یادداشت علی رضا پنجه ای  به مناسبت درگذشت سید محمود پور موسوی، گوینده ی قدیمی رادیو رشت و بازیگر صدا

تنها صداست که می ماند

۱

سید محمود پور موسوی، گوینده ی قدیمی رادیو رشت و بازیگر صدا و سیما مرکز گیلان  درگذشت.

سید محمود پور موسوی متولد ۱۳۰۹ از شیراز ،  اوایل دهه ی چهل گوینده ی  رادیو رشت می شود  و بعد از انقلاب بیش تر در حوزه ی بازیگر ی در صدا و سیما مرکز گیلان نقش می آفریندِ . او که با صدای گرم و دلنشینش در دهه ی 50 گویندگی شب رادیو را تا پاسی از شب بر عهده داشت، در زمانی کوتاه توانست در دل  تازه جوان ها و جوانان دهه ی 50  نقش دلنشینی از خود برجا نهد.هنوز طنین نام حانواده هایی  که به  رادیو زنگ می زدند  و درخواست  پخش ترانه و آهنگ های روز داشتند در یاد و خاطره ی جوان های  آن زمان - که الان 60-50 سال دارند-  به گوش می رسد.  سخن از زمانی ست  که  همه تلفن خانگی  نداشتند و چه بسیار صف های شبانه ای که پای کیوسک های تلفن برای تماس با رادیو کشیده نمی شد ، شاید که بخت یار آید  و ترانه و نامی از جوان های علاقه مند از آنتن رادیو پخش شود.

۲

 دنیای آن زمان مانند اکنون دنیایی پر از رسانه نبود. دنیایی که تازه داشت تلگراف جایش را به تلفن ثابت می داد  و  هنوز فکس و نمابر نبود و یا  دست کم کاربرد موسع در ایران و ولایت ما نداشت و  تلفن گرام  نقش فکس را بر عهده داشت و  تنها رادیو و تلویزیون ملی ایران  بود که به جز رادیو که تازه هر کی هم دستش نمی رسید،  تلویزیون داشته باشد. چه بسا خانواده هایی که فوتبال و فیلم سینمایی را  مردانشان در قهوه خانه ها به تماشا می نشستند. و زنان اگر وقتی برایشان باقی می ماند _ چون همه ی کارهای شان تقریبا یدی بود _  نهایت در منزل همسایه ها و یا فامیلی که وضع زندگی شان متوسط  و رو به بالا بود به دیدن سریال ها و فیلم های سینمایی می نشتافتند. نه چند خط تلفن ثابت بود  و نه  مانند الان   هر عضو خانواده دو- سه خط  تلفن همراه در خانه  داشت. کیوسک های تلفن محله  در شب یا  در انحصار  پسران عاشق پیشه برای گپ های عاشقانه بود یا برای تماس با رادیو رشت و برنامه ی ترانه های درخواستی پورموسوی.

۳

من با محمدِ امین برزگر  دوست شاعرم  که نیمه ی دوم دهه ی ۵۰ با هنگامه -دختر زنده یاد پورموسوی- ازدواج کرده بود در  انجمن ادبی کاخ جوانان واقع در جنب صدا و سیما آشنا شدم. امین  شاعر و دبیر جوان  ادبیات و عربی  بود و هنگامه دبیر ریاضی . امین بارها از پدرزنش برایم می گفت   این که  با پدر زنم رفیقم تا داماد و پدر زن. او همیشه به وجود پدرزنش افتخار می کرد.

۴

در هر حال زنده یاد پور موسوی پس از انقلاب در برنامه ها و نمایش های تلویزیونی حضور پر رنگی می یابد، از آن چه به یاد دارم . او سال های اخیر در برنامه ی کودک گل های زندگی ، چی چی نی و مجموعه ی ننه گیلانه و... ایفای نقش داشت.

باری سرانجام 28 خرداد 91 بر اثر بیماری جانکاه سرطان معده خرقه تهی می کند و صبح 29 خرداد 91 از مقابل صدا و سیما مرکز گیلان به سوی قطعه ی هنرمندان آرامستان  مرکزی شهر تشییع  می شود و هم آهنگ با ضرب باران آخرین روزهای بهاری در خاک ماوا می گیرد. باید به هنگامه و امین و به هم سن و سال های ر شتی خودمان نه بود آن صدای گرم و صمیمی را تسلیت گوییم. باری تنها صداست که می ماند.

۵

از سوی خانواده ی آن زنده یاد  اعلام شده که مراسم ترحیم آن شادروان:ساعت۱۶ تا ۱۷:۳۰ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۹۱ در مسجد امام رضا (ع)گلسار منعقد می شود.

