع غيرتغزلي ارجح شمرده‌اند.

در قسمتي ديگر از اين خطابه كه قرار است به زودي در قالب كتابي منتشر شود، آمده است: در گذشته نشان داده‌ام كه گاهي يك حرف يا كلمه‌ي ناچيز در موقعيتي تاريخي قرار مي‌گيرد: "من از تو مي‌مردم؛ اما تو زندگاني من بودي. "از"، يك "از ِ" نحيفِ ناچيز، تكليف چيزهاي بزرگ‌تر مثل "من"، "تو"، "مي‌مردم"، "زندگاني" و "بودي" را تعيين مي‌كند.

او سپس به تشريح بيش‌تر نقش "از" پرداخته است و در قسمت سوم نامه، به انواع تقابل و مواجهه‌ي برخي با پديده‌اي نوظهور پرداخته و آن‌ها را به چالش مي‌گيرد. وي با نقب به صفحه‌ي ‌٢٠٧ تا صفحه‌ي ‌٢١٢ "روزگار دوزخي آقاي اياز" نوشته‌شده در سال ‌٤٥ تا ‌٤٨، عنوان مي‌كند: «آن زمان كسي هنوز اسم "دريدا"، "ليوتار"، "سيكسو" و ديگران را نشنيده بود، يا در آن زمان هنوز چيزي چاپ نكرده بودند، و يا اگر كرده بودند، ما خبر نداشتيم؛ وگرنه مي‌رفتيم، مي‌خوانديم و تحت تأثير قرار مي‌گرفتيم و به آن تأثير هم افتخار مي‌كرديم.»

و در ادامه اشاره مي‌كند كه «آن متن قطعه‌قطعه بعداً در "جنون نوشتن" (گزيده‌ي آثار رضا براهني) از صفحات ‌٧٢-69، تحت عنوان فرعي "خطبه‌ي سلطان بن سلطان در خواب" چاپ شده و كليه‌ي اين قطعه‌قطعه‌نگاري پيش از آثار "دريدا"، "رولن بارت"، "سيكسو" و همه‌ي پست‌مدرنيست‌ها نوشته شده است.»

وي همچنين به سخنراني خود در سال ‌٦٥ ميلادي (‌١٣٤٤ هجري شمسي) درباره‌ي "اوليس" جويس در شوراي فرهنگي بريتانيا به انگليسي اشاره مي‌كند، و اين‌كه پست‌مدرنيسم و مسائل مربوط به آن، پيش از ديگران در آثار خودش بوده و ريشه در خوانده‌ها‌، زندگي و ملاحظات ايراني او دارد.

براهني سپس به خاطره‌اي از سرودن شعر "دف" اشاره مي‌كند و اين‌كه اين شعر دو ماه پس از تاثير وي از "دف" در يك جمع دف‌زن در شمال تهران كه جمعي از دراويش كرد اجرا كردند، سروده شد. و نيز به خاطره‌اي از احمد شاملو در مواجهه با "خطاب به پروانه‌ها" و شعر "از هوش مي" اشاره كرده است.

عليرضا پنجه‌اي هم در فواصل هر پاراگراف، به نگاه شعري براهني درباره‌ي نقش كلمه و زبان در شعر و شعر مورد نظر وي مي‌پرداخت. او در بخش‌هايي گفت: چنين مي‌توان برداشت كرد كه از نظر براهني، شعري كه به دست آمد و شفاف شد، ديگر شعر نيست، درواقع شايد بتوان گفت تلقي براهني از شعر همچون حبابي است كه در آسمان پيراموني مي‌درخشد و آهسته آهسته به زير مي‌آيد و وقتي با كف دست و يا انگشت خود برخورد مي‌كند، از بين مي‌رود؛ بنابراين حباب هرچه دست‌نيافتني‌تر، بيش‌تر بر ماهيت خود دلالت مي‌كند. مرگ آن زماني است كه در دسترس مخاطب است.

وي همچنين گفت: حرف‌ها و نوشته‌هاي براهني هميشه چالش‌برانگيز است و وجود چنين مباحثي هميشه براي شعر و نقد آن، بي‌آن‌كه دچار خودمحوري شويم، هميشه پربركت بوده است. درواقع نگاه براهني از زاويه‌ي تئوري به شعر كه عمل اتفاق‌افتاده يا فعل است، قابليت تأويل مي‌يابد. البته اين موشكافي‌ها مي‌تواند براي غناي شعر نو بسيار مفيد باشد؛ هرچند برداشت ابتر سبب بروز عوارض و آسيب‌هاي مرتبط به خود نزد آن‌هايي خواهد شد كه اطلاعات جامعي درباره‌ي موارد مطروحه ندارند.

