از نجف شعر - پرس و گو ی علی رضا پنجه ای  با  م. مويد

 

م. مويد (محمد حسين مهدوي) پيشتر در زندگي­نوشت خود آورده بود:

 

                                 

سايه‌ي اولي بود آن سايه / بام سيب بود آن جا كه در آن زاده شدم 7 تير 1322 / نجف اشرف، زادگاهم، گاهواره­اي هارمونيك از تابش و آوا ­و ­آوا نوشت بود / كتابخانه­ي پدر، مهد كودكيم بود. نواخت چشم بود / پدر، ايراني روحاني بود و مادر زار، از ستمبارگيِ جهان و سياهپوش هميشه / موسيقي خوابگاهم، در سكوتِ نيمه شبان، ترنم­هاي محرمانه بود / پدر، نيايش مي‌كرد / گاهي از تنِ هموار و آبي‌ترينم‌ها، دريا باري از صداي كلام و چرخش فروچكان اشك، بر­آمد و چنان بالا مي‌گرفت كه صداي فروچكان آن را مي‌شنيدم / تا سيكل اول دبيرستان آن جا بودم / ايرانيانِ دبستان و دبيرستان به ‌نام علوي ايرانيان داشتند و من از آن‌جا داد و ستد كلمات را آغاز كردم / و همين نام علوي ايرانيان، كار خودش را كرد / پس آنگاه به ايران آمدم. به لاهيجان و تاكنون در آن به سر مي­برم / مگر 11 سال كه اين ‌جا و آن جا بودم به مأموريت اداري يا تحصيل دانشگاهي كه در اصفهان سپري شد / و در صحن حرم اميرمؤمنان، پدر شگفتي را با... «روشني طلعت تو ماه ندارد» سريان فرمود/ و گام به گام، دستِ دل و جانم را مي­گرفت.

كاري به كار چيزهاي ديگر نداشته باش. حرف‌هايش به كنار، سلاست گفتارش را بگير.

ايرج ميرزا مي‌گفت / و به همين سان / نشريات ايراني به وفور مي­رسيدند / آن گاه نيما دريافت شد و ديگران، فرزندان ناخلفش كه از فرزندان خلفش، خلف‌تر بودند / و آن جا هم نازك الملائكه بود و نزار قباني و شعر ترجمه. شعر متعال ترجمه / به ايران كه رسيدم مي‌دانستم سرايش دارم / شاملو، فروغ به بسياري، و رويايي و احمدي به شدت حضور يافتند / و من اين شدم كه نيست.

اما هم ‌چنان نشان طعم گندم دامن مرا گرفته است و من هم ‌چنان دچار مي­خوانم.

 

ادامه نوشته

آيريليق، ترانه ي هجران

 

پرس­و­گوی علی رضا پنجه ای با فرهاد ابراهيمي ترانه سرای  ِآیریلیق

 

 

TinyPic image

 

 

شهريور ماه شبي در منزل مظاهر شهامت با ترانه­سراي ترانه‌ي ماناي آيريليق، فرهاد ابراهيمي به پرس­و­گو پرداختيم، در واقع من و خيلي­هاي ديگر وقتي با چهره­هايي مانند فرهاد ابراهيمي كه ذاتاً گوشه­گير و اهل هياهو نيست، مواجه مي­شويم مي­خواهيم به گونه­اي با ياد و بزرگ­داشتي از ايشان سهمي در اداي دين به اين ترانه و خالق آن داشته باشيم، ترانه­اي كه چه بسيار با زمزمه­ي آن و يا شنيدنش گوش جان را با لذت از آن پرورانديم.

 

 

 

 

ادامه نوشته

نقد پشت سطرهای نامرئی ساسان رضایی راد در خانه ی فرهنگ گیلان

                        

                         

 

          IMG_7942-1.782.jpg, hosted by TheImageHosting.com

                                         لطفا در ضربدر مستطیل برای دیدن و کپی تصویر بزرگ کلیک کنید

ساعت 17 سه شنبه 11-2-86 دوست داران ادبیات داستانی در گروه داستان خانه به نقد پشت سطرهای نامرئی ساسان رضایی راد داستان نویس معاصر در خانه ی فرهنگ گیلان می نشینند. ورود برای عموم آزاد است.

 

به علی عبدالرضایی باید فرصت بدهیم

 

با علی رضا پنجه ای ، شاعر گیلانی پیرامون « سرقت ادبی »

 

TinyPic image 

 

توضیح : این مصاحبه زمانی انجام شد که بهنام باوند پور در سال 82  مطلبی تحت عنوان  «سرقت فکر در ملا عام»  در نشریه نگاه نو منتشر کرده بود و...

 

·        اخیراً گویا آقای باوندپور مقاله­ای تحت عنوان سرقت ادبی در ملا عام به طور مستند نوشته اند و در مجله ی نگاه نو مرداد 82 چاپ شده است ؟

 

دوست من! حقیقت همیشه لزوماً نزد ما نیست، این دریافت هم نباید ما را به خود بی­باور کند چون گاهی هم ممکن است مطلقاً یا به طور نسبی نزد ما باشد. «علی عبدالرضایی» هیچ شاعر و نویسنده­ی با فرهنگ و بادانشی را مسحور سکنات خود نکرده بود، بلکه بیشتر جوان ترها بودند که این مویز غوره نشده را گویی «رمبوی» شعر معاصر یافتند، به خاطر داشته باشید که به واسطه­ی یک سری فعل و انفعالات خاص دوران بلوغ، جوان سالی همواره با افراط و تفریط همراه است. اغلب گروندگان به کاروان مدعیان پست مدرن در ایران - که البته بنده تاکنون نتوانسته­ام وجوه بارزی بین شعر این­ها و وضعیت پست مدرن بیابم طیف جوان سال و معترض و انرژیک بودند: متأسفانه امکان مطالعات سیستماتیک هم برای ایشان مهیا نبود، آنها تنها شنیده بودند که مثلاً فلان شاعر بزرگ با فلان عمل بهمان کرد و به خاطر همین است که تعداد شاعران واقعی نیست به متشاعران رفته رفته دارد کمتر می­شود

 

 

ادامه نوشته

سکته­ی طنز ایران

 

 

 

عمران صلاحی را باید در توأمان ِ شعر و طنز  بررسی کرد، این هر دو در عمران چنان تنیده­اندکه کمِ یکی به گونه­ای انکار دیگری است و این کمی و آن کمی انکار، چهره­ی ادبی عمران را برای ما مخدوش خواهد کرد.

عمران هرگز شاعری آوانگارد و پیشرو نبود، هرگز به فکر خرق عادت در فرم چنان که خود در مصاحبه­ای گفته و در برخی طنزها هم به آن­ها که عوض راه رفتن کله ملق می­زنند خرده گرفته و ادبیات شعری را اگر چه با شعر قدمایی آموخته اما طنز­هایش در قالب شعر نیمایی بیشتر نمود داشته است. خاصّه وقتی بر اساس شعرهای معروف شاعران نیمایی شعری به طنز می­سرود این خلاقیّت با تأکید در وجه طنز در قالب زبانی آَن را  که مخاطبین با آن آشنا بودند بیشتر رخ می نمود. همان­گونه که خود در مصاحبه با یزدان سلحشور در ایران ِجمعه گفته بود ، و ...

ادامه نوشته