گفت و گو با علی رضا پنجه ای شاعر و روزنامه نگار
سید فرزام حسینی
روزنامه ی شرق 25-8-89

مقدمه: علی رضا پنجه ای این روزها دوران میان سالی را پشت سر می گذارد. اگر بخواهیم شاعران را به حرفه ای و غیر حرفه ای گروه کنیم بی شک پنجه ای را باید جزء شاعران گروه نخست به شمار آورد. کارنامه ی این شاعر هم مهر تاییدی بر این ادعاست. او اولین دفتر شعرش را با عنوان "سوگ پاییزی" در 17 سالگی به چاپ رساند و از آن زمان چراغ شعرش تا به امروز روشن است "هم نفس سروهای جوان"،"آن سوی مرز باد"،"برشی از ستاره ی هذیانی"،"گزینه ی شعر گیلان"،"عشق اول"، و اخیرا "شب هیچ وقت نمی خوابد" و"پیامبر کوچک" از دیگر دفترهای شعر این شاعر است.
پنجه ای کنار شاعری در عالم مطبوعات نیز فعالیت قابل توجه یی داشته است، او در دوره ای سردبیر روزنامه ی معین و سردبیری نشریه ی ادبی کادح را بر عهده داشت. از دیگر فعالیت های مطبوعاتی علی رضا پنجه ای می توان به سردبیری فصل نامه ی "گیلان زمین" و ویژه ی فرهنگ، هنر و ادبیات ماهنامه ی "گیله وا" اشاره کرد.
- آقای پنجه ای علت کم کاری شما در دو سال اخیر چیست؟ چون همان طور که می دانیم آخرین دفتر شعرهای شما با عنوان "شب هیچ وقت نمی خوابد" و "پیامبر کوچک" دو سال پیش به چاپ رسیده است و از آن تاریخ تا کنون کمتر شاهد انتشار شعر، مصاحبه یا یادداشت ادبی از سوی شما هستیم؛آیا این سکوت دلیل خاصی دارد؟
من حضوری طبیعی و نه افراطی در عرصه ی رسانه ها داشته ام. سال 87 کتاب های "شب هیچ وقت نمی خوابد"که هم زاد "عشق اول" است و "پیامبر کوچک" از من منتشر شد.الان هم در نیمه ی دوم سال 89 هستیم حدودا در یک سال و نیم اخیر جامعه ی ادبی درباره ی این دو کتاب و یا کتاب "عشق اول" که چاپ دوم اش خیلی وقت است تمام شده، چه قدر وقت برای نقد گذاشته؟ ناشر هم دلایل خودش را دارد به دلیل وضعیت حاکم بر توزیع کتاب و 40 درصدی که پخش کننده می خواهد لابد به صرفه نمی داند که کتاب "عشق اول" چاپ سوم شود! فکر می کنید چه قدر به این کتاب ها پرداخته شده ؟البته منظورم از پرداختن، چاپ نقد از آدم های درست و حسابی نی ست که البته کم هم درباره شان نه نوشتند، منتها الان دیگر ویژه های اعتماد،اعتماد ملی و روزنامه های دیگر از یاد شده اند و به لحاظ تنوع نشریه و سایت این همه کارکرد من در عرصه ی اینترنت و مصاحبه های داغ و جنجالی ام از یاد شمای جوان هم رفته که لابد در این وادی بیشترینه ی وقت خود را در تفحص و وب گردی و مطالعه می گذرانید. من با همین حرکت سوسماری ام چند پا از حرکت لاک پشتی جامعه ی ادبی جلوترم. نمی خواهم آن قدر شتر مرغ وار بدوم که زمین و هوا ازم بیش تر از این غافل بمانند.
- وقت که گذاشته شده،چندی پیش مگر در نشریه ی رودکی یادداشتی انتقادی روی "شعرتوگراف"های شما نوشته نشد؟
بله دیدم، اما ببینید در کتاب "پیامبر کوچک" چند گونه ی ادبی پیش نهاد می شود، چند نفر از جامعه ی ادبی آن را به چالش گرفته است؟ وقتی شاعری با چهار دهه سابقه ی شاعری دمبال "شعرتوگراف" در فرهنگ لاروس می گردد، لابد منشیان دربار بیهقی هم باید دمبال "کاریکلماتور"در المعجم ... شمس قیس رازی واگردی کنند!