پنجه‌اي در اين‌باره ادامه داد: چيزي كه اميدوارم پس از سه و نيم ساعت كه به جلسه‌ي براهني اختصاص داشت، مورد چالش قرار گيرد و ما در پايان ماه آتي ناگزيريم تا قسمت دوم اين جلسه را داشته باشيم، بحث درباره‌ي نقش فن شعر است. در چنين مواقعي در مقابل طرح نظريات جديد، بايد از شعر و شاعر تعريف جديدي ارائه داد؛ تعريفي كه بتواند بين شاعر و فيلسوف و نظريه‌پرداز ديوار بكشد. حال اسمش را مي‌گذاريم ديوار؛ برخي تلقي‌شان از ديوار، آجر و سيمان و تيرآهن است، برخي ديوار شيشه‌يي و شفاف؛ طوري كه بتوان هم شاعر و هم فيلسوف را ديد و با حفظ كاراكتر هر دو بتوانيم براي مسائل جديد و مطروحه رواديد ورود به شهر شعر بگيريم. درواقع انتظار ما از شعر چيست؛ از نكات مهمي كه در چالش با طرح چنين نظرياتي بايد به آن پرداخت؟ براهني به شعري از حافظ اشاره كرده كه از جمله شعرهاي زيبا و گوش‌نواز حافظ نيست. بين گوش، چشم و هوش بايد تفاوت گذاشت. هنر و فن شاعري هميشه اول خاكريز گوش مخاطب را درنورديده و فتح مي‌كند، بعد خاكريز چشم و هوش را. گاهي هم به نسبتي؛ هيچ‌كدام را فتح نمي‌كند؛ بلكه قسمت‌هايي از هر سه را به خود معطوف مي‌دارد. براهني آورده از حافظ: "گر تيغ بارد در كوي آن ماه/ گردن نهاديم الحكم لله" و سپس به واژه‌ي "گر" تأكيد مي‌كند كه به رغم حضور واژه‌هايي چون "تيغ"، "كوي"، "ماه"، "گردن" و غيره در يك موقعيت بسيار استثنايي قرار گرفته است و نتيجه مي‌گيرد كه «شعر را از نظر بيان يك معناي مطلق، دچار بحران كرده است؛ يعني اگر حتا تيغ در كوي آن ماه ببارد، گردن‌مان از مو باريك‌تر است، و حكم، حكم الهي است؛ اما اگر تيغ نبارد؛ چطور؟ از حكم سرپيچي مي‌كنيم؟» براهني شعري را كه نقد ادبي توانسته به آن نفوذ كند؛ يعني از برعكس هوش و چشم، مي‌خواهد در خوانش پس از حل معما براي گوش ايجاد لذت كند؛ در حالي‌كه هنر شاعري مانند حافظ نزد مخاطبان از آن سوي قضيه بوده؛ يعني: گوش، چشم و هوش. نگاه كنيم به: در كار گلاب و گل، حكم ازلي اين بود/ كاين شاهد بازاري وان پرده‌نشين باشد. البته اين شعر علي‌رغم زيبايي و لذتي كه گوش به هوش يا گوش به چشم و هوش مي‌رساند، پس از يك‌بار خوانش از حوزه‌ي شعر به حوزه‌ي خاطره تغيير مكان مي‌يابد و لذت شعري‌اش بدل به خاطره‌ي لذت مي‌شود. در حالي‌كه شعر مورد مثال براهني چالش‌هاي فلسفي مي‌تواند ايجاد كند. نقد شعر امروز بايد با راي‌زني و تعامل به اين مهم بپردازد كه لذت شعري كدام است. در پاسخ به هريك از اين عناصر مي‌توان براي شاعر وظايف مناسب با زمانه تعيين كرد. تغيير ذائقه براي شعر آسان به دست نمي‌آيد؛ اثر نو هميشه عادت‌ستيز بوده و هست.

