احرازمقام اول کشوری برای "همه ی درختان سپیدارند" پژوهشی از  مزدک پنجه ای

احراز مقام اول کشوری برای "همه ی درختان سپیدارند"( آنتولوژی شعر سپید گیلان) پژوهشی از  مزدک پنجه ای پیرامون شعر نو تدوینی در سومین جشنواره آثار و تولیدات مراکز استانی حوزه هنری کشور در مرکز  کرمانشاه.

گفت و گوی علی  حسن زاده با مجید باریکانی در آرمان 30 اردی بهشت 91

http://www.armandaily.ir/ وب سایت روزنامه آرمان - 30 اردی بهشت 91 ص9

معنا گرایی یا معنا گریزی مسئله این است.

گفت و گوی علی حسن زاده شاعر، روزنامه نگار و منتقد ادبی و هنری با مجید باریکانی شاعر و منتقد پیرامون شعر مدرن امروز.

در این گفت و گو باریکانی تکه ای از پازل و جورجورک  روند شعر نو نیمه ی دوم دهه ی 70 را به صورت تاریخ شفاهی صادقانه بازگو می کند.این گونه گفت و گوها دست مریزاد به علی حسن زاده و روزنامه آرمان دارد. به ویژه که  پی گیری های وی در انجام مصاحبه نقش مستمر و مطلوبی در شفافیت و آشکار شدن نهان جاهای شعر امروز و وقایع اتفاقیه ی آن داشته است.باریکانی از مقطعی از دهه ی 70 می گوید که هنوز ابوالفضل پاشازاده و علی عبدالرضایی در دیدار جداگانه با من و سعید صدیق و بیژن نجدی نظرات خود و  پیش نهادهای شان را پیرامون  شعرنو و شعر  حرکت و ... به طور مکتوب مطرح نکرده بودند. در همان دیدار به این عزیزان نوآمده گفتم به تر است فعلا تولید ادبی کنند. عبدالرضایی در مجله ی مناطق آزاد که  پاشا مسوول صفحات  ادبی آن بود  نوشت در  شعرهایی که اخیرا در دیدار رشت  با پنجه ای داشتیم و از او شنیدیم  نوعی حرکت جدید در شعرهایش داشته  نوعی گریز و رجوع به مرکز شعر و دکانستریشن (نقل از حافظه) حدود سال 70 یا 71 بود هنوز"عشق اول"، شب هیچ وقت نمی خوابد"و "مجموعه ی ییامبر کوچک" چاپ نشد بود. آن ها اما پیش از چاپ این مجموعه ها عصاره ی این شعر ها را شنیده بودند. در هر حال باریکانی از مقطعی از شعر گفته که حرکت شعر از متون اندیشه ای  رویایی  و مقوله ی چندصدایی در پی بهره ی عبدالرضایی از اندیشه ی درخشان براهنی در کارگاه شعرش مطرح نشده بود. دوستان  نوآمده و جویای نام ما  از هر باغ گلی چیدند و در باغچه شان گذاشتند و این گونه داستان پی ریزان  واقعی شعر دهه ی 70 قلب شد.دهه ی 70 محصول ادغام اندیشه و شعرهای بی دل، براهنی،نجدی،و تئوری های ترجمه شده ی   بارت و لیوتارو تری ایگلتون وسوسور و ... بود. ایشان با زیرکی از شعرها و روند نوگرایی مطروحه در آن تغذیه کردند و  ملغمه ای ساختند که نشان از بی نشانی می داد. جریان سیاسی اصلاح طلبی و پدیدآیی نشریات متعدد  زنجیره ای و کار حتی بی مزد و مواجب یاران همسو با این آقایان در  معرفی این دهه به نام ایشان مدد بسیار رساند.ابن الوقت هایی که در پی احراز هویت بودند همان غوره نشدگان مویز شده گشتند! البته منظورم همه ی دست اندرکاران این دهه نیست.بیش تر خواستم در طلیعه ی این گفت و گو به خطر  یک سویه نگری و یک سویه باوری نوآمدگان بپردازم  تا مگر تذکاری باشد برای آن دسته  که چشم و گوش بسته تا روایتی می شنوند باور می کنند. باید بدون در نظر گیری تبلیغات و جو سنگین آن تنها به شعور خود متکی بود، چه را که بسا بودند و هستند جریاناتی که حقیقت اولیه از آن ایشان است و در سایه ماندند. تا بعد...

