گویه بهشت اندیشه

گویه:

حقیقت من و حقیقت تو اگر به حقیقت  ما نرسد همان حقیقت من و حقیقت تو و حقیقت در پستو باقی خواهد ماند. چالش و مفاهمه بهشت اندیشه‌است.

#علی‌_رضا_پنجه_ای

چامک قدمایی تک‌بیت  از علی‌رضا پنجه‌ای


در امانم که اگر فرصت دیداری نیست
گاه یاد نظری بس که مرا می‌پاید

۲۰ اردی‌بهشت ۱۴۰۰
علی‌رضا پنجه‌ای
#چامک

گویه:شعر(چامه) چیست؟

گویه:شعر چیست

شعر (چامه)تصرف زیباشناسانه دراندیشه، ذهن و زبان معیاراست

علی‌رضا پنجه‌ای

ارس تازه‌ترین چامک نوروز ۱۴۰۰ علی‌رضا پنجه‌ای

https://www.instagram.com/p/CMwvb9upsuo/?igshid=1cdtve5t0kkdi

ارس
به عنبرِ جان
نگاهم 
گاهی‌ست 
به‌جایی 
که نیستی
که بدانی
چه‌قدر مانده 
تا دوستت دارمی 
که بدانی...
 سوم فروردین ۱۴۰۰ خورشیدی 
علی‌رضا پنجه‌ای
#علی_رضا_پنجه‌_ای
تابلو رنگ و روغن: اثر نینا پنجه‌ای @nina_panjehee
 @panjehee.mazdak عکس از: مزدک پنجه‌ای
@alireza.panjehee
www.panjeei.ir
#ارس  #آراز
#چامک
#عاشقانه
#غنایی
#تغزلی
#ایران
#افغانستان
#تاجیکستان
#آذربایجان
#شعرکوتاه

@anbarkhoshsohbat

ترجمه‌ی شعر یلدا علی‌رضا پنجه‌ای به تورکی توسط کامیل قهرمان‌اوغلو

یلدا ______

حوالی خدا ساکت‌تر از درون من است

من مرده‌ی نه‌مرده‌ی رستاخیز در منم

حوالی خدا تاریک‌تر از درون من است آ

فتابی که ساعت شماطه‌دارش نه‌زنگیده

تا کامروا باشد

از بس تا صبح برای این‌همه حافظ

به تفال گرفته

که نه‌می‌داند

فردا   

دوشنبه‌ی بعد از دیدار

با دخترِ گیسو بلندِ سیه‌چرده‌ی سُریانی‌ست

با اناری در دست

کنار چنگی که

به‌دل این‌بار هی دارد زخمه می‌زند

بر زخم‌های این‌همه سال‌آسال

که دیرم است     دیر

از بس‌که به‌من نه‌می‌رسی

۲۷ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی

#علی_رضا_پنجه_ای

#شعر #شعرنو #شعر_ترجمه #ترجمه_تورکی

■■■

یلدا "چیلله" _____

تانری اطرافی ایچیمدن داها ساکیتدی

من

ایچیمده کی

دیریلمه نین اؤلو

اؤلولری تانری اطرافی ایچیمدن

داها قارانلیقدیر

بیر گونش ساعات گئدیر

قوتلو اولماق یئتردن سحره

کیمی بوتون بونلار ایچین

فال توتوبدی حافیظ کیم بیلمیر

صاباح گؤروشدن سونرا بازار ائرته-سی

"دوشتبه" بویو" اوزو" قارا

اوزون ساچلی قیزی اولان سوریالیدیر الینده

نار بو دفه یارا وورماسی یانیندا

اوریی یارالاییر

هیی بوتون بو ایللرین یارالاری

اوزه رینده گئجدیر،

چوخ گئجیکدیر بؤيله-کی چاتمیرسان منه...

   2016   17dekabr

1397/9/27   

  #شعر #قاباقجیل_شعر #شعر_پیشرو_ایران #عليرضا_پنجه‌ای #علی‌_رضا_پنجه_ای #چئویری #دوکتور_کامیل_قهرمان‌اوغلو

@davat1394 @worldpoem

چامک چیستانه‌ای از علی‌رضا پنجه‌ای

چیستانه

غصه‌ها از بس زیاد شده‌اند
جای قصه‌ها را گرفته‌اند

د  ا  ز  ر  ه  ش👉
۱۵ بهمن ۱۳۹۹
#علی_رضا_پنجه_ای
#چامک
#چیستانه 
برای‌همه‌ی غم‌هایی که رهامان نمی‌کنند، به‌بهانه‌ی مرگ مترجم  آثار یاشارکمال، ناظم حکمت  و تاریخ عثمانی  دکتر ایرج نوبخت
https://t.me/Alirezapanjeei/3713
https://t.me/Alirezapanjeei/3712

خوانش شعر داروگِ نیما یوشیج آواز دیگر داروگ  علی‌رضا پنجه‌ای

خوانش 1

خوانش شعر داروگِ نیما یوشیج
آواز دیگر داروگ 
علی‌رضا پنجه‌ای
شاعر و منتقد

آرمان ملی، ۱۴دی ۱۳۹۹، صفحه ۱۱:

اوایل دهه‌ هفتاد بود که در مراسم بزرگداشت نیما، علی‌پاشا اسفندیاری پسرعموی نیما را دیدم. گمان کردم خود نیماست. او از نیما گفت؛ از نیمایی که سنتی می‌زیست و  در هنر و ادبیات مکاشفه‌آمیز و تا حدی جادویی و  جهانی و مدرن می‌اندیشید، گمان دارم نیما بیش از وامداربودن به ادبیات فرانسه که در بخش کوشش ادبی‌اش قابلیت تاویل دارد، در بخش تئوری و شعرگفتن بیشتر مرهون آن منِ خلاق و نخبه‌‌ مکاشفه‌گرش بود، انگار به کسوتی پیامبرانه ملبس شده باشد این انقلاب‌گر، هم‌او که حدود یک‌ قرن است به‌جز نظریه‌پردازی در شعر و هنر، بزرگ‌ترین منتقد ادبی و کاشف استعدادهای شعری و هدایت ایشان نیز محسوب می‌شود.
نیماشاعری ا‌ست که با زبان طبری، سبک‌ مازندرانی را با سبک‌ خراسانی که از مشترکات محسوسی در دی.ان.ای باهم برخوردارند، پیوند داد و از تزویج آن‌ زبان سنت‌مدار در فرمی هنجارشکنانه به شعری دیگر_ نه دفتر شعر دیگر که دهه‌ها بعد چند شاعر موج نو را گرد هم آورد_ رسید؛  درواقع شعر نیمایی نوعی شعر دیگر زبان پارسی ا‌ست؛ شعری که توانست  مشروطه‌ خود را پسابریدن شاعران از دربار و پناهیدن به ذات خیال (سبک هندی) و سپس مهاجرت به دربار هنرپرور هندوستان از سبعیت صفویه، و بازگشت شعر به‌دلیل ابتذال سبک هندی و رویکرد به زبانیت ساده و ادبیت مضامین فرخی و منوچهری و سعدی به مکتب بازگشت ادبی، عملی سازد، هم از این سبب خویشاوندی زبان طبری و خراسانی ابتدا منتهی به نوعی از متفرعات سبک بازگشت شد که رفته‌رفته خود را به‌نام سبک مازندرانی مطرح ساخت، بنابراین طبیعی‌ است که نیما با افسانه وضعیتی بینابین و دراماتیک را مطرح کند، مانیفست او افسانه بود؛ چراکه افسانه‌، ساز دیگری از شعر ، در وضعیت دیگر بود، شعری که رفته‌رفته پوسته انداخت...
و اما داروگ؛ در این شعر با وضعیتی که قابلیت تاویل در سبک خراسانی و هدف نیما یعنی سبک موسوم به مازندرانی دارد ، مواجه‌ایم، سمبل‌ها بی‌جان‌اند، اگرچه تاویل‌ها تحت‌الشعاع اتمسفر سیاسی زمانه‌اند، اما نیما در این شعر دارد به خشکسالی اشاره می‌کند، هم از این سبب شعر او از قابلیت عینی برخوردار است، در فولکلور شمال ایران نماز باران متداول بوده، حتی جانمازها را می‌شستند به نیت باران، ما در فواصل شعر می‌توانیم به  لوکیشن و جغرافیای اقلیمی و فرهنگی مضمون شعر دست یازیم.
خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه.
گرچه می‌گویند: می‌گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران.
قاصد روزان ابری، داروگ! 
کی می‌رسد باران؟
داروگ قورباغه‌ درختی که در باور شالی‌کاران و کشاورزان مانند حشره‌ای به‌نام سبزه‌قبا وقتی به نور خانه‌ها هجوم می‌آورند نشان باران دارند، نیز داروگ یا داره قورباغه یعنی قورباغه‌درختی نویدبخش باران است، در اینجا شاعر شعر �داروگ� را تا مقام ذکر و دعا تعالی می‌دهد؛ چراکه  محصول نزد کشاورز، مقدس است، جان‌بخش است  و اگرچه المعنی فی بطن الشعر و نه شاعر بااین‌همه، اما این‌چنین از هر قاصدکی به‌خصوص قاصدک اخوان‌ثالث که به‌تبع داروگ گفته شده و البته از سمبلیسم اجتماعی نیز برخوردار است، جنبه‌ مذهبی و سیاسی آن را نیز مدنظر قرار داد، اما تا تجربه‌ زیست در ییلاق نداشته باشیم مه را همان ابر در دسترس نمی‌فهمیم تا صورتمان از آن خیس نشده؛ نمی‌فهمیم که آن سوگواران همسایه نشان از خشکسالی‌ گسترده می‌دهد که پایین‌دست و بالادست را باهم در حسرت قطره‌ای باران نهاده است. تا شمالی نباشی و تا از فولکلور شمال آگاهی نداشته باشی و  بی‌اطلاع باشی از لابه‌لای کلمه‌ها، مشکل است برایت مواجهه با عینیت مخیل شعرهایی از این دست از نیمایوشیج!
حالا بیایند بگویند منظور شاعر روسیه است و انقلاب بلشویکی، نیما را در صف متمایلان به جنگلی‌ها نهند و لادبن هم که رسما گرایش چپ داشت و از سرنوشتش بی‌خبر، چه بسا در تسویه‌حساب‌های استالینی همراه حلقه‌ جست‌وجوگران عدالت! سیدجعفر پیشه‌وری کشته شده باشد تا نیما همچنان بخواند: �تورا من چشم در راهم� تا بشود  برای ما یوسف‌های گم‌گشته و موعود که به‌استعاره‌اش گیریم.
راستی را کشاورزان در اواخر قرن سیزده و اوایل قرن چهارده در خشک‌سالی چیزی نداشتند برای تناول، خاصه رعایا در فلاکت و فقر غذایی به‌سر می‌بردند، چراکه به‌ویژه در ییلاق و بالادست یوش مراودات در پاییز و زمستان دشوار بوده، هم‌ از ‌این سبب خشکسالی فاجعه و کربلایی می‌شد که نگو و نپرس، اگرچه با توجه به تاریخ پساشهریور ۲۰ و تبعید رضاشاه به جزیره‌ موریس و جنگ جهانی دوم ناگزیر می‌نماید که استنباط‌های سیاسی روشنفکران زمانه را هم در آن لحاظ دانست، اما به‌راستی چنین بود؟
نیما اگر دغدغه‌ تحزب داشت نمی‌توانست توده‌ای شود؟ آیا حق با پسرعمویش علی پاشا بوده که گفته نیما سیاسی نبوده و خاطره‌ای از تعلقات مذهبی نیما نیز برایم تعریف کرد، کما اینکه اشعار منتشرشده‌ پسا نامایاد طاهباز، خود مبینِ آن است که نیما هم مانند همه‌ جوانان آن زمان اگر تمایلات روشنفکرانه‌ متمایل به چپ داشته در حیطه‌ عدالت قابلیت طرح داشته و از اعتقادات مذهبی متداول سنتی و نه‌چندان غلیظ نیز برخوردار بود.

https://s16.picofile.com/file/8419900184/11.jpghttps://s16.picofile.com/file/8419900184/11.jpg

گویه: حقیقت، علی‌رضا پنجه‌ای

گویه:

حقیقت معطلی دارد اما گم نمی‌ماند.

