یک چامک تازه از علی رضا پنجه ای در سایتWww.panjeei.ir
چامک:
مشق کن
خود باشی!
28مهر92
علی رضا پنجه ایAlireza panjeei poet&journalist
چامک:
مشق کن
خود باشی!
28مهر92
علی رضا پنجه ایAlireza panjeei poet&journalist
در بخش نخست از گفتوگوی علیرضا پنجهای که در صفحه پیشین ادبیات روزنامه آرمان به چاپ رسید، جریانهای شعر در دهههای 40 تا 70 و برخی ویژگیهای آن اشاره شد: « شعر ما در دهه ۴۰ در کنار چهره شدن بزرگان شعر، شعر حجم و موج نو و شعر دیگر را با خیل شاعران بزرگ و مدرنش به شعر ما افزود که برآیند چاپ آثار و آرایشان ذهن و زبان شعر امروز ما را پی انگیخت. شعر دهه ۶۰ هم شعر دوره گذار بود از شعری با آن همه تجربههای متنوع زیباییشناسانی شعر رایج زمان، شعر مدرن و پیشرو و البته در مقابل شعر سیاسی و آرمانی. در دهه ۶۰ شعر ما مشغول سبک سنگین گذشته بود و برنامه ریزی برای شعر سالهای دهه ۷۰». در بخش دوم اما بیشتر از شعر دهه هفتاد پرسیدهایم که خواهید خواند:
ما در نیمه اول دهه هفتاد با شعرهای شاعرانی همچون رضا چایچی (بی چتر بی چراغ)، کورش همه خانی (سکوت با نگاه شما فرو میریزد)،ضیاءالدین خالقی و... روبهرو هستیم.آیا شعر این شاعران در حوزه شعر دهه هفتاد صورتبندی میشود؟
اینها به همان اندازه دیگرانی که نام بردید اثر چاپ کردند. حالا یکی کمتر و یکی بیشتر. اما چون وجه درویش خصالیشان بیشتر بود، کمتر مطرح شدند وگرنه عرض کردم؛ این قطار با کوپههای عدیده و مسلسل گونه در حرکت بوده است. بسا کسانی که در محافل استانها مطرح شدند و کمتر رسانههای مرکز سراغ شان رفته اند. ببینید با آدمی مانند ضیایی که چند کتاب متفاوت شعر اشیا چاپ کرده کلی مصاحبه و نقد میشود اما در کارگاه خانه فرهنگ خودمان بسیاری از علاقهمندان به شعر او را نمیشناختند یا م. موید را، مهدی ریحانی، یا جوزی که در جوانی شروع کرد به خط زدن و ویرگول گذاشتن کنار لبخند و صورت معشوق و بسی از او تقلید کردند حتی بزرگان! و البته او بین جان وجانان یکی را انتخاب کرد و مدت هاست که خود را از شعرگفتن دور داشته است و سلحشور که در حلقه شاعران گیلانی هنوز به جستوجوی زندگی و شعر به تهران نرفته بود و هنوز در هوای شعر حلقه رشت نفس میکشید و لابه لای شعرش میشد به تاثیر از ذهن و زبان رگههای شعر زادبومی رسید. سلحشور جایزه نخستین کتاب شعر کارنامه را گرفت، البته صدیق هم همراه چند تن دیگر خود را به این جایزه رساند. نجدی اما برای یوزپلنگانش در داستان جایزه گردون گرفته بود و هنوز در محافل شعری گیلان و البته نشریاتش مطرح بود. اما گفته باشم به صرف وجه معلمی شعر و این شعر و آن نظریه من نمیتوان شعر یک دوره را در مونوپل خود دانست.این مناسبات بیمارگون یکی اش به سبب نقاط تاریک بررسی تحلیلی شعر ما در تمام دوره هایش است.
از آنجا که در نیمه اول دهه هفتاد شعر شاعران زن دهه هفتاد در شعر شاعرانی مانند: شیوا ارسطویی،نازنین نظام شهیدی، اعظم شاه بداغی و..ظهور میکند.از این رو میخواهم در مورد جایگاه شعر زنان در دهه هفتاد برایمان صحبت کنید.
