گزارش نقد و بررسی "پیامبر کوچک" و " شب هیچ وقت نمی خوابد"

 

گزارش نقد و بررسی "پیامبر کوچک" و " شب هیچ وقت نمی خوابد"

علی رضا پنجه ای در خانه ی فرهنگ گیلان

26 دی در آخرین 5 شنبه ی نخستین ماه زمستانی شاعران و منتقدین رشت (شهرباران) به نقد و بررسی دو اثر چاپ شده ی علی رضا پنجه ای در سال 87 نشستند.

در این نشست که در سرسرای خانه ی فرهنگ گیلان تشکیل شده بود، در ابتدا مسعود پورهادی عضو هیات مدیره و پژوهشگر گیلان شناس که به نمایندگی از هیات مدیره؛ اجرای برنامه را نیز بر عهده داشت ضمن خوشامدگویی به حاضرین و اهل قلم  و ارائه گزارش 30 جلسه نقد وبرسی کتاب شعر در 2 سال و اندی  از فعالیت شعر فارسی خانه، برای آشنایی بیشتر حاضرین به پاره ای از فعالیت و کارنامه 30 ساله پنجه ای پرئاخت، سپس از شاعر"پیامبر کوچک" خواست تا ضمن خوانش چند شعر انتخابی از دو کتاب خود، درباره ی قالب های نو نگاره ای و چند خوانشی تعرفه شده در پیامبر کوچک با حاضرین به گفت و گو بنشیند.

شاعر "شب هیچ وقت نمی خوابد" درباره ی ضرورت بهره از نگاره در شعرتوگراف و شعرهای مربع و ... گفت ریشه ی نگاره به نقاشی غارها باز می گردد؛ ما چه بخواهیم، چه نخواهیم در زندگی روز به روز از مناسبات دیجیتالی و نگاره ای استفاده می کنیم و هم­چنان دل در گرو فترت و سستی سنت وا نهاده ایم.

چند روز پیش دیدیم پشت شیشه ی  مینی بوسی  آمده بود: "پا  به پا  تو  می آم هر جا بری"  و به جای پا از شکل کف پا استفاده شده بود؛ وقتی یک راننده مینی بوس از نگاره چنین بهره ای می برد خب این نشانه ای از ورود گراف ، نگاره و نفوذ دیجیتال در روزمره گی ماست. من نخستین بار در سال 72 سوار دوچرخه شعری به ذهنم خطور کرد که با اختلاط کلمه و ادات استفهام همراه بود، همان موقع در مجله ی تاریخی، فرهنگی و اجتماعی گیلان زمین چاپش کردم. وی شعرتوگراف و سایر نگاره های پیشنهادی خود را به عنوان  نو قالب هایی  که قابلیت کارکرد را در کنار سایر قالب ها دارند معرفی کرد و  ویژگی های نهفته در شعر نگاره ای "مربع" را برشمرد.

پنجه ای برای آگاهی بیشتر،  حاضرین را به مطالعه ی مصاحبه ها ، نوشته ها و شعرهای خود با رسانه ها در وبلاگ شاعر به نام "پیامبرکوچک" و قسمت هایی از مصاحبه ی هوشنگ عباسی در گیله وا و  نقد و مصاحبه ی  لادن نیکنام  و علی حسن زاده بر پیامبر کوچک در دی ماه سال جاری در روزنامه ی اعتماد، و سه شعر نمونه از دو کتاب یاد شده را  در بروشوری که برای جلسه نقد و بررسی در  16 صفحه منتشر شده بود، دعوت کرد.

عباس گلستانی(شاعر و منتقد) درباره ی مجموعه ی "پیامبر کوچک"  کارکرد "من" شاعر  و" من" های قابل تعمیم و قابل تفکیک از من های شخصی را در شب هیچ وقت نمی خوابد به چالش گرفت. وی به سابقه ی شعرهای هیروگلیف و تمایز شعرتوگراف ، کاستی ها و موفقیت های قالب های نگاره ای و چند خوانشی تعرفه شده در "پیامبر کوچک" اشاره کرد و به خوانش و تاویل چند شعر از مجموعه ی پیامبر کوچک پرداخت.

کوروش جوان روح(شاعر) به پست و بلند نقش زبان در شعرهای دو مجموعه پرداخت.

علی رمضانی (دانشجوی رشته ی مترجمی زبان ) نیز به مجموعه ی "شب هیچ وقت نمی خوابد" و نقش تئوری های جدید فلسفی در شعرهای این مجموعه و چالش های پیش رو اشاره کرد

مزدک پنجه ای نیز به  سدهای پیش روی شاعر  در کاربرد نگاره در برخی از مفاهیم مانند" شرف"، "انسانیت " و... در "شعرتوگراف"ها اشاره کرد و به تاویل شعرهای نگاره ای پرداخت.

محمود نیکویه( پژوهشگر و مولف کتاب " از نقطه تا خط "مجموعه ای از شعرها و نقدهای منتقدین  در باره نصرت رحمانی) درباره ی سابقه تصویر در شعر حافظ به مصراع "لبم از بوسه ربایان بر دوشش باد" که با باز و بسته شدن مدام لب در هنگام خوانش،  تصویر بوسه تداعی می شود و توفیر آشکار شعرهای جدولی در "المعجم ...شمس قیس" با "شعرهای مربع" پنجه ای تصریح کرد  به واقع علی رضا پنجه ای در "پیامبر کوچک" دو تا سور بیشتر به شمس قیس زده است.

در پایان این نشست پنجه ای به پرسش حاضرین پاسخ گفت و اشاره کرد : شعر خوب ، گفته نشده است، چیزی که ما با نام"لذت" از آن می بریم، ربطی به شعر ندارد. وی سپس افزود در 47 سال از زندگی  خود به این نتیجه رسیده ام که: نه آن چنان عاشق باش که جایی برای نفرت نگذاری و نه آن چنان نفرت داشته باش که جایی برای عشق.

 --------------

زنی تنها:

سلم و درود خدا بر شما .آقای گلستانی در باره شعر گم شده آقای پنجه ای باید به عرض ایشان برسانم آقای پنجه ای این شعر تقدیم شده به استاد رادی را به گواهی ص 60 کتاب شب هیچ وقت نمی خوابد در تاریخ 76.10.18 سروده اند. توجه به ساخت و نحو زبان شعر پنجه ای و امین پور شود. هر چند در جلسه آقای پنجه ای با آوردن جمله ای از نیما که گفت: -"اگر دو یا چند تن بگویند که همه چیز فانی ست اهل تتبع بیهوده دنبال سرقت یکی از آن دیگری هستند این توارد بوده است." -گمان می برم به خوبی پاسخ ایشان را داده باشند اما جای این نکته خالی ستکه: به نقش زیبایی آفرین عبارت شعری پنجه ای که تیزهوشانه و با ضرایب شاعرانگی و ادبیت افزونتری گفته توجه شود:"کم نیستم/دنبال خودم هستم/زیاد هم نیستم//مدت زمان درازی ست/خودم را گم کرده ام/ لای روزنامه ها/ ستون گم شده ها/در این یکی/ که روزنامه ی عصر/ در این که هفته نامه ای/ در آن که ماه نامه ای/که فصل نامه شد/ فصل نامه ای که سالنامه/چه زود دیر می شود حرف ها در سالنامه ها... سپس در قسمت دیگر شعر می نویسد صبح ها دنبال جورابم بودم/ چه قدر همیشه گم بودند/ دیر می شدم/دنبال کلید خانه بودم/ من دیر می شدم و زنده یاد قیصر هم در همان دهه گفته :" ناگهان چقدر زود دیر میشود" و البته فروغ زودتر از هر دو گفته بود: "همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد" یعنی اگر بخواهیم دنبال تاثیر باشیم باید به کتاب های مقدس و انجیل و گفته های معصومین هم نقب بزنیم. چنان که علی (ع)فرموده:فرصت ها چون باد در گذرند. فکر می کنم اگر بخواهیم به نحو معنایی و ساخت زبانی اینگونه شعرها بپردازیم می رسیم به این که هر که از ظن خود رسیده به این مقصد مانند رسیدن از چند راه به یک مقصد است یک مفهوم. زود گذشتن عمر را ممکن است حتا یک راننده هم بگوید عمر چه زود دیر شد. شعر پنجه ای در واقع حکایت رئالی از ویژه نامه ها و وضع حاکم بر آنها داشته مگر او روزنامه نگار نبوده و نشریات مورد نظرش مدام "زود دیر نمی شدند."؟

مصاحبه ی ماهنامه ی گیله وا با علیرضا پنجه ای(در تبیین شعرتوگراف و قالب های جدید دیداری)

 

ققنوسی که از خاکستر زبان برخاست

 

پای صحبت علی رضا پنجه ای شاعر و روزنامه نگار

 

 

اشاره:

    

