نقد و بررسی آخرین مجموعه ی شاعر اشیا در حلقه ی شاعران ۵ شنبه ها همیشه
آخرین مجموعه ی شاعر اشیا در حلقه ی شاعران ۵ شنبه ها همیشه ی خانه ی فرهنگ گیلان با حضور چهر ه های شعر و نقد معاصر نقد و بررسی می شود.
"همیشه کنارت یک صندلی خالی هست" آخرین مجموعه شعر ایرج ضیایی ـ شاعر اشیا ـ که سال جاری توسط نشر "آهنگ دیگر" چاپ و توسط پخش ققنوس توزیع شده است، در آخرین ۵ شنبه ی شهریور ماه(۲۹ شهریور) راس ساعت ۱۸ با حضور چهر ه های شعر و نقد معاصر در محل فعالیت حلقه ی شاعران ۵ شنبه ها همیشه ی خانه ی فرهنگ گیلان مورد نقد و بررسی قرار می گیرد.
شایان ذکر است حلقه ی شاعران ۵ شنبه ها همیشه، در فعالیت نزدیک به ۲ سال خود غالبا در پنج شنبه ی پایان هر ماه اقدام به معرفی و نقد و بررسی مجموعه شعر شاعران معاصر می کند که تا کنون در این جلسات اسباب آشنایی با شاعران شرح زیر پدید آمده و آثار شان مورد نقد و بررسی قرار گرفته است : شمس لنگرودی، رقیه کاویانی،سید محمد رضا روحانی، حافظ موسوی ، مظاهر شهامت و ترانه سرای آیریلیق ـ فرهاد ابراهیمی ـ،محمد امین برزگر، عباس صفاری،پیمان نوری، مهدی رضا زاده، سعید صدیق، علی رضا پنجه ای، ایرج ضیایی ـ جلسه ی آشنایی با اوـ ،هوشنگ ابتهاج(ه. ا. سایه)ـ جلسه ی آشنایی و گفت و شنود با اوـ منصور بنی مجیدی، اکبر اکسیر،م .موید، فریدون فریاد،و...
در پایان باید افزود حلقه ی شاعران ۵ شنبه ها همیشه از فعالترین گروه های شعر معاصر قلمداد می شود که بدون وقفه طی نزدیک به دو سال از فعالیت خود همه هفته در آغاز هر ماه به شعر خوانی جمعی می پردازند، در هفته ی دوم جمع به طور دوره ای به بررسی یک برهه از شعر های اعضای خود ـ بعضا نو آمده ـ که قبلا شعرها ی خود را تکثیر نموده اند ـ می نشینند، در هفته ی سوم نیز مباحث نو و تجربی به صورت کارگاهی مطرح می شود و اعضا پیرامون آن به تعاطی افکار می پردازند. در هفته ی پایانی نیز چنان چه گفته شد معرفی یک چهره و نقد و بررسی شعر او در برنامه ی حلقه خواهد بود.
علاقه مندان برای هر گونه هماهنگی می توانندبا شماره تلفن:۲۲۲۴۱۷۸-۰۱۳۱ خانه ی فرهنگ گیلان یا عصرها با شماره تلفن ۲۲۳۸۷۴۲ مسوول گروه شعر فارسی خانه تماس بگیرید. در ضمن با جستجو در گوگل به نام "خانه ی فرهنگ گیلان" به وبلاگ و ایمیل خانه دسترسی خواهید یافت.
نشانی خانه: گیلان. رشت.خیابان طالقانی مقابل صفاری( نرسیده به سه راه سردار جنگل) انتهای بنست نصرالله زاده.