من بنا به خواسته ی مجله ی "رودکی" درباره ی گونه های شعری ام که پیش نهاد شده چیزی نوشتم؛ بعد دوست شاعری که از نکات ممیزه ی شعرش 4 دهه نوشتن بدون پست و بلند و یک خط نوشتن"قد قامت بلند تو را" است،می نویسد"وقتی که خون ..." یعنی گونه های موجود برای نوشتن دردهای بشر کافی ست، تو باید از مظلمه و لابد مظلومان بنویسی و نه گونه ی شعری ایجاد کنی.
وقتی شاعری که چهار دهه به یک خط می نویسد و آن را افتخار خود می داند، یک کلمه ی مرکب "شعرتوگراف" که یعنی شعر داخل گراف را بر نمی تابد، آن مطلب را در سایت ادبی می گذارد اما به خود زحمت نمی دهد تا با جست و جوی "شعرتوگراف"در گوگل آبروریزی نکند و آن را اتوگراف ننویسد و غیر منصفانه "شعر های مربع" آمده در "المعجم" را با 11 کلمه در 16 خانه با 4 کلمه ی غیر تکراری در 16 خانه ی شعر"مربع" پیشنهادی من یکی می داند، چه باید گفت؟ این کژ تابی یا خدای ناکرده خصومت را به حساب چه کسی باید گذاشت، اگر هم اینان در زمان رباعی سازی بودند دوبیتی را به عنوان قالب بر نمی تافتند، قطعه و مستزاد که جای خود دارد، هنوز پرس و گویی چالشی با من درباره ی ضرورت گونه های پیشنهادی ام نشده، متاسفانه ما تا دلتان بخواهد شاعر متوسط و زیر متوسط و ضعیف داریم که بعضی از ایشان به جرات هر کدام شان می توانند بدل به یک منتقد غول شوند. منتها نه می دانم چرا فکر می کنند شاعری فرهیختگی مضاعفی دارد، بنابراین برای بر خورداری از اطلاق حتی شاعر دست چندم، از بدل شدن به منتقد طراز اول اجتناب می ورزند، دود این قضیه هم به چشم شعر امروز می رود، به همین سبب شعرهای عاری از هرگونه آرایه ای که از ذهن تنبل و پیر برخی دوستان شاعر تراوش می کند به عنوان شعر ساده مطرح می شود، شعرهایی که امروزه تحت عنوان این سروده می شود با گونه های دهه ی 40-50 و 60 -70 قابل قیاس نیست اند و چیزی اضافه تر را بر قواره شعر معاصر نمی دوزند. بل که بعضا از نسخه های دست چندم شعرهای نافذ و موثر دهه های قبل چیز فراتری ندارند.