اشاره شما به چند اسم، البته میتواند حق برخی را ضایع کند خاصه از اول مصاحبه چنین رویه رخ در رخی پیش گرفته شده و من اصلا با این شیوه مخالفم، ولی به احترام دیدگاه تان که لابد لااقل برای شما کسانی این اسامی را بولد کردهاند پاسخ میدهم. این عزیزان فقط نبودند،شما شعر سالهای 70 را بدون نام بردن از ساری،گراناز موسوی، رویا تفتی،آزیتا قهرمان، نسرین جافری و ... با پوزش از ارجمندانی که در این کوتاه دم در حافظه ندارم اما روی نام یکایک شان صحه میگذارم نمیتوانید به نقد بکشید. حتی جوان ترهای سالهای شعری دهه 70 با بد و خوب شان و هر یک چه با 50 سهم چه یک سهم در این روند تاثیر گذاشتهاند . در چنین مواقعی حق، چه بسا کسی که از خیلی از این نامهای شما و من برحق تر باشد اما چون در روح مصاحبه ماهیتا پژوهش نیست که دقیق و مستند صحبت کند و به جنبه برانگیزانندگی برای تامل و تفحص بیشتر بسنده میشود، ممکن است همین کاستی شائبه ایجاد کند و برخی را که حق کمتری دارند به واسطه فعالیت بیشتر رسانهای، چه بسا بیش از سهمشان در جریان سازی شعر مطرح شوند که البته همین جا گفته باشم نام بردن یا مصاحبه بیشتر کردن با کسی دال بر نخبگی اش نیست؛ بلکه نشان بضاعت و میزان آشنایی مصاحبه کنندهها با اشخاص دارد و لا غیر.
مطمئنا همه این دوستان که شما ذکر کردید شاعران تاثیر گذاری بودهاند و بنده هم با همه این دوستان آشنایی کامل دارم واینکه اگر اسم کسی در جریان سوالات ذکر شد یا کسی از قلم افتاد تعمدی در کار نبوده است چون امکان ذکر اسم تک تک افراد در سوالات امکان پذیر نیست و روند مصاحبه هم به همین گونه است وهیچ جانبداری خاصی از شخص یا گروهی مطرح نیست.
منظور منم همین بود که این بیشتر بهخاطر بضاعت مصاحبه است که امکان آوردن اسم تمام افراد در آن نیست.
اگر اجازه بفرمایید به شعر دهه 70 در نیمه دوم دهه مذکور بپردازیم.بنابراین اگر ممکن است در باره شعرهای شاعرانی مانند :محمد آزرم،علی قنبری،بهزاد خواجات و ..که به طور کلی شعرهای شاعران مذکور در نیمه دوم دهه هفتاد مورد توجه قرار گرفت، صحبت کنید.
درست است ما قاسم آهنین جان را هم از جنوب داشتیم،علی آمخته نژاد هم بود، بعدها موسی بندری هم که چند کار درخشانش را به من سپرد و من پس از یک آشنایی حضوری با او در سال 75 در رشت و شنیدن شعرهایش دریافتم که همه شعر این مرز وبوم نزد ما نیست من شعرهایش را در مجله گیلان زمین چاپ کردم و افتخار هم میکنم، نامش بیشتر سر زبانها افتاد. چنانکه افتخار میکنم به انتخاب شعر نام تمام مردگان یحیی ست بهترین اثر شاعر نامدار منظومهها سپانلودر زمان جنگ که همراه با مصاحبهای در ویژه هنرو ادبیات کادح چاپ کردم.آن موقع اینترنت نبود و باید برای طرح پرسش هایت کلی کتاب و نوشته در باره آن شاعر میخواندی و آگاهی از چند و چون یک شاعر زحمت بسیار داشت.! من پس از شماره اول ویژه هنرو ادبیات کادح به عنوان سردبیر دیگر نبودم و ویژهها با سرپرستی صالح پور و زیر نظر شورای نویسندگان که من و صالح پور و بهزاد عشقی در میآمد هر یک هم مسئول مستقیم سرویسهای تخصصی خود بودیم.در خانه هم تلفن نداشتم، برای صحبت با او در باره مصاحبه زنده یاد صالح پور گفتم به او زنگ زد و البته یک پرسش هم او افزود که چرا در فیلم شناسایی بازی کرده است؟ ببینید این که یکی برای نمونه هر ماه چند اثرش در همین روزنامه آرمان چاپ شود و چون آرمان پر مخاطب است پس نتیجه بگیریم که طرف نخبه است. نه این طور نیست؛ برای نمونه اگر نام من در انتخاب کتاب شعر توسط مجله تجربه نیست شما نباید فکر کنید پنجه ای را به حساب نیاورده اند، نه از من خواستند،اما من طی یادداشتی برای مجله تجربه نوشتم که چرا در انتخاب کتاب شعر سال جدید شرکت نمیکنم. چون نمیشد در این انتخاب داور خوبی بود، چون داوران به همه کتابهای منتشر شده دسترسی نداشتند چون در قاعده توافق نبود. من رای ندادم تا در بی عدالتی جای نگیرم.