ضیایی در گفت و گو با خبرگزاری مهر به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب که چند روز پیش منتشر شد، هنوز وارد بازار کتاب نشده است. این دفتر 52 شعر از ایرج ضیایی را دربرگرفته است که در فاصله زمانی سال های 1374 تا 1378 در قالب شعر سپید سروده شده است. | |
خاطره ی یکی از شاگردان زنده یاد بیژن نجدی
جمعه 19 مرداد 1386 ساعت:1:4 توسط جلوه
سلام دوستان من کمی و تنها کمی برایتان از مرحوم بیژن نجدی می نویسم.من در سال 1366 سال آخر دبیرستان سهروردی لاهیجان شاگرد مرحوم بیژن نجدی بود. برخی از ویژگی هایشان را می نویسم.- بسیار مغرورانه پا به دبیرستان می گذاشت. این غرور حاصل چیرگی ایشان به دروس ریاضیات به ویژه جبر بود.- وی با نعلین آخوندی که زرد متمایل به قهوه ای رنگ بود با عصای زیبایش به کلاس می آمد.- عینکش دو بخش داشت . یکی عادی و دیگری نمره بالا تری داشت . به طوری که فاصله نزدیک را نمی دید.- اگر چه در لاهیجان استان گیلان درس می داد اما اصلا لهجه گیلانی نداشت.- در کلاس ایشان از ابهت وی همه ما می ترسیدیم. با وجود این که درس را می دانستیم اما خدا خدا می کردیم که از ما نه پرسد.- در برخی از کلاسها شوخی می کرد. اما بسیار جدی. یادم می آید که روزی در کلاسمان گفت که برای امتحان رانندگی رفته بود. افسر راهنمایی به ایشان گفت که چپ برود و راست برود و بالای کوه برود و پایین کوه بیاید و .... تا آخر آقای نجدی خسته می شود و می گوید که جریان چیست؟ افسر می گوید که در دوره ی تحصیل دبیر ریاضیاتی داشتند که وی را خیلی اذیت کرده بود و وی چشم به راه بود تا یک دبیر ریاضیات به ایشان بر بخورد و نجدی آن دبیر بخت برگشته یود.... و همه ما خندیدم.- هندسه تحلیلی سال چهارم دبیرستان را بسیار عالی درس می گفت. به راستی چیرگی داشت و در من شور بر می انگیخت.- بسیار سیگار می کشید و ... { نویسنده ی عزیز با اجازه این قسمت چون حق الناس است حذف شد}.- چهره اش در برخی از روزهایی که به کلاس می آمد...{نویسنده ی گرامی این قسمت هم ایضاً} به سیاهی می زد و آن روز بسیار عصبی بود و ....- خیلی مهربان بود و هنوز خنده هایش را با وجود شمار کمشان به یاد دارم.- تا سالها ما نمی دانستیم که ایشان شعرهای نو می گوید- گفته می شد که پدرش از توده ای ها بود که اعدام شد.- تا آخر عمرش در لاهیجان مستاجر بود.- الگوی ما در درس جبر ایشان بود و به راستی که یکی از دلایلی را که من در رشته مهندسی پذیرفته شدم ایشان بود. و پایه ی درستی از درس ریاضیات در ذهنم بر جای گذاشت.- مزارش در شهر لاهیجان است .{ در گورستان جنب آرامگاه شیخ زاهد گیلانیُ معروف به شیخانه ور} یادش به خیر.
يادي از شيون فومني به مناسبت 23 شهريور سالروز تولدش
سلام به روزي كه زاده شدي
علي رضا پنجهاي
چه ميتوان گفت در شصت و دومين سالروز تولد يك دوست، يك شاعر و آن هم از جنس پوپوليستي - مردمياش. شاعري كه آثار خود را در بخش گيلكي به بهانه دشواري خوانش زبان گيلكي و تنوع لهجهها به صورت نوار كاست منتشر كرد.
باري، سخن از ميراحمد ميرفخرينژاد است كه دوستدارانش از راننده تاكسي گرفته تا ليدرهاي تيمهاي فوتبال سپيدرود، پگاه و ملوان شعرهايش را از حفظ ميخوانند و البته كمتر كسي با او سخن از نام اصلياش دارد و جملگي وي را با نام < شيون فومني> ميشناسند.
یک مثنوی چاپ نشده از: علی رضا پنجه ای
شب به شب آرام جانم می رود
گوئیا از تن روانم می رود
گاه گاهی خسته از ما می شوم
با سکوت خویش تنها می شوم
گفت و گو با قاب خالی می کنم
با دو چشمت لن ترانی می کنم
نیک می دانم که با من نیستی