پنجه‌اي در اين نشست همچنين با يادآوري خاطراتي، از سابقه‌ي مراودات فرهنگي و مجالست با رضا براهني گفت و پس از ذكر شرح حال براهني، نامه‌ي او را خطاب به مزدك پنجه‌اي خواند، كه در قسمتي از آن آمده است: از گذشته‌ي بسيار دور هم آقاي عليرضا پنجه‌اي را مي‌شناسم؛ از آن زمان كه به رشت مي‌رفتم و آستارا، و از دوستي و مصاحبت زنده‌يادان، رفقايم صالح‌پور، كلكي و بني‌مجيدي برخوردار بودم، و نيز از مصاحبت آن‌هايي كه به انرژي روي شعر خود و شعر فارسي كار مي‌كنند، كه نمونه‌ي روشنش در گيلان، عليرضا پنجه‌اي است و خوشحالم كه "گيله‌وا" را از پس درگذشت صالح‌پور فقيد، بر عهده گرفته است. گيله‌وا را تا آن‌جا كه يادم مي‌آيد، منعكس‌كننده‌ي مصاحبه‌اي از من هم بوده، با اين عنوان كه «چرا من ديگر شاعر نيمايي نيستم؟»، كه پاسخ‌هايي فراوان برانگيخت؛ حتا در افغانستان، كه در آن‌جا برخي تصور كرده بودند من نيما را رها كرده، به سوي غزل و قصيده برگشته‌ام.

پنجه‌اي به دليل كمبود وقت، ادامه‌ي بحث درباره‌ي آرا ‌و شعرهاي براهني را به جلسه‌ي پنج‌شنبه‌ي پايان آبان‌ماه موكول كرد.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهمن ارجمند:

دیدگاه کارشناسانه ی شما فارغ ار تعارفات معمول موجب ارتقای کیفی فعالیت و تداوم مسیر برگزیده است.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

علی:

اصلن بیایید این گونه فکر کنیم که آقای براهنی خدای پیشامدرن، مدرن و پسامدرن است و از زاویه ی زبان آوری خود خود جویس! این همه اصرار و تاکید ایشان بر مقدم بودن آثار پسامدرنشان بر دریدا و کریستوا و هلن سیکسو چیست؟؟ تازه اگر قول آقای براهنی در مورد این مقوله صادق باشد، ادبیات ما در عرصه جهانی صاحب چه موقعیتی است؟ نویسنده گان هندی و هندی تبار از جمله چومپا لاهیری و آروانید با نخستین اثرشان جایزه ی پولیتزر و بوکر را از آن خودشان می کنند و متاسفانه ما هنوز اصرار بر خود بزرگ بینی داریم. آخر این خود شیفته گی غریب چیست که در جای جای ذهن آقای براهنی ریشه دوانده است؟ به قول فیلسوف محبوب آقای براهنی (هایدگر): اندیشیدن سپاسگزاری است البته بدون از خود متشکر بودن! می بخشید!

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

نظر حبیب شوکتی نیا:

با درود
ولله چه بگویم ؟|!!! در اینکه براهنی منتقد بزرگی ست حرفی نیست . اما گاهی این چالش هایی که ایجاد می کند بیشتر به ضرر شعر انجامیده . همین فرداست که عده یی چیز ناخوانده ، این حباب تازه را به دست گیرند و با آن برای خود اقیانوس موهومی درست کنند ، به طوری که شعر را تا مدتی در گردابش متلاتم نمایند .
به نظرم فضای شعری ما در حال حاضر بیشتر به شاعر واقعی نیاز دارد تا منتقد دلسوز . البته سوتفاهم نشود من مخالف براهنی و دیگران نیستم . به تاثیراتی که براهنی در فضای نقد ایجاد کرده واقف و آگاهم . . اصلن براهنی را عالم ترین ناقد ادبی می دانم . ولی دنباله روان او اغلب کار را از هر آنچه بوده بدتر کرده اند . به گره ها افزوده و در چالش های پیش آمده شعر را قربانی کرده اند .
با پوزش

خطابه ی تئوریک براهنی به گیلانیان

رضا براهنيخبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات

«ملاحظات نو درباره‌ي مسائل شعري و خطابه‌ي رضا براهني به شاعران و نويسندگان» فردا (پنج‌شنبه، 25 مهر) در خانه‌ي فرهنگ گيلان ارائه مي‌شود.

عليرضا پنجه‌اي - مسؤول حلقه‌ي شاعران اين مجموعه - در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اظهار داشت: حلقه‌ي شاعران خانه‌ي فرهنگ گيلان طبق روال آخرين پنج‌شنبه‌ي هر ماه، فردا را به نقد و بررسي آفرينه‌هاي شعري و نظريات رضا براهني اختصاص داده است. در اين جلسه كه ساعت 6 عصر آغاز مي‌شود، تازه‌ترين نقطه‌نظرات براهني كه توسط پست الكترونيك ارسال شده است، به سفارش خودش، توسط من خوانده خواهد شد.