            مهربان و صمیمی و بی تاب . علی ر ضا پنجه ای به نسل آرمان خواه دهه ی شصت تعلق دارد، نسلی که زندگی اش را به پای آرمان های خود ریخته است. پنجه ای شاعر حرفه ای و نو گراست که از سرودن خود اندوخته ای مادی برای زندگی کسب نکرده است، او با ادبیات کلاسیک ایران بیگانه نیست، غزل هم سروده و اندوخته ای پر و پیمان از شعر کهن بوم و بر دارد ، تغزل با بن مایه های رمانتیک اجتماعی در اشعار او جایگاه ویژه ای دارد ، در این آشفته بازار نوجویی او نیز  “شعر تو گراف و شعر دیجیتالی  “ را به خواستاران تحولات نو در شعر معاصر هدیه داده است. در پشت قیافه ی شاداب و پر انرژی او، اندوهی سنگین وجود دارد که به زندگی اش عمق می بخشد ، یک نوع خود شیفتگی کودکانه در اوست که او را شلوغ و پر هیایو می نمایاند ، سکون و آرامش را در او نمی بینی ، گویی الهه ی بی تابی چون چتر بر سرش سایه انداخته است ، پنجه ای در همه ی حال شاعر است، بوی شعر را در محیط کار او می بینی ، چه زمانی که در شهرداری بود و شاعران جوان دورش حلقه زده بودند و چه زمانی که در روابط عمومی شورای شهر و کمیسیون فرهنگی سعی کرد نه به عنوان کارمند بلکه از سر آرمان خواهی در جهت گیری های فرهنگی شورا و شهرداری مانند یک سرباز فرهنگی بین نمایندگان شهری مردم و نخبگان رابطه ی تنگاتنگی ایجاد کند.به گونه ای که کمتر کسی ست که در وهله ی اول پی به این عشق نبرد، پنجه ای در سال  1340 خورشیدی از پدر و مادر ی گیلانی در ساوه دیده به هستی گشود ، پس از اخذ دیپلم برای ادامه ی تحصیل راهی آلمان غربی آن زمان شد، بعد از چند ماه به سرزمین زادبومی اش برگشت ، 22بهمن سال 59 ازدواج کرد که ثمره اش دو فرزند ، نینا که  دارای تحصیلات دانشگاهی در رشته ی گرافیک است و مزدک که حقوق خوانده و در ادبیات و روزنامه نگاری جا پای پدر  گذاشته است.
پنجه ای مدتی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد، در اسفند 1365مسوولیت صفحات شعر و ادب کادح را به عهده داشت و نخستین شماره ی ویژه ی هنر و ادبیات توسط او منتشر شد، از شماره ی دوم فصل نامه ی گیلان زمین به عنوان سردبیر و هم چنین سردبیری 20 شماره ی روزنامه ی معین را برعهده داشته است و همچنین سال ها مسوولیت سرویس ادبیات هاتف،گیلان امروز و...را که خود کارنامه ی درخشانی از نوگرایی های او در حوزه ی روزنامه نگاری ست . اشعار و مقالات او در نشریات و مجلات مختلف کشور به چاپ رسیده است ، آثار زیر تا کنون از او منتشر شده : سوگ پائیزی ( مجموعه شعر پائیز 1357 ) – همنفس سروهای جوان ( مجموعه شعر 1366 ) – برشی از ستاره ی هذیانی ( 1370 ) – آن سوی مرزباد ( 1370 ) – گزینه شعر گیلان ( نمونه اشعار و شرح حال 54 شاعر نوپرداز دهه ی شصت گیلان  1374 ) – عشق اول ( 1383 ) دو مجموعه شعر پیامبر کوچک و شب هیچ وقت نمی خوابد از او آماده ی چاپ است .

هوشنگ عباسی

 

* موقعیت کنونی شعر معاصر ایران را چگونه می بینید؟

 

در قرن اخیر شعر ما مدام دستخوش نو شدن بوده است؛ روزی روزگاری دوستی که با شعر آشنایی محدودی داشت از من پرسید: آیا در سایر قاره ها – مانند اروپا و امریکا – هم نو شدن چنین روند فزاینده و شتابنده ای دارد؟ گفتم: نه خیر، آن ها دغدغه ی فقط گفتن دارند، نه چگونه گفتنی که در آن سودای صاحب سبک شدن باشد. چون ذات مدرنیزاسیون از واقعیت سرچشمه می گیرد، به گونه ای که آفرینه وقوع می یابد سپس در چالش نقد ِ منتقدان ، حقیقتش به محک و معیار ِ نسبیت ، سنجیده می شود، در حالی که در جوامعی مانند ایران که هنوز روابط تولید و ابزار آن و همچنین مناسبات زیر ساخت جامعه سنتی برآمده از ذهنیتی فئودالیستی است چنین جامعه ای در مقابل جهان مدرن مظاهری دو زیستی دارد ، یعنی فئودالیسم و مناسبات آن حاکم بر ذهنیت کثیر است،اما حقیقت جوامع پیشرفته همواره دغدغه ی اصلی اقشار مرتبط با محافل روشنفکری به فرماسیون نوین و مناسبات مسلط بر جوامع مدرن نگاهی حسرت زده دارد ، در واقع چنین جوامعی در حوزه ی تعریف  " دوران " نمی گنجد و بیشترینه ی مناسبات  آن در تعریف جوامع  "کاستی "  می گنجد . بنابراین گسست مسلط در " خاستگاه " ، در مقابل " خواستگاه " بسیاری از ناهنجاری های موجود را رقم می زند ، اینجا دقیقا نقطه ی افتراق بین روشنفکر و توده های مردم ترسیم می شود، موضوعی که بیشترینه ی مناسبات قرن اخیر را باید در بررسی آسیب شناسی و تامل و تمرکز بر این نقطه – افتراق- مورد چالش قرار دارد. بسیاری از مناسباتی که در چنین جوامعی باعث سوء رفتار های اجتماعی می شود از همین آسیب شناسی تبعیت دارند. بچه ی پاپتی که هزینه ی تحصیلش توسط خانواده در دوره ابتدایی به زور تامین شده – خاستگاه اجتماعی اش – می خواهد در آینده دکتر شود – خاستگاه اجتماعی اش – بی آن که به ساز و کارهای نه استثناء که قاعده ی چنین جوامعی واقف باشد با آرزوی خود زندگی می کند و می انگارد یارای رقابت با پسر فلان متمول را در یادگیری درس هایی که برای پذیرش در کنکور نیازمند کلاس های خصوصی ست دارد ، البته نمونه ی یاد شده در قاعده قابلیت تاویل دارد و گرنه استثناء همیشه کنار قاعده همزیستی مسالمت آمیزی داشته ؛ از خواص آحاد جامعه ی  عقب مانده بلند پروازی ست  ، بی آن که به روابط مسلط جوامعی چنین تامل داشته باشد. اینجاست که واقعیا ت زندگی ناگزیر است جامه ای گشاد از حقیقت به تن کند.بنابر این شعر ما نیز نمی تواند جدای از این آسیب شناسی مورد چالش قرار گیرد. ناکامی عاید ی همواره ی جوامع عقب نگه داشته شده است ، هم از این رو همه می خواهند نیما و هدایت شوند  و به مراتب پایین تر رضایت نمی دهند. البته بسیاری از استعدادها در این میان به هرز می روند مانند بسیاری از استعداد های کهنه پرستان که نو گرایی را به هر شکلش بدقواره می یابند ، آن ها نیز آن قدر برای دیگر گفتن تلاش می کنند که « گفتن» از یادشان می رود ، این در جایگاهی ست که آفرینش گران جهان ِ مدرن در کار آفرینش به طور مضاعف و مستمر  پیشرفت دارند.

  • شعر ما پس از نیما دستخوش دگردیسی متعدد و متنوع  شده است. نیما در مقابل شعر قدمایی نه تنها به قافیه درای و زنگی دیگر بخشید و تساوی مصاریع را به هم ریخت ، بلکه جهان بینی شعر را در جهت پرداختن به مناسبات معاصر هدایت کرد

. پس از او شعر آزاد که به غلط « سپید» نامیده شد شکل گرفت، یعنی همان شعر منثور که شاخص آن را در طرز شاملویی می توان پی جست، سپس موج نو، شعر حجم، شعر ناب، موج سوم، شعر گفتار، شعر حرکت، شعر دهه ی هفتاد، شعر توگراف ، شعر دیجیتالی که  دو مورد اخیر از زمره نحله هایی ست که توسط مصاحبه شونده تعرفه و پیشنهاد شده – از دیگر طرزهایی بوده اند که پس از  شعر نیمایی قابلیت طرح یافته اند. بنابراین ما در تقسیم بندی شعر: شعر قدمایی، شعر نیمایی و شعر آزاد را می توانیم در نظر گیریم، البته یک طرز دیگر هم به عنوان شعر نو قدمایی مطرح است که غالبا گروندگان به آن یا در قالب قدمایی محتوای نو می ریزند یا در شکل نو محتوای کهنه؛ که البته وجه اول مرسوم تر است و عمده ترین تسری دهندگان آن سیمین بهبهانی ، زنده یاد حسین منزوی، محمد علی بهمنی و تعداد کثیری از  دانشجویان شاعر ...هستند. و اما شعر معاصر ایران رفته رفته از آفت نگاه یک سو نگر ایدئولوژیک دارد خود را دور می کند ، نگاه شعر از تاثیر عینیت ( ابژه) به تاثیر ذهنییت (سوبژه) دارد تغییر می یابد. نفوذ عناصر تکنولوژیک چون اینترنت امکان بهره وری از مطالعات آکادمیک را خانگی کرده، دیگر باید در بخش یادگیری ، کلاس های درس را به  موزه ها بسپاریم و پای رایانه هایمان به فراگیری بپردازیم.

  •  اکنون دیگر باید گفت شعر حاد ثه ای است که در اندیشه اتفاق می افتد.

دنیا خیلی زود بدل به دهکده ی جهانی شده است ، شعر و یا هر مقوله ی دیگر تحت تاثیر این فرآیند باید برای خود جامه ی نو دست و پا کند و گرنه از قافله پس می افتد.

  •  شعر گیلان از دهه ی شصت توانسته ، نسبت به  شعر سایر مناطق ایران ژانر و انواع متعددی را تجربه کند

شعر ایران به واسطه ی اینکه ، ایرا ن جایگاه بزرگی در مناسبات دنیا ندارد و زبانش برای یادگیری سخت است با این همه زبانها و گویش های متنوع و خُرد ، جایگاه ویژه ای در بخش ترجمه ندارد ، خاصه آن که برخورداری از انواع فرهنگ ها شعر ما را به لحاظ ترجمه غیر قابل دسترس می کند، مگر آن دسته از شعرها که عاری از این موانع هستند و ترجمه پذیر: منظورم شعرهای غیر زبان محور، تصویر گرا و محتوایی ست .      

* موقعیت کنونی شعر نو  گیلان را چگونه ارزیابی می کنید ؟

 

شعر گیلان را نیز به هیچ وجه نمی توان از شعر ایران تفکیک کرد، مگر آنکه به عنوان نمونه بخواهیم تاثیر عناصر اقلیمی در شعر معاصر را به نقد بنشینیم که به روش هرمونتیکی می توان به عنوان موضوع خاص پژوهشی – تاویلی به آن پرداخت؛ و گرنه چندان نمی توان شعر مناطق ایران را از هم منفک دانست . شعر گیلان از دهه ی شصت توانسته نسبت به شعر سایر مناطق ایران ژانر و انواع متعددی را تجربه کند ، شاعران گران سنگی در گیلان از دهه ی شصت مطرح هستند که نگاه سایر مناطق کشور را به گیلان معطوف داشته اند ، این البته ربطی به شرایط فرهنگی و اقلیمی شمال ایران ندارد بلکه توسعه ی روزنامه نگاری ادبی و هنری در برهه ای از این سامان در این جریان نقش حایز اهمیتی ایفاء کرده است.