لیک یک امشب بگو با کیستی
بغض اندوهی گلوگیرم شده
عشق بازی هم کمی دیرم شده
تا که شب در چشم تو بیتوته کرد
آتش عشقت مرا دل سوته کرد
دل مرا پایان نگیرد هیچ دم
تا به ذکرت بر نگیرم هیچ دم
با تو شبها حال و روزی داشتم
سینه ی پر ساز و سوزی داشتم
تا سحر ذکرم به جز نامت نبود
هر چه بودی چشم جان آن می نمود
اشک ریزانم چو شمعی از فراق
نیست حتی شرح درد اشتیاق
کی توانی وا رهی از دام عشق
گم شوی در کوچه ی بی نام عشق
قصه ی هجران و شب آمد پدید
هر که او طاقت ندارد هیچ دید
چشم خواب آلوده به باشد بخواب
تا نبیند هیچ چشم آفتاب
نک که در خواب آمدی تعبیر چیست
گو که این تعبیر را تدبیر چیست
سهم ما از این جهان رنگ رنگ
چیست آیا پاسخ آئینه سنگ
ای دل شوریده تنها تر شدی
عاقبت با جمع منهاتر شدی
صحبت امروز و فردا نیست نیست
کس نمی داند که فردا زآن کیست
جمله می دانند این دل بی دل است
بی دلی کار دلی بی حاصل است
کاش با بی دل قراری داشتم
بر سر کویش گذاری داشتم
می شنیدم کو مرا می گفت زود
عاشقی هم راه و رسمی کهنه بود
آخر ای عاقل کجا مجنون شدی
با کدامین سحر وکی افسون شدی
کاشکی ای دل تو غافل می شدی
از جنون عشق عاقل می شدی
صحبت عاقل کجا مجنون کجا
گنج بی پایانی قارون کجا
حالیا ای دل تو تنها تر شدی
نک که با جمعی تو منهاتر شدی
کی توانی وارهی از دام عشق
گم شوی در کوچه ی بی نام عشق
قصه ی هجران و شب آمد پدید
هر که او طاقت ندارد هیچ دید
چشم خواب آلوده به باشد بخواب
تا نبیند هیچ چشم آفتاب
شب به شب آرام جانم می رود
گوئیا از تن روانم می رود
یک شعر برای نوروز گیلانی ها و مازنی ها نوروز بل 1581 مبارک

نوروز باستاني
با دم مسيحا
و عصاي موسي
با پشتی خميده
هر سال
به خانه مي آيد
سالخورده اي
كه با مشتي شكوفه
چنين كودكانه شادمان مي كند . ۱۳۷۶
غزلی از ه . ا. سایه
ندانمت كه چو اين ماجرا تمام كنى
از اين سراى كهن راهى كجام كنى؟
در اين جهان غريبم، از آن رها كردى
كه با هزار غم و درد آشنام كنى.
بسم نواى خوش آموختى و آخر عمر
صلاح كار چه ديدى كه بى نوام كنى.
چنين عبث نگهم داشتى به عمر دراز
كه از ملازمت همرهان جدام كنى.
تو خود هر آينه جز اشك و خون نخواهى ديد
گرت هو است كه جام جهان نمام كنى
مرا كه گنج دو عالم بهاى موئى نيست
به يك پشيز نيرزم اگر بهام كنى.
زمانه كرد و نشد، دست جور رنجه مكن
به صد جفا نتوانى كه بىوفام كنى.
هزار نقش توام در ضمير مى آيد
تو خواستى كه چو سايه، غزلسرام كنى
لب تو نقطه پايان ماجراى من است
بيا كه اين غزل كهنه را تمام كنى.
عشق اول چاپ سوم می شود
عشق اول چاپ سوم می شود
"عشق اول" پس از انتشار دو مجموعه شعر " شب هیچ وقت نمی خوابد" و "پیامبر کوچک" چاپ سوم می شود. شایان ذکر است دو کتاب اخیر م اولی ژنریک "عشق اول" و دومی "شعرتوگراف" ها و شعرهای "نگاره ای" و تصویری و زبان محور م را در خود جای داده است. اما هنوز خودم به جادوی نهفته در "عشق اول" و چرایی استقبال فزاینده از آن واقف نیستم . برخی نامش را عامل فروش می دانند برخی شعرهای متعادل آن برخی هم خوش تیپی عکس شاعر!!!!؟؟؟؟ شما چطور؟ در ضمن نوسترآداموس پیشگوی معروف به خواب یک بی پدر و مادری در آمده که احتمال زیاد این کتاب "پنجه ای" را به سرمایه ی کلان می رساند. یعنی خواب هم احتمال تعبیر درست دارد؟! کسی چه می داند بدی شعر این است که وقتی شاعر دندان دارد آن قدر می آید که شاعر متوجه سوء تغذیه ی خود و افراد تحت تکفلش نمی شود وقتی که دندان ها فرو ریخت تازه نان ها ی چرب و چیلی به سراغت می آید. ندای غیبی در آمد که بچه جان در ۴۷ سالگی هم هنوز بزرگ نشدی تو را چه به آرزوهای محال...
