یار مهربان دومین سیاه‌مشق #مستند_شعر یا #چامک_نما از علی‌رضا پنجه‌ای

رنگ مادرانگی‌ست
رنگارنگی‌ش هم از بی‌رنگی...
ن ا  ب ر ه م ر ای 👉  #علی‌_رضا_پنجه‌_ای

سیاه‌مشق‌هایی برای #مستندشعر 
دومین سیاه‌مشق #مستند_شعر #چامک_چیستان یا(  #چیستانه )
در مقدمه‌ی مستندشعر نخست که در اینستاگرام و تلگرام شاعر منعکس شد چنین نوشته بودم. برای یادآوری: نخستین #چامک_نما علی‌رضا پنجه‌ای
این فرم‌ در تداوم و سیر تطور شعرتوگراف‌ها و شعرهای دیحیتال من شکل گرفته و پیشنهاد شده، چرا که تصویر و نماد همان کلمه‌ی عصر ماست. و سخت‌افزارها نیز امکان جولان بیش‌تر ، قاطع و فراوانی چنین فرم‌هایی را فراهم آورده‌اند. 
https://t.me/Alirezapanjeei/3853
پاری...با زبان تصویر شعر مستند زیر را خلق کرده‌ام و سپس در چالش با مصراعی از شعر ملک‌الشعرا چنین نامی برایش برگزیده‌ام: [《قفسم برده به باغی و دلم》 ؟ آه گرفت]
#شعر_مستند یا #چامه_نما که در این نخستین نمونه به‌تناسب کوتاهی‌اش #چامک_نما نامیده می‌شود. از خانواده‌ی شعری دیداری محسوب می‌شود که لزومن نیازمند قلم و کاغذ نیست و ابزارش ابزار ساخت فیلم است.شاید در نمونه‌های بعدی آفرینه  نسبت به این نمونه تفاوت‌مندی افزون‌تر داشته باشد.
https://t.me/Alirezapanjeei/3788

https://www.instagram.com/p/CVA7YM9q_2b/?utm_medium=copy_link

گویه، علی‌رضا پنجه‌ای

گویه: بمان و باز چاه به‌افکن کنار راه ،شعر مگر جزاین مردم‌آزاری‌ست ما را ۱۷تیر۱۴۰۰

#علی_رضا_پنجه_ای

شعر دیداری و شنیداری در نگاهی گذرا

پاسخ گذرا به یک پرسش

می‌تونی توی یک خط شعر دیداری شنیداری رو برای من معرفی کنی؟

هر آن‌ متن شعری را که برای اظهار وجود معطوف به وجه دیداری شود شعر دیداری نامند. حتا بیت حافظ: چشمم از آينه داران خط و خالش گشت لبم از بوسه ربايان بر و دوشش باد چرا که با چشمم مصراع اول دیدار را با دریچه گشودن به تو هدیه می‌کند تا در مصراع دوم مدام لبت باز و بسته شود و شکل کامیابی و بوسیدن گیرد. یا پلورالیسم و چند صدایی در فرم شعر مربع یا وسط‌چین یا چرخانه‌چرخ که پیشنهادی من بوده.. یا وجه دیداری در اثر اخیر #مستند_شعر (چامه_نما) من که پرنده‌فروشی را نشان می.دهد یا آرایه‌های شکلی در شعرتوگراف‌ها مثلن مظاهر التذاذ مانند تضاد یا مراعات نظیرها، جناس ، ایهام و .... در شکل‌های آمده به‌جانشینی سنت صنایع شعری هم‌چون: مراعات نظیر که معطوف به کلمه و شنیدار است. شعری که برای چالش و دریافت چیستی‌اش به وجوه دیداری نیازمند باشد. وجه دیداری، در واقع پررنگی مرز شعری‌ست که اساسش بیش‌تر بر شنود و گوشیدن است مانند غزل ، مثنوی ، قطعه ، دوبیتی، رباعی و ترانه‌ که بر اساس سنت شعرهای ما وجه بیانگری دارند. صنعت و آرایه‌ی توشیح و عکس اما در شعر قدمایی وجه دیداری دارند. شعر شنیداری نیاز مبرم به دیدار متن ندارد و آرایه‌هایش توسط گوش قابلیت احراز دارد.