 

خبرگزاری ایسنا:سه مجموعه‌ي شعر از عليرضا پنجه‌اي منتشر مي‌شود

سه مجموعه‌ي شعر از عليرضا پنجه‌اي منتشر مي‌شود
» سرویس: فرهنگي و هنري - ادبيات و نشر

عليرضا پنجه‌اي از مراحل پاياني ويرايش سه مجموعه‌ي شعر تازه‌اش خبر داد.

به گزارش خبرنگار كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين شاعر با بيان اين‌كه در حال ويرايش پاياني مجموعه‌ي شعر «دونده‌ي از خود» است، گفت: «دونده‌ي از خود» شعرهاي كارگاهي و تجربي من را شامل مي‌شود كه بر محور زبان و پاشنه‌ي شعر مصور مي‌چرخند.

او با اشاره به تحولات زبان در عصر حاضر و استفاده از تصاوير، اشكال، علائم و انيميشن براي ايجاد ارتباط خصوصا در نوشته‌هاي دنياي مجازي، درباره شعر ديداري توضيح داد: به نظر مي‌رسد با ورود مظاهر الكترونيك، دنياي ما نيز در حال دگرگوني و تصويري شدن است. من نيز در شعرهايم سعي كرده‌ام يك رويكرد و بازگشت مدرن به عصر حجر داشته باشم؛ مانند نقاشي‌هاي دوره‌ي غارنشيني كه انسان احساساتش را با كشيدن نقاشي بر روي ديوارها بيان مي‌كرد و امروز نيز نمود آن‌ها در شعر ديداري مشهود است.

او افزود: چيزي كه در شعرهاي ديداري‌ام ادامه مي‌دهم، در شجره‌نويسي، اذكار و دعا ريشه دارد كه در آن‌ها از شكل‌هاي مختلف نيز استفاده مي‌شده است. در شعر ديداري، به صورت منحصر به فردي شعرها با زبان، برخورد ديداري دارند و مخاطبان اين‌گونه شعرها نيز مخاطبان هوشمند شعر هستند؛ كساني كه سير و تطور شعر را پي‌گيري كرده‌اند، نه كساني كه تنها از سر لذت شعر مي‌خوانند.

پنجه‌اي خاطرنشان ‌كرد: شعر ديداري در عين حال كه خواننده را دچار شگفتي مي‌كند، با مخاطب نيز كاملا ارتباط برقرار مي‌كند و كاري مي‌‌كند كه خواننده چند بار ديگر شعر را مطالعه كند.

او اضافه كرد: مجموعه‌ي شعر «دونده‌ي از خود» به زودي براي انتشار به دست يكي از ناشران معروف سپرده مي‌شود و احتمالا خردادماه منتشر مي‌شود*اين شاعر همچنين از آماده شدن مجموعه‌ي شعر ديگري با نام «شبانه‌هاي سنگ صبور» خبر و توضيح داد: شعرهاي اين مجموعه تغزلي و اجتماعي هستند كه طيف مخاتبانش گسترده است و خواننده به راحتي مي‌تواند با آن‌ها ارتباط بگيرد. شعرها در «شبانه‌هاي سنگ صبور» در ادامه‌ي روند شعرهاي مجموعه‌هاي «عشق اول» و «شب هيچ‌وقت نمي‌خوابد» هستند.

اين شاعر گفت: براي انتشار اين مجموعه نيز با ناشر مذاكراتي كرده‌ام؛ ولي هنوز به نتيجه‌ي قطعي نرسيده‌ايم.

پنجه‌اي همچنين گفت: «عشق، همان اويم است» ديگر مجموعه‌ي شعري است كه آن را نيز به زودي به ناشر خواهم سپرد. در اين مجموعه شعرهاي كوتاه و شعرهاي كوتاه ديگري كه آن‌ها را «چامك» نام‌گذاري كرده‌ام، آورده شده، كه اندكي با ساير گونه‌هاي شعر كوتاه متفاوت است. اين شعرها يك نوع وضعيت تكاملي از شعرهاي مجموعه‌ي «آن‌سوي مرز باد» هستند.

ـــــــــــــــــــــ

* اشتباه در برداشت گفت و گو کننده است، خرداد ماه تحویل ناشر می شود صحیح است.

کارمند شاعر شعری چاپ نشده از علی رضا پنجه ای

کارمند شاعر

 

همینم!

 

بزرگ ترین درد جهان خریده ام

به جان شاعر

درد کمی نیست درد کارمندی!