شما آسمان من ستاره
غزل
غزل
در قمار چشم تو دل باختم
آشیان از جنس طوفان ساختم
نا برابر نرد عشقی بود و حیف
از سر خامی بدان پرداختم
قدر گوهر چون ندانستم چه زود
همچو ریگ آن را به چاه انداختم
بر سریر طالع خود بی سبب
چادر تاریک شب افراختم
لشکر بخت آمد و من بی شکیب
بر امیر کاروانش تاختم
سال هایی از پی هم رفت و رفت
قدر چشمان تو را نشناختم
چند شعر قدمایی
رباعی
شب تا به سپیده عشق یارم بوده است
خنیاگر لحظه های تارم بوده است
مستی که از این کوزه برون می ریزد
دیری به جهان همیشه کارم بوده است
دوبیتی
تورا من دیده ی نا دیده بودم
تمام غنچه هایت چیده بودم
تو می گفتی که از چشمان مستت
اشارات تو را فهمیده بودم
رباعی
صد بار تو ر ا شکست آئینه ی دل
طرفی ز میان نبست آئینه ی دل
از سنگ دلی شیشه ی دل را چو شکست
اول ز خودش گسست آئینه ی دل
نگاهي به «عشق اول» سروده هاي" عليرضا پنجهاي "
مظاهر شهامت: زبان به سامان ، نه تنها به خاطرحفظ نظم گرامري خود يا حداقل در تلاش براي نيل به چنان مقصدي ، بلكه در عينحال به دليل اتكاء به سيستمي با پشتوانه آشنا يا آشنا شدهايي از طرح پرسشها و پاسخها،نشانگر جايگاهي از انديشه است كه لزوما با تاكيد بر يافتههاي خود و اصرار در بيان آن ، حكايت دارد كه شاعر آن زبان توانسته ، بالاخره با رسوب دادن تجربه و آگاهيهاي لازم خود و جايگير شدن بر آن ، به روحي آرام و پاسخگو دست پيدا كند.اين نه به معني گريز شاعر از جايگاه تعرضاش به هستي و چيدمان اجزاء آن است،كه برعكس ناشي از اطمينان او به خويشتناش به مثابه قدرتي براي به چالش كشيدن آرامش ظاهري جهان است.اگر چنين قدرتي در وهله اول از انس واژهها و نوع سياليت زبان ، براي شاعر باور كردني است،در مرحله دوم،از امكان ظهور فضاي آشنا و قابل دسترس بين مخاطب و شعر ، بازتاب پيدا خواهد كرد .به زعم من در زمينه چنين فضايي ، نوعي گستردگيي سكوتي هست كه متن ديالوگ مخاطب و شاعراست . بيصدا و نا آشكار ، اما قابل خوانش هست . يعني شعر در عين آشكارگي نوعي از بيان ( با همه قابليتهايش )،متني از ايجابهاي خود را در سكوت پديد آورده است.متني كه با مشاركت شاعر، شعر ، مخاطب نوشته شده و به همراه شعر ( حتي اگر بعدها خوانده نشود ) ناتمامي خود را پيش ميبرد.يعني شبكهايي از ارتباطات دياليكتيكي پويا ، زمينهساز رشد كلام و ادامه صدا ميشود .شعر پنجهاي عليرغم نمايش آن در زماني كه نوعي آشفتگي و آنارشيسم ظهور و حضور يافته در شعر معاصر ، كه گاهي براي توجيه كيفيت خود ، حتي به آشفتگيي انديشه در وضعيت معاصر هم تسليم شده و براي وضعيت ناچار خود دليل تراشي ميكند ، از زبان به سامان ، سود جسته و بنابراين انديشهمحور ميشود . كيفيت ، بارآوري ، توانايي پرسشگري و پاسخجويي انديشه طرح شده ، مقولهايي است كه بعدهاتر قابل سنجش است. در مقطع اكنون اين مقال، ضروري است يادآوري كنيم ، حضور هر انديشه ، الزاما ارتباط خواهد داشت با كيفيتي از تاريخ به مفهوم يك گستره برجسته شده از هستيي انساني با سرنوشتي از حضور او در مفهوم كلي هستي . يعني شعر و انديشه حاصلي ازگزينشهايي در دخالت به تماميت يا قسمتهايي از تاريخ خواهد بود .
بنابراين طبيعي است كه در شعرهاي «عشق اول» ، ...
3 شعر از علی رضا پنجه ای
بازار ماهي فروش ها
سري با زار مي زنم
ماهي هاي درياي كودكي ام نمكسود و دودي
و ماهي هاي امروز تو فرزندم
همين هاست كه ديشب از دام صياد
به سيني هاي مدوّر ماهي فروش ها رسيده است
و فرزندِ فرزندم
ماهي هاي درياي تو هنوز آزادند
۸۰-۱۰-۱۵
كريسمس پابرهنه ها
تمام سلول هايم انفرادي ست
من حق ندارم
تمام راه بي راهت بگويم
امشب خدا حتماً به زير شيرواني سر مي زند
امشب برف مي بارد
به كاج هاي رنگارنگ بالادست نگاه ! . . .
تصادف
زير اتوبوس گلويم
كودكِ بغضي
زير گرفته ام
همهمه (خوره اي از درون)
و آژير و سوت پليس (بيم و دلهره از بيرون)
آه من سرخورده از سرنوشتم
گريستم
از اين تصادف هيچ گزارشي واصل نشد
سرِ آخر همه خنديدند
هم در اتوبوس
هم در هياهوي خيابان وشهر (بيرون)
۸۰-۱۱-۱۴