سهم حلال زادگی بیژن جلالی از هدایت
پدر ساده نویسی شعر نو فارسی
علی رضا پنجه ای
روزنامه روزگار 28 اسفند 89

در دهه ی شصت بود که با آفرینه های شعری بیژن جلالی آشنا شدم،درنگ من در آثار متفاوت این شاعر شاید بیشتر بر می گردد به حلال زادگی اش. این که بالاخره خواهرزاده ی صادق هدایت باید از آن نخبه گی دایی نویسنده چیزی قاطی ژن اش شده باشد؛جهان زبان بیژن اما ویراسته ای از سهل و ممتنع را بیش از همه به ذهن متبادر می کرد، این که بین این ویراسته ی ساده از زبان شعر و صادق هدایت چه عناصری را می شد به عنوان وجوه مشابه مترتب کرد که حلال زادگی خواهر زاده را تصریح کند. آن مالیخولیای داستان های صادق هدایت در این خواهر زاده ای که زباندان هم بود چندان دیده نشد، بنابراین اصرار شاعر در پالودگی زبان از آرایه ظن بر انگیز بود! به همین سبب ویراسته ی ساده گی زبان را برای آفرینه های شعری اش نشانه و پیکانی یافتم تا نشان درون شعرهای اش را بیابم و نقبی به هسته ی شعرها زنم. هم از این رو بود که نتوانستم خود را قانع کنم که ذهن بیژن جلالی سهمی از آن مالیخولیای هدایتی نبرده است، همین از این رو رسیدم به این مهم که بیژن جلالی مالیخولیای هدایت را پس از گذراندن از صافی زبان ِ شعر ویراسته می کرد، به گونه ای که در بسیاری از آفرینه ها می شود تأثیر زبان ترجمه را پی جست. در واقع رسیدن او به این زبان وامدار خوانده هایی بود که سعی داشت با سادهگی روح شعر به آن ها بدمد،او در آفرینه هایش شدیداً از آرایه های مصنوع ادبی اجتناب می ورزد، تاثیر سیر و سلوک بودیسم و نوعی عرفان التقاطی از درون مایه های قابل آنالیز آفرینه های بیژن جلالی ست.
در واقع امروز که پس از چپ روی شعر موسوم به دهه ی هفتاد ساده نویسی در دور افتاده و هر کس سعی می کند این ساده نویسی را به خود نسبت دهد، باید اذعان داشت در میان این همه ساده نویسان بیژن جلالی پدر ساده نویسی شعر نو فارسی ست. شاعری که این ساده نویسی را در کارگاه شعر کوتاه ذهنیت بخشیده و سپس با ویراسته ای منحصر به آن عینیتی قابل درنگ بخشیده است.
او با ممیزه کردن عناصری که غالب شاعران سعی دارند با پرهیز از آن ها نخبه گی شعر خود را از آن میان ممیزه کنند، بر خلاف رود شنا کرده و توانسته از نفی به اثبات برسد و به نوعی رفتاری برهان خلفی در آفرینش شعر ارایه دهد، او ادب را از بی ادبان که نه از بی ادبی آموخت و آداب ادبی مغایر با هر آن چه سایر شاعران از آن پرهیز می کردند آفرید. بیژن جلالی از همین باب که صراحتاً چشم از تمام آرایه ها پوشاند و هر آن چه که از کوشش و مطالعه از آن شاعران می گردد را در کارگاه ذهن خود روحی دیگر بخشید، شعری که از فرط سادگی ذهن را به خود مشغول و مخاطب را به واگردی در جهان شاعر ترغیب می کند.
بنابراین شعر جلالی شعر ساده ی دیگر است، نگاه او به ساده گی در شعر نگاهی قابل تامل و درنگ می نماید. درست مانند پیر مرد سرخپوستی که در هنگام یورش وایکینگ ها به سرزمین اش در می یابد که ابزار آلات بدوی سنگی با طناب محکم شده ی قبیله در مقابل شمشیر پولادین دشمن کارگر نبوده و در آخرین وصیت خود به مردان قبیله می گوید اگر نتوانستی بر قدرت خرس چیره شوی قدرت او را بر علیه اش به کارگیر.
خاطره ای هم از مادر یکی از شاعران هم ولایتی دارم که وقتی فرزندم به هنگام قدم زدن با او در پارک وی را از دور شدن پرهیز می دهد در پاسخ اش که گفته بود:ننه جان گم نشوی! گفته بود: در راه راست که آدم گم نمی شود.
باید گفت شعرهای جلالی – پدر شعر ساده ی معاصر – بی آن که ادعای پیر دیری داشته باشد متأثر از ذن بودیسم ، دائو د ِ جینگ، کنفسیوس یا برخی از اقطاب عرفای خودمان حرف پیر داناست که پیچیدگی های کلاف مواجهه با زندگی را گشوده و با زبانی ساده سر نخی به دست مخاطب می دهد که در دم مشکل گشای کار وی است، این مشکل گشایی در دم ،اما مخاطب هوشمند را به گذشته ی سر نخ که همان کلاف بوده هدایت می کند،این که چه گره هایی گشوده شده تا چنین بی دغدغه تاثیر گذار و کارآمد شود.
بیژن جلالی همان پیر داناست بی آن که ادای ایشان را در آورد. به همین علت نوع و ژانر آفرینه هایش منحصر به فرد و از گونه هایی ست که می توان برای معرفی سر سلسله ی شعر ساده ی معاصر
بی آن که تحت تأثیر القائات کورکورانه ی مافیای نقد ادبی و ژورنالیسم باشیم از این که به نام او رسیده ایم برای هوشمندی خود جشن بگیریم.
چنان که گونه ی شعر کوتاه زنده یاد محمد زهری را با عناصر در دسترس عرفان ایرانی می توان شعر رندانه ی معاصر فارسی لقب داد، شعر زنده یاد کامبیز صدیقی را شعر کوتاه ایماژیستی معاصر با ممیزه ی بهره از طبیعت،سیاست و ذن بودیسم با تأثیر و نه تقلید از هایکو به عنوان گونه ای دیگر از شعر کوتاه نو فارسی معرفی کرد. و ملاحظات زبان از گونه هایی دیگر که هر یک به سهم خود بر بالنده گی شعر نو معاصر افزوده اند، که کم هم نیستند کسانی مانند زنده یاد شاپور بنیاد، جمشید چالنگی و... کما این که ژورنالیسم غیر جریان ساز ما نتوانسته اند با چیره شدن بر گوشه گیری زیر بمبباران نام های تکراری که توسط مافیای انتشاراتی ها و برخی رسانه ها قدرت دگرنگری، دوباره نگری و جست و جوی هوشمندانه و مستقل از هیاهوی رایج به ظاهر از ایشان گرفته شده، از آب گل آلود ماهی بگیرند. اکنون وقت آن رسیده که مخاطب هوشمند در پژوهشی زیرکانه خود شاعران بزرگ در پستو ی ذهن زمانه مانده را جست و جو و احیاء کنند. آن گاه با مقایسه ی دستاوردهای خود با آن چه که به خوردشان داده شده، سره از ناسره شفاف تر از همیشه پدیدار خواهد شد.