                                                                           

همینم

بین اداره و  دل

هزار کهکشان فیلی فاصله است

 

بین من و این همه وظیفه

تکلیف دل گم گشته لابد

که می خواهم

اگر چونان قرقی نه توانم

                                چرخِ آسمان    به زیر کشم

دست کم سنجاقکی باشم

در هوای باغچه

                                که چرخ می زند

هراسی نه دارم از این که

بال های شیشه ای ام

                   امکان له شدن دارد

                      بین انگشت شصت و اشاره ی هر الف بچه ی بازیگوشی

 

خواب یک تعطیلی گلگشت

در هوای باغچه ی حیاط  خلوت

                                      زیباترین لحظه ی زندگی ام است

                                                                                      23اَمرداد86

نقش های شعر و شعرهای نقاشی شده- مقاله علی رضا پنجه ای در سالمرگ سهراب سپهری

     علی رضا پنجه ای

Ar_panjeei@yahoo.com

 

ماه نامه ی تجربه- اردی بهشت ۹۱- ص ۵۱ :مربی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودم، یکی از اعضای قصه نویسی حوزه ی کاری شهرم،  همکاری فزاینده ای  با مرکز آفرینش های ادبی کانون داشت ، با دوستان این مرکز بر آن شدیم که یک نسخه از 8 کتاب سهراب سپهری را به عنوان هدیه به نشانی محل تحصیل این دختر خانم نویسنده بفرستیم , پس از مدتی دختر تماس گرفت که مدیره ی مدرسه که از قضا همسر یکی از شاعران رسمی و همشهری آن دانش آموز بود به او گفته این شاعر کمونیست است،  اینها کیستند که این جور کتاب ها ی شرک و کفرآمیز برایت می فرستند ،  وقتی پی گیر شدیم دیدیم مدیره ی دبیرستان انگشت گذاشته روی تکه هایی از شعر اهل کاشانم سهراب :

و خدایی که در این نزدیکی است/لای این شب بوها، پای آن کاج بلند/روی آگاهی آب، روی قانون گیاه/من مسلمانم/قبله ام یک گل سرخ/جانمازم چشمه، مهرم نور/دشت سجاده من/من وضو با تپش پنجره ها می گیرم/در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف/سنگ از پشت نمازم پیداست/همه ذرات نمازم متبلور شده است/من نمازم را وقتی می خوانم/که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو/من نمازم را پی "تکبیره الاحرام" علف می خوانم/پی "قد قامت" موج/کعبه ام بر لب آب/کعبه ام زیر اقاقی هاست/کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهر به شهر/"حجر الاسود" من روشنی باغچه است والخ...

دشواری فهم این سطرها  و بیان شاعرانه ی باورهای دینی و آیینی حتی نزد خانواده ی فرهنگ و ادب  سبب شده بود تا همسر آن شاعر و مدیره ی  مدرسه ی آن عضو، برایش شایبه ی آتئیستی و لامذهبی در این خصوص مصراع هایی که باورها ی دینی و آیینی را با زبان کنایه و استعاره مطرح ساخته،  ایجاد کند .  ماجرا مربوط به سال های 63 و 64 است ،  زمانی که 4 - 5 سال از مرگ سهراب نگذشته بود(15 مهر 1307-1 اردی بهشت 1359) و سهراب مانند مالارمه هنوز شاعرِ شاعران بود  و هنوزاهنوز این چنین سطرهای شعری اش از بدنه ی سورئالیسم جدا نشده بود که به کار حتی نامزدهای انتخاباتی در انتخاب شعار انتخاباتی به انجامد،  سطرهایی که لابد برای مخاطبان بالای 30 سال ما آشناست "تا شقایق هست زندگی باید کرد". این جاست که نقش شاخک های حساسر وزنامه نگار  تاثیر گذار و صف شکن و دگم ستیز نسبت به باری به هر جهت نویسان مشخص می شود، این که هزینه ها و حاشیه سازی ها  همیشه به پای ما بوده و هست  و بهره اش به جامعه باز می گردد .ما صف شکنیم، به واسطه ی اعتلای فرهنگ جامعه مان هزینه هم می دهیم.یک لحظه فکر کنید من شاعر به جای بنیان گذار انقلاب اسلامی می نوشتم: "که من از مسجد و از می کده بی زار شدم "همان زمان که مضامین عرفانی ذن بودیستی سهراب هم چون "آب را گل نکنیم / در فرو دست انگار کفتری می خورد آب " مصداق پراگماتیستی یافته بود  و همین تکه - که برآمده از روح  لطیف یک شاعر عرفان گرای بودیستی بوده  - مورد حمله قرار می گرفت،   چه را که سردم داران ادبیات روز  به یک بیان شاعرانه -که برآمده از فلسفه ای آرامش طلب و درون گرا بوده- نگاهی اعتقادی- انقلابی می کردند ، افراطی که مبتلا به  وضعیت متاثر از انقلابی گری و ناگزیر است  سبب شده بود که دکتر رضا براهنی در کتاب طلا  در مس او را بچه بودای  اشرافی خطاب کند  و شاملو در مصاحبه ای پیرامون  جهان بینی سهراب موضعی نه شاعرانه که ایدئولوژیک بگیرد  و مخالفت  کند با  این شعر و اندیشه ی شعری که نگران گل آلود شدن آب است آن هم به بهانه ی آن که احتمال دارد  کفتری در پایین دست  از آب گل آلود  رفع تشنگی کند ؛   در زمانی که دسته دسته سر افراد   را دارند  لب جوی می برند.