- آیا شما با جریانی تحت عنوان شعر ساده مخالف هستید با توجه به این که علی باباچاهی در کتاب سه دهه ی شاعران حرفه ای شعر شما را جزء شاعران ساده گو گروه بندی کرده بود؟
چه بیش تر دارد این شعر ساده از حضرت بی دل که می گوید: هیچ کس بر شمع در آتش زدن رحمی نکرد / از ازل بر حال ما می گرید استعداد ما. من طی یادداشتی برای خبرگزاری ایسنا درباره ی ساده نویسی شعر نوشته ام، که شما و خوانندگان را به آن مطلب ارجاع می دهم، شما شاید بپندارید که علی رضا پنجه ای با شعر ساده مخالف است، البته من با نام گذاری شعر ساده و شعر سخت در کل مخالفم ، من فکر می کنم شعر از وضعیت حاکم بر جامعه به نوعی تبعیت می کند. من در گفت و گو با یزدان سلحشور در روزنامه ی ایران به تاریخ 13 آبان 1380 از آن با عنوان "شعر وضعیت" نام برده ام که از مشروطه به این سو شاخک های شعر وضعیت جامعه را حساس کرده و منطبق با همان، شعر دستخوش تغییراتی در فرم و زبان شده، من با شعر : مادر که می میرد/ دیگر نمی میرد. ( رویایی) یا بازگشته ام از سفر / سفر از من بازنمی گردد.(شمس لنگرودی) هیچ مشکلی ندارم این کارها در حد ادعای شان مطرح می مانند، اما باور کنید هستند کسانی که دیگر از چنین آثاری لذت نمی برند چرا که رمزگان شعر بسیار در دسترس است، اما خود من هر وقت مادر دوستی می میرد شعر رویایی را عنوان تسلیت می کنم یا وقتی به سفر می روم و به وطن باز می گردم یاد شعر شمس لنگرودی می افتم، چه آن را شعر ساده و چه شعر بغرنج یا لغز بنامیم. شعر ، شعر است. خودش در قواره ی خودش برای خود پوششی اختیار می کند، حق هیچ کدام از ما نی ست که بگوییم شعر باید دشوار باشد یا ساده. شعر باید شعر باشد به عیار مخاطبش. به همین دلیل من اگر چه، گونه هایی برای تولید شعر معرفی کرده ام اما هرگز از گفتن شعر در قالب ها و گونه های دیگر سر باز نزده ام ، برای نمونه مثنوی ، غزل، دوبیتی، رباعی،شعر نیمایی هم می گویم، اما چیزی که از من چاپ می شود باید ظرفیت های دنیای پیرامون ام را انعکاس دهد. یعنی گاهی "شعرتوگراف" گاه"لغز" یا همان "چی ستان" یا شعر "مربع"، شعر"وسط چین" و الخ هر کدام از این ها وقتی به عنوان یک قالب مطرح می شوند مطمئن باشید آن ژانر شعر در قالب دیگر نمود قالب فعلی را برای بیان نمی تواند داشته باشد، قالب و زبان از نظر من در دم الهام یا لحظه ی سرودن تعیین می شوند. من معتقد به الهام و "آن ِ" شعری ام؛ هر موقع بخواهم شعرم را مهندسی کنم اگر حس ویرایشم از الهام دور شده باشد، شعرم خراب می شود، شعر خودش را نشان می دهد ما باید تیشه را بر صخره فرود آریم، آن گاه شکل غایی با حذف زواید خود پدیدار می شود.
- آقای پنجه ای مگر این همه قالب و سبک شعری برای گفتن پیرامون ما کم بود که شما چند قالب دیگر بر آن افزودید یا مصمم شده اید آن ها را ترویج دهید. اصلا ضروروتی برای این همه تلاش می بینید. چرا که دیده شده بسیاری از این تلاش ها در حد یک تجربه ی شاعرانه مانده اند و نتوانسته اند به عنوان گونه های جدی شعر در جامعه ی شعری توسعه یابند ؟
سوال خوبی است جوان! ما در شعر تک بیت داریم، دو بیت رباعی و دوبیتی داریم، غزل و مثنوی و قصیده را هم داریم. اگر شعری در تک بیت حرف خودش را جامع و مانع بزند دیگر به درازای دوبیتی و رباعی کشاندن آن ناصواب است. روزی که برف سرخ ببارد از آسمان / بخت سیاه اهل هنر سبز می شود.این بیت مانع و جامع است دیگر نیازی به طول و تفصیل آن نمی بینید،قریب گردانی دارد ، پارادکس یا تضاد ، استعاره، کنایه و ... مخاطب هم دمبال آن نی ست که شعر به کجا می انجامد، هم چنان که در رباعی تازه مصراع سوم گوش و هوش را آماده ی ضربه برای مصراع چهارم می کند و الخ.