دهم تیر۱۴۰۰

#علی‌_رضا_پنجه_ای

هم‌قطار، شعری در سوگ دکتر فریبرز رییس دانا از علی‌رضا پنجه‌ای

#علی_رضا_پنجه_ای
هم‌قطار
《برسد به دست فریبرز رییس دانا》

چه‌کسی فکرش را می‌کرد
هر روز مرگ
چنین بی‌رو در بایستی
با تو سخن گوید
هر روز
نام آشنایی
از قطار  پیاده شود
و   بیب بیب پیامکی  
از خواب بیدارت کند
-:خداحافظ هم‌قطار
امضاء: همسفرِ خاطره‌ها

۲۷ اسپند۹۸
https://t.me/Alirezapanjeei/3402?single
#کرونا #فریبرز_رئیس_دانا
#علی_رضا_پنجه_ای #چامه  #اقتصاد_ایران
#coronavirus  #poetry #goodday ? #

یک چامک در مرگ قاسم آهنین‌جان از علی‌رضا پنجه‌ای

 

وقتی یک شاعر می‌میرد
گنجشکی کم می‌شود 
از حیاط خانه

۱۵ اردی‌بهشت ۱۴۰۰
#علی_رضا_پنجه_ای

#چامک

https://www.iranketab.ir/profile/17391-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%A2%D9%87%D9%86%DB%8C%D9%86-%D8%AC%D8%A7%D9%86

ارس را ، شعر تازه‌ای از علی‌رضا پنجه‌ای

 

 

ارس را
              《رودارود که گذرد》

رنگ لحظه دارد این
لحظه‌لحظه‌ها که همه  توراست
رنگ این همه عمر
رودارود که رفت و بر نگشت
که می‌روی
به‌دریا که پیوستی
نامم را
سپردی اگر که به‌خاطر
از من تورا سلام
از تو مرا  فراموش نه‌یاد
۲۵ پروردین ۱۴۰۰
علی‌رضا پنجه‌ای