نظرتان درباره جریان موسوم به غزل پست مدرن که توسط افرادی نظیر:سید مهدی موسوی،هادی خوانساری،محمد سعید میرزایی و. ..دردهه 70 پیش کشیده شد؛که به نظر میرسد نه تنها ریشه در شعر پست مدرن فارسی نداشت بلکه ریشه در شعر مدرن فارسی هم نداشت و حتی با شعر کلاسیک فارسی هم نسبتی بر نمیساخت و بدین سبب جریانی فاقد هویت ادبی و هنری محسوب میشود چیست؟
تلاش برای نو شدن ستودنی است،هرچند نمونههای مردمی و پابلیکی مانند بهبهانی و یا بهمنی یا جوانترهای مورد نظر شما، اما من پس از انقلاب نیما، روی آوردن به هر نوع قالب گذشته با هر گرایش و محتوایی را مانند شنا در دریا و سپس در استخری شیک! میدانم. چه قهرمانهای شنایی در دریای کاسپین غرق شدهاند چرا که شنا در دریا با استخر از زمین تا آسمان توفیر دارد. که هر چند عکس دریا بر دیواره اش به صورت دکور باشد و بتوان در عکس طوری وانمود کرد که کنار دریا هستی و پاهایت توی دریاست! در باره غزلیات خانم بهبهانی هم من در 30 سالگی در مصاحبهام با صفحه ادبیات کادح توسط بهزاد عشقی چنین نظری ارائه دادهام.
در مورد کارکرد نظریه و نقد ادبی در شعر دهه 70 چه نظری دارید؟
یکی از آسیب شناسی ها، عزم شاعران برای این بود که بر اساس تئوری شعر بگویند .اصلا جانم برایتان بگوید: در سالهای شعری دهه 70 بیش از شعر، نظریه تاخت بر داشته بود و شاعران نوآمده دغدغه شان گوی سبقت بردن از هم در تئوری خوانی بود و جالب آنکه نوشته هاشان هم متاثر از زبان ترجمه برای بیان ناگزیر برخی مفاهیم نارسا بود و از جوهره فارسی نویسی بسیار دور مانده بود.
نظرتان در مورد ارتباط شعر دهه 70 با نظریات نیما یوشیج درباره شعر و شاعری چیست؟
نیما اما معلم بزرگ شعر زمانه ماست، من نظرات نیما را برجسته تر میبینم، و او را منبع الهام هر جریان نویی در شعر میدانم. البته بافت سنتی جامعه و شعر ما اجازه نمیداد نیما شعر را آن طور که دریافته دگرگون کند،نیما بسیار زود فهمید باید با اعتدال انقلاب
شعری اش را پیش ببرد.
و رابطه شعر دهه شصت و شعر دهه هفتاد چیست؟
همان طور که گفتم شعر سالهای 60 شعر دوره گذار است و خاصیت این دوره انتقالیا ست. بدون سالهای دهه 60 فکر شعر سالهای دهه 70 را از ذهن تان بیرون کنید.توضیح بیشتر را در این خصوص به پاسخ بالا ارجاع میدهم.
به نظر میرسد برخی شاعران دهه 60 مثل سید علی صالحی،مسعود احمدی و شمس لنگرودی نسبت به شعر دهه 70 نظر موافقی ندارند و به بسیاری از پیشنهادهای شعر دهه هفتاد توجه نمیکنند و از آنها سود نمیبرند با این حال شعر دهه 70 در دهه 80 (بهویژه در نیمه اول دهه مذکور) در شعرهای شاعرانی مثل ناصر پیرزاد، کوروش کرم پور، محمد آشور و... ادامه مییابد و به امروز(شعر دهه نود) وصل میشود.با این همه به نظر شما چرا برخی شاعران دهه شصتی مثل شمس لنگرودی،حافظ موسوی و شاعران دنباله رو دهه 80 مانند گروس عبدالملکیان،مهدی مظفری ساوجی،داریوش معمار و... از شعر دهه هفتاد بهره نمیبرند؟
من چنین اعتقادی ندارم. این مطلق اندیشی از کجا آمده است؟ نظر مگر میشود نداشته باشند؟ منتها نظرشان با برخی نوآمدگان یکی نیست. البته اگر شاعری از شعر دورهای الهام نمیگیرد و از شعر دورهای دیگر اشکالی ندارد.در شعر باید به دنبال گونههای متفاوت باشیم و اجازه دهیم هر ژانری مطرح شود چرا شاخصههای عالی اش جذب و زوائدش دفع شدنی است. در مسعود احمدی من دغدغههای البته نه ژورنالیستی که جریانهای دیگر شعری که در سالهای 70 مرسوم بود را دیده ام. مصاحبهها و همچنین میزگردهایی هم در نشریاتی که دبیر شعرشان بود.رفتار دیگری هم با اشیا دارد که ژانرش را از ایرج ضیایی جدا میکند. راستی چرا سراغ شاعر شعر اشیا ایرج ضیایی کسی نمیرود تاثیر او بر شعر ما از دهه 70 با انتشار حرکت ناگهانی اشیا غیر قابل انکار است.کتاب اخیرشان هم این پرنده ازدوره سلجوقیان آمده است نیز فضا و روح سفرنامه نویسی را به شعر ما پیشنهاد داده و توسط نشر چشمه منتشر شده است. البته شمس به شعر تصویرگرای عاشقانه که از ارائههای ساده تر بهره میبرد سوق مییابد و خیلی پیش تر از او سید علی صالحی به شعر گفتار روی نموده که برپاشنه ارائههای ساده روایی و گفتاری (دکلماسیون)در چرخش است.حال همه ما خوب است، اما توباور نکن قطعهای از شعر مورد نظر او موسوم به گفتار است که زبان زد شده است! با شعر بقیه شاعران ارجمند نیز آشنایم و چون در باره شان یا صحبت کردهام یا نظراتم در مصاحبه علی حسن زاده برای خوانش هست صرف نظر میکنم.