ما شعر کوتاه داریم که زمانی اسماعیل نوری اعلا در صفحه ی کارگاه شعرش از آن به عنوان "شعرک" نام می برد، بعد ها "طرح" روزآمد شد، من شعرهای کوتاه زیادی دارم و حتی یک مجموعه ی مستقل از کارهای دهه ی شصت را سال 70 با عنوان "آن سوی مرز باد" منتشر کردم. اما در "لغز" یا "چی ستان" من نمی توانم نام این شعر را بالای شعر داشته باشم: اگر "آینه" نام شعر شود، متن می شود :"کسی / رو به روی من / تنهاست" اما این در شکل "لغز" یا "چی ستان" که من سعی کرده ام آن را به شکل حاضر احیا کنم با عنوان "لغز" شروع می شود: "کسی / رو به روی من / تنهاست" و بعد در آخر شعر بر عکس نوشته می شود "آینه". ما در قدیم در پی "چی ستان"ها و "لغز"ها می خواندیم:"مرغی است بی پر و بال / تا سرش نبری / خبر ندهد". بعد فکر می کردیم روی جواب، که زیر دست مان تا حدس زدن مستور می ماند، زیر یک خط کوتاه که بر عکس چاپ می شد .
در واقع در هر دو نمونه "لغز" اگر عنوان در اول اثر بیاید،محتوا را لو می دهد. بنابراین در این گونه شعر کوتاه باید مرز بین گونه های مختلف شعر کوتاه مشخص شود، اخیرا نیز برای برخی شعرهای کوتاه سعی کرده ام شناسنامه ای مستقل بگیرم. شعرهایی با عنوان " چامک " با قابلیت پیامک زدن."نگاه کن! / می بینی !" که مخاطب بلافاصله می پرسد چه را؟کجا را؟که را؟چه کسی را؟چگونه؟ و همه ی این پرسش های مخاطب همان وظیفه ای ست که شاعر با این سه کلمه و آوردن دو علامت تاکید و تعجب، فضایی بینامتنی می آفریند.آیا می توان به طور صریح گفت ظرفیت دیداری "ظن/ همان یقین گم شده است" از ابعاد خوانش شنیداری اش می کاهد. آیا ذهن با شنیدن صوت "ظن" آن را جنس مخالف مرد تعبیر نمی کند؟ البته این شعر در صورت شنیداری اش ایجاد ایهام می کند و شکل دیداری اش بیان گر دیکته ی نسخه ی شاعر به مخاطب است، بنابراین عبارت یاد شده در شکل شنیداری و نه دیداری شعرتر باقی می ماند. البته این دقایق پیش از من ِ خالق آن، باید توسط منتقدان با هوش برای مخاطبین به چالش گرفته شوند چرا که هر گونه به چالش گیری ظرفیت هایی چنین به زیبایی شناسی شعر ما خواهد افزود،به لذت متن که وقتی کام می دهد دیگر مهم نی ست. آن را که نوشته ، در واقع ابدیت از آن لذت متن است نه نویسنده یا شاعر.
- آیا ضرورتی دارد مخاطب تا به این حد شاهد تجربه های متفاوت از شما باشد؟
مهم این است که در تمام تجربیات، ذات شعر رعایت شود . اگر شما قالب شعر "مربع" مرا در نظر بگیرید هیچ شعر کوتاهی نمی تواند ابعاد مطرح شدن در قالبی به جز "مربع" را داشته باشد، چهار کلمه ای که در هر زبانی در دنیا که قابلیت ساختار دستوری آن زبان را داشته باشد می توان این قالب را به عنوان قالبی که شعور مخاطب را برای خوانش آزادانه و چندگانه به مشارکت می طلبد،پیشنهاد کرد. چرا که در هر خوانش مشخص می شود گوینده روی چه کلمه ای تاکید دارد و به نوعی هر کلمه که در ابتدا می آید نقش آفرین خود در همان مرتبه است؛ اول – دوم- سوم یا چهارم، نگاه کنید کدام قالب شعر دیگری می تواند چنین معجزه ای را مطرح سازد. باور کنید من اولین بار سال 69 پس از زلزله ی خرداد در محوطه ی محله مان روی ورقی از سررسید نوشتم "آدم سرسام می گیرد این جا " و سپس با 16 خوانش آن را نوشتم آن زمان هنوز به قالب شعر "مربع" نرسیده بودم بعد ها که "مربع تنهایی" خودش را در 16 خانه ی "مربع" بدون تکرار جا کرد، تازه آمدم و با عدد گذاری توی "مربع "ها فرموله اش کردم برای شعرهای مربع دیگر مانند همان "آدم سرسام می گیرد اینجا" با 16 خوانش غیر تکراری از چهار کلمه که نمونه های شان در مجموعه شعر پیامبر کوچک آمده است.حالا با شانزده گزینه ی خوانشی از این چهار کلمه هر مخاطب بسته به دکلاماسیون و اهمیت آن مجاز است گزینه ی مورد نظر خود را انتخاب کند، این یک تفنن قالب ریاضی – هندسی با شعر است.