او افزود: همچنين در اين جلسه كه در آن، غالب منتقدان و شاعران مطرح استان حضور دارند، به بررسي انديشه‌ها و آفرينه‌هاي شعري رضا براهني پرداخته خواهد شد.

پنجه‌اي همچنين از انتشار سومين شماره‌ي نشريه‌ي «گيله‌وا» خبر داد، كه به زودي منتشر خواهد شد.

کارگاه شعر 4 نگاهی به شعر جنگ مزدک پنجه ای

کارگاه ۴

جنگ
 

به پروانه ها کاری نداشته باش

به یاکریمی که روی سیم تاب می خورد

تنها برای گرسنگان ِ پنج شنبه خرده نانی بریز

 

به زخم خوردگی های دل من نیز کاری نداشته باش

 

مطمئنا هیچ اتفاقی نیفتاده

شرط می بندم تیترهای امروز هم از جنگ بگویند

روزنامه را پشت در بگذار

سفیدی های جدول را وقت ِ بازنشستگی

                                              سیاه ِ

                                              سیاه ِ

                                              سیاه می کنم.

                                                                     ۸۷-۷-۱۳

 
درست نوشته خانم کردبچه در قسمت نظرات شعر  وبلاگ شما. که: "مطمئنا" در این چیدمان مشکل دار است " در ضمن ساخت شعر  "جنگ"خطی ست.
"پروانه ها" بار چه احساس ، عاطفه و اندیشه ای بر عهده دارند؟ چرا شاعر می گوید به آن ها کاری نداشته باش و یا به یاکریم ؟ لابد برای گرسنگان 5 شنبه؟! این چه نوع گرسنه ای ست از کجا آمده؟ المعنی فی بطن الشاعر؟ اگر بپذیریم که تلاش این شعر برای ایجاد ارتباطی عاطفی بنا شده شاعر از پس تبیین این نوع بیان الکن برآمده است. اوج طنز شعر  در  سطر۵  و ۶  است "هیچ اتفاق نیافتادن و شرط بستن که تیتر های امروز هم از جنگ است"به نوعی با پارادکس و تضاد ماهیت جنگ را به سخره می گیرد. و اما در سطر  "روزنامه را پشت در بگذار" ایجاز اتفاق افتاد ه یعنی "تاریخ"  از حدفاصل "در" و "بگذار" حذف شده که کلام را موجز نموده است. و بعد اشاره به این که کار دنیا تکرار است  و این تکرار نه مختص الان که مختص آینده هم خواهد بود و البته "سیاه" کردن "سفیدی های جدول" در بازنشستگی . مخاطب شاعر می تواند "من" دیگر شاعر باشد که به خویشتن خویش می سپارد: "به زخم خوردگی های دل من نیز کاری نداشته باش" این شعر علی رغم آنکه  "من" شاعر راوی اوست اما  مخاطب نیازمند آن است که شاعر  ماهیت و چگونگی  "گرسنگان پنج شنبه " را برای ایشان روشن کند.  در ضمن "پروانه"، "یا کریم" و "گرسنگان" از گزاره هایی که در مقابل "جنگ"، "بازنشستگی" و"سیاه"قرار گرفته اند و از پارادکس قابل ملاحظه ای در مقابل نوعی همخوانی هر دسته گزاره با هم برخودار شده اند از نکات قابل توجه این شعر است.

مسافر  ِ رويا( تازه ترین شعر علیرضا پنجه ای)

 

 

نرود کسی

          می توانست 

                              که رفت

از اتوبوس ِ ۲۴ 

پیاد­ه 

توی نورها

نشد راهی پیدا

                    شد كه

خلایق  _کرم های  لوليده در  هم _ 

چشمک ِ نئون

بخار ِ  از چرخ  ِ لبویی    منتشر

بود کلید عشق

اولین بوسه

بعدها فهمیدم

بود هجران

۳۰ سال

           نیست زمان ِ بلندی

گرفت بوسه ای دستم  

پیاده

برد پا به پایم   

از ادراک    

         بالای بالاتر       

توی   ابر و  مه

                   سفيد  ِ گوسفندها

شدیم احاطه

شعرهای احمد رضا

پیچید

در گوش ها

جستیم خود را از  نهان ِ  سپیدی ها

رسیدیم به بلندترین آبشار ِ جهان

شد شیار  ِ پائین و بالا

                            پر ِ  شبنم

پیچید  بوی اقاقی

مریمی ها

 