گویه:شعر(چامه) چیست؟

گویه:شعر چیست

شعر (چامه)تصرف زیباشناسانه دراندیشه، ذهن و زبان معیاراست

علی‌رضا پنجه‌ای

ساحل، چامه‌ای نو از علی‌رضا پنجه‌ای در روزنامه‌ی پیام عسلویه

https://www.instagram.com/p/CLhz9sfhvCo/?igshid=75wdyoe1bygd

🔺

✍️بابک شاکر

آزادی و آزاد اندیشی در این خطه از ادبیات ایران هماهنگ با انقلاب مشروطه ایران فراموش ناشدنی است ، که گیلان خزانه ی از زیبایی عناصر شعری ایران از ابتدا تا کنون است . به قول آدورنو کلید هر سهمی که هنر می‌تواند در دگرگونی اجتماعی داشته باشد، در دل چیزی نهفته است که آدورنو آن را «مضمون حقیقت هنری» نام نهاده است . یقین دارم که ظهور و بروز جریانات تازه ادبی به عنوان زیر بنای جامعه در شهر رشت و استان گیلان بسی متقدم تر از مشروطه رقم می خورد . گیلان را می توان حتی در شکل دهی نگرش های تازه ی فکری در کل کشور دید ، اگر حیات و ممات نوزایی و تجدد ، ایستادگی و مبارزه را بنگریم قطعا چشم پر می کند که این دیار خاستگاه ظهور و بروز تفکرات جدید به عرصه فرهنگ ، اجتماع و سیاست است، اما دوره بعدي كه خاص دوران پس از كودتاي  سال سي و دو است. دوره اي كه به تعبير شفيعي كدكني صدای "شعر اجتماعي خطابی"از برخی از شاعران به گوش مي رسد.در اين دوره است كه شاعران گیلان عمق مي گيرند و به جامعه نزديك مي شوند و در بين مردم حضوري با كلمات پيدا مي كنند.  همین امر شاعرانی بزرگ را به ادبیات ایران هدیه داد که شاید در ساختاری زبانی ابتهاج و در ساختاری دیگر علیرضا پنجه ای ، ضیایی ، ریحانی ، زنده یادان بیژن کلکی و منصور بنی مجیدی، شیون فومنی و ... را به ادبیات ایران هدیه داد .
شعر گیلان فردگرا نبوده و آنجا که فردگرایی غلبه دارد مورد‌توجه قرار نمی گیرد زیرا این خاستگاه اعتراضی و رمانتيسم‌ مبارزاتی ، محتوای مسئولانه و متعهدي در ادبيات ندارد .  ادبيت اثر وقتي متأثر از مقاطع تاريخی و اجتماعی دوران مي شود و از خود شاعر دور مي شود بحران سرايش ايجاد مي كند .
در این سو تر و نسل های بعدی جوانان شاعری برخاسته از همین پیشینه در شعر گیلان حضوری همواره داشتند ، شاعرانی چون مزدک پنجه ای ، حامد بشارتی ، حانیه متحیر و ... مجال اندک ... مزدک را اما شاعری متکی بر
«‌تز اجتماعی جامعه» یافتم ؛ شاعری که در  تقابل میان هنر و جامعه، آن‌قدر عمیق است که نظریۀزیبایی‌شناسی در آغاز و پایان خود دارد .
دیگر نمی توان‌شعر را در جغرافیا خلاصه کرد که شعر با خاستگاه جغرافیایی گیلان تأثیری در جغرافیای ایران و جهان دارد .
آدورنو بر این تأکید دارد که هنر به‌رغم این تقابل، وجود و تشخص خود را به جامعۀ بزرگ‌تری مدیون است که به جهت آنتی‌تزبودنش، به آن تعلق دارد. حتی خودبنیاد بودن هنر -استقلال نسبی‌ای که به آن توان مقاومت می‌دهد- با گرایش‌های اقتصادی و سیاسی‌ای امکان‌پذیر می‌شود که هنر سر ستیز با آن‌ها را دارد. 
این‌ خصوصیت را می توان به گزاره ای بسط داد که خسروگلسرخی دیگر شاعر و مبارز از دست شده به دست  ظلم‌شاهی بیان کرد آنجا که او دیگر از خود دفاعی نمی کند و از خلقش دفاع می کند . گزاره ای که یکبار بیان شد اما هیچگاه در زبان تکرار نشد . آری گلسرخی نیز از همین دیار پا به عرصه قلم گذاشت و دست افشان به سمت دفاع از مردمش رفت ... شعر امروز ایران مدیون گیلان‌ ِادبيات است ، چه همگام با تجدد و نوزایی در زیست انسان ایرانی باشد و چه هم راستای علقه های امروزین شعر با رویکردهای فرم گرایانه یا شعرهایی که جنبش های اعتراضی را در خود کلمه می کند که یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی‌کُند، کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی‌زند...در ساغر تو چیست که با جرعه نخست....هشیار و مست را همه مدهوش می‌کنی.

‏‌‌‌‌‏‌‏‌‏‌‌‌‌‌‌‏‌🔸روزنامه پیام عسلویه  
✔️| روزنامه مردم استان بوشهر|
🔹شماره  ۱۶۱۰
🔸 یکشنبه ۳ اسفند‌ ماه ۹۹

https://www.instagram.com/p/CLhz9sfhvCo/?igshid=75wdyoe1bygd
ساحل

علی‌رضا پنجه‌ای

دلم برای خودم تنگ می‌شود
وقتی نیستم کنار خودم
که کنارترین کنارهاست
می‌خواهم بمیرم تا باور کنی
یکی هست که بی‌تو
دلش هوای خودش می‌کرد
من از چلچله
چند پر هم بیشتر فاصله دارم
تا خودم
هیچ از روزگار نمی‌خواهم
به‌جز  فرصتی که
کمی کنار خودم
کناری برای خودم  باز کنم
جایی قد یک کنار
اگرچه تنگاتنگ    برای خودم
۳۰ ابان ۱۳۹۹