- مرا ببخشید که باز سوالم را تکرار می کنم این همه تلاش در ایجاد قالب، آن هم به شکل تفنن ریاضی – هندسی یا هر چیز دیگر چه قدر ضرورت دارد؟ دلیل این ضرورت از نگاه شما چیست؟ به نظر شما چه لذتی از این همه تلاش به مخاطب دست می دهد؟
پاسخ من این است،آیا وجودش کسی را می آزارد . یا نه با خوانش های متعدد حداقل کاری که می تواند بکند برای آن دسته که دوست ندارند قالب های نوین را بیازمایند این است که آنان را به اهمیت نحو زبان در شعر آشنا کند و این که چه قدر گزینه برای یک عبارت چهار کلمه ای می تواند در یک شعر نقش آفرین باشد، این وسواس در ویرایش شعر هم می تواند به شاعران کمک و یاری رساند. فکر کنید در یک سالن به طور هم زمان یا به نوبت 16 نفر هر کدام دیالوگ خود را بگوید حاصل کار صدایی شانزده گانه ی هم زمانی ست که از این تالار شنیده خواهد شد. آیا این لذت بخش نیست؟ شنیدن صداهای متفاوت و هم زمان. این کارها برای سایر هنر ها هم می تواند دریچه ای تازه بگشاید، خاصه شعر که اشرف هنرهاست.
- در شعر "وسط چین" شما ، مخاطب به شکلی دیگر درگیر همین چند صدایی است گویا این چند صدایی یا ایجاد دموکراسی در صدا دغدغه ی علی رضا پنجه ای شاعر شده است؟
بله، در شعر "وسط چین" هم اگر توجه کنید شاعر، در تقطیع دست شما را باز می گذارد و خوانش های متعدد می توان از یک متن ارایه داد، برای نمونه "وسط چین ، نه ابتر" از مجموعه ی "پیامبر کوچک".شعر یاد شده قابلیت چندگانه ی خواش را با تغییر در مکث ها دارد، ساختاری دوار و چند بعدی که به نوعی خواننده را در انتخاب دکلاماسیون مورد نظر آزاد می گذارد، یعنی هر طور بخوانی از شعر دور نمی شوی.
در ادامه ی پاسخ به این سوال و سوال قبلی شما باید بگویم مخاطبانی هستند که از شعر ظرفیت های جدیدتری می طلبند این ها برای آن ذهن های کاوش گر است، من برای مخاطبان سنتی خودم هم شعرهای روزآمد دارم. این تنوع و کمیت هرگز نتوانسته از کیفیت، خود را دور سازد، چرا که در هر کار نو و تجربی ای رعایت شعر (لذت متن) برای من مهم است. من نه می گویم که بیایید تمام قالب ها را کنار بگذارید و به تجربیات پیشنهادی من تن در دهید، نه این تجربیات در کنار هم می توانند به گسترای کهکشان شعر یاری رسانند. و گر نه "بی بی از بی چادری خانه نشین نشده"، پنجه ای هم قدرت جولان در قالب های کلاسیک دارد، هم نیمایی، هم طرز شاملویی و سپید و هم شعرهایی که ذهن و زبانش شاخصه های پنجه ای را دارد و هم کارهایی که فرمت های نوتری را می طلبد. در هر حال باید پذیرفت که عصر، عصر امپراطوری الکترونیک است، امروزه عمل های جراحی هم نیاز به پاره پاره کردن آدمی ندارد، یک زندگی را می توان در یک فلاش مموری خلاصه کرد، یک تلفن همراه کاری می کند که درنگ در آن آدمی را به چشم انداز فرداهای دیگری می کشاند.