می رسیم

به  آخرین اتوبوس                   

 

اجنه و آل ها

دویدند تا ترس

        با ما

برمان داشت  خیال

آمدیم پایین

از بالای مخملی ِ ابرها

 

بود اتوبوس

تنهایی دونده ای

                    توی شب

می شد تار 

               چشم هایش

می دوید  اما

                                                                                                                                                                                                   

                                            ۱۵ مهر  ۱۳۸۷

نویسنده: کوروش همه خانی
جمعه 19 مهر1387 ساعت: 2:14
عزیز بزرگوارم ! شاعر دغدغه ها ی سکوت و زخم .علیرضا جان.خوب می دانم سکان ات بر این دریا موج ها ی سر کش را کنار می زند.و یک تنه رها شده ای بر این امواج.
این را از شاخصه ها ی شعرت می توان دید با زبانی که مختص خودت در فرم ها ی شکیل آهنک و محتوایی مانا به شعر امروز بخشیده است . بمان به قامت افرا تا تکیه به تنه ات بزنیم.با احترام وعشق

یک شعر تازه ( مترسک من)از علی رضا پنجه ای

مترسك ِ من

 مترسك­ها و

غروب را

گذاشته ام  سركار

سر كارها را:

بشويد مترسك همه­

 

باشيدمواظب

فقط 

نرينند  كلاغ­ها 

                  هيكل تان را

نخوريد   تكان

مي­زنند سنگتان

مي­كنند هوتان

 

مي­كند قرمز

آن­قدر ِ همه­ي آفتاب­ها

پارچه­ي سياه ِ  صورت­ِتان

 

كلاه­تان

          حصير  ِ  لانه­ي پرندگا ن

 

بزن حرفي !

بگو  چيزي !

 

شده اي  تو هم  مثل  ِ درست  

                                       شعر  ِ من

 

اذان  ِ وقت

مادرت

مي­كند سياه حنجره اش را

ــ افتاد تو خودت نفرين

وق زده و آب­دار

حالا

مي­خواهي

كني نفرينِ 

          ويلچرنشين­ها را ؟

 بكن!

... اما...

بزن فريادي

مخواه دست  ِ كم  

 كنم  فكر

خوابيده­اي

               هميشه براي...