  • بزرگترین پاداش برای هر استاد معرفی شاگردی است که از خود او سرتر شود.

شعر گیلان در دهه ی شصت نمونه های موفقی به شعر امروز معرفی کرده که در نیمه ی دوم دهه ی هشتاد باید گفت مشخصا ما شاعران پخته و شعرهای با قاعده و بسامانی را توسط شاعران گیلانی به شعر ایران معرفی خواهیم کرد ، جایی گفته ام: "دهه ی هشتاد ، دهه ی پادشاهی شاعران گیلانی ست". البته برخی تنها در حیطه ی مطبوعات سراسری استعداد مطرح شدن داشته اند اما چه بسا شاعرانی که از ایشان گران سنگ تر ولی خلوت نشین هستند یا کمتر خود را می نمایانند . و این جا است که جای منتقد واقعی را بس خالی می یابی .

 

* با جریانات شعر معاصر مثل: شعر سپید، شعر حرکت، پست مدرن چگونه تا می کنید، درباره آسب شناسی شعر معاصر چه دیدگاهی دارید؟

 

پیشتر به این گونه شعرها پرداخته ام ، اما تا کنون شعری پست مدرن در ایران ندیده ام چون پست مدرنیسم  یک وضعیت است نه چیز دیگر و غالب آفرینه هایی که به این نام در ایران خلق شده از این عبارت تغذیه نکرده و بیشتر از یک تلقی غلط سرچشمه گرفته است. یعنی برخی از شعرهای دارای چنین داعیه ای صرفا به یک یا دو مشخصه ی این وضعیت پرداخته اند. باید بگویم یک معمار پست مدرنیست ایتالیایی به نام «پورتوگزی» شعری از شاعر هموطن خود « مونتاله» را یاد آور شده است:

 

کلیدی

که هیچ دری را نمی گشاید

از ما نخواهید ،

ما تنها می توانیم بگوییم

که چه نیستیم

و چه چیز را نمی خواهیم.

 

و اما زیر شاخه های شعر آزادکه از دهه ی شصت تا هشتاد مطرح شده اند پیشتر در دهه ی چهل و پنجاه نیز به گونه ای دیگر مطرح بوده اند ، جهان محصول زور آزمایی سنت و نو است .هر چند بسیاری از نو آمدگان مرز تعریف مدرن  modern و نو new را مخدوش کرده اند در واقع هر نویی مدرن نیست و هر مدرنی نو ، بیشتر ِ دوستان نو آمده فکر می کنند هر کژ تاباندن زبان و غلط نویسی را می توانند به عنوان مقوله ی نو به خورد مخاطب دهند در حالی که یک اثر مدرن در تبیین  تئوریک تعرفه ی خود می باید در مناسبات درون جامعه و شناخت کافی از مفهوم دوران به عنوان ما به ازای پدیدآیی آن ژانر در توجیه استتیک اثر مداقه داشته باشند . بنابراین از همان دم که آدمی در زمین ماوا گرفته تا حال گرایش به نو شدن دغدغه ی او بوده است  . اما همیشه باید مراقب بود که از گذشته درس بگیریم . جریانات نو به درستی جوانان را تحت الشعاع خود قرار می دهند در تمام دوره ها چنین بوده ، اما تاریخ همان جریانات می گوید در سن پختگی آن جریانات پیشرو تعادل پذیر شده اند . یعنی جامعه قسمت پوسیده ی سنت را کنار می نهد و قسمتی از نو  که به قواره ی پوسیده شده ی سنت بیابد را جانشین آن می کند ؛ این جان مایه و حقانیت مدرنیته است که خود را به سنت می قبولاند .

 

* اگر چه شعر در هیچ تعریفی نمی گنجد و صدها تعریف در مورد شعر وجود دارد ، اگر یکی از آن تعریف ها را بپسندید کدام است ؟

من درباره ی شعر خوانده بودم که : شعر حادثه ای است که در زبان اتفاق می افتد اما با تعرفه ی شعرتوگراف و شعر دیجیتالی دیدم این تعبیر مشمول زمان می شود و جامع و مانع  نیست  بنابر این چون شعر توگراف و شعر دیجیتالی مانند شعر ما قبل خود ماهیتی زایش مند و مادرانه دارند بنابر این در این مناسبات و منشاء تولیدات ِمحصولاتِ جدید باید به تعبیری جامع تر نظر داشت چون شعر در این زمان و در آینده از انحصار خط و زبان ِخطی بیرون می آید بنابر این پیشنهاد می شود بگوییم: شعر حادثه ای ست که در اندیشه اتفاق می افتد یا شعر حادثه ای که در زبانِ اندیشه اتفاق می افتد خاصیت این تعبیر در آن است که به شعر این امکان را می دهد که به جز زبان ِخط از زبانِ تصویر هم برای بیان خود بهره برد، یعنی زبانی
جهان شمول تر مانند زبان علایم و نشانه های راهنمایی و رانندگی .

  •  

 شعرتو گراف و شعر دیجیتالی ، جای هیچ شعری را تنگ نخواهد کرد.

 

شعرتوگراف و شعر دیجیتالی غایت رشد هر منوتیکی شعر را در نظر گرفته است. مسلما ً دنیای آینده از آنِ این گونه شعر است که البته پرداختن به آن و تسری این مهم رفته رفته طراحان برنامه ریزی رایانه و گوشی های موبایل و وسائل ارتباط جمعی الکترونیکی و دیجیتالی را در تامین نیاز هایی از این دست بر خواهد انگیخت . ما نیز باید مراقب باشیم تا تجربیات پژوهشی خود را پیش از کار برد علمی آن برای جامعه از مرحله ی آزمون ناگهان به

  •  نفوذ عناصر تکنولوژیک چون اینترنت ، بهره وری از مطالعات آکادمیک را خانگی کرده است.

مرحله ی تولید انبوه سوق ندهیم مانند واکسن کشف شده ای که درمرحله ی آزمایشگاهی و آزمونTestحیوانی ناگهان به تولید انبوه برای بهره ی انسانی ساخته شود مسلماً عوارض آن باعث می شود مردم از خرید و کاربرد مطمئن آن سرباز زنند. من معتقدم برای ارایه ی شعرهای مدرن و پیشرو ما باید ابتدا آن را در محافل خصوصی تجربه کنیم و رفته رفته عناصر نویی را که قابلیت تعرفه دارند در  ابعاد گسترده تر بیازماییم ، علت گسست پیش آمده افراط و تفریط و در نظر نداشتن این وجه مهم بوده است.

 

* هنگام شعر گفتن به چه چیزی  بیشتر می اندیشید؟

من به الهام بسیار معتقدم ، من اعتقاد دارم که شعر منزلتی معنوی دارد و این که شاعران برگزیدگانند،هم چون پیامبران، منتها با وظایفی که تفاوت ما هوی از هم دارند، شاعران برای توصیف پدیده های هستی برگزیده شده اند با اندیشه ای که چه تلخ و چه شیرین را باید بر محور زیبایی تبیین دارند. من اعتقاد به کشف و شهود دارم، شعری را شعر می دانم که از نهاد شاعر و الهام شده به آن باشد.در واقع نخستین کلمات و جمله ها به آسمان نزدیکتر شده و در ادامه ی آن شاعر است که باید از آموزه های خود که اکتسابی ست بهره ببرد و هر چه این بهره وری دقیق تر و قائم به ذات تر باشد ما با شعری موفق مواجه ایم.آن ها هم که معتقدند می توانند مانند یک کارمند بنشینند و شعر بگویند باور کنید شیپور را از سر گشادش دارند می زنند و شعرهای آن ها مانند خیل آن هایی ست که تظاهر به شاعرانگی دارند. آن ها نه شعر مصنوع بلکه شعر مصنوعی می سازند. مگر در کتاب مقدس نیامده که در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و مگر قرآن به قلم و هر آنچه که می نویسد قسم یاد نکرده؟

  • استعداد های جوان اگر سیستماتیک مطالعه کنند برنده اند

و اما در هنگام شعر گفتن فقط به تامل و تدقیق و آرامشی که شعر نیاز دارد و اینکه چگونه اکتسابات خود را به این کشف و شهود پیوند بزنم می اندیشم. در واقع تنها به شعر می   ـ اندیشم و البته گاهی به خطوط قرمزی که به ناگزیر برای ما ترسیم شده و در طول تاریخ سبب نا سرودن سروده هایی که چه بسا می توانست جهان دیگری بیافریند.

 

* فکر می کنید جریانات ادبی معاصر فرم های ترکیبی ویژه ای در ادبیات ایران شکل داده اند؟

 

                پدیدآیی و نوزایی هر جریان و نحله ای هم چنان از گذشته و حالِ یک دیگر تاثیر می پذیرند و این تاثیر پذیری اجتناب ناپذیر است ، به همین علت است که اصولا ً نحله های جدید پدید می آیند یعنی هر جریانی بی ریشه نیست و از دلِ جریان یا جریانات دیگر جوانه می زند . حتی باید درقالب های ادبی تاثیر بر یک دیگر را به مداقه نشست یعنی چه بسا شعر ما از ژانر ِ داستان، نمایش نامه و ...  تاثیر گرفته است، چندان که در بررسی افسانه و مرغ آمین نیما عناصر پلی فونیک و چند صدایی به واسطه ی ماهیت دراماتیک این دو اثر بروز می کنند و اگر بخواهیم برای ان ها پیشینه ای جست وجو کنیم در « گفتم، گفتی ها» ی شعر ِ قدمایی چنین رد پایی را می توان وایافت. مگرشاهنامه ی فردوسی یا مثنوی مولوی به نوعی، اولی به عنوان رمان منظوم و دومی در بخش هایی پیشینه ی اپیزود و قصه های کوتاه ِ به نظم کشیده شده نیستند؟ یا مگر می توان ادعا کرد که ناصر خسرو هنگام که گفته: بسوزند شاخ درختان بی بر / سزا خود همین است مر بی بری را از محتوای انجیل که گفته شده : درخت بد میوه ی بد به بار می آورد ، درخت نیکو میوه ی نیکو، درخت بد را در آتش افکنده و می سوزانند ( نقل، قریب به اصل ِ نوشته در انجیل است) مگر مثنوی محتوای خود را از قرآن نگرفته است؟ بنابر این تاثیر قالب ها چه از گذشتگان و چه معاصران اجتناب پذیر است و اگر نبود تاریخ بیهقی و مطالعه ی شاملو در فرهنگ کوچه و شعرهای بزرگان خارجی چه بسا شعرهای طرز شاملویی پدید نمی آمد؛ هر جریانی در واقع بی ریشه نیست و از ترویج چند جریان کارکرد جدید جریان ِ نوتر پدید می آید در واقع هر جریان جدیدی مصداق ِ « نو،از نو است» . اگر هم برخی نوآمدگان به انکار گذشتگان می پردازند این را باید به حساب بیم ایشان از سایه افکندن شوکت نام و آوازه ی نامداران بر آثار خام ایشان دانست که با کمال تاسف از گفته ی بزرگان دریافت و تاویل غلط دارند، این که اگر بزرگی می گوید شاگرد به نفی استاد باید بنشیند و گرنه شاگرد خوبی نبوده را هتک حرمت از استاد تعبیر کردن و نفی را انکار زحمات و مطالعات و دست آوردهای ادبی او تلقی کردن نمی تواند راه به جایی ببرد،