سفر به شیراز علی رضا پنجه ای

img_0762-1.jpg

img_0748-1.jpg

علی رضا پنجه ای ۱۴ خرداد۱۳۹۱ پارسه(تخت جمشید)

img_0481-1.jpg

علی رضا پنجه ای ۱۰خرداد۱۳۹۱ مرودشت شیراز

ويژگي هاي صالح پور بودن یادداشتی از  عليرضا پنجه ای


نويسنده: عليرضا پنجه يي


    
   روزنامه  اعتماد۲۲ خرداد ۹۱ ص ۱۰ ادبیات ـ محمدتقي صالح پور در دهه 40 هنر و ادبيات بازار را منتشر مي كند، با توقيف آن در تداوم ويژه نامه هايش سايبان را نشر مي دهد: نيز اواخر دهه 40 و اوايل نيمه اول دهه50 صفحات هنر و انديشه كيهان را در زمان سرپرستي كيهان در گيلان منتشر مي سازد. در سال 1358 براي دومين بار پس از دهه 40 دست به انتشار بازار هنر و ادبيات مي زند. او تاسي يافته از فضاي هيجاني همان دوره در كنار معرفي ادبيات مقاومت و انقلابي از چاپ مطالب تئوريك نيز غافل نماند. نه در آن دوره سياست زده مطلق و نه هيچ گاه ديگر. صالح پور هرگز از مشاوره كساني كه به درايت و شناخت شان ايمان داشت، سر باز نمي زد. هم از اين رو در تمام دوره هاي كاري اش از يك يا چند مشاور قدر و كارشناس به مثابه سايه بهره مي برد. توانايي منحصر به فردش در بستن پرونده ويژه هاي هنر و ادبيات با استفاده از نويسندگان بومي از طرفي- كه ثمره و غناي استعدادشان بر او مسجل شده بود- نيز جوانان مستعدي - كه بسياري از ايشان توسط همو به عرصه نشريات كشور معرفي شدند - در اين ميان كم نبود. از ديگر مزيت بزرگ صالح پور مي توان به شناخت لازم او از سرنحله هاي پيشرو ادبيات هر جريان و منطقه اشاره داشت، به طوري كه نقش موكد اين دسته از نويسندگان و هنرمندان در چاپ مقاله و مصاحبه با ايشان در دوران كاري او هميشه مشهود بود و به چشم مي خورد.
    وي در نيمه اول دهه 60 نخستين شماره هنر و ادبيات نقش قلم را چاپ مي كند. پس از آن شماره اين ويژه نامه از ادامه باز مي ماند: ويژه نامه يي كه با ياري بهزاد عشقي، محمد رضايي راد- پسر صاحب امتياز نقش قلم - و همياري مسوول صفحه شعر و قصه روزنامه علي صديقي، با هدايت و كوشش صالح پور نشر يافته بود. چندي نمي گذشت كه راوي اين ياداياد نوروز 1366- زير موشكباران تهران- نخستين شماره هنر و ادبيات كادح را با عكس چاپ نشده يي از نيما در عكاسخانه رشت- همراه با تني چند از شاعران گيلاني (بهمن صالحي، غواص، رحمت موسوي و جعفر كسمايي) - با ياري بهزاد عشقي، و با همكاري جانبي جواد شجاعي فرد و مسعود فتوحي منتشر كرده بود. نيز درصد قابل توجهي از شماره دوم را بسته بوديم كه به پيشنهاد بهزاد عشقي، صالح پور به راس تحريريه پيوست: همان شماره يي كه چاپ مصاحبه سرنوشت ساز نصرت رحماني كه در رشت خلوت گزيده بود و در منزل يكصد ساله پدر همسرش- خان شيرازي- مسكن گزيده بود سبب شد تا خيل رسانه ها و هوادارانش به رشت روانه شوند و نام نصرت بار ديگر بر زبان ها افتد: نصرتي كه در 30 سالگي از چهره هاي شناخته شده شعر معاصر محسوب مي شد. اين ويژه نامه 4 شماره منتشر شد و شماره 5 آن در مرحله چاپ از انتشار باز ماند. سپس در دهه 70 صالح پور ويژه ها را اين بار در صفحات داخلي هفته نامه كادح پي گرفت. حتي دوره يي نيز در اشاعه جريان شعر گيلكي با نام هسا شعر در كادح نقش تاثيرگذار و بسزايي در معرفي اين گونه شعرهاي كوتاه گيلكي ايفا كرد. او از دهه 70 تا اوايل نيمه اول دهه 80- زمان مرگ- ويژه هاي هنر و انديشه گيله وا را منتشر ساخت: همان ويژه نامه هايي كه نخستين شماره اش را با علي صديقي منتشر كرده بود.
    صالح پور عاشق بود. عشق به همسر و خانواده در يك كفه و عشق به هنر و ادبيات و ويژه نامه هايي كه به كوشش او منتشر مي شد از سوي ديگر، او را به عاشقي عقلاني و نه احساسي بدل كرده بود. صالح پور از معدود چهره هايي بوده كه خانواده اش را قرباني تمايلات و عشق ادبي و اجتماعي اش نكرد. در همسرداري و هدايت و برنامه ريزي براي فرزندان هيچ كوششي را فرو نگذاشت. او انساني موفق در عرصه زندگي مادي و معنوي بود. دخترش متخصص كودكان، پسر بزرگش دندانپزشك و پسر كوچكش مهندس عمران محصول عشق او بودند با همسرش گيتي ميررضوي كه از دختران علاقه مندان به ادبيات شهر و از خانواده يي شناخته شده محسوب مي شد. صالح پور در اواخر دهه 70 زير تيغ جراحي مي رود و عمل باز قلب مي كند. چندي نمي گذرد كه دچار سرطان روده مي شود. سرانجام با همين بيماري در اسفندماه 1383 چشم از جهان فرو مي بندد. امروزه بسياري از شاعران، نويسندگان و هنرمندان اين كهن بوم و بر مرهون كشف استعدادشان و معرفي به رسانه هاي جدي كشور توسط ويژه نامه هاي صالح پور هستند: از شمال تا جنوب، از مشرق تا مغرب و پايتخت. پرواضح است كه صالح پور با بازنشر ويژه نامه هايش يا تدوين سخن آشنا (سرمقاله هايش)، مجموعه شعرها، داستان ها، مقالات و... نشرياتي كه به نام او نقش بسته اند، به نسل تازه و آتي بيشتر معرفي خواهد شد و اينجاست كه درمي يابيم نقش نشريات ادبي- نه البته هر نشريه باري به هر جهت، بلكه با رهبري يك سردبير كارآشنا، با درايت و هوش سرشار، بي حب و بغض، جريان ساز و غيرباندباز در پديدآيي جريانات پيشرو و محق ادبي و كشف استعداد– در پيشبرد ادبيات از چه قدر و منزلتي برخوردار است. در واقع هرگاه جامعه ادبي توانسته چهره هايي ماندگار و مهم را به مخاطبان خود معرفي كند، بدون تلاش هاي شخصيت هاي دلسوز و تاثيرگذار- چون صالح پور- در عرصه روزنامه نگاري غيرممكن بوده است، چنان كه جلال آل احمد نيز در نامه يي خطاب به كوشندگان عرصه انتشار ويژه نامه هاي هنر و ادبيات منطقه يي، تلاش هاي او را در اين راستا ارج مي نهد و تداوم راه پرداختن هر چه بيشتر به اهل قلم بومي و منطقه يي را به وي توصيه مي كند. در نشريات صالح پور و مصاحبه هايش هميشه جريانات نو حضور داشتند: از موج نو، شعر حجم، شعر ناب، موج سوم و شعر گفتار بگير تا بيانيه «شعرتوگراف» و ساير نحله هاي مربوط به شعر زبان محور و شعر ديداري. به عنوان يك همكار، دوست نزديك و دوست نزديك تر خانوادگي بايد اعتراف كنم به اندازه يك دوره تاريخ ويل دورانت حرف هاي ناگفته از معاصران هنر و ادبيات با تك تك ما است كه تاخير در گردآوري، تدوين و چاپ اين نوع ادبي با آسيب ها و بيماري هاي شايع راويان لابد پرسن و سال اين گونه ها مانند آلزايمر، نسيان و مرگ ضربه غيرقابل جبراني بر پيكر تاريخ شفاهي معاصر دربرخواهد داشت. يادايادهايي كه با وجود موسع بودن آن با يك برنامه ريزي و سرمايه گذاري اساسي موسسات ذي ربط بخش خصوصي به جز رساندن محتواي خواندني به مخاطبان در شناخت نامه چهره هاي تاثيرگذار، ذهن ما را به ديدن از چند زاويه و منظر به سوژه هاي مورد علاقه عادت خواهد داد. مخلص كلام: در نهمين سالمرگ مردي مردستان، نام و يادش را با سبزه نوروزي سال يك هزار و سيصد و نود و يك گره مي زنيم. كه نبودش مصداق بارز اين بيت كهن شعر پارسي است: از شمار دو چشم يك تن كم/ وز شمار خرد هزاران بيش.
    