۲۱ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی

#علی‌رضا پنجه‌ای

انتظار آن اتفاق دیگر ،علی رضا پنجه‌‌ای به‌گل‌های کاغذی پشت دیوار

انتظار آن اتفاق دیگر
#علی_رضا_پنجه‌_ای
#به‌_گل‌_های_کاغذی_پشت_دیوار تازه‌ترین مجموعه شعر #اسماعیل_علی‌_پور است که یک‌ماه می‌شود توسط پست به‌دستم رسیده است، گویند برخی ویروس‌ها تا پنج روز هم روی سطوح می‌مانند ما پس از  یک‌هفته جانب احتیاط را رعایت می‌کنیم و کتاب‌ها و نشریات رسیده را  در محل قرنطینه ‌شان محفوط نگه می‌داریم و سپس به‌ترتیب تورقی می‌کنیم لابه‌لای سطراسطرشان، بالابال فریشتگان در هوای چامه،پاری... اگر حرفی برای گفتن داشتیم که به‌عرض دوستان می‌رسانیم، نشد هم   آرزوی توفیق خود را نثار دوستان می‌کنیم. و اما...این کتاب توسط #انتشارات_هرمز سال ۱۳۹۹ چاپخش شده است.  اسماعیل علی‌پور بین تاثیر از ترجمه‌های هایکو، نمونه طرح‌های دهه‌ی چهل و پنجاه و فضاهای نویی که وضعیت چامک در شعر معاصر پدید آورده نشان داده که توانایی بر شدن دارد، چامک نیاز به نگاه و کنش دیگر دارد، طور دیگر دیدن و طور دیگر با فصاهای شعری رفتار کردن این ظرفیت در برخی کارهای این #چامه‌ساز دیده می‌شود، اما در برخی دیگر چامک در حد مفهوم و اطلاق چامک عام می‌ماند و به هیات چامک خاص و نخبه که باید زیرکی داشته باشد و کلمات را نشود طوری بشود کرد  که بشود چامکی دیگر، در نمی‌آید. چامک‌های او دارند تجربه می‌کنند فضاهای موجود را و اگر پتانسیل دیگرشدگی در او نبود که خب این‌همه سخن مجال نمی‌داد تا با شما دم دمانی بگپیم در هوای چامک‌های اسماعیل علی‌پور، #چامک‌سازی که تا  آن اتفاق دیگر نباید از  فهرست ما برای  مرور آفرینه‌هایش دور بماند.
حدهایی که حد نیست:   باران خوب است| خودش بیاید| بی مقدمه| بی دعا| بی ادعا
شعر ۱۵،ص۲۷: یا این از حد هایکو بالا نشدن: پرنده دریایی| روی طناب لنج| او نمی‌بیند| انگشتان‌ام را |وقت برگشتن! شعر ۳۴ص۴۶
و این چامک که نشان امید چامک‌های  دیگر دارد: کلاغی مرده |خش خشی| بر لب‌های پاییز! شعر ۳۰ ص۴۲
و اما او می‌تواند با چنین چامک‌هایی به رازهای سر به مهر چامک‌های دیگر نظر کند، این چامک می‌توانست نامش سوگند باشد چرا که سوگند به‌خوبی پیش از《 به》 های شعر  در گزاره‌های شعری به‌صورت《 سایه‌روشن》، 《 هست و نیست》، : به درخت پشت پنجره| به‌نارنج‌ها |که صف بسته‌اند| و به این باران| که دیوانه کرده‌ست| علف‌ها را |خیز برمی‌دارم| گل‌زردی می‌چینم |میان علف‌ها| به روایتی تازه
شعر یک صفحه ۵
#چامک #نقدچامک #شعرکوتاه #نقدشعر #کارگاه_چامک

poetry#

www.panjeei.ir

http://www.irannewspaper.ir/?nid=7438&pid=15&type=0
https://t.me/worldpoem/7350

گویه، علی‌رضا پنجه‌ای

#گویه
بین واقعیت و حقیقت طباقی نیست جز خیال ما!
۱۸ امرداد۱۳۹۹خورشیدی

علی‌‌رضا پنجه‌ای

گویه، علی‌رضا پنجه‌ای


#گویه
جهان را روایت نیست بل روایات است، هم از این رو  حقیقت دیریاب نماید
۱۸ امرداد۱۳۹۹خورشیدیعلی‌رضا پنجه‌ای
 

گویه ، علی‌‌رضا پنجه‌ای

#گویه

ما همه جزیی از یک واقعه‌ایم، واقعه‌ای از حقیقت گم
۱۷ اَمرداد۱۳۹۹ خورشیدی

#علی_رضا_پنجه_ای

https://t.me/Alirezapanjeei/3555

یادایاد غول سپید شعر نو پارسی/علی‌رضا پنجه‌ای

یادایادِ غول سپید شعر نو پارسی

آیا  هر گونه فخامت کلام در شعر معاصر را باید  به شاملو مرتبط دانست؟

 

علی‌رضا پنجه‌ای

روزنامه‌ی اعتماد، دوشنبه ۳۰ تیر۱۳۹۹، ص ۱۰: یکی از مهم‌ترین مواردی که می‌توان از منتقدان هوش‌یار و زیرک انتظار داشت، استقلال هر چه بیش‌تر آرایشان نسبت به آرای پیشینیان است، این‌که با حقیقت جان به دیدار یک آفرینشگر و آفرینه‌اش بروند. 

اگر چه بررسی سوژه‌ای چون شاملو  نه بر اساس تکرار طوطی‌وار هر آن‌چه اسلاف از زبان خامه رانده‌اند، جاذبه خواهد داشت که تکرار مکررات است و بس، و چالشی نو  محسوب نخواهد شد،  و این  ناگفته پیداست که  از نکات پاتولوژیستی نقد معاصر هم‌، هست، یعنی شخصی نظری در مورد شخص دیگری داده بقیه هم عین اعضای یک دسته‌ی عزاداری هم‌آن را تکرار می‌کنند، حال با کلام و در بزنگاه‌هایی به‌ظاهر متفاوت! 

این درست است که شاملو در بهره از آرکائیسم، فخامت و بهره از  زبان دربار شاهان، فلکلور و فرهنگ عامه، و به لحاظ نحوی بهره از شکل مصدری افعال  و  ترکیب‌سازی واژگان،  بهر‌ه‌ای شایان از قواعد نحوی و  موسیقی قرآنی  در نثر مسجع برده است و کاربرد آن تحت هویت شعر سپید یعنی شعری که پالوده از وزن است و به‌جای قافیه و ردیف کناری به قافیه و ردیف درونی نظر کرده، نیز تاکید بسیار داشته است، مضافن این‌‌که آرکائیسم مورد بهره‌ی  او برآمده از تاثیر شاعرانی چون لورکا، نرودا و حکمت، که در زبان ترجمه‌ی او از اشعارشان جانی چنداچند  را می‌توان سراغ گرفت، بوده است ، در واقع می‌توان بر شاخصه‌های  طرز شاملویی‌ تعقید و تعلیق معنا در اشعار و بینامتنیت در بهره از نماد، اسطوره،  و سیاسی‌نگری،  اومانیسم و انسان‌مداری را افزود. او  در آشنایی زدایی، بهره از اسطوره، آرگو و تزویج ملاحظات گونه‌گون در قاعده‌ی افزایی و قاعده کاهی آن‌قدر مولفه دارد  که چنین ملاحظات را باید توسط گروهی پژوهنده‌ی مجرب پیکره‌بندی  کرد.