- در مجموعه ی "پیامبر کوچک" شما شعری است به نام "صبح زندگی" که چند کلمه به صورت دست نویس نوشته شده است من فکر می کنم این تجربه به مراتب از دیگر تجربیات شما در این مجموعه به لحاظ زیست عینی مخاطب در بر خورد با چنین تجربه ای در طول زندگی موفق تر از دیگر تجربه هایی که مثال زده اید بوده است ؟ معتقدم در تجربیاتی که ارایه داده اید فقط مخاطب خاصی توانایی لذت بردن از آن گونه ها را دارد در حالی که در این شعر سهم مخاطب از لذت بردن قدری به نسبت دیگر تجربه های شما بیش تر است. در این باره چه نظری دارید؟
یادم است زمانی که می خواستم مجموعه شعر"پیامبر کوچک" را به ناشر بسپارم توی کاغذ پاره هایم که گشتم ناگهان یک فهرست خرید برای عید آن سال که دست خط خودم و دیکته ی عیال بود را پیدا کردم. لحظه ای گفتم چرا که نه این هم می تواند شعر باشد وقتی خودش را لای شعرهایم قایم کرده است. بنابراین همان کاغذ و همان خط در اول شعر "صبح زندگی" آمد که در مجموعه ی "پیامبر کوچک" قسمت اول دست نویس و قسمت دوم حروف نگاری شده آمده است.
- به نظر شما این گونه های شعری که شما مطرح می کنید به شکلی در تضاد با آن چه که از آن تحت عنوان شعر ساده یاد می کنند نی ست. مطمئنن مخاطبان شعرهای ساده علاقه ای به این نوع تجربیات نشان نمی دهند و بسیاری از شاعران ساده گو می پندارند این نوع حرکت ها در حد موج ها و جریان های ادبی است که می آیند و می روند به مانند بسیاری از عناوین جریان های شعری که در دهه ی 40و70 توسط شاعران این دهه ها مطرح شد؟
ببینید جریان های نو شعری همیشه در مصاف با سنت صف آرایی داشته اند، این که گفته شده هر چپ روی یک راست روی دارد، یعنی جامعه ای که به دمبال پلی فونیک، چند صدایی، شعر نگاره ای و شعر دیگر است باید امروز در مقابل شعرهای عادی از هر گونه آرایه ای زانوی فرمان بری به زمین زند، نه، در واقع شعر ساده ، شعر متداول و سنتی یک دوره است و وجود آن نه می تواند جریانات نو هم زمان را انکار کند، ماهیت شعرهای پوپولار کف زدن خوانندگان برای شاعران است و مواجه شدن با تیراژ وسیع و سرنوشت شعرهای روزآمد و پیشرو قربانی شدن در مقابل توسع مخاطب و انتخاب فرهیختگی و گم نامی است."در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود / کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد". هر چند دریافتن نقش فرهیختگان و تاثیرگذاران واقعی برای جامعه دیر است و دور، اما غیر قابل انکار برای آنان که با غربال از پی می آیند. بنابراین چه شعر ساده، چه شعر پیشرو هیچ کدام جای دیگری را تنگ نمی کند خاصه آن که برآیند شعر پیشرو در گذر زمان به نفع شعر متداول مال ِ خود می شود و در واقع این شعر پیشرو است که سلول های تازه به شعر متداول می رساند وگرنه شعر متداول در گذر زمان با سلول های مستعمل خواهد مرد، در واقع حیات شعر متداول و شعر ساده در گرو طراوت و سر زندگی جریان پیشرو است که همیشه از آن تغذیه کرده است. در واقع شعر متداول طفیلی شعر پیشرو است و من هنوزاهنوز با گفتن شعر متداول به شکار مخاطبان شعر برای سفره ی شعر پیشرو می روم.