ازجایگاه شعر علی باباچاهی در دهه هفتاد حرفی نمیزنید؟
باباچاهی شعر خود را در فرم دگرگون کرد و ژانر شعری اش منحصر ماند والبته برخی که به کارکرد زبانی شعرش دراین دهه نزدیک شدند، سوختند. باید بگویم در مفصل شعری باباچاهی پایبندی به برخی سنتها – هرچند با دلمشغولیهای متفاوت- مشترک است که در یک فرصت مناسب باید به چالش آنها بنشینیم. اما با همه اینها نمیتوان شعر را معطوف به فرد یا گروه معدودی دانست. قضیه نیما یک انقلاب بود نه یک موج و جریان.
به باور شاعران و منتقدان دهه 90، شعر دهه 90 در ادامه شعر دهه هفتاد ادامه مییابد بنابراین در پایان این گفتوگو خواهشمندم درباره جایگاه گونههای مختلف شعر دیداری که توسط شاعرانی همچون :علی رضا پنجهای (شعر توگراف)،مهرداد فلاح(خواندیدنی) و محمد آزرم(شعر عکس) برای مخاطبانتان صحبت کنیدمطرح و بسط داده شده است
جهان دارد در بهره از سخت افزارها و نرم افزارهای دیجیتالی شتابناک پیش میرود، در آینده از شعر دیجیتال که من در نخستین سال دوره ریاست جمهوری پیشین در نمایشگاه کتاب آن را معرفی کردم و البته پیش تر آن را در ویژه و روزنامه گیلان امروز و وبلاگم منتشر کرده بودم نیز دیگرشعرهای دیداری بیشتر استفاده کاربردی خواهند کرد. حتی امروزه در شعرهای زبانی نیز پارههایی از عناصر دیداری دیده میشود. دانشگاهها هم در سال 90 روی شعرهای من، دکترطاهره صفارزاده، هوشنگ ایرانی، کیومرث منشی زاده و مزدک پنجهای در مقطع فوق لیسانس دو پایان نامه را پذیرقته که یکی در همایش بینالمللی دانشگاه علامه توسط خانم مونا نصیبی و دکتر اسماعیل زاده مورد سخنرانی قرار گرفت و برگزیده همایش نیز شد.با همه این تفاسیر میتوان حقوق دیگران را نادیده گرفت و گفت: فکر میکنم من وفلاح و مزدک سه تنه داریم جور شعر دیداری را میکشیم و آزرم سرگرم مبانی نظری است بیشتر.در هر حال شعر دیداری یادگار نیاکان حجری ماست که نیازها و احساسات شان را بر دیواره غارها حک میکردند.به نظر من در آینده ازانواع شعر دیداری بسیار خواهید شنید
روزنامه آرمان17 مهر92 ص9
منبع: http://armandaily.ir/?News_Id=55755
علی رضا پنجه ای
هر گردی یی گردو نیست
از راست :دکتر شفیعی کدکنی، استاد شهریار و هوشنگ ابتهاج(ه.الف. سایه)
از شما می خواهم پیش از ورود به پرسش مطروحه، مخلصی از اخبار اختراعات زیر را از نظر بگذرانید، البته به جز اراده حقیقت یابی به شهرت موضوع و شخصیت ها هم توجه کنید آیا می توان به ضرس قاطع داوری کرد؟آن هم با توجه به ‘’گذشت زمان" حق با کیست با این توضیح که دیشب گزارش تاریخ علمی یک شبکه مرا وادار به جست وجو در سایت های مختلف کرد :
به گزارش الکترونیوز و به نقل از اسوشیتد پرس، خبرنگاری به نام ست شولمن در کتاب "بازی تلفن : پیگیری راز الکساندر گراهام بل" بر روی این موضوع بحث می کند که بل با کمک برخی از وکلای زبردست و یکی از مسئولین فاسد ثبت اختراع، توانست به افتخار ثبت اختراعی نائل آید که گری به آن دست یافته بود و بل با زود تر پر کردن اسناد مربوطه و با غلط های بسیار توانسته بود آن را به خود نسبت دهد.
به عقیده ی شولمن، مهمترین مدرک این جرم در دفترچه ی یادداشت آزمایشگاه بل هست که خانواده ی او از دسترسی به آن تا سال 1976 ممانعت می کردند و پس از آن این سند دیجیتالی شده و در سال 1999 در اختیار عموم قرار گرفت.