پاری...   کم نیستند و بسیارند  موارد مهمی که در کارنامه‌ی او  شاخصه‌های شعر او را مترتب داشته‌اند، اگرچه برخی با نگاهی سلبی سبب شده‌اند تا از وجاهت و اثربخشی جهان‌بینی مختص او نزد نسل نو بکاهند، یا نسل گذشته را به ظن و ‌چالش گیرند، آن هم در مواجهه با آثار شاعرانی که در ابتدای کار  از او متاثر بوده‌اند اما ضمن بهره از تجربیات او، خود، یافته‌ها و اندیشه‌های روزآمدشان  را با  قاعده‌‌افزایی و قاعده‌کاهی در  خلق آثار درخشان و منحصر ارتقا داده‌اند، امروزه کم نیستند شاعرانی که در ابتدای کار با او و برخی شاعران و چهره‌های فلسفی و زبان‌پژوه به فرازهایی دیگر رسیده‌اند، به قللی که قللی دیگرند اگر چه مبدا  اوج‌شان قله‌ی شاملو بوده اما خود اکنون فاتح قللی هستند که با نام خودشان رقم زده‌اند. پاری برگذشتن از  جهان جادویی شاملو خود حکایت دیگری‌ست که هستند جریاناتی که گمان می‌برند با انتساب آثار شاعرانی که با طرز شاملویی آغازیدند و امروز خود نامی دیگرند، خواهند توانست آن‌ها را به برائت از او ترغیب کنند، که همان  امر ناپسند نمک خوردن و نمک‌دان شکستن است، تا بل با پروپاگاندای معکوس از انبوه گروندگان به اندیشه و آثار غول سپید شعر نو بکاهند، طرفه آن‌که برخی هنوز در دهه‌ی پنجاه زندگی خود را شاگرد کارگاه این و آن خطاب کرده و با متولی‌گری چند چهره‌ی در سایه مانده سعی بر ان دارند تا بر طبل واحسرتا و ظلم‌دیده‌ای که به‌هنگام دیده نشده‌اند سعی بر ایجاد تشکیک در دستاوردهای او کرده‌اند،   بی که بدانند هیچ،  جز خود نکاستند از این‌همه تلاش سیستماتیک در جهت محو(!؟) تاثیر شاملو!   اما آنان‌که لذت غوطه در اعماق برده‌اند را نتوان هرگزا با انتساب بهره از هر نوع زبان فخیم و آرکائیسم به تاثیر از  او نسبت داد، به صرف این‌که او بود که زبان تاریخ بیهقی را به شعر ورود داد، بسیار خوب اما مهم‌ترین شاخصه‌ی این ورود ابتدا شکل بهره‌ی مصدری او از افعال است و سپس مولفه‌های خاص نحوی شاملو در کارکرد شعری‌اش،   شاملو پراتسین خوبی‌بود چرا که وقتی طرح گذر از شعر نیمایی را  فریدون رهنما با  او در میان نهاد. ظاهرن نیما هم با آن مخالفتی نکرد اگر چه نگرانی‌هایی داشت که تذکار داد هر نوآوری باید با طمانینه صورت پذیرد و از افراط بر حذر ماند، و البته تاکید داشت  که شاعر همیشه باید یک پا از مردم جلوتر باشد. او  سال ۱۳۲۵ خورشیدی با علی‌اسفندیاری (نیمایوشیج)  آشنایی نزدیک یافت  و  متاثر از  اندیشه‌ی تجددمحور پدر شعر نو به‌شعر نیمایی رخ نمایاند؛ تا  نخستین بار  سال ۱۳۲۹  شعر 《تا شکوفه‌ی سرخ یک پیراهن》  با عنوان《شعر سفید غفران》چاپخش شد،  ذهن خویش از  وزن رهانید و توانست آوانگاردیسمی که در او شعله می‌کشید را اگرچه به‌شکل کودتایی خوش‌آیند و خوش‌منظر و برآمده از اندیشه‌‌ای ژرف‌، گسترده‌تر و آزادتر  در امتداد  انقلاب نیما _با ظرفیت‌هایی 《 دیگر》 مطرح سازد. باید گفت طرز شاملوی خیلی زود تولد نوزادگان دیگرتری را سبب آمد، که همه البته در ادامه‌ی انقلاب بنیادین نیما قابلیت تاویل‌اند، اگر چه شعر سپید گونه‌ی شاملویی آن‌چه نبود که مصداقش شعر سپید شاملویی باشد و بیش‌تر به شعر نیمایی دلالت می‌کرد، اما قابلیتی در خود داشت که انگار شعر ایران منتظر ظهور آن بود، و البته ناگفته نماند که مانند هر پدیده‌ی نویی آفاتی هم با خود به‌همراه داشت  هم‌ازاین‌رو  پتانسیل  موجود در هسته‌ی مرکزی آن سبب شد  شاخ و برگ‌های تازه‌ای به بار آورد: هم‌چون شعر حجم، موج نو و جریان‌های دیگر، موج ناب، انواع گونه‌های نو ولاده و پیشنهادشده‌ی  و برآمده از انقلاب نیما در شعر قدمایی و انقلاب‌ سپید شاملویی در شعر نیمایی، با ایجاد تغییر نگاه از موزونیت برآمده از شعر قدمایی نیما  به تغییر   موزونیت موصوف به آهنگ نهفته در سجع آفرینه‌های منثور_چه با واسطه و چه بی‌واسطه _ متاثر از سجع قرآن در گلستان سعدی و به‌طور متمرکز در تاریخ بیهقی بودند  که هریک شاخصه‌های دیگرتر این روند خجسته‌ی نو از نوزادگی‌را نوید دادند. پاری... هم‌ازاین رو نمی‌توان هر فخامت و آرکائیسمی در شاعران پسا نیمایی و پسا شاملویی را به تاثیر مستقیم از شاملو ربط داد، چه شعر و نوآوری شاعران گاه جرقه‌ای‌ست برای بازخوانی موکدتر شاعرانِ در پی‌آمده،  از منابع  آیینی که منشا اغلب آفرینه‌های ادبی‌ جهان هستند، چندان که نه جلال‌الدین محمد، نه خواجه محمدشیرازی نه شیخ اجل سعدی و نه بسیارانی از چامه‌سازان و چکامه‌سرایان را نمی‌توان بیرون از حیطه‌ی تاثیر از کلام قرآن و سایر کتب عرفانی و آسمانی و  باورهای آیینی متصف بررسی کرد. بنابراین هر فخامت و آرکائیسمی را نمی‌توان تاثیر از زبان شاملویی تلقی کرد، مگر  آثار ذکر آمده از شاخصه‌های دیگر شاعر نیز برخوردار باشند. در غیر این‌صورت زبان شعر  اخوان نیز زبانی‌ست آرکائیک و معطوف به نماد و امثله، و نوعی شاهنامه‌خوانی مرسوم توسط نقال‌ها، در واقع اخوان همان بنیان‌گذار شعر گفتار پسا نیماست و رتوریک شعری‌اش  و استفاده‌اش از آرکائیسم با شاملو تفاوت ماهوی دارد، خاستگاه بنیادین شعر اخوان در پیوندهای خود با سنت  معهودتر است اما شاملو هنجارشکنانه با زبان و اندیشه‌ در رتوریک زبان رفتاری پارادوکسیکال و هنجار شکن دارد، اخوان ثالث در تاریخ شعر نو  شاعری‌ست که از پوسته‌ی اندیشه‌ی نیما در بیان دیگر و نو،  شاعرانه  بهره می‌برد، اما شاملو متاثر از هسته‌ی اندیشگی نیماست و پاردایم مطروحه توسط حتا نیما را دستخوش کارکرد دیگر می‌داند. اخوان ثالث(م.امید) ذهنیتش نیز در تداوم شعر زبان خراسانی و شاهنامه قابلیت تاویل می‌یابد ، اما در شعر نیما بیشتر ما با زبان خراسانی _بخوانید نحو طبری آن _ آشنا می‌شویم به‌نوعی حماسه و ناتورئالیسم در او بهره از طبیعت، زبان و موجودیت  هسته‌ی وجودی و تاریخی طبیعت شمال  را موجد می‌شود  و در پاره‌ای شعرها  با اومانیسمی سخاوتمندانه  برآمده از خاستگاه طبقاتی‌اش فئودالیسم، مانند قطعه‌ی آی آدم‌ها ادم‌ها را به آدمیت دعوت می‌کند در شعر شاملو ما  تزویج نویی از سبک عراقی، خراسانی و بعضن هندی را شاهدیم ، خاصه در ایجاد رمزگان و رمزگشایی  و ورود  زبان آرگو و کوچه و بازار به شعر خود. منتها این همه را شاملو مدیون  دو استاد، یعنی نیما و فریدون رهنما بوده است، هم‌ازاین رو او توانست به قاعده  در هیات یک پراتیسین، تئوری‌های مورد نظر فریدون رهنما را که بر گرفته از   ادبیات نو فرانسه بود، به بار بنشاند.    https://t.me/worldpoem/7318

یک چامک تازه از علی‌رضا پنجه‌ای

همه
در
همیم و
تن‌ها

۲۵خرداد۹۹
#علی_رضا_پنجه_ای
#چامک
https://t.me/Alirezapanjeei/3534

چامکی تازه از علی‌رضا پنجه‌ای

 

این‌جا
پر از
فردای فرداهای
فرداست

۱۹ خرداد۹۹
#علی_رضا_پنجه_ای
#چامک
https://t.me/Alirezapanjeei/3520

چامکی تازه از علی‌رضا پنجه‌ای

هیچ
اسپی
باورم را
هی نکرد

۱۵خرداد۹۹
#علی_رضا_پنجه_ای
#چامک
https://t.me/Alirezapanjeei/3522

چاردانه

چاردانه

با آن‌که ز دیده خون فشانم همه شب

جز ذکر تو نیست بر زبانم همه شب

شیرین تر از این سکوت حرفی که نزد

چون باور تلخی‌ست که دانم همه شب

۲۹ دی ۹۱

گویه پازلی به‌نام حقیقت

گویه

حقیقت،  پازلی‌‌ست  که گاه فقط تکه‌هایی از آن به‌دست ما می‌رسد، تکه‌هایی که لزومن همه‌ی حقیقت نیست. باید منتظر چیدن تکه‌های دیگر هم بود.

۱۵ اردی‌بهشت۹۹

#علی_رضا_پنجه_ای

ترجمه‌ی چامکی از علی‌رضا پنجه‌ای توسط ماهان سیارمنش

هیاهویی به‌جز چشمانِ لیلی
نه‌می‌پیچد به‌گوشِ هوشِ مجنون
#علی_رضا_پنجه‌_ای

_
No fuss
but lily's eyes will not be heard by the ears of (Majnoon*
A Poem by
#Ali_reza_panjeei
_
* Majnoon is a symbolic character whose love has reached extreme of rapture

Translated by
Mahan sayarmanesh

 

ویدیوی شعر رشت شهر باران‌های همیشه‌ام/علی‌رضا پنجه‌ای

https://www.aparat.com/v/o4Jmj

ویدیوی رشت شهر باران‌های همیشه‌ام

چامک چیستان از علی‌رضا پنجه‌ای

زمانی که تو بودی
کرونا نبود

ی  د  ا  ش🔑
۱۰اسپند۹۸
#چامک
#چامک_ چیستان
#چیستانه

جویبار لحظه‌ها جاری‌ست/ یادداشتی در ویژه‌ی اخوان نشریه کرگدن/علی‌رضا پنجه‌ای

 