  •  هر نویی مدرن نیست و هر مدرنی نو

 

چنین کفرا ن نعمتی تنها دلسرد کردن پیشکسوتانی است که بی هیچ پاداشی اندوخته های خود را در اختیار جوانان می گذارند، در واقع زمانی شاگرد می تواند استاد خود را نفی کند که در همان ژانری که از او آموخته ، با ارایه ی آفرینه های برتر ضمن اعتراف به بهره گیری و قدر دانستن ِ استاد، هنر شاگردی خود را بنمایاند که یعنی قدر استاد را با ارایه ی آفرینه ی نوین تر دانسته و این را هم بدانیم که بزرگ ترین پاداش برای هر استادی معرفی شاگردی است که از خود او سرتر شود . و این رسم ِ ناگزیر چرخ کژ مدار است.

 

*به نظر شما عصر رایانه، پایانی بر کتاب است؟

البته رقیب قَدَری ست ، ولی انسان همیشه موجودیتی نوستالژیک دارد، ممکن است شکل ارایه ی محتوای آفرینشگران از کتابت به نرم افزار های رایانه ای تغییر یابد، اما من علی رغم این که در خانه سیستم رایانه ام همیشه آماده است، ولی باید اعتراف کنم بیشترینه ی نوشته هایم با قلم و کاغذ است و به خصوص اگر این کاغذ کاهی باشد، وسوسه ی  نوشتن و تداوم آن در من فزونی می یابد.

 

*شعر توگراف را در سال های اخیر ابداع کرده اید و در محافل و نشریات ادبی منتقدان نیز درباره ی آن نظرات متنوعی ابراز داشته اند ، برخی مثبت و برخی نیز معتقدند شعر را از خاستگاه خود یعنی کلام جدا می کند و در کنار شاعر یک نقاش نیز لازم می شود که وجود داشته باشد، نظر شما در این خصوص چیست؟

 

شعرتوگراف دقیقاً به صورت کشف و شهودی ابتدا در پاییز سال 74 خود را با ادات استفهام به شعر کشاند این شعر در فصلنامه گیلان زمین تابستان – بهار 75 – 74 شماره 8 – 5 صفحه 66 چاپ شد: [ با نشانه ها: از! به، می رسم/ از ، ما به./ بعد؟ می کنم/ که تو چگونه / از یک ! شروع / و به ، رسیدی / و بعد به ./ روبه روی آینه می ایستم / با طرح؟ ی / که تا ... ادامه دارد] که به ترتیب ادات استفهام به جای شگفتی «!» به جای درنگ «،» به جای انتها «.» به جای سوال یا پرسش «؟» به جای بی نهایت «...» آمد بعد در هر شعر شکل های جدید تری یافت به عنوان نمونه در شعر «سفر» و «وسط چین، نه ابتر» چاپ شده در فصلنامه ی گیلان زمین شماره 9/ بهار 79 صفحه ی 54 در پایان شعر سفر مستطیل تابلوی شهر رشت ظاهر می شود و روی آن نوشته شده به شهر باران خوش آمدید و زیرش به لاتین ، بعد در وسط چین نه ابتر از یک ظرفیت رایانه ای که نه چپ چین است نه راست چین من وسط چین را به عاریه می گیرم و شعر شکل دیداری می گیرد و مضافاً این وسط چین نوشته کمک می کند که نتوان انتهای شعر راحدس زدو شعر در خوانش چندین بعُد خوانشی و معنایی می یابد.سیر حرکت و تنوع طوری بوده که چون بدون هر کونه اصراری در این نوع گفتن بوده هر به چندی شعر شکلی دیگر گرفته در شعر دیگری به شکل لغز و معماهای قدیمی کلید شعر ( معما) در پایان شعر به صورت معکوس حروف چینی می شود و کلاه های آ به شکل پرواز گرداگرد عشق پرواز می کنند. یادر شعر شط رنج که شکل حرکت فیل        و اسب       می آید که این ها در فصلنامه ی گیلان زمین / شماره 13 -11 / بهار 1380 / صفحه ی 18 چاپ شده اند. سپس اینها به صورت شعر کاملاً دگرگونه ای نام «شعرتوگراف» می یابند و طی بیانیه ای با عنوان «من شاعر شعر توگراف هستم» در ویژه ی هنر و اندیشه ی گیله وا / تابستان 82/ صفحه ی 30 و 31 چاپمی شو.این دیگر شکل گرافیکی برخی کلمات مانند دل         ، تیر          و ...، سپس در شماره ی پاییز (آبان) 82 گیله وا ویژه ی هنر و اندیشه صفحه ی 22، 23 و 24 تقی خاوری و نجف غفوری در این خصوص نقد و نظر ی می نویسند تا اینکه دکتر کاووس حسن لی در رساله ی دکترای خود که نشر ثالث آن را به صورت کتاب چاپ کرده با عنوان «گونه های نوآوری در شعر امروز ایران» در قسمتی نمونه ی شعرتوگراف را آورده و به معرفی آن می نشیند. بنده در شعری دیگر فقط لازم دیدم که نام شعر که سنجاق قفلی بود را به شکل                بکشم البته کشیدن سنجاق از نوشتن آن زمان کمتری می گرفت و دو چشم آن به لحاظ دیداری به خواننده در رابطه با شعر کمک هم می کند . من در همان بیانیه هم نوشتم اصلاً این طور نیست که فقط باید « شعرتوگراف» گفت یعنی شعر در گراف یا شعر داخل گراف چون منتقدی آن را به طور غلط خوانده بود و بعد بر اساس همان غلط خوانی بد وبیراه نثار شعر. من فکر می کنم ریشه ی شعرهای دیداری به شجره های اخرب و اخرم المعجم و سپس تاثیر شعر اروپا به خصوص فرانسه از شعر تصویری را باید به ایران نسبت داد و خاصه به آسیا که بسیاری از خط ها از نقاشی سرچشمه گرفته اند، آپولیز هم شدیداً تحت تاثیر فهنگ و ادبیات ایران بود نثر فواره او یقینا ً از شجره های المعجم و یا سایر کتب فارسی گرفته شده و لاغیر. بنده هم کاری کرده ام کاملاً توفیر دارد با پیشینه ی شعر دیداری ، راستش را بگویم گذاشته ام هر وقت خود شعر حکم کرد به رکاب بگیرمش نه این که به عمد از آن سواری بگیرم . همین شعر توگراف هنوز به تعداد قابل توجهی نرسیده در خود شعر دیجیتالی را نرم افزاری رایانه ای در سیستم های کامپیوتری و گوشی های تلفن همراه و سایر وسایل رسانه ای و ارتباطی دیجیتالی دارد. باید باور کنیم که شعر دیجیتالی در آینده ی دنیا بسیار پر نقش خواهد بود چون دنیای ما دارد به سمت امپراطوری آیسی ها ی ذره بینی پیش می رود . درباره ی شعر دیجیتالی نیز در یکی از ویژه های ماهانه گیلان امروز در سال 84 نوشته ام و باز همخواهم نوشت چون شعر دیجیتالی شعر زاینده و مادری اصیل خواهد بود ، البته شاید هنوز تجربه کردن با توجه به محدودیت نماد ها و سمبل ها در گوشی ها سخت باشد یا اهنگ ها و اشکال پویا نمایه ای در آن ها ، ولی اشکال دیجیتالی شعر از پس ِ شعرتوگراف متولد خواهند شد، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد خود من تجربیاتی دارم که فقط در مقاله نویسی می توان شکلش را کشیدو گرنه شکل ارایه اش توسطرایانه و گوشی تلفن همراه است . البته من در این مدت شعرهای غیر از این دو گونه هم گفته ام که در مطبوعات چاپ شده اند و باز هم خواهم گفت ، چون شعرتوگراف و شعر دیجیتالی جای هیچ شعری را تنگ نخواهد کرد بلکه ظرفیت های تازه ای هستند که به شاعران امرز پیشنهاد می شوند آنها می توانند از این دو قالب نیز برای بیان شاعرانه استفاده کنند . امیدوارم روزی بشود که شعرتوگراف ها یا شعرهای دیجیتالی با زبان جهانی که زبان شکل و صوت ( آهنگ) است نیاز به ترجمه نداشته باشند و این طوری شعر و شاعر مقوله ای جهانی تر می شوند.

 

*چه قدر به آثارتان وابستگی دارید؟

 

من از اثری دفاع می کنم که بتواند پس از گذشت بارها خواندن هم چنان اثر بخش باشد وپس از هر بار خواندن کمتر نقص هایش چهره کنند. وگرنه چه بسا شعرهایی که نوشته شده و پاره شده است.