شعر مصور در گفت­و­گو با علی­رضا پنجه­ای دربارۀ رابطۀ میان شعر و هنرهای تجسّمی

گفت­و­گو با علی­رضا پنجه­ای دربارۀ رابطۀ میان شعر و هنرهای تجسّمی

شعر مصوّر


  

علی حسن­ زاده
روزنامه آرمان-۱۷ خرداد۹۱-ص ۹
اشاره: علی­رضا پنجه­ اي از شاعران، نظریّه­ پردازان و روزنامه­ نگاران نوگراي ایران است. او که ظهر آدينۀ 27 مرداد1340 از  پدر و مادري اهل رشت، در ساوه متولّد شد، تا پايان دورۀ متوسّطه را در رشت خوانده، سپس براي ادامۀ تحصيلِ دانشگاهي، راهيِ آلمان ـ شهر فرانكفورت ـ می­ شود. پس از مدّتي به علّت غم غربت، تحصيل نيمه­ كاره می­ ماند و ناگزير به وطن مألوف باز می­ گردد. وی از جمله مؤسّسان «خانۀ فرهنگ گيلان» و حلقۀ شاعران پنجشنبه­ ها هميشه است و هم­زمان سردبير ويژۀ  فرهنگ، هنر و ادبيّات «گيله­ وا» كه با حمایت اين خانه منتشر مي­ شد. در کارنامۀ ادبیِ پنجه­ ای، مجموعۀ شعرهایی هم­چون: سوگ پائیزی (1357)، همنفس سروهای جوان (1366)، آن سوی مرز باد (1370)، برشی از ستاره­ ی هذیانی (1370)، گزینه شعر گیلان (1374)، عشق اول (1383)، پیامبر کوچک (1378)، شب هیچ وقت نمی­ خوابد (1387) و نیز سابقۀ سردبیری در نشریات: «گیلان زمین»، «معین»، «گیله­ وای ادبی» و عضویت در شورای سردبیری هنر و ادبیّات «کادح» و دبیری ادبیّات «گیلان امروز»، «هاتف» و... دیده می­ شود.
 