این کتاب جدید که وعده داده شده است تا 7 ژانویه ی 2008 عرضه شود، موارد دیگری را بر می شمرد که سوء ظن های دیگری را در مورد محققین مطرح می نماید. به عنوان مثال، به نظر می رسد طرح فرستنده ی بل به صورت عجولانه و شتابان در حاشیه ی پتنت او نوشته شده است؛ بل در مورد نشان دادن دستگاهش به همراه پرزنت گری عصبانی و ناراحت بوده است؛ بل در مقابل تصدیق این موضوع در دادگاه 1878 که برای بررسی این موضوع تشکیل شده بود مخالفت می کرد؛ و بل، گویا به علت شرمساری، به سرعت از حق انحصار تلفن که تحت نام او بود دوری کرد.
و اما این را هم بخوانید تا برای تان از شهریار بنویسم:
دوشنبه, 09 بهمن 1391 نوشته شده توسط دنیای اقتصاد :در نیمه دوم ژانویه سال ۱۷۳۶ مردی به دنیا آمد که اغلب او را به عنوان پایهگذاران انقلاب صنعتی میشناسند که موتور ماشین بخار را روشن کرد، با این وجود جیمز وات، اولين سازنده ماشين بخار نيست.
"هرو او آلكساندريا" در قرن اول ميلادي ابزارهاي مشابهي را توصيف كرده بود. در سال 1698 «توماس ساوري» ماشين مشابهي را به ثبت رساند كه براي تلمبه كردن آب از آن استفاده ميشد و در 1712 «توماس نيوكومن» نوع پيشرفتهتري از آن را به ثبت رساند. با وجود اين ماشين ساخته شده توسط نيوكومن كارآيي بسيار كمي داشت و آن را فقط براي خارج كردن آب از معادن زغالسنگ به كار ميگرفتند.
و این دو را: در اين ميان نكته غم انگيز این است که با وجود اهميت اين اختراع بزرگ، اگر امروز نام رابرت برمر را به عنوان يكي از پدران اينترنت جستوجو كنيد حداقل در زبان فارسي اطلاعات چندان زيادي از او منتشر نشده و شايد بيشترين خبري كه از او روي اينترنت وجود دارد مربوط به درگذشت او باشد.
او كه به اختراع زبان جهاني كامپيوترها در تبديل متن به عدد كمك كرده و بهعنوان اولين دانشمند، مساله Y2K را هشدار داده بود، در تاريخ هفت تير سال 1383 در سن 84 سالگي و بر اثر ابتلا به سرطان در تگزاس درگذشت. اما شايد بدون اختراع كامپيوتري ASCII توسط او، امروز حتي صندوقي به نام ايميل نداشتيم و پرينترهاي ليزري و باتريهاي ويدئويي هم به شكل ديگري وجود داشتند.
اما برخلاف رابرت برمر كه كمتر نام او بهعنوان پدر اينترنت ديده ميشود وينتون سرف در اين زمينه بسيار صاحب نام است.
وینتون گری سرف، دانشمند آمریکایی علوم کامپیوتر است که پروتکلهای تشکیلدهنده TCP/IP و استانداردی که امروزه بهعنوان اینترنت شناخته میشود را با همکار خود؛ يعني رابرت کان ایجاد كرد و لقب یکی از «پدران اینترنت» را به خود اختصاص داد.
تمامی این منابع می خواهند به ما بگویند که باید به تمام پدیده ها نسبی نگریست ،. این همه اما ره توشه ای روشن گرانه ست برای ما انسان های چالش گر که به راحتی به هر روایت تاریخی گیرم مشهورترین آن که در کتاب های درسی هم نقل شده بسنده نمانیم و بدانیم اگر موج و جریانی تلاش کند یک سری نام را بولد کند این ضرورتا بر اساس نخبگی نیست و برآیند اراده ی لابی و مهندسی لانسه کردن است، که امروزه این مهم برعهده ی بنگاه های رسانه ای الکترونیکی و مکتوب است، بنابراین باید ضمن باور و احترام به یک روایت، آن را مطلق نپنداشت ، چه را که چالشیدن رسم رود و تسلیم شدن به یک باور رسم مرداب است و بس! بنابراین در مبانی نظری و انسانی باید بر خلاف علوم تجربی به نسخه های تکمیلی نظر داشت، و به هر قولی تنها تا فاصله ی اولی و برتر بعدی تمکین کرد.