www.payameasalooeh.ir

یلدا،  تازه‌یپ‌ترین چامه‌ی علی‌رضا پنجه‌ای

یلدا
 
حوالی خدا
ساکت‌تر از درون من است 
من 
مرده‌ی نه‌مرده‌ی رستاخیز در منم 
حوالی خدا 
تاریک‌تر از درون من است 
آفتابی که 
ساعت شماطه‌دارش نه‌زنگیده 
تا کامروا باشد 
از بس تا صبح 
برای این‌همه 
حافظ به تفال گرفته 
که نه‌می‌داند 
فردا دوشنبه‌ی بعد از دیدار 
با دخترِ گیسو بلندِ سیه‌چرده‌ی سُریانی‌ست 
با اناری در دست 
کنار چنگی که به‌دل این‌بار 
هی  دارد زخمه می‌زند 
بر زخم‌های این‌همه سال‌آسال 
که دیرم است دیر 
از بس‌که 
  به‌من 
  نه‌می‌رسی

 ۲۷ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی 
علی‌رضا پنجه‌ای
#علی_رضا_پنجه_ای
#یلدا
#یلدا_شعر
#شعر
#چامه
#poetry #rasht 
www.panjeei.ir
https://t.me/Alirezapanjeei
@alireza.panjeei

یلدا،  تازه‌‌ترین چامه‌ی علی‌رضا پنجه‌ای

یلدا
 
حوالی خدا
ساکت‌تر از درون من است 
من 
مرده‌ی نه‌مرده‌ی رستاخیز در منم 
حوالی خدا 
تاریک‌تر از درون من است 
آفتابی که 
ساعت شماطه‌دارش نه‌زنگیده 
تا کامروا باشد 
از بس تا صبح 
برای این‌همه 
حافظ به تفال گرفته 
که نه‌می‌داند 
فردا دوشنبه‌ی بعد از دیدار 
با دخترِ گیسو بلندِ سیه‌چرده‌ی سُریانی‌ست 
با اناری در دست 
کنار چنگی که به‌دل نمی‌زند این‌بار 
هی اما زخمه می‌زند 
بر زخم‌های این‌همه سال‌آسال 
که دیرم است دیر 
از بس‌که 
  به‌من 
  نه‌می‌رسی

 ۲۷ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی 
علی‌رضا پنجه‌ای
#علی_رضا_پنجه_ای
#یلدا
#یلدا_شعر
#شعر
#چامه
#poetry #rasht 
www.panjeei.ir
https://t.me/Alirezapanjeei
@alireza.panjeei

گویه، درباره‌ی شاملو ، علی‌رضا پنجه‌ای

گویه: برخی شاعران شهاب‌اند، برخی ستاره و برخی ستاره‌ی دنباله دار شاملو دنبال هاش شهاب و ستاره و ستاره های دم‌باله‌دار تازه‌ای بر کهکشان شعر ما و جهان افزود،  انوشه یاد ماناد.

۲۱ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی، رشت
#علی‌_رضا_پنجه_ای

https://t.me/Alirezapanjeei/3696

می‌ترسم از ترس، علی‌رضا پنجه‌ای

می ترسم از ترس

مثل لنگ که از سنگ
می‌ترسم      می‌ترسم
مثل ننگ      که از رنگ
از تو      ای مرگ!

مثل زندگی
تشویشی که تمامی ندارد
مثل شکست که بترسم
از تو
می‌ترسم ای ترس! 
مثل ترس از زندگی       مرگ
و شکست   که قابیلِ پیروزی‌ست
پیروزم
مثل شاعری
که همه چیز باخته
برای قرصی نان
از نان می‌ترسم
که چنان کارتنکی
احاطه می‌کند
نام مردان را
و...
می‌ترسم
از ننگ
که سزاوار مرگی
آهسته و پیوسته
بیش نیست

ص۷۳و۷۴ _کوچه‌چهرزاد_علی‌رضا‌پنجه‌ای_ ۱۳۹۳تهران_ نشر نگاه، نایاب 

نظر علی‌رضا پنجه‌ای در خصوص نام‌گذاری روز شعر به‌نام شهریار

 