 

* به عنوان یک شاعر پر دغدغه ، روابط بسیار گرمی با جوانان داشته اند ، آثار تولیدی جوانان در عرصه ی شعر را چگونه ارزیابی می کنید؟

 

           بله، من حشر و نشر فراوانی با نو آمدگان داشته و دارم. برخی اگر شعر هم نگویند شاعرند و این شاعرانگی را گاه در ارایه ی نظراتشان پیرامون یک شعر می توان تشخیص داد، برخی نیز بیش از آن که به شعر بیاندیشند مطرح شدن می اندیشند و نامشان به عنوان انواع نویسنده در مطبوعات مطرح است و در حاشیه نیز داعیه ی شعر دارند. و کمتر شاعر ند حتی کمتر از آن ها که تمام شعرهای سروده شان از اندازه ی دو دست تجاوز نمی کند. استعدادهای جوان همواره اگر سیستماتیک مطالعه کنند برنده اند و گرنه کسی که مولانا نخوانده اگر برود سراغ نیچه باخته است. حتی خوانده های آدمی باید با شرایط زمان و مکان سنجیده شوند و گرنه معیار ومحک در این خصوص نتایج زیان باری به بار خواهد آورد.

 

*از وضعیت نشر آثار ادبی در گیلان بگویید؟

         خوشبختاه فعال شدن نشر گیکان برای انتشار آثار گیلکی و شر فرهنگ ایلیا توانسته کمک شایانی به چاپ آثار گیلانی ها کند، مشکل هر دو انتشاراتی مشکل پخش در تهران و سایر استان هاست که البته این مشکل برای ناشران تهرانی هم هست . برخی ناشران در تهران مافیا درست کرده اند و فقط کتاب های خود را مطرح می کنند.این دو انتشاراتی نقش تاریخی خوبی در رشد انتشار کتاب آفرینش گران گیلانی داشته اند ، ما در حوزه ی شعر و  سپس داستان چهره های ماندگاری معرفی کرده ایم که آینده از آن ایشان است.

 

* داستان هم نوشته اید ، ترانه نیز گفته اید چه وقت آنها را جمع و جور می کنید

         راستش خیلی از شعرهایم توان نوار شدن دارند و حتی موسیقی گذاشتن  اجرا ، داستان کودکان و بزرگ سال نوشته ام اما حالا خیلی زود است درباره ی داستان بزرگ سال صحبت کنیم، یک داستان کودکان برای چاپ آماده دارم ولی در این دو خصوص حرفه ای و  هنو ز  جدی نشده ام

 

* سوگ پاییزی تجربه ی ابتدایی و همنفس سروهای جوان نوید چهره ی تازه ای ازشما بود. دو مجموعه ی «برشی از ستاره ی هذیانی» و « آن سوی مرزباد» شاعری را نشان داد که به بلوغ می رسید و در ادبیات عاصر حرفی برای گفتن داشت، «عشق اول» رنگی دیگر داشت و خیلی زود نایاب شد، آیا« عشق دومی» در کار خواهد بود.

          من عشق اول داشتم و عشق غایی که هم اکنون با او به خوشی و آرامش در حال زندگی ام ، اما اگر از کتاب های دیگر می خواهد بدانید باید بگویم : « پیام بر کوچک » ، «شب هیچ وقت نمی خوابد» عنوان دو کتا ب آماده ی چاپ من هستند که اکنون برای گرفتن مجوز به ارشاد سپرده شده است و ناشر ان ها « فرهنگ ایلیا» خواهد بود. و البته عشق اول بنابر قول ناشر به زودی تجدید چاپ می شود.

 

* آیا تجربیات روزنامه نگاری ، کادح ، گیلان زمین، هاتف، معین، گیلان امروز و ... تجربه تلخی بود ؟

         تجربه روزنامه نگاری برای من همیشه شیرین و همراه با عشق بوده است، اگر باخته ام در این میان به روزگار نخبه کش و سفله پرور باخته ام و گرنه حتی در نشریاتی که غیر جدی بودند همیشه کار خودم را با جدیت تمام دنبال کرده ام زنده یاد نجدی در بیمارستان مدائن روزهای پیش از مرگش در عیادت دست جمی اهل قلم گیلان و دوستانش با او رو کرد به من و گفت تو مسیحی ، این مرده را چگونه جان بخشیده ای و منظورش نشریه ای بوده که صفحه  ادبی آن را ادره می کردم ، در واقع من سردبیر که گرافیست ، ادیتور، خبرنگار، گزارشگر و همه کاره ی یک نشریه بوده ام ، عکس های هنری ، کارهای گرافیکی ، حتی پشت رایانههم نشسته ام و تایپ هم کرده ام در واقع به تنهایی یک نشریه ام. و این دم مسیحایی شاید رهین باشد. هر چند هیچ وقت به اندازه ی بیشتر از یک دهم هزینه ی زندگی ام نتوانسته ام از نشریه ای حقوق بگیرم ، ولی دلم خوش است که همواره درهر کاری خواسته ام که نوآوری داشته باشم و خودم باشم.

 

* به گیلکی نیز شعر گفته اید و تجربه ی لازم دارید، فضای نویی در سال های اخیر در ادبیات گیلکی به وجود آمد. نظرتان چیست؟

ج15- راستش حق با شماست شعر کوتاه گیلکی به تاسی ازشعر کوتاه فارسی و خاصه شاعران شعر معاصر که بعدها سه تن از کوشندگان این موج به نام « هسا شعر» نامش نهادند مرهون زحمات بشرا، چراغی و فارسی ست. این که شعر کوتاه اپیدمی شده خودش یک توجه خاص به سرودن در محدوده ای ست که تاکید و مداقه بر آن توانسته شعر گیلان را از ورطه ی تکرار شعرهای بیجار کاری و روستایی به شعر شاعران شهرنشین گیلکی که نوزایی قرین همتشان بوده ارتقاء دهد و این مرهون تلاش های این بزرگ واران است. شعرهای کوتاه بشرا، فارسی و کتاب شعر اخیر چراغی بیان گر این نگه متفاوت به شعر گیلکی که آینده ای درخشان را در پی خواهد داشت، خاصه مسعود پور هادی با کتاب شعر اخیرش بر ظرفیت های شعر نو گیلکی افزوده است، ضمن آن که اگر تجربیات شعر فارسی در شعر گیلکی کاربرد بیشتری یابد ما شاهد اوج بیشتر شعر گیلکی خواهیم بود.

 

* گیله وا را چگونه  می بینید ؟

            گیله وا ز دامون آغاز شد، خاطرات خوشی با دامون دارین ، من از اول از شعر گیلکی خوشم می آمد از شعرهای افراشته و چند شعر مرادیان گروسی را از حفظ بودم این ها اصالت داشتند و دارند ، شاعران خوبی مانند هوشنگ عباسی ، پیله ور، نوری، آریا پاد، جکتاجی، غلامی، ذکی پور و خیلی ها که به خاطر ندارم و باید به این اسامی نامشان را افزود که هر یک با انواع دیگر ادبی و فرهنگی نیز سر و کار دارند و ...

گیله وا یک تنه جنگیده و مانده ، این مجله با تمام افت و خیزش جزء فرهنگ غنی ماست، اگر هر مسلمانی باید در خانه اش فرآن داشته باشد و هر ایرانی کنار قرآن حافظ، هر گیلانی هم باید گیله وا را در سر هر ماه تهیه و بخواند گیله وا همان پرنده ای ست که از خاکستر زبان گیلکی برخاست، دوستش بداریم و پروازش را در اوج های ماوراء تر آرزو کنیم. در پایان باید همت جکتاجی عزیز را پاس داشت، چراغی در دوره ای توانست چهره ی گیله ای نو و مدرن را بنامیاند و سردبیری هوشنگ باسی نیز رفته رفته دارد گیله وا را از انزوا بین فارسی نویسان گیلان بیرون می آورد .همتتان مدام. سر بلند و عاشق بماید.  شماره ی ۹۰ گیله وا ۸۵.۴.۲۲

انعکاس دو باره به واسطه ی جلسه ی

نقد و بررسی شعرهای نگاره ای مجموعه  شعر

پیامبر کوچک

علیرضا پنجه ای

یک تعبیر ناب از پست مدرنیسم

در تبیین پست مدرنیسم چیست؟ یک معمار پست مدرنیست ایتالیایی به نام «پورتوگزی» شعری از شاعر هموطن خود « مونتاله» را یاد آور شده است:

 

کلیدی

که هیچ دری را نمی گشاید

از ما نخواهید ،

ما تنها می توانیم بگوییم

که چه نیستیم

و چه چیز را نمی خواهیم

بر گرفته از: مصاحبه ی ماه نامه ی گیله وا با علیرضا پنجه ای شماره ی۹۰ تاریخ  ۸۵.۴.۲۲

 

رابطه ی شعر و لذت

 

علی رضا پنجه ای در دومین جلسه ی کارگاهی  دی ماه  ۱۳۸۷ خورشیدی:

شعر خوب،  گفته نشده است،

چیزی که ما به نام "لذت" از آن می بریم،

ربطی به شعر ندارد.

نقد و بررسی پیامبر کوچک و شب هیچ وقت  نمی خوابدعلی رضا پنجه ای

 

پیامبر کوچک

و 

شب هیچ وقت نمی خوابد

 علی رضا پنجه ای در خانه فرهنگ گیلان نقد و بررسی می شود.

 

خانه ی فرهنگ گیلان   ساعت ۱۸ آخرین ۵شنبه ی دی ۸۷(۲۶-۱۰-۱۳۸۷) در انتظار حضور جمع کثیر چهره های  شاخص شعر، نقد شعر و دوستان شعر، به نقد و بررسی آفرینه های علیرضا پنجه ای خواهد نشست.

نشانی خانه ی فرهنگ گیلان رشت:خ بیستون(طالقانی) مقابل صفاری(تقاطع نیکمرام) بن بست نصرا...زاده تلفن:۲۲۲۴۱۷۸ -۰۱۳۱

توجه: برای تهیه ی کتاب ها می توانید از طریق ناشر اقدام کنید.