جویبار لحظه‌ها جاری‌ست 
 علی‌رضا پنجه‌ای
هفته‌نامه‌ی کرگدن شماره‌ی ۱۲۵، شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸
طبق معمول در نیمه‌ی دوم دهه‌ی شصت و نیمه‌ی اول دهه‌ی هفتاد یکی از پاتوق‌هایم در تهران دفتر مجله‌ی دنیای سخن بود. اغلب برای لیتوگرافی و چاپ هفته‌نامه‌ی کادح و ویژه‌های هنر و ادبیات راهی تهران بودم. حکم "هم دیدار یار بود  و هم زیارت شاه‌عبدالعظیم!"  دیدارها در دفتر مجله‌ی دنیای  سخن در زمان سردبیری دکتر جواد مجابی،  به‌واسطه‌ی حضور کاظم سادات اشکوری و نامایادان غلامحسین نصیری‌پور و  محمدمختاری این شوق را چنداچند می‌کرد برایم. این مراودات  گاه جانانه‌ی من با کاظم سادات اشکوری و غلام‌حسین نصیری‌پور  به اطراق شبانه نیز  در منزل‌دوست می‌کشید. از طرفی  رفاقتم با نامایاد دکتر فرامرز سلیمانی کار برخی نشست‌های  ما را با  دوستان پایتخت‌نشین به جمع طبیبان شاعر و ادیب هم می‌کشاند و گاه هم  فرامرز جلسات شعر می‌گذاشت با برخی دوستان سه‌شنبه‌ها و طبیان ادیب و شاعر در مطب. من هم اغلب در جلسات شاعران سه‌شنبه، جلسات مطب  دکترسلیمانی که گاه نامایاد منوچهر آتشی هم حضور داشت و لطف دیدارها را چندجانبه می‌نمود، و خاصه در دفتر دنیای سخن حضور کمی نداشتم. البته گاه سری هم به آدینه می‌زدم چه زمان اشکوری چه باباچاهی و یک‌بار هم که فرج سرکوهی زحمت کشید و ما را تا حوالی میدان فردوسی رساند، و بعدها البته شرکت در جلسات جمع مشورتی کانون هم مزید بر این دیدارهای جانانه می‌شد. در یکی از مراجعاتم به دفتر دنیای سخن  _نیمه‌ی دوم دهه‌ی شصت _گمانم  یکی از نامایادان محمد مختاری یا نصیری‌پور گفت اخوان پیغام داد بچه‌های کادح(ویژه‌ی هنر و ادبیات) اگر آمدند تهران بگویید  به‌من سر بزنند. البته این را به‌عنوان پیش‌زمینه باید افزود که موضوع دعوت نامایاد اخوان هم از این‌رو بود که  گویا یکی از نشریات ادبی نقل کرده بود که  اخوان ثالث با تورق یکی از شماره‌های کادح ویژه‌ی هنر و ادبیات از قسمت شعر سریع گذشت و گفت شعرها همه شبیه هم‌اند، و چون در گزارش آن نشریه طوری عنوان شده بود که مخاطبان گمان می‌بردند اعتراض اخوان نسبت به اشعار انتخابی من است - که پس از شماره‌ی اول ویژه‌ی ادبی عضو شورای دبیران نشربه و مسوول مستقیم شعر و نقد شعر بودم- در حالی که اخوان به دوستان مجله‌ی دنیای سخن گفته بود منظور مرا قلب شده ادا کرده‌اند و  من به‌هیچ وجه نظرم شعرهای این نشریه‌ی دوستان شمالی نبود بلکه اظهار نظرم کلی بود نسبت به  شعرهای این روزها و  روند کلی شعر، هم‌از‌این‌رو او که لابد توسط دوستان مشترک از ارادت نامایاد صالح‌پور- که سابقه‌ی سرپرستی ویژه‌ی هنر و ادبیات بازار در دهه‌ی چهل را در کارنامه داشت و چهره‌ای نام‌آشنا بود برایش و نام مرا هم که  لابد به‌عنوان مسوول مستقیم صفحات شعر و نقد شعر کادح ویژه‌ی هنر و ادبیات دست کم از تقی خاوری یا محمد مختاری  دوست مشترک‌مان شنیده بود- بنابراین از این طریق خواسته بود  شیطنت آن نشریه در قلب حقیقت را_ به روش خود با  دلجویی از  دست‌اندرکاران نشریه‌_ بی اثر  کند.  و اما من هم یک روز که کارهای لیتوگرافی نشریه را زود به‌اتمام رسانده بودم و باید برای چاپ آن تا فردا صبر می‌کردم خیلی زود به دفتر دنیای سخن سر زدم و دکتر مجابی را تک یافتم با هم کلی در خصوص نقد من بر دفتر شعر "پیشگو و پیاده‌ی شطرنج" سید علی صالحی  صحبت کردیم و دکتر مجابی هم  اشاره کرد که از قضا سید علی طی نامه‌ای از دنیای سخن گله کرده که چرا نسبت به چاپ کارهای ارسالی‌اش لطف‌شان کم است و من نیز  با دکتر مجابی از سیدعلی و نامه‌‌ی محبت آمیزش پس از چاپ نقدم روی  کتابش گفتیم و شنیدیم و بحث‌مان به آدینه  و سیروس علی‌نژاد و  آثار نویسندگان آدینه و آرای بهزاد عشقی و نقدهای فیلم خانم نازنین مفخم کشید و بعد از نوشته‌های سید علی در روزنامه‌ی کیهان آن زمان،  گل گفتیم و گل شنفتیم. دکتر مجابی هم با طنز شیرینی گفتند مثل این‌که ما باید اخبار  تهران را هر وقت که تو از رشت می‌آیی  دفتر بشنویم! لابد برای دکتر مجابی جالب بود که من ۷_۲۶ ساله چگونه از فعالیت‌های دوستان خبرهای دست اول دارم ان‌هم علی‌رغم فاصله‌ی رشت تا تهران.  می‌دانستم که از روند  اخبار آگاهی کافی دارد  اما شنیدنش از زبان من  لابد  برایش جالب می‌نمود با در نطر گیری دوری‌ام از مرکز اخبار!  البته سرخوشانه یک تلفن هم زدیم در خصوص یکی از خبرها که او دیگر انگار شکی به دل در صحت اخبار واصله راه نداد، پاری...به قول اخوان " من همیشه نقل خود را با سند همراه می‌گویم/تا که دیگر  خردلی هم در دلی باقی نماند شک!"... خواستم عصر سری بزنم به خیابان پشتی ِ دفتر دنیای سخن که در بولوار کشاورز خیابان شهید علیرضا دائمی  قرار داشت،  به خیابان زردشت گمانم غربی خانه‌ی اخوان  ثالث که دوستان تحریریه سر رسیدند. محمد مختاری، غلام‌حسین نصیری پور و کاظم اشکوری،  من حتی از اشکوری پرسیدم چطور پیاده بروم  از این‌جا که دکتر مجابی گفت بیایید برویم گالری معصومه خانوم سیحون چون گویا زنگ زده  و قرار گذاشته بود نقاشی سهراب را امانت بگیرد ببرد لیتوگرافی برای روی جلد مجله‌ی دنیای سخن. همین شوق دیدن تابلو سهراب از نزدیک هم، دریغ دیدار با اخوان را برایم همیشگی کرد.  چون از آن‌جا رفتیم مطب دکتر سلیمانی که منوچهر آتشی هم مهمانش بود و نشد که نشد ببینیم اخوان ثالث را همان شاعری که شعرهایش بخش مهمی از علایق دوران تازه شاعری‌ام را در احاطه‌ی خود داشت. من با "کتیبه" تمرین گفتار در  تیاتر می‌کردم. با "زمستان" اخوان احساس‌مان را  قاطی آن دوران پر از هول و ولای کوتای ۲۸ اَمرداد ۳۲ می‌کردیم. در واقع "زمستان" و "کتیبه" ما را به نیهیلیسم نمی‌رساند بل‌که با برخورداری از بایدها و نبایدهای حقیقت عریان و تلخ  جامعه و روشنفکری آشنا می‌کرد. اخوان راوی و نقال هماوردی‌هایی بود که سرانجامی تلخ داشتند. او راوی صادق اجتماع خود بود. " این گلیم تیره بختی‌هاست/خیس خون/ داغ سهراب و سیاوُش‌ها/ روکش تابوتِ تختی‌هاست"[خوان هشتم].... او روایتی صریح و به‌دور از امیدهای ایدئولوژیستی از وقایع اتفاقیه داشت: زمان آشناهایی که ناآشنایت می‌انگاشتند و  عافیت آه از این عافیت تاریخ‌سوز!    " ...سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت. سرها در گریبان است. کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را. نگه جز پیش پا را دید، نتواند...هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست‌ها پنهان
نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین درختان اسکلت‌های بلور آجین/زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه/
غبار آلوده مهر و ماه/
زمستان است."
 و اما پسا آن همه روایت تلخ امیدش از این دست است: امیدی نه سانتی‌مانتالیستی بل بر آمده از جوهر رئالیسم و محصول رئالیته! فراموشی غم چنین که رفت با من و ما در تاریخ روشنفکری دست کم تاریخ روشنفکری کهن بوم و بر:..."رو چراغ باده را بفروز.... شب با روز یک‌سان است[همان‌جا]"....   و اوست که گفته: "از تهی سرشار/جویبار لحظه‌ها جاری‌ست [از سبوی تشنه- آخر شاهنامه]" و سپس  خودِ خود را  چنین باز می‌گوید: ..." باز می‌لرزد دلم دستم".
یکی از علایق من شنیدن صدای شاعران از سری نوارهای شعر شاعران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود، نواری داشتم که یک‌طرفش اخوان و یک‌طرفش سایه شعرخوانی کرده بودند من اما اغلب شعر "بوتیمار" و "لیلی" ... نصرت رحمانی   با "قاصدک" اخوان ثالث را با تقلید صداشان انجام می‌دادم، بعدها که با نصرت رفیق شعر شدیم و مراودات خانوادگی داشتیم نصرت اصرار به تقلیدهای صداهای شنیده از من داشت و می‌خواست با شنیدن‌شان دقایقی از کار پیچیده‌ی جهان فارغ آییم.
اخوان برای من کلید نیما بود، با اخوان به دقایق بدعت‌های نیما بیشتر پی بردم. نیما اما از طریق آرای‌ش بیشتر در گوش هوشم نشست که بخشی از آن مدیون اخوان است. دریغا که نشد با او خاطرات نزدیک‌تری داشته باشم اگر چه مجید دانش آراسته و نامایاد تقی خاوری از او خاطرات به‌یاد ماندنی‌ای برایم تعریف کرده بودند. خاصه شرکت اخوان در مراسم ترحیم مادر نامایاد حسن پستا که خود بخش جذابی از تاریخ شفاهی باشندگان هنر و ادبیات به قول اخوان" کهن بوم و بر" محسوب می‌شود.https://kargadan.net/wp-content/uploads/2020/02/small-pdf125-001.jpg

شعر دوران ما شعر چندرسانه‌ای‌ست مصاحبه‌‌ی ماهان سیارمنش از روزنامه‌ی اعتماد با علی‌رضا پنجه‌ای

گفت‌ و گو با علي‌رضا پنجه‌اي به بهانه‌ی انتشار مجموعه شعر از خويش مي‌دوم

شعر دوران ما، شعر چند رسانه‌اي است

ماهان سيارمنش

روزنامه‌ی اعتماد، سه‌شنبه ۲۴ دی ۹۸، ص۸ و ۹

علی‌رضا پنجه‌ای ۵۸ سال پيش در ۲۷ اَمرداد ۱۳۴۰ خورشيدي در ساوه به دنيا آمد؛ از پدر و مادري كه هر دو اهل رشت بودند. در سال‌هاي نوجواني به نوشتن علاقه‌مند شد و قالب شعر را براي آزمودن طبع خود براي نوشتن برگزيد. چنانكه خود مي‌گويد، نخستين شعرهايش را سال ۱۳۵۶ نوشت. با اين وصف بايد گفت، حاصل بيش از ۴ دهه شاعري او ۱۲ كتاب شعر است كه اولين آنها به سال مهم تاريخ معاصر يعني ۱۳۵۷ و آخرين‌شان امسال منتشر شد. از ديگر كتاب‌‌هاي شعر پنجه‌اي مي‌توان به عشق اول، پيامبر كوچك و شب هيچ‌وقت نمي‌خوابد اشاره كرد. با او به بهانه انتشار از خويش مي‌دوم آخرين كتاب شعرش، گفت‌وگويي انجام شده است كه مي‌خوانيد.

نوشتن شعر معمولا آميزه‌اي از ساختن و جوشش شاعرانه است. شما هنگام سرودن يك شعر با چه چالش‌هايي روبه‌رو مي‌شويد؟