گمان می برم با خواندن و در خاطر داشتن نکات برجسته ی بالا و با توجه به این مهم که در این مانندها اصل بر قیاس مع الفارق است و صرفا برای آگاهی از چند و چون جریاناتی همسان با موضوع واحد در این جا آمده است، شما را به نمونه های ادبی مقولاتی از این دست دعوت می کنم:در موضوع جنجال برای هیچ سرقت شهریار از مفتون همدانی، باید بگویم شانیت و توان بالا و ذهن جمال گرایانه ی شهریار و درایتش از ادبیات کهن بوم و بر و هم چنین معاصر از او شخصیتی برجسته در ادبیات کلاسیک ساخته است هم از این رو گزندی چون این سبک سرانه می نماید؛ در واقع یکی از نکات آسیب شناسانه ی پیرامونی رسانه ها فقدان سردبیران کارآمد و جریان سازاست،به یاد دارم حدود 25 سال پیش نیزاین موضوع مطرح بود که قطران در این وزن و قافیه و به همین منظور شعری دارد که البته در دست رس نبودن دیوان قطران مرا که اصولا به واسطه دغدغه ام در بازیابی حقیقت پی گیر چنین مواردی بودم از این حقیقت یابی محروم داشت. حالا می بینم یک شاعر شعر آیینی چنین حرفی زده منتها با سند ازمفتون همدانی با خود می گویم لابد از سر حقیقت یابی ست، هرچند هر سخن جایی و ... چون شهریار دیر زیست و از جوانسالی می سرود و بسیار هم ، بنابراین برای خود من هم پیش آمده که با گذشت زمان لابه لای دفتر شعر ی یافته ام که مورد تشکیکم بوده برای بازیافت شعری و گاه نامطمئن بوده ام ازانتساب اصالتش به خود البته من همیشه چنین مواردی را پاره کرده ام گاهی اما محتوا چنان با اندیشه هایت مشترک است گویی خود این پاره نوشته را از جان سرشته ای .این جا بازیافت شعر با حفظ برخی وجوه ممکن است کار دستت دهد حتی اگر که شهریار سخن باشی!هرچند چون نسخه متاخر آن شاعر در باره امیرالمونین علی(ع) از نسخه استاد شهریار حکم مس در برابر طلاست، بنابراین می توان حکم کرد که مردم با خیال راحت، شعر بالابلند و عاشقانه ی شهریار که از سر شوریدگی و کشف و شهود سروده شده را به نام مبارک آن جان شعر خوانده و از آن لذت افزون برند. شعر همای رحمت شهریار نمونه ی موفق بارز آزادی یک شاعر است که بدون بخش نامه و جشنواره و بی هیچ صله ی مادی در لببیک به فتوای دلش برای مظهر عدالت علوی شعر سروده است. در شهریار آن قدر روح بزرگان شعر ما دمیده شده بود که شخصیت آکادمیک نامداری چون دکتر شفیعی کدکنی که در مطالعات و تدوین نقد ادبی از تاثیرگذارترین شخصیت ها- حتی بر خود بنده - بوده است و هوشنگ ابتهاج- حافظ زمان – بی آن که قصد فخری در این قیاس پس از 6 قرن داشته باشم، که معتقدم این لقب با معیار معاصر مستعمل و ناکارآمد به شمار آید ، لیک در مقام قدرت مهندسی کلام و معنا، گران و ثمین- با توجه به شانیت مرتبتی ایشان در غزل کلاسیک او را هم چون استادی فرهیخته به جان یاد کنند و پدر شعر نو نیز در حلقه شاعران اخوانیه و ارادتمندان . شهریار دو مرغ بهشتی را نیز به سبک نیما سرود ، او فرم گرا نبود و رسم اقتراح و تضمین و استقبال بین شاعران شعر قدمایی ما همواره مرسوم بوده است، در واقع به واسطه ی قدرت غزلیات و شناخت عمیقش از شعر کلاسیک شاعری بزرگ از نسل غول های باقی مانده به ادبیات قدمایی در شعر معاصر است.جالب است بدانید که نزدیک ترین دوست و ارادتمند آثار شهریار استاد شفیعی کدکنی خود از افشا گنندگان سرقت شاعری زنجانی الاصل از دیوان حزین لاهیجی بوده است؛ البته سارق مورد وصف خود در فنون شعر استاد بوده که نیما نیز به دیدنش می شتابد.من گمان می برم در ضمیر ناخودآگاه شهریار چه بسا این وزن و قافیه مانده بود_قدما معتقد بودند برای شاعری حداقل باید بیست هزار بیت از بر باشی تا وزن بدین طریق ملکه ذهنت شود، و چه بسا از آن جا که شعر مفتون همدانی به تصحیح سعید نفیسی باری به هرجهت بوده، در حافظه شهریار که بیش از 95 درصدش شعر بوده مانده و در آن لحظه ی کشف و شهود چنان درخشان قصیده را بدل به غزل نماید و به جای مداحی که در قصیده بیشتر معمول است با معشوق به تغزل و عشق نشسته است. قیاس این هر دو نشان از تبحر وترقص زبان در نمونه شهریار و باقی ماندن در نظم توسط مفتون همدانی ست و بس! مطمئنا استاد شهریارآن قدر به اصول شعر پای بند بود که بتواند تحت عناوین مجاز به استقبال و یا تضمین آن نظم بنشیند و اگر خود می دانست چنین می کرد. پیش از نیما هم شمس کسمایی و خامنه ای و ... وزن را شکسته بودند هرچند شکست وزنشان به واسطه هماهنگی و گنجاندن شعرو سرود در قواره آهنگ بوده، بنابراین هر گردی یی گردو نیست . در هر حال شعر همای رحمت در بخش شعرهای آیینی کشف و شهودی و نه سفارشی و بخش نامه ای توسط حزب و دولت و... یکی از درخشان ترین شعرهای آیینی کلاسیک فارسی به شمار می آید و هر که سعی نماید از آن کاهد در واقع از جان خویش کاسته است. مگر که به چالش زیباشناسانه اش نشیند مانند نقد هر شعر .