● جناب آقای پنجه­ ای، رابطۀ میان شعر و هنرهای تجسّمی را چگونه می­ بینید؟
 
ـ شاعران در اتوپیای (ناکجا آباد یا مدینۀ فاضله)ء افلاطون راه نبردند چرا که او برای شاعر مقام الهام _ جنون _ قائل بود. هم از این روست که به محض خواندن یک داستان تأثیرگذار و یا در شأن یک معماریِ شگفت­ انگیز و یا یک نقّاشی ـ مانند: مونالیزا ـ بی­ درنگ گفته می ­شود، این یک شعر است؛ چه را که نیرویی ماوراء الطبیعه مانند الهام  گویی شالوده ی چنین آثاری را سرشته است؛ آیا ملاحظات نهان در لبخند ژکوندِ نقّاشیِ مونالیزا و نهان جاهای زیبایی­شناسانه­ اش، نمی­ تواند با یک غزلِ حافظ چالش ایجاد کند و هم­شأن شود. یا دیزاین و معماریِ یک عمارت، هنگام که مبانی جمال­شناسی، مصالح و رنگ و سایرِ عناصر، تصویرِ حجمیِ دلپسندی از آن ارایه می ­دهد؟ البتّه یک مطالعۀ هرچند گذرا، پیرامون خط ـ هیروگیلیف نزد رومیان، مایاها و این آخری، مصریان با قدمت 3000 سال پیش از میلاد مسیح ما را به نقوشی می ­رساند که حداقل 3000 سال خط مصریان بود ـ مطالعات در این خصوص نشان می­ دهد که خط­ های باستان چگونه در خط ـ نقاشی و شکل خطی اجسام که امروزه نمودش را در هنر گرافیک می بینیم - از رسانه ای  حقیقی،  چه گونه بدل به رسانۀ هنری شد که از درون­مایه­ا ی نمادین و سحرگون، حاوی ایجاز، کنایه، استعاره و... برخوردار گردیده و در میان هنرهای بصری به واسطۀ هم­نشینی­ اش با شعر- بنابر تعریف دائو: «کلماتِ بسیار تباهی معناست»-صیقلی هنری بیشتری یافته است. چه، گرافیک بر این مهم پای می­ فشرد که باید با کم­ترین خطوط بیشترین معنا را رصد کرد. بنابراین، بیشترینۀ همخوانی را بین هنرها و سایر علوم انسانی با شعر دارد. رابطۀ شعر با خط  از آن­جا مسبوق است  که زبان انسان نخستین، برای بیان اندیشه و حوائجش زبان تصویر بوده است. با یک نگاه به ادعیه و اذکار به جا مانده در نزد اقوام مختلف جهان، می­ بینیم که همچون شجره ­نگاری پیشینه­ ای کهن دارد، از سویی، منظر دنیای امروز با حضور شعر نو و مکاتیب متجددانه در فرانسه -  هرچند باوری قوی به این پاشنه می­ چرخد که فرانسویان، کانکریت و انواع شعر مصوّر خود را توسّط برخی سیاحان و مستشرقان از شرق برگرفته­ اند، مانند هرآن­چه در شجره ­نگاری­ های مؤلّف کتاب المعجم شمس قیس ثبت شده- و نیز ظهور سخت افزارهای دیجیتالی و پی­آمد آن، نرم­ا فزارهای دنیای رایانه؛ زندگی ما را در کنار خوانش، به سوی دیدار و تصویر برده است. امروزه، بسیاری از ابزار زندگی گذشته همچون آلبوم، خاطرات، دست­نوشته ­ها، کتابخانه­ ها و محفوظات علمی، آموزشی و روزمرّه با کلیک بر چند آیکون و ضبط و ربط  آن در یک حافظه و مموری چند گرمی ، قابل انتقال به هر ناکجا آباد است. دیدارها و نامه­ نویسی­ ها از دنیای واقعی، جای خود را رفته رفته به دنیای مجازی می­ دهند. این مهم، بیانگر حقیقتی ناگزیر است. بازگشت به زندگی گذشته، مضمونی نوستالژیک گرفته است. آرزوی این که پستچی مانند گذشته، هفته­ ای یا ماهی یک بار، نامه درِ خانه بیاورد در حالی که در لحظه­ ای، می­ توانید، نوشته­ های خود را توسّط خط اینترنت با رایانه و لپ­تاپ به هر کجای دنیا بفرستید، برآمده از یک حس نوستالژیک است. دنیا دارد کنسروی می­ شود و اگر از سر شگفتی، آشنایی را در سفر به چین و ماچین و حتّی آلاسکا دیدی و گفتی واقعاً که طرفه گفته شده که: «کوه به کوه نمی­ رسد، آدم به آدم می­ رسد» امروزه با شبکه­ های اجتماعی، دیدن بسیاری از دوستان و خویشان از چشم دور مانده به طرفه­ العینی ممکن است و البتّه احوال­پرسی و تبادل عکس ، فیلم ، کتاب، نوشته و... بنابراین، اگر بخواهیم هم­چنان پای­ بند این باشیم که شعر را در کلام و آن هم مقفّی و با کم و زیاد در مصاریع و یا در شکل آزاد و یا منثورش در سطر بجوییم، باید بپذیریم که از مفاهیم پیرامون جهان­مان، غفلتی نابخشودنی داشته­ ایم. انسان، روانی نوستالژیک دارد، می­ گوییم انسان و این به آن معنا نیست که سایر موجودات از چنین ویژگی یی برخوردار نباشند.