#علی‌_رضا_پنجه_ای
نظر علی‌رضا پنجه‌ای در خصوص نام‌گذاری روز شعر به‌نام شهریار در روزنامه‌ی شهرآرا، ۲۷ شهریور۹۸، در گزارش وحید حسینی ایرانی با عنوان:
آیا نوبت به او می‌رسید:
من شهریار را شاعری بزرگ، فطری و مسلط  و آگاه به ذات شعر می‌شناسم.  شهریار بی‌شک   یکی از بزرگان معاصر  شعر قدمایی‌ ماست، اما انصافن  آیا او شاخصه‌های مورد نظر را برای روزآمدی و انتخاب اولی'    در فهرست غول‌های شعر ایران دارد؟   هم‌از‌این رو معتقدم _متاسفانه _ نام‌گذاری روز شعر به‌نام او بدون کار کارشناسی و  احصای اولیه‌ی  آرای نخبگان به‌جهت علقه‌های تنی‌چند از تصمیم‌گیران صورت پذیرفته که از نظر من فاقد اعتبارهای لازم برای این نام‌گذاری‌ست. صادقانه بگوییم شاعر ملی ما آیا جز حافظ کسی می‌تواند باشد؟ به‌گمانم این تنها انتخابی‌ست که  همه را راضی نگه خواهد داشت. شاعری که ریشه در زندگی و فرهنگ  ما دارد و کتابش کنار کتاب آیینی  اغلب مردم ایران دیده و خوانده می‌شود و بیشترین اشعار اوست که نزد عوام و خواص  از قرن‌ها پیش مطرح است.  در واقع به نظرم روز شعر به‌تر است به‌نام حافظ مزین شود و هر سال را طی یک آیین‌نامه‌ی انتخاباتی مصوب به‌صورت همه‌جانبه و نه تنگ‌نظرانه به‌نام آن شاعر نام‌گذاری کنند هر استان و شهری نیز با الهام از روز شاعر ملی ایران حافظ یک شاعر کلاسیک  و یک شاعر معاصر خود را به‌نام شاعر سال استان برای نمونه:  گیلان و شاعر برگزیده‌ی سال در  شهر رشت یا لاهیجان یا فومن و آستارا و.‌‌.. انتخاب کنند. هر استان دیگر و مرکز و شهرهای مشمول این طرح هم‌از‌این رو. بنابراین پیشنهاد  آیین‌نامه‌ی استان‌ها و شهرها نیز توسط شوراهای شهری ملهم از آیین‌نامه‌ی انتخاب چهره‌ی سال تدوین و مصوب شود.  بی‌گمان این مهم در سایه‌ی رعایت حقوق یکایک آحاد جامعه  در پناه قوانین مصوب  سبب احساس  نشاط  در جامعه خواهد شد. احساسی که اکنون ما از آن داریم اعمال بخشنامه و دستور از بالا برای روز شعر است و نه جز این!  در ضمن  هر سال می‌توانیم به‌صورت  همیشگی روز ملی شعر روز حافظ در نظر گیریم و  هر سال شاعر سال ایران را فردوسی، یک‌سال مولوی یک سال نظامی، سعدی، صائب، بی‌دل ،  شهریار، ابتهاج،  نیما،  شاملو ، فروغ و ... انتخاب کنیم.   در پایان اگر در این مهم  نیز مانند برخی از امور دولت  دخالت کند و  داستان آشنای خودی و ناخودی باز بر این مهم سایه افکند، مطمئنن از آن‌همه برای جامعه ماحصلی به‌دست نخواهد آمد.

https://shahraranews.ir/fa/news/5224/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%86%D9%88%D8%A8%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%88-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF

 

گویه، آدمیت ما  مگر جز گذشتن از جاه است، علی‌رضا  پنجه‌ای

آدمیت گم نیست، اگر که بی‌جاه‌اَش خواهیم. چرا که جاه ما همان آدمیت ماست و مقامی جز آدمیت و گذَشت ازچه‌؟ از من!که گذشتن از او ماراست  افاده‌ی جاودانگی.گرویی جز این مگر که ‌هست؟ که از خویش در گذریم که بماناد مگر آدمیت. و چنین رویین‌تن ‌مانیم، پاری...
آنی جز اینم نیست  آرزو.