در پایان باید به افزایم: این سطرها را کسی نوشته است که عمری را از دهه 70 و 80 تا 90 در افشای جریان مافیای سرقت ادبی در ایران مصروف داشته و ده ها گفت و گو با او در این زمینه شده است. همو به شما می گوید، همای رحمت شعری ست ملی که با فرهنگ وآیین مذهبی ما در هم سرشته است و کسی زیبنده ی آن عشق و خلاقیت شاعری نیست به جز استاد شهریار و بس.و هرگونه سعی و تلاش در واکاوی آن عایدی یی برای منتقد در بر نخواهد داشت که خواجه لسان الغیب فرموده است:عرض خود میبری و زحمت ما میداری.
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}
علی رضا پنجه ای در پاسخ به پرسش حسن همایون ،هقته نامه آسمان 6 مهر 92:
دولتی کردن هنر وادبیات یعنی :افسار زدن به گردن آفرینشگران !
حسن همایون ،هقته نامه آسمان 6 مهر 92: اگر می گوییم هنروادبیات نباید دولتی باشد به واسطه ی این است که اصل استقلال و آزادی لازمه اش قائم به ذات بودن آفرینشگر در پدیدآوردن آفرینش است؛ مانند پزشکی که سوگند خورده است یا ورزشکارحرفه یی و قاضی ؛این استقلال ذاتمند و جزء اصول است و هرگونه تخطی از آن نقض غرض و نفی اثبات اصالت است. هم چنان که یک پزشک در کار طبابت باید حرفه یی عمل کند و بر اساس سوگندش نباید بین بیماران تبعیض قائل شود و اسرار آن ها را برملا کند و هیچ عاملی به جز میزان بیماری و الویت در درمان را در نظر گیرد ، وطن یک ورزشکار حرفه یی هم باشگاهش محسوب می شود نه شهر وکشورش، بنابراین ناگزیراست تمام تلاشش را بکند که علی رغم میل باطنی اش در مسابقه از باشگاه و تیم شهر و کشورش ببرد او تنها با عذر عضویتش در تیم مقابل نزد وجدانش آسوده می ماند همان گونه که قاضی بر اساس مستندات و قوانین حکم می کند و نباید به جز عدالت به چیز دیگری بیاندیشد، در کار خلقت اثر هم یک آفرینشگر تنها باید قائم به معیارهای مربوط به اصالت و زیبایی باشد؛ .باید پذیرفت که دیگر گذشت آن زمان که شاعر در علوم مختلف جامع الاطراف بود و گیرم سلول های خاکستری اش او را صاحب حکمت وکرامت معرفی می کردمخلص کلام آن که باید هر آن چه که مانع خلق الساعه بودن آفرینش آفرینه های هنری و ادبی شود را از میان برداشت ، چه را که هنر و ادبیات بخشنامه پذیر و سفارشی نمی تواند باشد و عذری نمی پذیرد که مخل آفرینش است، چه را که ورود هر عامل بیرونی یی مصنوعی و غیر طبیعی تلقی می شود. هم از این روست که شاعران در دوره ی صفویه به دربار هند پناه بردند و سبک اصفهانی به همین سبب هندی نام گذاشته شد. صفویه "شعر"را تنها شعر آئینی می دانست و در این امر آن قدر اصرار ورزید که به جای اشاعه ی آثار ماندگار در عرصه ی خلق شعر آئینی تنها بر خیل مداحان افزود و به جز استثنای ترجیع بند دوازده گانه محتشم کاشانی که اثرجوششی درخوری پیرامون واقعه ی کربلا و شعر آیینی ست ،خروجی مطلوبی برای جهان اسلام نیز به بار نیاورده است. این تصمیم صفویه کمکی به اهداف بالنده ی دین خدا که نکرد هیچ تاریخ نویسان ادبیات بعضا بی وجدانی کرده و گناه ایشان را به نام دین شان ثبت کردند، در حالی که تعالیم قرآن مشحون از حریت و آزادگی ست و حتی اگر به شعر و بعضی شعرا تاخته به واسطه اصل ذات شعر است که بر عدالت نیست و غلو دارد و کذبش هر چه بیش تر شعرتر!" در شعر مپیچ و در فن او/ چون اکذب اوست احسن او" و این که دشمنان پیامبر با شاعر خطاب کردن او سعی در تخطئه ی نبوتش داشتند و از سویی با کلام موزون شعرگون به ساحتش قصد تمسخر داشتند. دیگر وقت آن رسیده که تصریح کنیم مخالفت ما با دولتی نمودن ادبیات