● چه گونه باید با عادت ها بستیزیم و شعر دیداری و نگاره را همه گیر کنیم؟
 
- نیازی نیست ستیز کنیم. ما باید رسالت دوران مان را به انجام برسانیم بنابراین، اگر بخواهیم از شعر در چنین دنیایی به صورت چند رسانه ای Multimediaبهره بریم یا دیجیتالی، «کانکریت» و یا «شعر توگراف» و یا «وسط چین» و یا حتّی به «شکل مربع»، نباید دچار شگفتی شویم، چرا که  همان گونه که گفته آمد مفهوم دوران به ما گوش­ زد می­ کند که جهان بر یک پاشنه نمی­ چرخد و «امکان همیشه هست»، بنابر همین امکان باید «چشم­ ها را شست و جور دیگر دید». «شعرِ دیگر» همیشه دغدغۀ شعر تثبیت شده به عنوان چشم انداز، در محدودۀ زمانی و مکانی بوده است. "شعر ِدیگر" ِ امروز، شعر دوران و زمانۀ ماست، بی آن­که بخواهیم احساس نوستالژیک مخاطبان شعر را بی­ اهمیّت بپنداریم، باید راه لذّت بردن از مظاهر دوران را به آن­ها بیاموزانیم؛ ناگفته پیداست که عادت­ زدایی همیشه کار سختی بوده، نباید با عادت­ ها از سر ستیز وارد شد، باید آن­ها را پاس داشت و مخاطبان تنبل و کاهل شعر را با نشان دادن شعرهای موفق دیداری با این­ گونه شعرها آشنا کرد؛ راه چندان هم صعب نیست؛ مقصد نیز نه چندان بعید، دنیای تکنولوژیک فراگیر شده است، بسی آرزوهای دیروز، امروزه به واسطۀ فراوانی، دست و پاگیر شده است. از تلفن همراه بگیر تا... وقتی در ارسال پیامک به هم در فارسی نوشت می­ نویسیم «مر30» و یا از انیمیشن­ های آماده برای بیان حرف­ ها در چت و گفت ­و­گوی مجازی استفاده می­ شود، نمی­ توان به انکار  نقش تجسّم و دیجیتال در زندگی روزمرّه نشست؛ باید باور کنیم که شکل چه به صورت ثابت، چه متحرّک، چه واقعی، چه کارتونی­اش وارد زندگی ما شده و شعر اگر بخواهد شعر زمان خود باشد، باید از پدیده­ هایی چنین بهره برد.
 
● بنابر این اعتقاد پس  هنرها در هم ورود کرده­ اند؟
 
- بله! منتها باید سره از ناسره مشخص شود ، ما باید در کار خودمان - شعر - از تمام عناصر دوران و اکنون به طور عقلانی و با رعایت آن که نباید مانند آب افزوده ها  رنگ و اصالت شعر را زیر سوال برند، بهره بریم ؛ همه چیز باید در شعر حل شود بی آن که رنگ و مزه و خاصیت آن را مخدوش کنند؛ ورود مظاهر هنرهای تجسّمی از لحاظ کمّی و کیفی به شعر، روز به روز بیش­تر می­ شود. مهم احساس ما از یک شعر است، لذّت زیباشناسانه از آن، نه چه گونه گی آن، قالب و... این­ که شعر در استفاده از این پدیده­ ها و مظاهر "شعر" بماند، هر چند افراط و تفریط دو روی یک سکّه باشند، امّا مهم این است که چالش میان افراط و تفریط، همیشه به نفع شعر تمام می­ شود و لازمه ی رشد دیدگاه نقد ادبی و شعر است.
 
 ● دربارۀ سیر تطوّر رابطۀ میان شعر و هنرهای تجسّمی توضیحی بفرمایید.
 
ـ فکر می­ کنم به قسمت­ هایی از سوال­تان در پاسخ بالا رسیده باشید. . شعر دیداری معاصر  ما غالبا تحت الشعاع شعر غرب بوده؛  ایماژیسم که پدید می آید  اصرار  می کند که" آفرینش تصویر جزء  تزئینی شعر نیست بل که شالوده ء آن است"؛  پس از ایماژیسم  کوبیسم پدید می آید  و  به ادبیات راه می یابد. در هر حال باید دادائیسم و سوررآلیسم را نیز در تاثیر بر جریانات شعر حجم و  موج نو  بی تاثیر ندانست و  اذعان داشت که  نقش مهمی در توسعه ی شعر دیداری ایفا کرده است.
 