جامعه ی ادبی و نه جو زده و انقلابی امروز دیگر به خوبی می داند که نقد شعری که بر مبانی زیبایی شناسی شعر می باید به داوری بنشیند جای داوری غیرتخصصی در حوزه شعر نمی گذارد , در واقع نقد اجتماعی – سیاسی وارد حوزه زیبایی شناسی هنری – ادبی می شود , که البته در ایران همواره باز می گردد به باوری که برای شاعر رسالت توده ای و مردمی قایل است ، شاعر پیامبرانه  و معصوم از جای گاه یک انسان والا می باید در کنار خلاقیت و آفرینش،  مصالح جامعه را نیز در نظر گیرد . اما اگر باز گردیم به فلسفه ی هنر که به قول زنده یاد نصرت " شعر بیان زیبایی ست"، باید پذیرفت که به شاعر تنها در زمان سرودن ، شاعر اطلاق می شود یعنی پدید آورنده  و خلق کننده ی یک اثر.  این که شاعر عارف، انسان والا  باشد و یا  در جامعه شایبه ی ضداخلاقی   از خود بروز داده باشد , در هنگام نقد اثر وآفرینه اش به صورت مجرد و عنصری جدا از خلقیاتش تنها اثرش است که  مورد قضاوت قرار می گیرد و بس !

در واقع جهان بینی سهراب در اشعارش برآمده از همان عرفان ذن بودیستی است و تم  رنگ به واسطه ی دل مشغولی اش به نقاشی ، نیز سوررئالیسم در جای جای تصاویر مخیل آفرینه های شعری اش دخیل است ،  بنابراین اگر می گوید : "من قطاری دیدم /که سیاست می برد/و چه خالی می رفت" ما را با جهان بینی اش پیرامون مقوله ی سیاست که آلاینده ی صداقت و راستی است،  مواجه می سازد . و زمانی که می گوید"من وضو با تپش پنجره ها می گیرم "،  ما را با یک تصویر مخیل حسیک سوررئالیستی مواجه می سازد،  به طوری که وضو و طهارت و پاکی خود را،  با پنجره ای که ذاتا شفاف است و از  آن به وضوح و صداقت می توان به چشم انداز نگریست   مشابه انگاشته،  و  وضو که آیین مقدماتی پاک ساختن نمازگزار برای اقامه ی نماز است را نه با هر آبی،  که با ضرب بارش باران ، که قدرت زدودن غبار از پنجره را دارد ،ما را  با یک تصویر مخیل غیر واقعی و سوررئال مواجه می سازد، چه را که   ما به ازای   چنین وضعیتی در دنیای غیر شعری ملموس و عینی نیست که بگوییم تشبیه به آن وضعیت شده بلکه با کنایه استعاره ی شعر را به سوررئال نزدیک می کند،  هر چند سوررئال او در هر شعری با شعر دیگر   کم و زیاد باشد .

در واقع شعر سهراب نشان می دهد که تافته ای جدابافته از شعر نیمایی ست , او به عنوان یکی از بزرگان و شاگردان شعر نیما تنها در فرم از نیما متاثر است و در حوزه ی محتوا خود نیمای دیگری از بزرگان شعر کهن بوم و بر محسوب می شود .

سهراب شاعر زمان و مکان خاصی نیست بل که شاعری ست که سبک مدار،  شعرش در حوزه  ی جمال  شناسی    Aesthetics و  شعر در حافظه ی تاریخی ادبیات شعری ما در جای گاه رفیعی واقع شده است

دیگر وجه  ممیزه ی  سهراب این بود که با شعرهایش نقاشی می کرد و با نقاشی هایش شعر می گفت .

21 فروردین 91