 آخر ِ تصحیح: ۲۵ مهر ۱۳۸۷

کار کارستان از هم چو مرد مردستان

http://farabanafsh.persiangig.com/image/yushij.jpg

علی رضا پنجه ای:دنیای‌ غرب‌ خیلی‌ وقت‌ بود که‌ دگرگون‌ شده‌ بود، ضرورت‌ این‌ دگرگونی‌ مثل‌ همیشه‌ پس‌ از چند دهه‌ توسط‌ منورالفکرها به‌ بخش‌ ادبیات‌ شعری‌ ما منتقل‌ شد. معیارهای‌ مستعمل‌ زیباشناسی‌ با تغییر شکل‌ بافت‌ و مناسبات‌ جامعه‌ دیگر آن‌ التذاذ گذشته‌ را بر نمی‌تافت، حرف‌ زدن‌ از دنیای‌ نو، قالب‌ و فکر و ابزار نو می‌خواست، دیگر شعر نمی‌توانست‌ خلاصه‌ درمیخانه‌ و ساقی‌ وطاق‌ ابروی‌ یار شود، شعر با روابط‌ جدیدی‌ آشناشده‌ بود، نیما از طریق‌ کتاب‌ و دوستان‌ و آشنایان‌ خودو مدرسه‌اش‌ «سن‌ لوئی» با این‌ تغییرو دگرگونی‌ در لذت‌ ادبی‌ آشنایی‌ یافته‌ بود. او آمد تا رفته‌ رفته‌ ذائقه‌ی‌ ما را به‌ لذت‌ بردن‌ از عناصر دنیای‌ نوین‌ آشنا سازد، تغییر در ماهیت‌ زیبایی‌ نبود بلکه‌ تغییرات‌ ذائقه‌ از زوایای‌ جدیدی‌ که‌ برای‌ لذت‌ بردن‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود می‌باید به‌ تعریف‌ زیبایی‌شناسی‌ منجر می‌شد و گرنه‌ دنیا دائم‌ در حال‌ عوض‌ شدن‌ بود. نیما برگزیده‌ شده‌ بود تا نوید بخش‌ و مبشر این‌ تازگی‌ باشد و طبیعتا ماند هر برگزیده‌ای‌ خصوصیات‌ ممتاز و ممیزه‌ی‌ خود را داشت‌ یعنی‌ هم‌ ادبیات‌ قدمایی‌ را خوب‌ می‌شناخت، هم‌ ادبیات‌ معاصر فرانسه، هم‌ انقلابی‌گری‌ ادبی‌ بود و هم‌ واضع‌ و منتقد و با درصد هوش‌ بسیار زیاد، که‌ در هر یک‌ از این‌ آرایه‌ها منحصر به‌ فرد. ما امروز داریم‌ سالروز تولد کسی‌ را بزرگ‌ می‌شمریم‌ که‌ توانست‌ ذائقه‌ی‌ ما را مدرن‌ کند کار کارستانی‌ که‌ فقط‌ از همچو مرد مردستانی‌ بر می‌آمد و لاغیر. آن‌ هم‌ در سرزمین‌ حافظ، با آن‌ شکوه‌مندی‌اش‌ در بهره‌وری‌ از زبان‌ شعر پارسی. برای‌ خالی‌ نبودن‌ عریضه‌ ذکر یک‌ نکته‌ از شعر نیمایی‌ را خالی‌ از فایده، خاصه‌ برای‌ جوانان‌ نمی‌بینم.
‌ذکر یک‌ نکته‌ از شعر نیمایی‌ / ‌به‌ مناسبت‌ سالگرد تولد شاعر
نیما شاکی‌ بود که‌ جوانان‌ شعر مرا درنیافته‌اند و تازه‌ در حوزه‌ی‌ وزن‌ شعرهای‌ خود را آزمایشی‌ می‌خواند و از شعرهایی‌ که‌ بهتر از بقیه‌ی‌ وزن‌ بردار شده‌اند اشاره‌ به‌ «قوقولی‌ قوقو - خروس‌ می‌خواند»، «آی‌ آدمها»، «وای‌ بر من» و «مرغ‌ آمین» و «مهتاب» می‌کند او بسیاری‌ از اشعار خود را به‌ لحاظ‌ اینکه‌ طبق‌ میل‌ او وزن‌ نگرفته‌ مقبول‌ نظر نمی‌یابد، و می‌افزاید من‌ این‌ بنا را به‌ تدریج‌ کامل‌ کرده‌ام، و ادامه‌ می‌دهد از آن‌ اشعار از نظر وزن‌ عیب‌ می‌گیرم، سپس‌ بر جوان‌ها خرده‌ می‌گیرد که‌ آنها در این‌ سالها شعرهایی‌ که‌ به‌ سبک‌ من‌ ساخته‌اند از حیث‌ وزن، هرج‌ و مرج‌ عروضی‌ ایجاد کرده‌ است‌ و به‌ عدم‌ استقلال‌ مصراع‌ها در آن‌ها ایراد می‌گیرد. او معترض‌ می‌شود که‌ هیچ‌ قاعده‌ای‌ ضمانت‌ استقلال‌ آن‌ شعرها را نمی‌کند واکثرشان‌ را به‌ اصطلاح‌ عامیانه‌ «بحر طویل‌ ساز» معرفی‌ می‌کند؛ و تنها جوانانی‌ را رعایت‌ کننده‌ی‌ «پایان‌ بندی» مصراع‌ها می‌داند که‌ با وی‌ تماس‌ نزدیک‌ داشته‌اند و چون‌ بحث‌ قافیه‌ در شعر نیمایی‌ جایگاه‌ تازه‌ای‌ می‌طلبید اشاره‌ دارد که‌ تنها آن‌ها که‌ با وی‌ تماس‌ نزدیک‌ داشته‌اند به‌ درک‌ لزوم‌ جایگاه‌ قافیه‌ در مصراع‌ پی‌ برده‌اند.

منبع: نیما یوشیج‌ - زندگانی‌ و آثار او - / دکتر ابوالقاسم‌ جنتی‌ عطایی‌ / چاپ‌ دوم‌ تهران‌ اسفند ۱۳۴۶ / انتشارات‌ بنگاه‌ مطبوعاتی‌ صفی‌ علیشاه‌