ناشر( فرهنگ ایلیا):۰۹۱۱۱۳۸۶۸۹۲ یا۳۲۴۴۷۳۲-۳۲۴۴۷۳۳با کد ۰۱۳۱

محل فروش مجموعه شعرهای  اخیر علی رضا پنجه ای

 

مجموعه شعر های  علی رضا پنجه ای " عشق اول"(چاپ دوم)، "شب هیچ وقت نمی خوابد" و " پیامبر کوچک") را می توانید از مراکز فروش زیر به صورت حضوری یا از طریق پست عادی و یا پشتاز تهیه کنید:

ناشر( فرهنگ ایلیا):۰۹۱۱۱۳۸۶۸۹۲ یا با کد ۰۱۳۱

۳۲۴۴۷۳۲-۳۲۴۴۷۳۳

رشت: کتاب فروشی نصرت(خ علم الهدی) و کتاب فروشی بدر(تقاطع خ مطهری- حاجی آباد)

تهران:  فروشگاه  نشر نیلوفر(خ انقلاب)

نقد لادن نیکنام بر دفتر شعر «پيامبر کوچک»

 

 نقدي بر دفتر شعر «پيامبر کوچک» سروده «عليرضا پنجه يي»

شعر تصوير يا تصوير شعر

لادن نیکنام                                           

به نظر مي رسد تمام کساني که با کلمه سر و کار دارند، با ساز و کار آن آشنا باشند؛ در ذات کلمه رازي نهفته است که شاعر يا نويسنده را درگير خود مي کند. بر اين راز نامي نمي توان نهاد. رازي است که شاعر را خصوصاً به دستکاري آن تشويق مي کند. شاعر با جادوي واژه در ارتباط مستقيم است. مسحور آن مي شود حتي مي تواند در زماني درازتر اسيرش شود. معناهاي شاعرانه در اختيار امکان ها يا گزينه هاي متفاوت براي نشستن در سطرهاي شعر قرار مي گيرند. اين گزينه ها گاه به نفع شعر منجر مي شوند گاه به ضررش. اصلاً شايد کار هنري امري تجربي است که در سايه آزمون و خطا به شکل متکامل خود نزديک مي شود. آن رازي که از آن سخن رفت در ميان کلمه ها جابه جا مي شود. معناهاي مختلف خلق مي کند و حاصل شعري است با طيف رنگ هاي گوناگون. اين رنگ ها بر بوم ذهن شاعر و مخاطب نشسته، با هم درآميخته و در بهترين حالت به هماهنگي يا کمپوزيسيون فرمي مي رسند. شايد به همين دليل است که ميان شعر و نقاشي ارتباط نزديکي وجود دارد. در اين حالت شاعر لزوماً به خلق تصويرهاي اثرگذار نمي انديشد. او به اين نتيجه رسيده است که در سايه کشف راز و ارتباط ميان واژه هاست که مفهوم و رنگ جديدي در شعر خلق مي شود. اين گونه شعري به معنا در درجه اول نمي انديشد بلکه بيشتر به ارائه مفاهيم متنوع در هر سطر مي پردازد. شعرهايي از اين دست بيشتر شبيه کلاژ هستند. تکه هايي از يک يا چند معنا که در بندهاي مختلف متن تسري يافته اند. مخاطب هميشه نمي تواند با تمام اين بندها ارتباط برقرار کند بلکه پس از به پايان بردن خوانش يک شعر، با حسي گنگ تنها مي ماند. مي تواند ذهن خود را با يک تکه از شعر همسو کند، مي تواند خودش به متن وارد شود و تکه يي را به شعر بيفزايد. کلمات در فرمي جديد در محور جانشيني و همنشيني قرار مي گيرند. در شکل افراطي تر يا تجربي تر شاعر درگير بازي با کلمات مي شود. از جدول يا شکل هاي نقاشي شده يا همان نگاره ها در متن استفاده مي کند. شاعر به ظرفيت هاي پنهان شعر مي خواهد نزديک شود. نمي خواهد تجربه هاي ديگران را که به تثبيت رسيده است، تکرار کند. او براي شعر به تعريف هاي کهن اعتقادي ندارد. شايد حتي يک تعريف مشخص براي شعر هم قائل نيست. شعر را واجد ظرفيتي مي داند که مي تواند به هر شکلي - دقت کنيد - به هر شکل يا فرمي ارائه و اجرا شود. حتي اگر در اين مسير، شاعرانگي هم در سايه فرم قرار گيرد، اهميتي ندارد. اين شکل ها در شعر معاصر جهان هم ديده مي شود. بيشتر شاعران اين نوع نگرش، هنجارگريزند. عادت شکن هستند و از تکرار مفاهيم احساسات مآبانه مي پرهيزند. شعرهاي «عليرضا پنجه يي» در دفتر «پيامبر کوچک» که به تازگي به چاپ رسيده است، نعل به نعل با تعريف هايي که ارائه شده منطبق نيست. اتفاقاً پنجه يي در شعرهايش حس شاعرانه جريان دارد؛ حس تکرارشونده يي به نام تنهايي. يک نوع تنهايي جبري که در قالب بازي هاي فرمي و تجربي ديده مي شود. شايد شاعر دفتر «پيامبر کوچک» در نگاه اول به نظر رسد که صرفاً درگير همين بازي هاي فرمي است. حتي بگذاريد از عنوان «بازي هاي فرمي» صرف نظر کنيم و نامش را بگذاريم «فرم هاي تجربي».

اما همين فرم هاي تجربي هم در دفتر مساله اصلي شاعر نيست. شايد او به جاي کلمه زنجير، تصوير زنجير را کشيده است و حتي به جاي آوردن نام «صادق هدايت»، تصوير او را نقاشي کرده باشد اما اين به معناي پرهيز از نزديکي به معناي اين اسم ها يا واژه ها نيست بلکه به گمانم (اين را بگذاريد به حساب يک نوع تفسير شخصي). شاعر مي خواسته روي يک اسم يا شيء تاکيد بيشتري کند. مي خواسته توجه مخاطب را نسبت به يک سطر جلب کند. اما يک مخاطب فرضي با پيشينه مطالعاتي قابل درنگ، لزوماً به اين شعرها واکنش مثبت نشان نخواهد داد. لزوماً به آن بيشتر توجه نخواهد کرد. اما اين رويکرد به واقع سليقه يي است. مخاطب ديگري که به سطرهاي تصويري مي رسد اتفاقاً بيشتر درنگ مي کند. بيشتر به درک و دريافت شاعرانگي نائل مي آيد. بيشتر درصدد برسازي مفهومي است که حاصل همپوشاني واژه و تصوير است. خودش به ناچار وارد متن مي شود. تصوير زنجير لزوماً به واژه زنجير منتهي نمي شود. حوصله هم ندارد که به پايان کتاب مراجعه کند تا معادل واژه يي يا معنايي تصوير زنجير را دريابد. شايد ترجيح دهد خودش معادلي براي يک تصوير مهيا کند و به اين طريق معنا يا درک يا دريافتي توسط مخاطب حاصل مي آيد که نتيجه ترکيب سه نوع ارائه است؛ يکي انتقال حس يا توصيف يا تصويري که به واسطه يک واژه منتقل مي شود. دوم حس و حدس و گمان و کلمه يي که مخاطب براي يک تصوير در ذهن مي سازد و سوم درک نهايي که مخاطب خود در ذهن اش مي سازد. اين سه روند اگر به شکل موفقي در هم آميزند و به يک حس ماندگار منتهي شوند، شاعر به مقصود و مرادش رسيده است. مثلاً در شعر «توگراف 2» در سطر پاياني شما مي توانيد از تصوير بادبادکي که به سيم هاي برق گير کرده است، معنايي دريافت کنيد که لزوماً با آنچه مدنظر شاعر بوده است، يکسان نباشد. اين تصوير مي تواند نشانه اسارت باشد يا نشانه تنهايي يا شکست، نه سرانجام رسيدن سرنوشت يک بادبادک. هرگاه شاعر از کلمه براي اين تصوير استفاده مي کرد، معنا لااقل تا حدي قطعي و روشن مي شد اما در اين حالت ما به مرزهاي عدم قطعيت در متن مي رسيم؛ مرزي که شاعر به واسطه تصوير مي سازد. پنجه يي در شعرهاي خود به ارزش تصوير مجرد در برابر تصوير کلامي اشاره مي کند؛ ارزشي که محل سوال يا مناقشه است. آيا شعر هرگاه به سمت نگاره ها حرکت کند به غايت آزادي اش نزديک تر شده است؟ آيا شعر مي تواند از هنجار کلام به ناهنجار تصوير حرکت کند؟ آيا تاثير تصوير در عصر رسانه بيش از اثرگذاري واژه ها است؟ حتي در شعرهاي ديگر که به شکل جدول ارائه شده اند، پنجه يي کارکرد واژه ها را به چالش مي کشد. در شعر «مربع تنهايي» وقتي مي گويد «کسي مرا صدا نزد» و بعد جاي کلمه ها و فعل را به هم مي ريزد، گويي هر بار مي خواهد به تنهايي عمق بيشتري دهد. به گمانم او حتي اگر اين مربع يا جدول را هم از ساختار شعر حذف مي کرد و صرفاً اين جمله را در شکل هاي مختلف در سطرهاي عمودي زير هم مي نوشت، باز هم مربع تنهايي اش ساخته مي شد. اما اين مربع با تمام شکل انحصاري و محدودش مي خواهد ارزش هر واژه را در شکل تنهايي اش يادآور شود. همين رويکرد در «مربع مدنيت» هم ديده مي شود. وقتي پنجه يي مي گويد «آدم سرسام اينجا مي گيرد» که باز اگر همين مربع يا جدول حذف شود، به نظرم حس سرسام گرفتن بهتر منتقل مي شود. دغدغه هاي فرمي و تجربي در شعرهاي دفتر پيامبر کوچک به نظر مي رسد گاه به نفع شعر تمام مي شود گاه به ضررش. مثلاً در شعرهايي مانند «صبح زندگي» يا «رفتن» شاعر ضمن رعايت قاعده ايجاز به جابه جا کردن فعل ها پرداخته است. اين جابه جايي در شعر «رفتن» سبب شده اولاً شعر قابل پيش بيني شود دوم آنکه مخاطب لزوماً از اين جابه جايي ها به حس پس پشت سطرها راه پيدا نمي کند. مخاطب غيرحرفه يي شعر حتي شايد گيج شود که اين تکرارها يا پس و پيش کردن ها چه هدفي را دنبال مي کند. هرچند اين نوع تجربه ها در شعر مولانا هم ديده مي شود. او هم در بسياري از غزليات خود تکه يي را تکرار کرده و از اين تکرارها غالباً مي توان معناهاي جديدي را مستفاد نمود. اما يادمان باشد که در شعر مولانا هرگز معنا تحت الشعاع فرم قرار نمي گيرد. شايد براي يک بيت يا دو بيت اين جابه جايي ها حرف اول را بزند اما در بيت بعدي به معنايي اشاره مي شود که هدف بازي هاي فرمي بيت هاي قبل بوده است. اين بيت ها معمولاً ريتم يا آهنگي را هم به وجود مي آورند که بر وجه زيبايي شناسانه فرم ارائه شده تاکيد مي کنند. اصولاً تکرار يا جابه جا کردن يک تکرار قاعدتاً به نوعي موسيقي تبديل مي شود. انتظاري که از شعر «رفتن» مي توان داشت حضور همين وجه موسيقايي است که بسيار کمرنگ است. تا حدي ديده مي شود اما به زحمت. اما در همين دفتر شعر «پيامبر کوچک» از گونه شعري است که به نظر مي رسد بسيار با ذائقه عمومي سازگار است. خود شاعر هم اشاره يي دارد در پايان شعر که حال و هواي اين متن بيشتر با مجموعه شعر «شب هيچ وقت نمي خوابد» سازگار است و با آن همخواني دارد اما به گمانم در همين شعر است که عليرضا پنجه يي قدرت خود را در ارائه تصاوير و مفاهيم غنايي و تغزلي ارائه مي کند. هر چند نمي خواهم خود را مخاطب واپسگرا بدانم و سعي کرده ام از شعرنگاره ها هم لذت ببرم اما لذتي که از خوانش مکرر اين شعر دريافت کردم، بسي بيشتر از شعرهاي ديگر بود. اين شعر به لحاظ ساختاري واجد موسيقي پنهاني است که با تصوير پرنده يي که در اين شاعر نهفته است، مناسبت دارد. شاعر دائماً يک گزينه را طرح و آن گاه رد مي کند. «تو»ي مورد خطاب شاعر بارها به نظرم عوض مي شود. تو مي تواند محبوب شاعر باشد يا خدايش يا «تو» درون خودش. و باز تاکيد بر مفهوم «تنهايي» در پايان بندي شعر نمود پيدا مي کند. زبان شعرهاي پنجه يي زبان دم دستي يا سرسري نيست. او از ترکيب هاي کهن به موقع استفاده مي کند. همچنان که هيچ واهمه يي ندارد که از فرم هاي نوشتاري جدي استفاده کند. پنجه يي شاعر شجاعي است. از تجربه شکست خورده هراسي به دل راه نمي دهد. مي داند که فرم ها بهانه هايي هستند تا همان شعر اتفاق بيفتد. حالا مي توان فرض کرد گاهي شعر اتفاق مي افتد و گاهي هم نه. گاه هم به زحمت رگه هايي ديده مي شود از عنصر ناب شاعرانه. مهم اين است که او شعر را جدي مي گيرد و در اين مسير حرکت مي کند؛ مسيري که ايستگاه هايش متنوع اند و لزومي هم ندارد که مسافران هر ايستگاه تکراري باشند. او در جست وجوي مسافران جديد است.