غالبا كشف و شهودي شعر مي‌گويم. البته به لحاظ علمي نمي‌دانم اين واكنش ناگهاني از چه لابرينتي مي‌گذرد و ماهيتش چيست كه منجر به خلق اثر مي‌شود. چون در اين زمان بخش اكتسابات، خاطرات، مطالعات و هوش دچار قلياني مي‌شوند و همزمان به كار مي‌افتند. مسلما علم برايش از اين فرآيند تعريفي نزديك به حقيقت دارد. به عنوان نمونه كسي كه سكته قلبي مي‌كند يك‌سري عوامل در اين بيماري دخيل است؛ مانند مصرف دخانيات، خوردن غذاهاي چرب، عدم فعاليت لازم و كم ارج ‌نهي به ورزش و عناصر ژنتيكي؛ همين موضوع را بايد در شعر هم بررسي كرد تا به يك جمع‌بندي علمي رسيد. اما آنچه ما مي‌توانيم به لحاظ تجربي بگوييم، فرهنگ شاعر، گذشته شاعر، دغدغه‌ها و حساسيت‌هايش در پديد آمدن اثر خلاقه موثر است. فرض كنيد، حادثه‌اي طبيعي بسان زلزله پيش بيايد، من بعد از زلزله ۳۱ خرداد سال ۶۹ چندين ماه شعر نگفتم؛ طوري كه زنده‌ياد محمدتقي صالح‌پور مي‌گفت چطور چندين ماه شعر نگفته‌اي؟ مدتي طول كشيد تالمات زلزله فروكش كرد. از آن آه و واويلاهاي شاعرانه بسيار شنيديم. ولي خب ذات هنر به‌جست‌وجوي زبان ديگر است در آفرينش هنري. شعرهايي كه آقاي باباچاهي در گزاره‌هاي منفرد به عنوان نمونه كارهاي من استفاده كردند- و در نشريات هم بسيار بازخورد يافت- دو شعر من در خصوص زلزله بود. در آن شعرها كارگاه ذهن من از تمام ويراني و خسران‌هاي مادي و معنوي كه در زلزله ۶۹ اتفاق افتاده بود، متمركز شده بود بر يك دوچرخه و از دريچه تخريب آن زير آوار و ناكارآمدي‌اش به عنوان بازيچه كه به گونه‌اي استعاري و تشبيهي به آلام انساني در اين حادثه مي‌پردازد؛ شعر بازيچه چنين است:به زمين كه نلرزد دوچرخه‌اي بي‌ركاب/ بي‌دستگيره/ /كودكي/ هراسان روي كپه كپه خاك/ روياي بازيچه‌ی كودك/ فردا در كدام كوچه مي‌چرخد. بين همه آن ويراني و مرگ، ذهن من رفت پي ِ كودكي دبستاني؛ چراكه زلزله درست در ۳۱خرداد روي داد كه فردايش اول تابستان و روز رهايي دانش‌آموزان از قيد درس بود و با عشق دوچرخه‌سواري كودك دبستاني شب مي‌خوابد و فرداي اولين روز تابستان با ويراني خانه‌ها و كوچه و دوچرخه و مرگ خانواده و هم‌محلي‌ها و آشنايان مواجه مي‌شود. بنابراين تمام روياها، شور و شوق و دلبستگي‌هاي آن كودك را تحت لواي دوچرخه‌ روايت كردم. بوكوفوسكي مي‌گويد سعي نكن! اين جمله معني تنبلي را نمي‌دهد، بلكه منظورش جز اين نمي‌تواند باشد. يعني كه طبيعي باش. نيما هم مي‌خواهد بگويد آن‌ طور كه زندگي مي‌كني، بنويس. در شعري ديگر هم كه آقاي باباچاهي در گزاره‌هاي منفرد آورده، باد هم‌چون لالايي مادرانه در فضاي ييلاق در نظر گرفته شده كه گهواره بدون نوزاد را تكان مي‌دهد. كودك باد عنوان اين شعري سمبليستي انسان‌گراست:به زمين كه نلرزد:

مي‌جنباند گهواره‌ی خالي را / مي‌گويم: هواي چادر چه سرد است / چيزي نمي‌گويد؛ هيس! خوابيده كودك او آيا؟ / باد كه هوهوكشان تن مي‌سايد به‌صخره‌ها/  و غبار از کف ویرانه می‌برد/لختي درنگ مي‌كند/ سر مي‌آورد به چادر/ صداي گريه‌ی شبانه‌اي مي‌آيد/ مي‌جنباند او هنوز گهواره‌ی خالي را.

شعر قبل تمركزش روي شي است. از نظر من شما نمي‌تواني به شعري بگويي كه براي نمونه شعر قدمايي يا نو نيمايي باشد يا شعر منثور سپيد، حجم. موج نو، شعر ديگر يا انواع اشعار ديداري... برو روي شي يا انسان تمركز كن شعر و شاعرانگي شاعر و بررسي باقي عوامل دخيل است تا به چند و چون و چرايي پديدار شدن شعر پي بريم. شعر خودش قوانينش را در دم نگاريدن مشخص مي‌كند. شعر قانون و بخشنامه‌پذير نيست و تنها لذت زيباشناسانه را از همين ظرف و مظروف مطالبه مي‌كند به نظرم از طرف ديگر مساله نقد وجود دارد. در نقد بايد تعارف را كنار گذاشت و با آفريننده صادق بود. چون يك منتقد هوشمند مي‌تواند از دغدغه‌هاي آفرينشگر آگاه شود و به مخاطبان آفرينه بگويد كه در ذهن خالق اثر چه مي‌گذرد.

فشردگي و بلندي شعر   

مستقيمي با ارتباط برقرار كردن خواننده دارد يا خير؟ شاعراني مانند ادگار آلن پو معتقدند كه اگر شعري در يك نشست خوانده نشود از تاثيرش كاسته مي‌شود، شما تا چه حد با اين حرف موافقيد؟

هر شعري وضعيت خودش را خودش به وجود مي‌‌آورد و بر اساس همان قواعد بر چند و چون خود دلالت مي‌كند. ما نبايد شعر كوتاه فارسي را با نام هايكو صدا كنيم. چون هايكو يك قالب از شعر هجايي شعر كهن ژاپن است و نبايد هر نوع شعر كوتاه را هايكو بناميم. از مشخصه‌هايي كه من براي چامك ارايه كرده‌ام، روزآمد بودن و اتميك بودن آن است. دائو مي‌گويد:كلمات بسيار تباهي معناست. البته از اين عبارت نبايد خِست مستفاد شود. چراكه مي‌توان در يك چامك از چند كلمه استفاده كرد و در يكي چند برابر اما همان متن مختصر بايد بتواند ايجاد بينامتنيت كند. بُعدپذيري و پرهيز از بيان خطي و تك‌ساحتي، محك چامك موفق و چامك‌هاي عام ديگر است. چامك، چامه‌‌اي است كه بر اساس فن‌آوري روز توان انتقال سريع توسط پيام‌رسان‌ها و فضاهاي مجازي را دارد. گونه‌هاي نگاره‌اي پيشنهادي نيز هم‌آهنگ و هم‌‌ساز با ظرفيت‌هاي ديجيتال و گرافيكي اپليكيشن‌هاي موجود و در راه است. فن‌آوري بر اساس روند زندگي و اجتماع امروز بر اساس ضرورت‌ها سياستگذاري سپس هدف‌گذاري مي‌شود. متاسفانه جامعه انساني هنوز اين تغيير فرمت را باور نكرده تا براي بهره درست از آن برنامه‌ريزي هدفمند كند. هم از‌ اين ‌رو گلايه مي‌كند از تقليل فرهنگ چاپ. به ‌رغم گذشت زماني حدود 3 دهه از فراواني سخت‌افزارها و نرم‌افزارهاي گرافيكي و مناسب چاپ، هنوز خود را در شوك مي‌بيند از افت فروش و ورشكستگي تجارت چاپ كتاب و نشريات. البته حس درجا زدن در سنت چاپ، حسي ارتجاعي است اما حس نوستالژيك در بهره از كتاب و مطبوعات كاغذي فقط به عنوان يك نوستالژي مي‌تواند قابليت طرح داشته باشد. غفلت بيش از اين جايز نيست. بايد جامعه را از كودكستان‌ها و مدارس ابتدايي آماده شناخت از محاسن و معايب جهان نو كرد. بايد راه استفاده درست و منطقي از محصولات فن‌آوري را هر چه زودتر گسترش داد.

آنچه شما از آن به چامك ياد مي‌كنيد به لحاظ ساختاري چه مختصاتي دارد؟ به چه شعري مي‌توان چامك گفت؟

من نام چامك را براي هر نوع شعر كوتاه پيشنهاد داده‌ام و در نظرم دو گونه چامك بود. يكي اطلاق چامك به‌ صورت عام و يكي به ‌صورت چامك خاص. در واقع چامك عام هر نوع چامكي است كه همه از آن به عنوان شعر كوتاه نام مي‌برند. مثل متن منظومي كه اغلب بر سر در گرمابه‌ها يا اماكن كسب عمومي نصب مي‌شود؛ اما درك كارشناسانه ادبي دست‌كم به ما مي‌گويد هر كلام منظومي شعر نيست. چامك خاصي كه مورد نظر ماست، شاخصه‌هايي دارد. اين گونه چامك، تك ساحتي نيست روي يك نقطه متمركز است و در عوض ديدن دو يا چند منظر روي يك وضعيت جولان مي‌دهد. يعني اول داخل اتاق را توصيف نمي‌كند و بعد شما را به حياط ببرد. اگر در چامكي به جاي دو يا سه كلمه از چند كلمه بيشتر هم بهره برده شد، عيبي ندارد. به ‌شرط آنكه ماهيت تعريف چامك كه نظر به كوتاهي دارد و اين كوتاهي بر يك سوژه و منظر متمركز مي‌شود؛ اما چامه مي‌تواند بر چند منظر دلالت كند منتها شرط، رعايت جوهره معطوف به پرهيز از پرگويي است و رعايت اقتصاد كلام در قواره و اِشل فراخ‌تر. هم ‌از ‌اين ‌رو با حرف آلن پو كه نقل كرديد، موافق نيستم. چون مي‌توان در يك نشست قسمتي از شعري را خواند و به آن نزديك شد و در نشست بعدي با يادآوري نشست پيش، شعر را ادامه داد. شعر بلند سرزمين هرز تي.اس.اليوت و ايمان بياوريم ‌به آغاز فصل سرد فروغ فرخ‌زاد هم از نمونه‌هاي درخشان شعر بلندند. در شكل نوتر منظومه‌هاي دراماتيك، افسانه نيما از چنين خاصيتي برخوردار است البته بست به نوع گرايش شاعر هم دارد اينكه روايت‌محور است يا زبان محور. در كل ضرورت نيست كه تعيين كنيم يك شعر بايد چه مقدار باشد؛ اما خب تعيين زوايا و مساحت آن البته كاركردي سبك‌شناسانه دارد كه اين كاركرد ربطي به شاعر ندارد. شاعر شعرش را مي‌گويد و كارشناسان نقد و مباني نظري هستند كه به ارزيابي چند و چون آن مي‌نشينند. در دوران زيست ما همه چيز دچار تغيير فزاينده است. چون شتاب از شاخصه‌هاي توانمندي هر انرژي نوپديد آمده است بايد باور كنيم كه انرژي مكانيكي رفته رفته كم رمق شده و در حال بازنشستگي است. وقتي بسياري از اطلاعات را مي‌تواني در يك تراشه ذخيره كني بايد ظرف و مظروف را هم تغيير دهي. انرژي الكترونيكي است كه دارد، سلطه‌گري مي‌كند و طبعا بساط فن‌آوري كهنه‌شده را گنديده تلقي مي‌كند و همه را به جانب تسلط خويش فرامي‌خواند.

نكته ديگري كه در شعر جديد نسبت به شعر قدمايي وجود دارد، رفتن شعر به سمت نوعي فرهنگ مكتوب است. يك جور فاصله ‌گرفتن از شفاهي بودن. در منظر شما اين رويكرد چه دلايلي داشته است؟

نقطه عطف شعر قدمايي بهره از حافظه بود. مانند نگاه سنتي به هنر و قرينگي‌ كه از شاخصه‌هاي  

 هنر به سنت است. در گذشته شفاهيت اصل بود و هنوز كتابت صنعت نشده بود كه فراواني گيرد. كار دست استاد چه خوشنويس چه قلمكار از كميت برخوردار بود. از اين رو محدوديتش ريشه در فناوري خود زمان داشت. هنوز ماشين چاپي نبود، گوتنبرگي. بنابراين براي اينكه شعري حفظ شود، نياز به جناس، مراعات نظير و ديگر آرايه‌هاي شعري بود. شعر توسط حافظه و سينه به سينه نقل مي‌شد. وقتي گوتنبرگ آمد، ديگر نيازي به وزن، قافيه و رديف ديده نمي‌شد. شعر مشروطه نويد آن بزنگاه در راه را مي‌داد، نيما هم‌ چون يك برگزيده ظاهر شد و هم به شعر و هنر و ادبيات ما فرمان داد كه وقت ديگرشدگي است. شعر نيما محصول تغييراتي بود كه عباس ميرزا، اميركبير زمينه‌هاي بروزش را به ايران آورده بودند. مشروطه محصول نوخيزي سياسي، اجتماعي ما بود و نيما آمد و كارستان كرد.