 در هر حال، انسان از همان ابتدای زندگی، بیشترینۀ رفتار و زندگی­ اش، بدون الگو و صرفاً از سر غریزه بوده امّا رفته رفته، غریزه راه تجربه اندوزی را به او یاد می­ دهد و صنعت­ مند می­ شود. به عبارت دیگر، تجربه، آن­قدر صیقلی و دچار سعی و خطا می­ شود که دارای صنع می­ شود. در هر حال، انسان با عناصری که امروز بیشتر در هنر «نمایش» کاربرد دارد، یعنی اصوات و  میمیک، انتقال حس و مفهوم می­ کند و رفته رفته، نقّاشی هم با داستان سرایی انسان حجر بر دیوارۀ غارها شکل می­ گیرد؛ نیاز سبب غنی شدن از یک سو و غریزه و سیر تکامل صنعت می­ شود؛  این ماجرا ها در دوره­ های مختلف تاریخ، رفته رفته، سبب پدیدآیی زبان و قواعد آن می شود. انسان اوّلیّه بر اثر جنگ­ها و قحط­ سالی­ ها در اشکال قوم و خویش و خانواده پراکنده می­ شود و هر یک نیز در اقالیم مختلف، نیازمند رفع حوائج خود می­ گردند؛ بدین­ ترتیب، پراکندگی زبان و تنوّع آن نیز چنین شکل می­ گیرد. وقتی زبان و خط پدید می­ آید، باورداشت­ ها و فرهنگ قبایل بشری نیز پی­آمد آن پدید آمده و آهسته آهسته سیر تکوینی می­یابد. بسامدها نزد اغنیا و عوام متفاوت می­ شود و هم از این­ رو زبان نیز نزد عوام با اغنیا دستخوش تغییرات و نکات ممیزه می گردد؛ وقتی کارکرد روزمرّه و واقعی و رآل، عناصری مانند: اصوات و میمیک، جای خود را به نقش بر دیواره­ ها می دهد، «نقش» ماهیّتی هنری و غیر ابزاریِ روزمرّه می­ یابد و شکل نمایشی آن به نقّاشی تغییر ماهیّت می­ دهد. آلام و درونیّات بشر نیازمند بیان احساسات و مفاهیم از راه زبان و خط می­ شود. امپراطوری زبان و خط، نزد اقوام و ملیّت­ های بشری ادبیّات داستانی و شعری را پی­ آمد خود به بار می­ آورد. ماشین زمان، انسان و همۀ دستاوردهایش را پرتاب می­ کند به صد سالۀ اخیر که نقش از دیواره­ ها و انحصار نقاشی و گرافیک و شجره­ نامه­ ها و ادعیه و اذکار پایش باز شود به شعر امروز چرا که وقتش رسیده، زمانه، بین شعر و گرافیک، نقاط مشترکی یافته که ابزار زمان رایانه، اینترنت و مبتلا به آن؛ انواع شبکه­ ها به طور مجازی و نه حضوری، صرف آدم­ ها، علایق، اندیشه­ هاشان را به هم نزدیک کرده است. کودکان ما  یاد  می­ گیرند  با یک سامانۀ رایانه و اینترنت، جنگ بازی کنند و فرماندۀ جنگی تمام ­عیار باشند و با یک دستۀ بازی در یک مسابقۀ فوتبال گل بزنند و جام جهانی تشکیل بدهند. دنیایی که سلول­ های بنیادین و مهندسی ژنتیکش دارد مشابه سازی می­ کند و اعضای بدن می­ سازد و جنگ­ ها و دیدارهای عاشقانه و همه و همه چیزش، بین مجاز و واقعیّت دنیایی ساخته­ اند که رفته رفته، پیچیدگی­ اش، مناسبات زندگی آدم­ های این زمانه را دچار تغییرات ماهوی کرده است. غفلت از این دوران و مفاهیم آن به هیچ وجه نمی­ تواند ما را باری به هر جهت کاهل و عقب مانده به خود وانهد. همه چیز دنیا نو و نوتر می­ شود و حرکت از شتابندگی گذشته و انفجاری شده است. ادبیّات و در اینجا شعر نیز از این روند، ماهیتاً نمی­تواند غفلت کند. شاعرانی هم که دغدغۀ شهرت دارند، از همان ابتدا راه را اشتباه آمده­ اند. شعر نبوغی­ ست که از همان ابتدا پذیرفته: «در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود / کین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد». بنابراین، الیوت به درستی گفته که شعرهایی که در ذهنش ماندند، در ابتدا چیزی ازشان درنیافته و در مراحل بعدی زوایایشان برایش مکشوف شد. این نکتۀ مهمی ­ست که برخی از دوستان که شعر را ساده و وسیلۀ شهرت زودرس می انگارند، باید مشق شب کنند.