به نسل شما دروغ گفته اند-گفت و گوی روزنامه ی اعتماد با عليرضا پنجه اي

 

*بخش های از این گفت و گو در روزنامه ی اعتماد حذف شد از این رو می توانید متن کامل آن را از نظر بگذرانید: 

گفت و گو با عليرضا پنجه اي

به نسل شما دروغ گفته اند

علي حسن زاده

 

روزنامه ی اعتماد . ضمیمه . پنج شنبه ۵ دی ۱۳۸۷:

اشاره:

علی رضا پنجه ای 27 مرداد 1340 از پدر و مادری رشتی در ساوه متولد شده اس، در کارنامه ی ادبی او آثاری هم چون:

مجموعه شعر سوگ پائیزی/1357، همنفس سروهای جوان/1366، آن سوی مرز باد/1370، برشی از ستاره ی هذیانی/، گزینه شعر گیلان/1374/نشر مروارید عشق اول/1383/چاپ اول 1385/چاپ دوم، پیامبر کوچک/1378، شب هیچ وقت نمی خوابد/1387  هم چنین سابقه ی سردبیری در نشریات: گیلان زمین.معین.گیله وای ادبی و عضویت در شورای سردبیری هنر و ادبیات کادح و دبیر ادبیات گیلان امروز.هاتف و... دیده می شود.

علي حسن زاده:نخست از بحثي جدال انگيز كه در اين سالها مطرح شده است آغاز كنيم؛  گسستي بين مخاطبان و شعرِ امروز ما اتفّاق افتاده است كه اين گسست منجر به ايجاد بحراني با عنوان «بحران مخاطب»  شده است. آيا مواجه شدن شعر امروز  با «بحران مخاطب» مبداء تاريخي دارد؟

عليرضا پنجه اي: هر آفرینه­ی هنری و ادبی پس از تولد به چالش گرفته می شود و سپس لذت و زیبایی متن آن از نهفتگی به برهنگی رخ می نماید، از سویی کار آفرینشگران عرصه ی هنر و ادبیات(در این­جا شعر و داستان) از منبع ویژه­ی الهام و "جوشش"سرچشمه می گیرد و  با هماهنگی ِ"کوشش"، یعنی تلاش برای برخورداری از دانش باروری، کانالیزه شده و به سوی نهالی که کاشته هدایت می شود. و نهال این چنین قد می کشد و به هیأت درخت تناوری می بالد که یا ثمره اش سایه ی گسترده اش می شود و یا میوه های پر بارش. سیر صحیح این فرایند می تواند روند محتوم آفرینش در عرصه ی هنر و ادبیات و از آن جمله شعر باشد. یعنی بودن جَنَم  و ذات (شرایط اقلیمی هویت چشمه) و پس از آن فراهم آمدن شرایطی که چشمه سرباز کند و منشاء الهام یا" آن ِ" فوران فراهم آید. نشد که به نقاشی بگویید طرحی از فلان سوژه بزن   و او بگوید حسش (" آن "ش) نیست؟ اگر بپذیریم که نقاش جنمش  را داشته اما در آن لحظه­ جوشش نمی تواند با کوشش هماهنگ عمل ­کند و اندوخته­ی حواس چندگانه  یارای از قوه به فعل آمدن را ندارد، او می تواند بر اساس  ممارست و کسب تجربیات (کوشش) در همان لحظه هم طرحی از چهره بزند (تلقی رفتار و کار کارمندی از هنرمند) اما تفاوتش به واسطه نبود ِ حس و "آن" با لحظه ای که حسش از قوه به فعل می آید، همان مصداق برخی شعرهای باری به هر جهت می­شود  که  فقط کورکورانه مد روز ادبی در آن­ها  رعایت  می شود. اگر برخورداری از کوشش ( فراگرفتن فن شاعری و به دست آوردن آرایه ها و شیوه های نو تر از نو شعری) را در کار شاعری بر جوشش ارجح  بدانیم بنابراین می توانیم انتظار داشته باشیم که هر صاحب کرسی ممتاز  ادبیات در دانشگاه بتواند بهتر از شاعران بزرگ شعر بگوید اگر شما برای ارایه ی یک اثر علمی نیازمند آنالیز و اثبات مفید بودن و مضر نبودن باشید و پس از آن و قبل از ثبت اثر باید مفید بودن و مضر نبودن آن را بر حیوانات اثبات کنید و سپس برای استفاده توسط انسان چند سال هم آن را مورد آزمون قرار دهید تا بتوانید آن اثر یا کالا ی علمی را به بازار عرضه کنید،  در تولیدات علوم انسانی به ویژه شعر باید بر عکس آن عمل شود ، در واقع امضای شما به نوعی تماماً گواه اصالت،  پذیرش و استاندارد بودن شعر نزد شماست و بلافاصله پس از عرضه آن به بازار هنر و ادبیات در معرض قضاوت خوانندگان ، مخاطبان و منتقدان قرار می گیرد.

ادامه نوشته

کارگاه 5 : پیش شعر  شمعدانی

عاطفه صرفه جو:

چه فرق می کند

شیر باشی

یا

خط

 

همیشه به یک نقطه می رسی

پیششعر خوبی از عاطفه صرفه جو است اما هنوز قوام :۱-زبان و  ۲- ساخت نگرفته است. در این جا اندیشه قربانی نبود آن دو است.

عاطفه پتانسیل خوبی برای شعر دارد اما شاید مانند مهین صدری عزیز  غم نانش در تئاتر مانع پرداختن تمام و کمالش در شعر می شود. 

و شعر البته معشوقه ی بسیار حسودی ست.

نقد و بررسی آفرینه های منوچهر آتشی در خانه ی فرهنگ گیلان

 

 

 اشاره:

منوچهر آتشی، متخلص به «سرنا»، شاعر، منتقد ، روزنامه‌نگار و مترجم  ایرانی است که در ۲ مهر سال ۱۳۱۰ در بخش دهرود شهرستان دشتستان-  استان بوشهر متولد شد. او پس از این‌که دوره دانشسرای مقدماتی را در شیراز گذرانید، چندسالی به آموزگاری پرداخت و در سال ۱۳۳۹ به تهران آمد و در دانشسرای عالی، به تحصیل پرداخت و در مقطع کارشناسی رشته‌زبان و ادبیات‌انگلیسی فارغ‌التحصیل شد. آتشی در روز یکشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۴ درسن ۷۴ سالگی در بیمارستانی در تهران بر اثر ایست قلبی درگذشت ودر زادگاهش بوشهر به خاك سپردند.همچنين او چند روز قبل از مرگش درمراسم چهره هاي ماندگار به عنوان چهره ماندگار ادبيات معرفي شد.

***

5 شنبه 28 آذر ماه 1387، اعضای حلقه ی شاعران 5 شنبه ها همیشه ی خانه ی فرهنگ گیلان به نقد و بررسی آفرینه های شعری زنده یاد منوچهر آتشی پرداختند.

علی رضا پنجه ای عضو هیات مدیره و مسوول گروه شعر خانه ی فرهنگ گیلان در ابتدا مقدمه ای در خصوص شرح حال شاعر ارایه کرد، سپس یکی از اشعار معروف شاعر با مطلع "اسب سفید وحشی" را برای حاضرین قرائت کرد.

سپس خاطرات و تاریخ شفاهی مشترک بین پنجه ای و آتشی به آگاهی اعضا و مهمانان حلقه رسید.