نيما شعر فارسي را متحول كرد و توانست از چارچوب‌هاي شعر قدمايي عبور كند. با اين حال بخشي از پتانسيل شعر فارسي همچنان مشغول نوشتن شعر كلاسيك ماند. آيا نيما بر قالب‌هاي قدمايي و كلاسيك‌سرايان هم تاثير گذاشت؟

نيما فقط بر شعر ما اثر نگذاشت؛ هنرهاي ديگر هم به تبعيت از شعر كه مادر هنرهاي ما بود، مشق نوآمدي كردند. به هر حال نيما يك ضرورت تاريخ‌ساز بود و جدا از شعر به همه هنرهاي ما كمك كرد. بسياري با خواندن نامه‌ها و ارزش احساسات او دگرگون شدند. برخي هم مانند شهريار با سرودن دو مرغ بهشتي تا افسانه به استقبالش شتافتند. سيمين بهبهاني كه آفرينه‌هايش بيشتر ملهم از وضعيت شعر مشروطه و وضعيت شعر نيمايي و پسانيمايي بود چراكه وقتي وضعيتي نو در قالب‌هاي سنتي ارايه مي‌دهيد، خود را بيشتر نشان مي‌دهد چون ‌كه آن قالب‌ها با نمونه شعرهاي خود از شاعران نامدار در پس‌زمينه تاريخي ذهن مخاطبان حك شده‌اند تا فرمت‌هاي نوبنياد! دليلش هم عدم آشنايي لازم مخاطبان با فرم و مضامين آفرينه‌هاي نو است كه به‌ جز شاعران قدمايي امروزه حتي ترانه‌سرايان در كارگاه‌هاي ترانه ياد مي‌گيرند كه روي اشعار آوانگارد شعر نو متمركز شوند چون شاعران آوانگارد مانند سربازان پيشرو هستند كه راه را براي ديگران باز مي‌كنند. البته مسلم است كه محصول كنش آوانگارديستي به نفع شعر رايج است. بخشي جذب بدنه شعر رايج مي‌شود و بخشي هم كه جامعه فعلا قابليت پذيرش آن را ندارد در تاريخ ادبيات به حالت تعليق مي‌ماند تا در رويكردهاي مكرر يا نوآوري ديگر احيا شود. مي‌خواهم برگردم به پرسش‌تان درباره كوتاهي و بلندي بسته به نوع شعر دارد. امروز ما در دنيايي زندگي مي‌كنيم كه امكان دارد، شاعر براي نوع بيانش از انيميشن و يا حتي از بخشي از فيلم استفاده كند.

شما از شاعراني هستيد كه تمايل زيادي به طبع‌آزمايي در فرم‌‌هاي تركيبي از جمله فرم‌هاي گرافيكي داريد. چه ضرورتي شاعران امروز را به آزمودن امكان‌هاي ديگر هنرها و عرصه‌ها در شعر مي‌كشاند؟

شعر دوران ما شعر چند رسانه‌اي است. براي نمونه اينستاگرام به شعر ديداري، شعر اجرا و چند رسانه‌اي كمك كرده است. براي انواع شعرها، فرم‌هاي مختلفي پيشنهاد شد. شايد از بين همه اينها فقط يكي به نتيجه برسد؛ ولي تمام اينها به غنا و امكانات شعري ما كمك مي‌كند؛ بنابراين هميشه بايد آوانگارديسم را پاس بداريم. آوانگارديسم مانع بيهودگي و مرگ هنر و ادبيات است. هميشه نبايد طبق عادت پيش رفت و روش رايج و تثبيت شده‌ را مد نظر قرار داد.

در اين شعرهاي تركيبي نسبت انديشه با احساس در شعر چگونه نسبتي است؟

بسته به آن است كه شما چه انتظاري از انديشه و احساس داشته باشيد. بايد اين مميزه‌ها را در نظر داشت كه انديشه مي‌تواند بر وجاهتي عقلاني دلالت كند و احساس بر وجاهتي غيرعقلاني. وضعيت شعر به ما مي‌گويد كه اين شعر نيازمند عطف بر انديشه است. به هر حال، گاه چند عنصر با هم وضعيت شعري ايجاد مي‌كنند. در شعر هر اتفاقي ممكن است، بيفتد. قوانين شعر بر چگونگي وضعيت خود آن شعر دلالت مي‌كنند. حقيقت شعر به ‌طور ذاتي قوانين محدودكننده را برنمي‌تابد. سطح زيبايي‌شناسانه من آفرينشگر و مخاطب است كه عيار كمي و كيفي شعر را تعيين مي‌كند. براي نمونه زبان بيژن الهي نسبت به روزآمدي وضعيت شعر اكنون زباني كهنه است. در اين چند دهه در شعر ما اتفاق‌هاي خجسته كم نيفتاده است؛ اما كاهلي و منش غلط نقد ادبي و غربت شاعران كه سربازان بي‌مزد و مواجب هر فرهنگ و هر زباني به‌ شمار مي‌روند و عوامل ديگر كه نياز به آسيب‌شناسي جدي دارد در توسعه‌نيافتگي ما بي‌تقصير نيستند. بنابراين برگشت به گذشته، چه به لحاظ تاريخي، چه سياسي و چه در علوم انساني، بيانگر همان آسيب جدي است كه ما بارها گوشزد كرده‌ايم و گاه حتي هزينه‌اش را هم داده‌ايم؛ روشن است كه قدرت در دست سياستگذاران بوده و هم از اين رو نهاد قدرت هيچ‌گاه با توهم بيگانه نيست. بنابراين چون آحاد مختلف از مسوول تا آفرينشگر و مخاطب هر يك وظايف خود را به ‌موقع انجام نداده‌اند بنابراين حتي بين شاعران نيز تلاش يادآوري گذشته به ‌زعم خود طلايي و مكيف شدن از اين يادآوري راه را بر نقد گذشته مي‌بندد. نه دهه تثبيت شده 40 ملك طلق كسي است و نه دهه 70. غوغاسالاري، كنشگر را سر زبان‌ها مي‌اندازد اما در ژرفاي ادبيات به جنم نياز است. به معرفت نياز است تا اثري ماندگار شود. رودي كه به خود پيچيده هرگز به سرچشم‌هاش بازنمي‌گردد؛ اما اگر خودمان را به خويشتن خويش بازگردانيم شايد بتوانيم رود ديگري را از سرچشمه آغاز كنيم.

مي‌گويند شعر امروز خودارجاع است و خود را از ارجاعات برون‌متني بي‌نياز مي‌كند. چقدر با اين نظر موافق هستيد و شعر شما آيا در زمره اين شعرهاي خودارجاع قرار مي‌گيرد؟

در شعر من همه چيز را خود متن تعيين مي‌كند. در اين چامك درنگ كنيد:كلمه/ همه/ سر ريز خيابان من بود. استتيك اين نوع اشعار متفاوت است. گاهي يك نام، يك تقديم‌نامه، يك تاريخ و يا يك محل سرودن شعر ممكن است، وضعيت يك متن را از نثر به شعر و چامه ارتقا بخشد. شعر و نثر توفيرشان گاه بسيار نازك‌تر از مو ا‌ست.

در بحث خودارجاعي و برون‌ارجاعي متن، موضوع تقابل عينيت و ذهنيت هم پيش مي‌آيد. شعر شما بيشتر عينيت‌گراست يا ذهنيت‌گرا؟

عينيت و ذهنيت هر دو در شعر بسامدهاي خود را برمي‌تابند. به اين پرسش‌ها بايد منتقدان پاسخ بدهند. من تا اينجا هم ناپرهيزي كرده‌ام. تخيل مي‌تواند موجد تصوير باشد و تصوير هم مي‌تواند تخيل را نمايندگي كند اما خب، شعر بر زبانيت دلالت مي‌كند و زبان است كه نماينده ذهن و انديشه است و اين ذهن و انديشه چه با زبان واژه چه با زبان اشاره و چه زبان ديداري ذهن مخاطب را هدف مي‌گيرد. در سن بيست و چند سالگي و در كتاب برشي از ستاره هذياني كه در سال ۱۳۷۰ چاپ شد، نوشته بودم:به ‌نعل تگرگ تازيده‌ام/ بر خرمن آرزوهاي بامدادي. يا: جغدي بلعيد استخوان رويايي پدرم را/ مادرم گريست. اين نمونه‌ها از دهه ۲۰ تا ۳۰ سالگي زندگي‌ام بودند. از دهه ۶۰. دهه‌اي كه خاستگاه بسياري از كنش‌هاي شعري دهه ۷۰ بود.