و هر آفرینه ی دیگر از این دست، از این روست که محصول کشف و شهود نمی تواند بخش نامه پذیر باشد و یا به برخی ملاحظات و معاذیر اداری تن دهد، چه را که ادبیات دولتی ادبیاتی تجلیل گر و شاکر است در حالی که ذات هنر وادبیات چالش و نگاه نوست، این همه اما به آن معنی نیست که آفرینش گران باید ضد دولت عمل نمایند، نه! بل که حق بخشی از هنر و ادبیات خواهد بود که برای نمونه از طریق اصل چهارم قانون اساسی یعنی مطبوعات و رسانه ها به عنوان ناظر بر عملکرد دولت آن را به چالش بگیرد، حسن کار هم زمانی ست که سربازان تیزهوش و نخبه رایگان ناظر بر کارکرد مسوولان می شوند و این نظارت البته سود هنگفتی نصیب کشور و مردم می کند.از سویی گروه دیگری که به هنر و ادبیات به عنوان پدیده ی صرف زیباشناسانه می نگرد نیز خواهد توانست در فضای استقلال ، دستش در آفرینش هرچه اندیشد و بیند و خواهد، بازتر گردد.چه را که همانا توجه دادن به جوهره و لزوم استقلال زیبایی شناسانه ی ذات هنر وادبیات است ولاغیر! دلیل دشمنی برخی از بالایی ها با آفرینشگران و برعکس عدم وجود گفتمان و تعامل توجیه کننده بین آن دو از طرفی به واسطه ی برخی بی عدالتی و قرائت ناصحیح و برداشت نادرست از قوانین و یا اعمال سلیقه به جای اعمال قوانین بوده است که این رنجش ها ،خطاها و سهوهای واکنش دیگر بار هر دو طرف را به طور مضاعف در بر داشته است، در واقع این دشمنی لج بازانه باز می گردد به عدم تلطیف درک متقابل، و البته در این میان نباید از نقش آتش بیاران معرکه غافل ماند.اصرار به سوء تفاهمات ماضی چه از بالا و چه پایین و وجود برخی موانع دست و پاگیر و بی عدالتی در مقابل وجه عدالت خواهی آفرینشگران و ... همه و همه سبب گردیده که دشمنان منافع ملی نیز از این تنش ها به نفع برنامه های خود بهره برند. عاقبت دگم اندیشی حاکمیت شوروی سبب ننگ ادبیات موسوم به ژدانفی بود و کشوری که می خواست با سوسیالیسم جهان را از قید کاپیتالیسم برهاند و انسان را آزاد کند و عدالت گستری نماید، خود پس از انقلاب سبب فرار مغزها و تبعید آفرینشگران و نخبگانش شد.کشورهای دیگر بلوک سوسیالیسم نیز هم چون :چین وکره شمالی تا کوبا و.... از آن در امان نماندند، چه را که تاریخ انقلاب شوروی ، فرانسه و برخی دیگر نشان داده که انقلاب توسط انقلابیون شکل می گیرد ، توسط افراطیون بین فرزندان انقلاب فاصله می افتد و توسط فرصت طلبان اداره می شود، رفته رفته چون انقلاب بچه خوره است فرزندانش از او دورمی شوند و این جاست که می آیند برای مصون ماندن از گزند برخی از فرزندان انقلاب که در هیات خالقان هنر و ادبیات به قلم و درک متاملی رسیده اند، سنگ پیش پایشان می افکنند و مدام نارضایتی ایجاد می کنند.
باری... دولتی کردن هنر وادبیات یعنی :افسار زدن به گردن آفرینشگران !دولتی کردن ادبیات یعنی دور ریختن بیت المال در هزینه کرد و گرفتن خروجی نا موفق از آن ، یعنی تبلیغات غلط و ناکارآمد، یعنی افزودن بر خیل ریاکاران، چه را که چابلوسان با هر که امروز قدرت داشته باشد یار هستند و با آستین پلوخوری روزگار می گذرانند،یعنی افزودن بر خیل شاعران جشنواره های زنجیره ای، که در ازای مدح پارامترهای تعیین شده سکه می گیرند، یعنی گرفتن عزت و استقلال در آفرینش از آفرینشگران و استفاده ی ابزاری از هنرو اد بیات که با روح آفرینش منافات دارد و مخلص کلام : یعنی جلوگیری از توسعه ی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی این سرزمین دیر زی!
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|