مسوول این حلقه از زنده یاد نعمتی به عنوان نخستین معلم آتشی نام برد و سپس به جایگاه شعر بوشهر و مثلث نعمتی، آتشی و باباچاهی به عنوان نخستین شاعران شعر نیمایی آن ولایت اشاره کرد. پنجه ای در ادامه افزود: شعر آتشی اگر چه به تأسی از نیما وامدار موقعیت اقلیمی و مناسبات فرهنگی و فولکلور دشستان است و همان گونه که شخصیت "میرزا کوچک" به عنوان الگوی رشادت و ضد اجنبی در شمال بدل به چهره و الگویی ملی شده، "رییس علی دلواری" از دشتستان بوشهر نیز چنین شاخصه ای دشته و مشترکات بسیاری بین این دو قهرمان ضد استعمار هست که تاثیر آن را در فرهنگ مشترک شمال و جنوب به ویژه در شعرهای به جامانده از شاعران می توان باز جست.

آتشی ضرباهنگ زبان حماسی شعرهایی مانند خنجرها، بوسه ها، پیمان ها( اسب سفید وحشی) و از این دست شعرها را از دلاوران تکتاز دشتستانی به عاریه می گیرد، متاثر از اقلیم جنوب و ساختار شعر نیمایی است و از دیگر سو شعرش ملهم از سمبولیست های فرانسه بوده است.

علی رضا پنجه ای شاعر و روزنامه نگار گفت: آتشی معمولاً شاعری خیال پرداز نیست، بلکه ایماژیست است، شعر هایی مانند "اسب سفید وحشی" او به قصیده نزدیک تر است، راوی منظومه ای سر
می دهد که تصاویر زنده و در اقلیم خاص با تأملی شاعرانه پدیدار می گردد، او در اقلیم خود آن قدر سوژه برای پرداختن داشته که به خیال ورزی نیازی نداشته باشد.

پنجه ای سپس "زمستان" اخوان، "اسب سفید وحشی" آتشی، شعرهای سیاه نصرت رحمانی و برخی از شعرهای در استعاره و سمبولیستی شاعران معاصر را پس از دوره ی فترت کودتای 28 مرداد 1332 بیانگر تاریخ سیاسی و اجتماعی و مناسبات یأس انگیز و سیاه جامعه ی ایرانی بوده است.

وی آتشی را روزنامه نگاری که در نشریه ی ادبی "تماشا" به معرفی شعر ناب پرداخت و چهره هایی چون "هرمز علی پور"، "سیروس رادمنش"، و "سیدعلی صالحی" از آن میان به شعر امروز معرفی شدند ، اشاره کرد.

مرتاض هجری هنرمند پیشکسوت هنرهای تجسمی در خصوص فرهنگ مشترک شمال و جنوب به ذکر خاطره ای پرداخت که نشانگر شناخت جنوبی ها از شعر و چهره های ادبی شمال بود است.

میثم متاجی شاعر جوان نیز گفت: همان طور که گفته شد آتشی در کار روزنامه نگاری باندباز نبود و من یادم است همراه یکی دیگر از جوانان هم ولایتی شعرهایی برای آتشی در کارنامه ارسال کردیم که بدون آن که سبقه ی چاپ شعر چندانی داشته باشیم آثارمان در کارنامه چاپ شد. شعرهای آتشی اگر چه آن قدر از لحاظ زبانی پیشرفت لازم را نداشته اما شخصیت او بسیار پر اهمیت بوده است.

مزدک پنجه ای(شاعر و روزنامه نگار) نیز گفت: تأثیر آتشی از طبیعت بر خلاف نیما که از طبیعت شمال تصاویر رویایی به دست می دهد، بسیار خشن است. چرا که روح شعر از آفتاب و طبیعت سوزان بوشهر در تقارن با آرمان خواهی یک دست و هماهنگ به نظر می رسد در حالی که شعرهای آرمان خواهانه در شمال اگر چه از دلاوری های جنگلی ها و حماسه آفرینان جنگل تبار حکایت دارد اما تصاویر رویایی نیما از طبیعت شمال به نوعی خشونت نهفته در آن را تعدیل و تلطیف می کند.

وی در ادامه افزود: زبان شعرهای آتشی زبانی روایی تصویری است که در تمام شعرهای او این زبان دیده می شود و البته یک سری شاخصه های شعری که ذاتی شعر او بوده است. آتشی سعی داشته تا پیوندی میان طبیعت وحشی و اجتماع معترض خود بزند و ...

 در این جلسه ی 200 دقیقه ای که با استقبال قابل توجهی همراه بود چند شعر دیگراز کتاب های اخیر آتشی خوانده شد.

شایان ذکر است حلقه ی  شاعران 5 شنبه ها همیشه ی خانه ی فرهنگ گیلان پیش از این به نقد و بررسی آفرینه های شاعرانی چون: یدالله رویایی، احمد رضا احمدی، محمد علی سپانلو، نصرت رحمانی، بیژن کلکی، عباس صفاری، شمس لنگرودی، سید علی صالحی، حافظ موسوی، علی رضا پنجه ای، ایرج ضیایی، رقیه کاویانی، م.موید، منصور بنی مجیدی، اکبر اکسیر، سید محمد رضا روحانی، فریدون فریاد، بیژن نجدی، مظاهر شهامت، مهدی رضازاده، سعید صدیق، تیرداد نصری ،مسعود بیزار گیتی و ... پرداخته است.

مکان: رشت.خیابان طالقانی(بیستون).مقابل صفاری. بن بست نصرالله زاده. خانه ی فرهنگ گیلان

تلفاکس:۲۲۲۴۱۷۸-۰۱۳۱

                                      روابط عمومی خانه ی فرهنگ گیلان

 

اسب سفيد وحشی


اسب سفيد وحشي
بر آخور ايستاده گرانسر
 انديشناك سينه ي مفلوك دشت هاست
 اندوهناك قلعه ي خورشيد سوخته است
 با سر غرورش ، اما دل با دريغ ، ريش
 عطر قصيل تازه نمي گيردش به خويش

اسب سفيد وحشي ، سيلاب دره ها
 بسيار از فراز كه غلتيده در نشيب
 رم داده پر شكوه گوزنان
بسيار در نشيب كه بگسسته از فراز
 تا رانده پر غرور پلنگان
 
اسب سفيد وحشي با نعل نقره وار
بس قصه ها نوشته به طومار جاده ها
بس دختران ربوده ز درگاه غرفه ها
خورشيد بارها به گذرگاه گرم خويش
از اوج قله بر كفل او غروب كرد
مهتاب بارها به سراشيب جلگه ها
بر گردن سطبرش پيچيد شال زرد
كهسار بارها به سحرگاه پر نسيم
بيدار شد ز هلهله ي سم او ز خواب

اسب سفيد وحشي اينك گسسته يال
بر آخور ايستاده غضبناك
سم مي زند به خاك
گنجشك هاي گرسنه از پيش پاي او
پرواز مي كنند
ياد عنان گسيختگي هاش
در قلعه هاي سوخته ره باز مي كنند

اسب سفيد سركش
بر راكب نشسته گشوده است يال خشم
جوياي عزم گمشده ي اوست
مي پرسدش ز ولوله ي صحنه هاي گرم
مي سوزدش به طعنه ي خورشيد هاي شرم
با راكب شكسته دل اما نمانده هيچ
نه تركش و نه خفتان ، شمشير ، مرده است
خنجر شكسته در تن ديوار
عزم سترگ مرد بيابان فسرده است

اسب سفيد وحشي ! مشكن مرا چنين
بر من مگير خنجر خونين چشم خويش
آتش مزن به ريشه ي خشم سياه من
بگذار تا بخوابد در خواب سرخ خويش
گرگ غرور گرسنه ي من

اسب سفيد وحشي
دشمن كشيده خنجر مسموم نيشخند
دشمن نهفته كينه به پيمان آشتي
آلوده زهر با شكر بوسه هاي مهر
دشمن كمان گرفته به پيكان سكه ها

اسب سفيد وحشي
من با چگونه عزمي پرخاشگر شوم
ما با كدام مرد درآيم ميان گرد
من بر كدام تيغ ، سپر سايبان كنم
من در كدام ميدان جولان دهم تو را

اسب سفيد وحشي !
شمشير مرده است
خالي شده است سنگر زين هاي آهنين
هر دوست كو فشارد دست مرا به مهر
مار فريب دارد پنهان در آستين

اسب سفيد وحشي
در قلعه ها شكفته گل جام هاي سرخ
بر پنجه ها شكفته گل سكه هاي سيم
فولاد قلب زده زنگار
پيچيد دور بازوي مردان طلسم بيم

اسب سفيد وحشي
در بيشه زار چشمم جوياي چيستي ؟
آنجا غبار نيست گلي رسته در سراب
آنجا پلنگ نيست زني خفته در سرشك
آنجا حصارنيست غمي بسته راه خواب

 اسب سفيد وحشي
آن تيغ هاي ميوه اشن قلب اي گرم
ديگر نرست خواهد از آستين من
آن دختران پيكرشان ماده آهوان
ديگر نديد خواهي بر ترك زمين من

اسب سفيد وحشي
خوش باش با قصيل تر خويش
با ياد مادياني بور و گسسته يال
شييهه بكش ، مپيچ ز تشويش

اسب سفيد وحشي
بگذار در طويله ي پندار سرد خويش
سر با بخور گند هوس ها بيا كنم
نيرو نمانده تا كه فرو ريزمت به كوه
سينه نمانده تا كه خروشي به پا كنم

 اسب سفيد وحشي
 خوش باش با قصيل تر خويش

 اسب سفيد وحشي اما گسسته يال
 انديشناك قلعه ي مهتاب سوخته است
 گنجشك هاي گرسنه از گرد آخورش
 پرواز كرده اند
 ياد عنان گسيختگي هاش
 در قلعه هاي سوخته ره باز كرده اند

 

شعری دیگراز این شاعر:

همیشه

از آن چه هست سخن می گوییم

از آب در بیابان

و

در خانه

عشق و نان

(این گونه انگار زندگانی را زیباتر می یابیم)

همیشه

از آن چه نیست بلندتر سخن می گوییم

از مهربانی در مهمانی - از شرف در سودا

از داد                         در بیداد جا

تا بوده این گونه بوده قصه ما

(دنیای یاوه را انگار این گونه گواراتر توانیم داشت)

اکنون بنشین

تا،باری،از آنچه هست سخن بگوییم

 

از دروغ بگوییم که حرام است اما

 

مانند قارچ از فراز دیوارهامان بر می خیزد

 

آن گونه

 

که جای گندم و گل سرخ را تنگ کرده است

 

همین!