ابزارک تصویر

شاهرودی و چندگونگی/علی‌رضا پنجه‌ای

شاهرودي و چندگونگي

علي‌رضا پنجه‌اي

روزنامه‌ی اعتماد،شماره‌ی  ۴۵۱۴ ، سه‌شنبه ۲۸ آبان۱۳۹۸، صفحه‌ی اول: اسماعيل شاهرودي (آينده) پس از زنداني شدن و تحمل شكنجه توسط ساواك در سال 1335 خورشيدي به لحاظ روحي به‌هم ريخت. برخي دلايل دوري او از قلمفرسايي را به اين حادثه مرتبط دانسته‌اند، طوري كه نقل مي‌شود او به يكي از عيادت‌كنندگان خود گفت: بنويس كه من ديگر شاعر نيستم. دكتر رضا براهني با توانايي و شوريدگي شاعرانه كه مي‌تواند ملهم از وضعيت اسكيزوفرنيك اسماعيل شاهرودي باشد و نيز توأمان متاثر از لكنت و مقطّع-مقطّع حرف زدن مادرخود كه از آلزايمر رنج مي‌بردمنظومه اسماعيل را نوشته‌است. براهني پيش از تحت‌ تاثير زبانشناسان غربي قرار گرفتن، خود را متاثر از وضعيت بيماري مادر و در پي آن بهره ادبي‌اش از او مي‌دانست. هم از اين رو، ظرفيت‌هاي زباني، ‌احساسي و عاطفي منظومه  اسماعيل در پيوند با زبان خطابي منظومه، وضعيتي ديگر در منظومه‌سرايي شعر نو را رقم مي‌زند. مي‌دانيم كه اسماعيل شاهرودي (آينده) در سال 1349 مجموعه‌اي تحت عنوان م و مي درسا را منتشر مي‌كند؛ عنواني كه برشي است از مصراعي از حافظ: بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم.
بيماري روح‌گير‌ آينده متاسفانه از سال 54 رو به وخامت نهاد تا اينكه سرانجام، چهارم آذر سال 1360 او را در 56 سالگي به كام مرگ فرو برد. باري او دهم بهمن ماه 1304 در دامغان به دنيا آمده بود. شاهرودي پس از اتمام دوران ابتدايي و اول متوسطه براي ادامه تحصيل از دامغان به شاهرود رفت. در شاهرود موفق به گرفتن ديپلم دانشسراي مقدماتي شد و سال 23 براي ادامه تحصيل به تهران آمد و در جريده‌اي نيز مشغول به كار شد تا بتواند از پس خرج زندگي و تحصيل خود برآيد. او در همين روزنامه با پدر شعر نو، نيما يوشيج آشنا شد. شاهرودي كه با نام شوريده شعر قدمايي مي‌گفت، پس از آشنايي با نيما از تخلص قدمايي خود دست مي‌شويد و آينده را انتخاب مي‌كند. نيما در سال ۱۳۳۰ خورشيدي بر نخستين مجموعه شعر شاهرودي، آخريننبرد، یادداشتی مي‌نويسد: ... فكر نكنيد كه هنر براي هنر است يا مردم. هنر براي هر دو آنهاست و بالاخره رو به مردم مي‌آيد...
نيز نامه نيما به شاهرودي: ديوان گفته‌هاي شما مرا به ياد مردم مي‌اندازد... عزيز من، من شما را دوست دارم و براي اينكه مي‌خواهيد هدف معين داشته باشيد، شما را بر خيلي از هم‌سال‌هاي شما ترجيح مي‌دهم. شما را از طرز زندگي آواره و ناراحت كه داريد، مي‌شناسم. هر وقت زياد دلتنگ هستيد، اين سطور را بخوانيد و مرا به اسم صدا بزنيد. من با شما هستم و هميشه خواهم بود. (تجريش 29 دي 1329)
از آينده اين كتاب‌ها منتشر شده است. جداي از آخرين نبرد و آينده، شاهرودي كتاب‌هاي ديگري هم دارد كه عبارتند از: م و مي درسا در سال 1349، هر سوي راه، راه، راه، راه در سال 1346 و آي ميقات‌نشين در سال 1351. او همچنين مجموعه داستاني با عنوان چند كيلومتر و نيمي از واقعيت را در سال 1350 منتشر كرده است. از خصوصيات بارز شعرهاي او مي‌توان به چندگونگي در اين آثار اشاره كرد، طوري كه در مجموعه اشعارش هم از قالب‌هاي قدمايي، هم نئوقدمايي، هم نيمايي، هم بي‌وزن و هم شعر منثور بهره برده است. او اگرچه به تأسي از نيما به نوعي از اومانيزم نظر داشته اما با اين همه خود را از تجربه در شعر، همچنين فرم‌هاي آوانگارد محروم نكرد و اين خصلت در كارنامه شاعري او قابل‌ملاحظه است.
٭ اين يادداشت، بخشي از مقاله بلندي است به قلم نگارنده كه به‌طور جامع به شعر اسماعيل شاهرودي و تاثير آن بر شعر رضا براهني مي‌پردازد.

https://t.me/Alirezapanjeei/3246

آیا چامک فقط یک نام‌گذاری‌ست؟

آیا چامک فقط یک نام‌گذاری‌ست؟
حسن نام‌گذاری یک وجه کار ماست که نسبت به نام هنر اول خود حساس باشیم. چرا باید چامه جای واژه‌ی شعر که عربی‌ست متداول نشود.  اما پس از نام‌گذاری  نظریه‌پردازی درست مهم است و تبیین فرمولاسیون مبانی نظری مورد نظر و سعی در ایجاد پارادایم(الگوواره). و استمرار و گسترش وضعیت جدید خواهد توانست بسامد و فراوانی مبانی نظری ما را تثبیت کند. پس تمام تلاش من در کنار  طرح پیشنهاد نام و ایجاد فضاها و وضعیت نو در چامه و چامک برای شعر و شعرهای کوتاه، افزودن فرمت‌ها و اشکال جدید به شعر بوده و این تلاش‌ها بعضن می‌تواند در سایر زبان‌های غیر پارسی هم مورد استفاده قرار گیرد. ما پس از تثبیت وضعیت چامه و چامک _که شعر زمانه است چرا که  انسان  و قشنگ‌شناسی معاصر با توجه به نوع غالب زیست جامعه‌ی انسانی وقت خوانش آفرینه‌های مطول را کم‌تر دارد _  ما با یک زنجیره از نظریه‌های شعری که دارای مابه‌ازاست و از منطق مناسبات دانش اقتصادی در  تعادل بین بازاریابی و عرضه و تقاضا برخوردار است  با ذکر نمونه یعنی از تئوری به سویه‌ی پارادایم و الگوواره  معطوف شده‌ایم، تا شاهد خلاقیت‌های نو پسا پارادایم باشیم. در واقع زنجیره‌ی حرف و عمل ما با هم انطباق یافته‌اند. مانند پیشنهاد انواع فرمت‌ها برای چامه و چامک که با هشتگ در فضاهای مجازی هم معرفی شده‌اند. پس ما فقط یک نام‌گذاری نداشته‌ایم بل زنجیره‌ای از مفاهیم نو را برای  درک وضعیت نوبنیاد شعری که قصد گسترش و غنایش را داریم پیشنهاد داده‌ایم. چامک شعر دوران است. توان پارادایم شدن دارد. اما محدود به آن نیست و به پسا پارادایم می‌اندیشد.  چرا که الگوواره‌گی را دوره‌ای گذار می‌داند.
پاری...روس‌ها بیشترین خلق ادبی‌شان بین داستان کوتاه (نول) و رمان بوده. می‌پرسید چرا ؟ بگذارید برای نخستین بار این نظر را با شما در میان نهم،  نظری که دیروز موقع اعلام نوبل ادبی به ذهنم رسید. در کشوری که اغلب یک ماه در سال تابستان دارد و کشور  زمستانی‌ست مسلم است که رمان‌ راهی‌ست برای برون‌رفت از واماندگی و کاهلی و افسردگی  آدم‌ها،  خاصه زمانی که هنوزا  ارتباطات و رسانه‌ها به این گستردگی همه‌گیر و اپیدمی نشده بود. بالاخره ماه‌ها پشت کوه برف در خانه ماندن نیاز به رمان و رفتن به بیرون برای هواخوری نیاز به  الکل را برای افزایش دمای بدن‌ مردمانی در چنین موقعیت جغرافیایی و مکانی  بیش از بیش فراهم می‌آورد. چامک را برای گسترش شعر توسط  رواج پیامک‌ و سپس مناسب گوشی‌های هوشمند یافتیم. چامک  برای اشاعه و ایجاد فراوانی شعر و قشنگ‌شناسی ادب پارسی با گرایش به روزآمدی و بهره از ظرف‌های روز  که توان ارایه‌ی هرچه کیفی‌تر مظروف را داشته باشد وضعیت کارآمدی را پیش روی خالق اثر و مخاطب قرار می‌دهد.
#چامک_کارگاه

فرق چامک عام با چامک خاص نوشته‌ی علی‌رضا پنجه‌ای

متن چامک‌نگار در سایت چامک‌سرا:
ابرها از سنگ‌اند
دیوارها از ابر
و پل شعر کوتاهی
که خوانده نمی‌شود
#مرجان_شرهان
#چامک
متن ویراسته:
پل
شعر کوتاهی که
خوانده نمی‌شود
#چامک
این متن اگر چه چامک خوب و بی کم و کاستی‌ست اما چامک عام است چامک خاص نمونه‌ی ویراسته است.چرا که  چامک عام نمونه‌ی ویراسته نشدا اگر چه کوتاه است اما مانند چامک خاص ماهیت اتمیک ندارد،  یعنی شما تشبیه ابر  و سنگ و  دیوار  دارید و بعد به بیان اتمیک پل و شعر کوتاهی که خوانده نمی‌شود می رسید در حالی که چامک خاص نمونه‌ی ویراسته‌ است. در یک نگاه معطوف به پل در کمترین واژه و نگاهی متمرکز مارا به رمز و رموز از راه نشانه‌ی پل می‌کشاند. چامک خاثص مورد نظر ما همان بینامتنیت در وضعیت اتمیک است.
بعدالتحریر:اکنون با این نمونه دیگر مرز بین چامک خاص و چامک  عام  مشخص شده است. این البته بر عهده‌ی چامک‌نگار است که بخواهد چامکش در وضعیت عام بماند یا خاص. هر کدام امتیاز خود را دارد. این‌جا چامه‌نگار در وضعیت آچمز قرار می‌گیرد. کدام را باید انتخاب کند؟
#چامک_کارگاه

علی‌رضا پنجه‌ای هشتم مهر۹۸

گزارشی از محدودیت‌های ادبی و مالی نویسندگان و شاعران معاصر

کد خبر: 84080 ۱۳۹۵/۰۴/۲۶ ۱۲:۳۱:۰۰ مطالبات اهالی فرهنگ چیست؟ / گزارشی از محدودیت‌های ادبی و مالی نویسندگان و شاعران معاصر