● جناب آقای پنجه­ ای، نظر شما دربارۀ «شعر نگاره» چیست؟
 
   در  ابتدا بگویم شعر نگاره زیر مجموعه ء شعر دیداری است ، شعر دیداری  در غرب بیش تر معطوف به  گونه ء  نگاره ای concreet vers  یا Concrete poetry  بوده است، - یا کالی گرام های مشجر و مدور گیوم آپولی نر؛  معروف است  شعر "زیر پل میرابو" او  ملهم از  غزل حافظ با  این مطلع  بوده است:" بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین " – شعرهایی که  با کلمات ، ادبیتی تجسمی شکل  می دهند؛ کانکریت و کالی گرام  صرفا  گونه ای از شعر  دیداری  در زبان فارسی اند  که ریشه هاشان به  شجره نویسی ها و ادعیه و اذکار و محفوظات تاریخی می رسد ،  و  نه تمام آن؛ در شعر دیداری، اندیشه و هیجانات بشری نه با ابزار و فرهنگ رسانه ای صرفِ زبان،  بل که در آمیزش خط و شکل پدید می آید،  و  با مفاهمه ء نسبی و هنری ؛ شاملو در   باره ء شعر می گوید "شعر اتفاقی ست که در زبان می افتد" چه را که او تجلی شعر را در زبان، که برآمده از نوشتار است ممکن می داند؛ همین تعریف تحدید(نه تهدید) کنندهء شعر است چه را که به سایر اشکال یحتمل بی تفاوت می ماند، یعنی به اشکال دیداری شعر بی اعتقاد می ماند؛ هم از این روست که هرگونه ارایه ی تعریف از شعر اگر چه نهان جاهایی از آن را آشکار می سازد اما چون امر  تعریف جامعیت و مطلقیتی در خود ندارد بنابراین پر پیداست که همیشه زوایایی  در هر تعریفی نهان می ماند.در واقع از همان لحظه ء تعریف، ما به تحدیدِ ِ جامعیت،  تن داده ایم..شاملو درتعریف خود  به تر بود می نوشت شعر اتفاقی ست که در اندیشه یا زبان اندیشه می افتد، که در این صورت، صورت های دیگر نیز لحاظ می شد، منظورم صورتِ دیداری شعر است؛ چه را که نمی توان بر امکانِ  استفاده ء  شاعران به جز  زبان،  از جنبه های بصری و دیداری در شعر غافل ماند و به این ترتیب شعر دیداری، نوشتاری-دیداری است؛ یعنی  دغدغهء دیداری نیز در کنار نوشتار به ذهن مشغولی شاعر افزوده می شود و  اوست که یا  از طریق بازی با کلمات، حروف و واژگان،  به گونه ای شعر می نگارد که ظاهر شعر به صورت طرحی دیداری در می آید(شعر کانکریت یا کالی گرام) که در صورت افراطی اش ظاهر گرافیکی شعر، بر مفهومش می چربد.یا به گونه هایی دیگر از شعر دیداری که شاعران دیروز و امروز موفق و نا موفق به تجربه ء آن نشسته اند.که در حوزه ی شعرهای دیداری من می توان به :شعرتو گراف(شعر داخل گراف) یعنی آمیزش کلمه و اشکال گرافیکی یا آدات استفهام و علائم و نشانه و نمادهای گرافیکی و کارتونی اشاره کرد، یا به شعر مربع که با شعر مربع آمده در المعجم تفاوت فاحش دارد، یا بهره از احیای نو ساخت چیستان یا شکل زبانی وسط چین که چنداچند خوانشی است، یا شعر دیجیتال که از اشکال پویا نمایه در شعر  توسط گوشی موبایل استفاده کرده ام و در سال 83 در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران با حضور علی شاه مولوی، یزدان سلحشور، مازیار نیستانی، پویا عزیزی، لیلی گله داران، بکتاش آبتین و...به صورت کارگاهی به معرفی اش  نشسته ام_ هرچند یک مهندس و کاربلد ِ برنامه نویسیِ رایانه تلاش داشته با ارایه ی توانایی اش در برنامه نویسی به صورت  Multimedia  امکان و ابزار  مهندسی آن ،  بل که   نوع شعر دیجیتالی را به نام خود سکه زند کما این که عدم تبحر چنین افرادی  درپدید آوری شعری ذات مند سبب شده برخی عبارات هذیانی و غیر شعری به صورت منشوری و فلش  قابلیت خوانش یابد، در واقع شکل منشوری و چند بعدی شعر کانکریت ایرانی فلاح با نام خواندیدنی می تواند از این برنامه نویسی و مهندسی نهایت بهره را ببرد ؛ با این فرق که اگر چه نوع و ژانر فلاح خطیِ مدور و مقعد ست و ژانر آن مهندس برنامه نویس  رایانه چند بعدی ست و به لحاظ خوانشی از صورت فلش بهره برده و ژانر برتری نسبت به فلاح به نظر می رسد اما وجه شعردانی و شاعرانگی فلاح نسبت به ژانر آن مهندس جوان و جویای نام چربش مضاعف و وصف ناپذیری دارد. در واقع مهندس پزشکی که باطری یا دریچه ای برای قلب می سازد نمی تواند لزوما خود جراح زبردست قلب باشد. این مثال مصداق آن مهندس جوان است.اگر نیما گفته شعر نو بر دکلماسیون استوار است( یعنی این که کجا نفس بگیری و هیجانات را با فن بیان بازگویی) در گونه های متنوع شعر دیداری که شعر نگاره ای هم جزئی از آن است ، ما نیازمند مکانیزم دیگری برای بیان آن هستیم.این که عادت افقی خوانی را بدل به فرصتی برای یاد گیری اشکال دیگر انتقال احساس و مفاهیم در شعر کنیم. توجه کنید به شکل دیداری این شعرمن که پیش تر نیز در نوشته ای از آن یاد کرده ام:" ظن /همان / یقین گم شده است؟" این کوتاه شعر بی آن که از اشکال  گرافیکی بهره برد بر لزوم دیدار تاکید دارد تا منظور شاعر رسانا شود. نوعی ایهام گوشی سبب هدایت مخاطب به دیدار می شود؛ توجه شود  این شعر نگاره ای نیست بل که گونه ای شعر دیداری ست. البته در شعر قدما نیز ضرورت شکل دیداری برخی مصاریع مسبوق بوده است.مانند این مصراع از حافط که با خواندنش لب مرتب باز و بسته می شود و تداعی عمل بوسیدن می کند. یا  در صنعت توشیح شعر قدمایی که  فصل الخطاب شعر سنتی و شعر دیداری اکنون ماست  در این صنعت قدمایی جمع بست حرف ها یک کلمه یا پیام را در شعر تبیین می سازد. و اصولا شکل دیداری با شعر نیمایی و بر هم خوردن تساوی مصاریع  و تاکید بر برخی کلمات و حروف به جز لذت و مفاهمه ی شنیداری برای درک و تاویل بخشی بیش تر ضرورت دیدار و مداقه را گوش زد می کند.شعر سپید و منثور نیز بر اصل دیداری در نه بودِ وزن پای می فشرد. هر یک از ایشان نیز بر شکلی از وجه دیداری شعر دلالت دارند. بنابراین برخی از گونه های شعر دیداری مانند شعر اخیر  را اگر چه می توان خواند اما برداشت صحیح از آن در گرو دیدار شعر است. و برای درک مفهوم و لذت از  آن ، بایدآن را دید  و با دید ساخت شعر، معنای آن را  پی جست. 