۲۲ اَمرداد۱۳۹۹

پرس‌وگو، آیا چامک به همه‌ی انواع کوتاه شعری اطلاق می‌شود؟ علی‌رضا پنجه‌ای

 

پرسش یکی از تازه‌نفس‌های چامک‌ساز

آیا  از دید و نظر شما همه‌ی انواع شعر کوتاه مثل رباعی ، دو بیتی، و انواع نوظهور چامک محسوب می‌شوند؟

چامک  در مفهوم عام به همه‌ی کوتاه‌شعرهای جهان اطلاق می‌شود، در این میان چامک در معنای خاصش نظر به جوهره و ذات دارد، در واقع می‌توان گفت  هر چامکی چامک نیست و هر چامکی  چامک است، چامک در  مقامی  به معنای هر نوع شعر کوتاه ملل و  در مقامی خاص و دیگر دلالت بر همان وضعیت اتمیک کند، چامکی که جوهره‌ی نخبگی، نوآوری و اقتصاد کلام در آن رعایت شده و ماهیتن "دیگر" است، طوری که هرگونه دستکاری و ویرایش نتواند بر جوهره و ذات آن به‌افزاید. چامکی که در خود کامل است آن چامک "چامک دیگر " یا چامک نخبه و خاص است. پس چامک از نگاه ما دو گونه جلوه کند: یک گزاره‌ای که دلالت کند بر  وجه قالب، که آن اشارت دارد به گونه‌ها و انواع،   مانند: هایکو، دوبیتی، رباعی، تک‌بیت، طرح، خسروانی، و هر گونه شعر کوتاه  ملل، و دیگر  گزاره‌ای که دلالت کند بر جوهره و وجه اتمیک و نوآورانه، طوری که اگر سعی بر ویرایش شود چهارچوب شعر درهم ریزد. شعری  که جامع از جمیع جهات است و مانع  است از  آمد و شد هر تغییری. نخبگی نشان "چامک ِ دیگر" یا چامک  در مفهوم خاصش است، هم‌از‌این‌رو  در مفهوم عام،  به هر نوع، قالب و فرمت کوتاه شعری ملل اطلاق می‌‌شود.

یادایاد غول سپید شعر نو پارسی/علی‌رضا پنجه‌ای

یادایادِ غول سپید شعر نو پارسی

آیا  هر گونه فخامت کلام در شعر معاصر را باید  به شاملو مرتبط دانست؟

 

علی‌رضا پنجه‌ای

روزنامه‌ی اعتماد، دوشنبه ۳۰ تیر۱۳۹۹، ص ۱۰: یکی از مهم‌ترین مواردی که می‌توان از منتقدان هوش‌یار و زیرک انتظار داشت، استقلال هر چه بیش‌تر آرایشان نسبت به آرای پیشینیان است، این‌که با حقیقت جان به دیدار یک آفرینشگر و آفرینه‌اش بروند. 

اگر چه بررسی سوژه‌ای چون شاملو  نه بر اساس تکرار طوطی‌وار هر آن‌چه اسلاف از زبان خامه رانده‌اند، جاذبه خواهد داشت که تکرار مکررات است و بس، و چالشی نو  محسوب نخواهد شد،  و این  ناگفته پیداست که  از نکات پاتولوژیستی نقد معاصر هم‌، هست، یعنی شخصی نظری در مورد شخص دیگری داده بقیه هم عین اعضای یک دسته‌ی عزاداری هم‌آن را تکرار می‌کنند، حال با کلام و در بزنگاه‌هایی به‌ظاهر متفاوت! 