مطالبات اهالی فرهنگ چیست؟ /

گزارشی از محدودیت‌های ادبی و مالی نویسندگان و شاعران معاصر

اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم باید بگوییم در دولت یازدهم حجم انبوهی از کتاب‌هایی که دوره‌های گذشته باطل اعلام می‌شدند، مجوز گرفتند و بسیاری از کتاب‌ها که با اصلاحیه‌های فراوان مواجه بودند در دولت حسن روحانی با اندک اصلاحیه‌هایی روانه بازار کتاب شدند. مطالبات اهالی فرهنگ چیست؟ / گزارشی از محدودیت‌های ادبی و مالی نویسندگان و شاعران معاصر سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: شاید این سوالات سطحی باشد اما اهمیت دارند: یک) شاعران و نویسندگان ما چه توقعی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارند؟ دو) شاعران و نویسندگان ما چه توقعاتی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ندارند؟ سه) چطور می‌شود نقطه ذوق، منبع درآمد و روحیه کاری یک فعال ادبی را کور نکرد و چطور می‌توان او را تا حدودی، هر چند اندک، به ادامه کار تالیفی، پژوهشی یا فرهنگی ترغیب کرد؟ ادبیات همیشه موضوع جالبی برای سیاستمداران بوده است. شاید هم موضوع جالبی برای سیاستمداران نبوده است. اما هر چه هست رفتار سیاستمداران تا دلتان بخواهد روی ادبیات تاثیر می‌گذارد، همچنان که اهالی ادبیات هم این تاثیرات را حتی الامکان در آثارشان بروز می‌دهند. شاید به خاطر همین بود که یکی از شاعران معاصر به این واسطه هنر را نزد سیاستمداران چیزی در حد تنقلات عنوان کرده بود. باید گفت آزادی‌هایی که معمولا به نویسندگان و شاعران در کشورهای توسعه یافته داده می‌شود بیش از همه به سود قدرت سیاستمداران تمام شده است چرا که دولت‌مردان برای مقابله با انتقادهای مطرح شده ناگزیر به سوی پیشرفت و رشد روحیه مدارا پیش می‌روند. احتمالا برای همین است که کشورهای قدرتمند ادبیات قابل اعتنایی دارند. دولت حسن روحانی به این موارد توجه و حساسیت خاصی داشته است. اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم باید بگوییم در دولت یازدهم حجم انبوهی از کتاب‌هایی که دوره‌های گذشته باطل اعلام می‌شدند، مجوز گرفتند و بسیاری از کتاب‌ها که با اصلاحیه‌های فراوان مواجه بودند در دولت حسن روحانی با اندک اصلاحیه‌هایی روانه بازار کتاب شدند. اما به هر روی اصحاب جامعه ادبی انتظارات و خواسته‌هایی دارند که نمی‌توان از آن‌ها چشم پوشید. با همه اتفاقات خجسته‌ای که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت یازدهم صورت گرفته است، و با اینکه در قیاس با وزارت فرهنگ دولت گذشته فوق العاده بهتر، فرهنگی‌تر و با مدارای بیشتر عمل کرده است باز هم شاهد دیرکردهایی در صدور مجوز هستیم. کافی است سری بزنید به شاعران، نویسندگان، یا مترجمان ادبی ما و از آن‌ها بپرسید چند کتاب در اداره ممیزی در انتظار صدور مجوز است. با اینکه اکثر اصحاب ادبی اظهار تشکر می‌کنند از وضعیت بهتری که در 3 سال اخیر پیش آمده است اما گلایه‌هایی هم دارند مبنی بر اینکه " هنوز مجوز کتابم صادر نشده" یا "خیلی وقت است منتظریم؛ خبری نمی‌شود که نمی‌شود". در ادامه گپ و گفت کوتاهی با سه شاعر، نویسنده و مترجم داشتیم: امیر حسن چهلتن؛ نویسنده، مهدی غبرایی؛ مترجم و علیرضا پنجه‌ای شاعر. شنیدن حرف‌های این سه نفر می‌تواند شِمای کلی مطلوباتِ جامعه ادبی ما از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را ترسیم کند. درآمدم از ناشران خارجی است امیر حسن چهلتن به ما می‌گوید که از سال 84 تا به امروز 8 کتاب او در اداره وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حال خاک خوردن است. چهلتن می‌گوید: از آثار قدیمی من سه رمان "تالار آینه"، "مهر گیاه" و "عشق و بانوی ناتمام" همچنان در انتظار مجوز هستند. او یک مجموعه داستان هم با عنوان "چیزی به فردا نمانده است" دارد که هنوز در انتظار مجوز آن است. چهلتن می‌گوید: از کتاب‌های جدیدم هم چهار اثر هست که وزارت ارشاد تکلیف‌شان را مشخص نکرده. به من می‌گوید ممیر درآمدش از نویسندگی است و وقتی از او می‌پرسم جناب چهلتن پس از کجا می‌آورید می‌خورید، می‌گوید که ناشران خارجی، و توضیح می‌دهد ترجمه‌هایی که از آثار او به زبان‌های اروپایی صورت گرفته، کمی از مشکلات مالی او را حل می‌کند. این داستان نویس به نام معاصر در پایان گفت: اگر این ناشران خارجی هم کارهایم را ترجمه نکنند، باید بنشینم مقابل وزارت ارشاد، کاسه گدایی دست بگیرم و از شما و خبرنگاران دیگر، بخواهم بیایند ببینند که وضعیت امروز نویسندگان ایران چگونه است. چرا پاسخگو نیستند؟ مهدی غبرایی مترجم معاصر از وعده‌های محقق نشده دولت یازدهم گله می‌کند. او می‌گوید وضعیت تا حدودی بهتر شده است اما برخی از انتظارات جامعه ادبی کشور برآورده نشده است. او می‌گوید که خیلی از نویسندگان و مترجمان ما در انتظار مجوز کتاب‌هایشان هستند و خود او نیز چند کتاب در انتظار مجوز دارد. غبرایی می‌گوید: پرسشی که می‌توان مطرح کرد این است که چرا مسئولان ذی ربط پاسخگو نیستند. این دولت یکی از وعده‌هایش این بود معطلی کتاب‌ها در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را کم کند ولی متاسفانه تعداد کتاب‌هایی که از سوی نویسندگان روانه ارشاد شده است و همچنان در انتظار مجوزند زیاد است. غبرایی ادامه داد: البته نمی‌توان کتمان کرد که در این دوره تغییراتی صورت گرفت، اما انتظارات جامعه ادبی کشور برآورده نشده است. غبرایی در پایان گفت: من نزدیک به 40 سال است که مشغول فعالیت فرهنگی هستم. فکر می‌کنم طبیعی است انتظار داشته باشم که بعد از این همه سال کار، مانعی برای فعالیت‌های ادبی‌ام نتراشند، و اگر نه ما نیازی به تشویق و حمایت نداریم. با دویست،سیصد نسخه کتاب کسی طوریش نمی‌شود علیرضا پنجه‌ای شاعر معاصر می‌گوید: اکنون جهان وارد مرحله‌ای ‌دیگر شده است. دنیای مجازی سطح مطالعات غیر مکتوب را بسیار بالا برده. با دویست، سیصد نسخه کتاب کسی طوریش نمی‌شود، مگر کتاب سرعت اثرش از جهان مجازی بیشتر است؟ پنجه‌ای می‌گوید: ممیزی را باید بردارند. هر کس پاسخ‌گوی خود است. الان کلی مطالب دروغ و جعلی در اینترنت به افراد مختلف نسبت می‌دهند، مخاطبان کم کم به آفات دنیای مجازی دارند، پی می‌برند، پس باید نگرانی و دلواپسی را کنار گذاشت، باور کنید هیچ بزهکاری در زندان نیست که از خواندن شعر و داستان ماها بزهکار شده باشد. پنجه‌ای در ادامه گفت: بهتر است بیشترین انرژی را ارشاد بگذارد برای صدور فرهنگ و ادب پارسی. ما هر چه بیشتر به توسعه زبان و ادبیات‌مان بپردازیم مطمئنا در جهان قدرتمندان نوین حرف بیشتری برای زدن خواهیم داشت. این شاعر معاصر معتقد است: ممیزی هرگز فرهنگ نمی‌آفریند، فرهنگ در خانواده و مدرسه مترتب می‌شود. من با خواندن داستان "دهقان فداکار" آرمان خواه شدم، و با منظومه "آرش" آتش میهن پرستی‌ام شعله‌ورتر شد. باید وقت‌مان را بیشتر به تجهیز علمی خانواده‌ها، مهدها، مدارس و دانشگاه و محلات اختصاص دهیم. الگوی فرزند من منش، رفتار، گفتار و کردار من و مادر خانواده است و سپس مربی و معلم. فرهنگ را از ریشه‌ها باید پی ریخت و ساخت. پنجه‌ای در پایان پیشنهاد داد: رفته رفته باید نگاه ها را دیگر کرد. مطبوعات و کتاب بهتر است به صورت فایل در مراکز کتاب فروشی و فروش مطبوعات ارائه شوند. از دستگاه‌های چاپ و صحافی سریع که اکنون در کشورهای پیشرفته هست بهره باید برد، یعنی شما از فهرست انتشارات نگاه می‌روید برای نمونه فایل کتاب مرا انتخاب می‌کنید و بعد سفارش نوع کاغذ و جلد می‌دهید و در کمترین زمان ممکن کتاب را تحویل می‌گیرید. این طور کلی صرفه‌جویی می‌شود. یک کار زیست محیطی هم هست، چون لازم نیست درخت بی‌رویه برای کاغذ قطع شود. *** با تمامی این حرف‌ها و تفاسیر پربی‌راه نیست اگر بگوییم تنگناهای کاری اصحاب ادبی ما - چه مالی و چه ادبی- آن‌ها را از پا انداخته است. مواضع و رویکردهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این دوره نسبت به دوره گذشته تعدیلات فراوانی داشته و همین روزنه امیدی است برای هنرمندان و ادیبان این کشور. اما اهالی فرهنگ و هنر انتظار دارند این روزنه امید در دولت تدبیر و امید به دریچه‌ای بزرگ، با چشم اندازی وسیع تبدیل شود.

ایسنا در گفت و گو با علی رضا پنجه ای: جایزه ی شعر منصور علی رغم استقبال زیاد در دومین دوره از ادامه

لغو برگزاری جایزه‌ی شعر منصور بنی‌مجیدی

» سرویس: فرهنگي و هنري - ادبيات و نشر

کد خبر: 92041106212

سه‌شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۲ - ۰۸:۱۰

علیرضا پنجه‌ای علت ادامه نیافتن جایزه‌ی شعر منصور بنی‌مجیدی را مشکلات شخصی خانواده‌ی این شاعرِ فقید عنوان کرد.

پنجه‌ای در پنجمین سال‌گرد درگذشت منصور بنی‌مجیدی در گفت‌وگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با اشاره به متوقف شدن برگزاری جایزه‌ی شعری که به نام این شاعر فقید راه‌اندازی شده بود، اظهار کرد: برگزاری این جشنواره طبق وصیت آن مرحوم صورت گرفته بود که به دلیل برخی مشکلات شخصی و خانوادگی، از سوی خانواده‌ی آن مرحوم لغو شد.

این شاعر افزود: دوره‌ی اول جایزه‌ی بنی‌مجیدی در سال 88 و هم‌زمان با اولین سالگرد درگذشت او برگزار شد، اما دوره‌ی دوم نیمه‌کاره رها شد و پس از آن هم ادامه نیافت.

پنجه‌ای همچنین به استقبال خوبی که از این جایزه شده بود، اشاره و اظهار کرد: استقبال خوبی از طرف شاعران جوان سراسر کشور از این جایزه شده بود، به طوری که داوری آثار ارسال‌شده وقت زیادی از ما گرفت.

او افزود: من هرگز داوری جایزه‌ای را نمی‌پذیرم که در آن زد و بند و مافیا وجود داشته باشد، اما داوری آثار ارسال‌شده به جایزه‌ی بنی‌مجیدی به حدی سالم بود و عدالت در آن رعایت می‌شد که تصمیم گرفتم داوری شعرها را بپذیرم.

به گزارش ایسنا، منصور بنی‌مجیدی، شاعر، سال 1334 در آستارا متولد شد. او با تشکیل کانون ادبی «شهریار» اداره‌ی ارشاد آستارا و انتشار کتاب «شعر امروز آستارا» و گاهنامه‌ی ادبی «ترلان» وارد فعالیت‌های ادبی شد. مجموعه‌های «این ابر در گلو مانده»، «بر بام خود آشفته می‌وزم»، «بهاری از خاکستر پاییز»، «بانوی باد شب‌نامه پخش می‌کند»، «قرائت دوم من تویی»، «سهم من همیشه دلتنگی است»، «دیگر نمی‌توانم شاعر بمانم» و «ساعت‌های بی‌خیزاب» (گزیده‌ی شعرها) از آثار منتشرشده‌ی او هستند.

دو کتاب بیژن کلکی با عنوان‌های «ترانه‌هایی برای آلکاپون» و «نیامدی اسم آب یادم رفت» هم به ‌کوشش بنی‌مجیدی به‌ چاپ رسیده‌اند.

بنی‌مجیدی در 11 تیرماه سال 1387 بر اثر ابتلا به سرطان پانکراس، در 53 سالگی از دنیا رفت.

انتهای پیام

کد خبرنگار: 71478

تکمله  :

سلام. لطقا  عبارت "علت ادامه نیافتن جایزه‌ی شعر منصور بنی‌مجیدی را مشکلات شخصی خانواده‌ی این شاعرِ فقید عنوان کرد" را چنین تصحیح بفرمایید:علت ادامه نیافتن جایزه‌ی شعر منصور مربوط به  بخش داوری نبود و خانواده ی آن زنده یاد از آن آگاهند. 

پس از چاپ این خبر  براساس اطلاع واصله از فرزند ایشان امین که وظیفه  ی دبیری این مهم را برعهده داشتند،  عنوان شد از  مشکلات پیش روی خانواده ی زنده یاد منصور، می توان به عدم دریافت مجوز برای برگزاری مراسم جایزه ی شعر منصور  اشاره داشت. سپاس.