در واقع تصویر همان وجه  عینی و ابژه  شعر است که به وسیلهء  عناصر شعری ، کلمات  از آن مستفاد می شود. شاعران شعر دیداری شعر را به صورت  نوشتاری-دیداری تصویر می کنند،  یعنی با کلمات مخاطب را به دیدن فرامی خوانند.
 
شعر دیداری  نوعی هنجار گریزی و  سنت شکنی در شعر نو محسوب می شود بنابراین وجه بهره از گرافیک و  یا خوش نویسی و خط و نقاشی در چند دهه ی اخیر گسترای بسیاری به گونه های این نوع و ژانر شعری بخشیده است
 
   نیز در نوشته هایی که اخیرا به واسطه ی پایان نامه ی  خانم مونا نصیبی دانشجوی مقطع فوق لیسانس رشته ی ادبیات فارسی دانشگاه آزاد فسا  که بر شعرهای دیداری دکتر صفارزاده، کیومرث منشی زاده،هوشنگ ایرانی و آثار دیداری من ، خوانده ام  تاکید شده که"  شعر دیداری در دوره ی معاصر به ویژه در دهه های 1950و60 رواج یافته است، کما این که نشان   سرچشمه های آن کمابیش در دیگر شکل های شعر مصور در سده های پیشین دیده شده و به دیگر سخن، کانکریت صورت روزآمد شعر مصور است. در برخی پژوهش ها آمده قدیمی ترین نمونه های غربی این نوع شعر در ادبیات یونان در آثار سرایندگان شعر شبانی در سده چهار قبل از میلاد دیده شده ،مضافا  در آثار سرایندگان شعرهای شبانی در گلچین یونانی حدود 980 میلادی هم شعرهای مصور یافت شده است ؛ و نیز در نوشته ای خوانده ام در ادبیات انگلیسی سرایش شعرهای مصور از سده ی شانزده میلادی با کتاب هنر شعر انگلیسی 1589 میلادی اثر پاتنهام آغاز شده است.

 نیز در قسمتی دیگر از  همین پایان نامه  تاکید شده   از بین کسانی که به شعر کانکریت پرداخته اند، آپولینر  (1880-1918) از شهرت ویژه ای برخوردار است؛ بعضی او را بنیان گذار شعر دیداری معاصر می دانند هرچند رواج شعر دیداری در آثار آپولینر، برگرفته از «کالی گرام»  بود که در آن زمان در کشور فرانسه، ابتکاری جالب به شمار می رفت.(رضی،1383: 8) اما یک شناسنده ی ادبیات فارسی حق دارد میان این نوع شعر و مشجر ومطیر فارسی  همانندی ببیند وتصور کند که شاید آپولی نر که سالها درکتابخانه ی ملی پاریس بررسی و تامل می کرد از آثار فارسی نیز در این زمینه الهام پذیرفته باشد. (هنرمندی ،1350: 514) اما دکتر طاهره صفار زاده اوژن گومانژه بولیویایی سوییسی الاصل را بنیان گذار شعر دیداری معاصر می دانست.