این درست است که شاملو در بهره از آرکائیسم، فخامت و بهره از  زبان دربار شاهان، فلکلور و فرهنگ عامه، و به لحاظ نحوی بهره از شکل مصدری افعال  و  ترکیب‌سازی واژگان،  بهر‌ه‌ای شایان از قواعد نحوی و  موسیقی قرآنی  در نثر مسجع برده است و کاربرد آن تحت هویت شعر سپید یعنی شعری که پالوده از وزن است و به‌جای قافیه و ردیف کناری به قافیه و ردیف درونی نظر کرده، نیز تاکید بسیار داشته است، مضافن این‌‌که آرکائیسم مورد بهره‌ی  او برآمده از تاثیر شاعرانی چون لورکا، نرودا و حکمت، که در زبان ترجمه‌ی او از اشعارشان جانی چنداچند  را می‌توان سراغ گرفت، بوده است ، در واقع می‌توان بر شاخصه‌های  طرز شاملویی‌ تعقید و تعلیق معنا در اشعار و بینامتنیت در بهره از نماد، اسطوره،  و سیاسی‌نگری،  اومانیسم و انسان‌مداری را افزود. او  در آشنایی زدایی، بهره از اسطوره، آرگو و تزویج ملاحظات گونه‌گون در قاعده‌ی افزایی و قاعده کاهی آن‌قدر مولفه دارد  که چنین ملاحظات را باید توسط گروهی پژوهنده‌ی مجرب پیکره‌بندی  کرد.

پاری...   کم نیستند و بسیارند  موارد مهمی که در کارنامه‌ی او  شاخصه‌های شعر او را مترتب داشته‌اند، اگرچه برخی با نگاهی سلبی سبب شده‌اند تا از وجاهت و اثربخشی جهان‌بینی مختص او نزد نسل نو بکاهند، یا نسل گذشته را به ظن و ‌چالش گیرند، آن هم در مواجهه با آثار شاعرانی که در ابتدای کار  از او متاثر بوده‌اند اما ضمن بهره از تجربیات او، خود، یافته‌ها و اندیشه‌های روزآمدشان  را با  قاعده‌‌افزایی و قاعده‌کاهی در  خلق آثار درخشان و منحصر ارتقا داده‌اند، امروزه کم نیستند شاعرانی که در ابتدای کار با او و برخی شاعران و چهره‌های فلسفی و زبان‌پژوه به فرازهایی دیگر رسیده‌اند، به قللی که قللی دیگرند اگر چه مبدا  اوج‌شان قله‌ی شاملو بوده اما خود اکنون فاتح قللی هستند که با نام خودشان رقم زده‌اند. پاری برگذشتن از  جهان جادویی شاملو خود حکایت دیگری‌ست که هستند جریاناتی که گمان می‌برند با انتساب آثار شاعرانی که با طرز شاملویی آغازیدند و امروز خود نامی دیگرند، خواهند توانست آن‌ها را به برائت از او ترغیب کنند، که همان  امر ناپسند نمک خوردن و نمک‌دان شکستن است، تا بل با پروپاگاندای معکوس از انبوه گروندگان به اندیشه و آثار غول سپید شعر نو بکاهند، طرفه آن‌که برخی هنوز در دهه‌ی پنجاه زندگی خود را شاگرد کارگاه این و آن خطاب کرده و با متولی‌گری چند چهره‌ی در سایه مانده سعی بر ان دارند تا بر طبل واحسرتا و ظلم‌دیده‌ای که به‌هنگام دیده نشده‌اند سعی بر ایجاد تشکیک در دستاوردهای او کرده‌اند،   بی که بدانند هیچ،  جز خود نکاستند از این‌همه تلاش سیستماتیک در جهت محو(!؟) تاثیر شاملو!   اما آنان‌که لذت غوطه در اعماق برده‌اند را نتوان هرگزا با انتساب بهره از هر نوع زبان فخیم و آرکائیسم به تاثیر از  او نسبت داد، به صرف این‌که او بود که زبان تاریخ بیهقی را به شعر ورود داد، بسیار خوب اما مهم‌ترین شاخصه‌ی این ورود ابتدا شکل بهره‌ی مصدری او از افعال است و سپس مولفه‌های خاص نحوی شاملو در کارکرد شعری‌اش،   شاملو پراتسین خوبی‌بود چرا که وقتی طرح گذر از شعر نیمایی را  فریدون رهنما با  او در میان نهاد. ظاهرن نیما هم با آن مخالفتی نکرد اگر چه نگرانی‌هایی داشت که تذکار داد هر نوآوری باید با طمانینه صورت پذیرد و از افراط بر حذر ماند، و البته تاکید داشت  که شاعر همیشه باید یک پا از مردم جلوتر باشد. او  سال ۱۳۲۵ خورشیدی با علی‌اسفندیاری (نیمایوشیج)  آشنایی نزدیک یافت  و  متاثر از  اندیشه‌ی تجددمحور پدر شعر نو به‌شعر نیمایی رخ نمایاند؛ تا  نخستین بار  سال ۱۳۲۹  شعر 《تا شکوفه‌ی سرخ یک پیراهن》  با عنوان《شعر سفید غفران》چاپخش شد،  ذهن خویش از  وزن رهانید و توانست آوانگاردیسمی که در او شعله می‌کشید را اگرچه به‌شکل کودتایی خوش‌آیند و خوش‌منظر و برآمده از اندیشه‌‌ای ژرف‌، گسترده‌تر و آزادتر  در امتداد  انقلاب نیما _با ظرفیت‌هایی 《 دیگر》 مطرح سازد. باید گفت طرز شاملوی خیلی زود تولد نوزادگان دیگرتری را سبب آمد، که همه البته در ادامه‌ی انقلاب بنیادین نیما قابلیت تاویل‌اند، اگر چه شعر سپید گونه‌ی شاملویی آن‌چه نبود که مصداقش شعر سپید شاملویی باشد و بیش‌تر به شعر نیمایی دلالت می‌کرد، اما قابلیتی در خود داشت که انگار شعر ایران منتظر ظهور آن بود، و البته ناگفته نماند که مانند هر پدیده‌ی نویی آفاتی هم با خود به‌همراه داشت  هم‌ازاین‌رو  پتانسیل  موجود در هسته‌ی مرکزی آن سبب شد  شاخ و برگ‌های تازه‌ای به بار آورد: هم‌چون شعر حجم، موج نو و جریان‌های دیگر، موج ناب، انواع گونه‌های نو ولاده و پیشنهادشده‌ی  و برآمده از انقلاب نیما در شعر قدمایی و انقلاب‌ سپید شاملویی در شعر نیمایی، با ایجاد تغییر نگاه از موزونیت برآمده از شعر قدمایی نیما  به تغییر   موزونیت موصوف به آهنگ نهفته در سجع آفرینه‌های منثور_چه با واسطه و چه بی‌واسطه _ متاثر از سجع قرآن در گلستان سعدی و به‌طور متمرکز در تاریخ بیهقی بودند  که هریک شاخصه‌های دیگرتر این روند خجسته‌ی نو از نوزادگی‌را نوید دادند. پاری... هم‌ازاین رو نمی‌توان هر فخامت و آرکائیسمی در شاعران پسا نیمایی و پسا شاملویی را به تاثیر مستقیم از شاملو ربط داد، چه شعر و نوآوری شاعران گاه جرقه‌ای‌ست برای بازخوانی موکدتر شاعرانِ در پی‌آمده،  از منابع  آیینی که منشا اغلب آفرینه‌های ادبی‌ جهان هستند، چندان که نه جلال‌الدین محمد، نه خواجه محمدشیرازی نه شیخ اجل سعدی و نه بسیارانی از چامه‌سازان و چکامه‌سرایان را نمی‌توان بیرون از حیطه‌ی تاثیر از کلام قرآن و سایر کتب عرفانی و آسمانی و  باورهای آیینی متصف بررسی کرد. بنابراین هر فخامت و آرکائیسمی را نمی‌توان تاثیر از زبان شاملویی تلقی کرد، مگر  آثار ذکر آمده از شاخصه‌های دیگر شاعر نیز برخوردار باشند. در غیر این‌صورت زبان شعر  اخوان نیز زبانی‌ست آرکائیک و معطوف به نماد و امثله، و نوعی شاهنامه‌خوانی مرسوم توسط نقال‌ها، در واقع اخوان همان بنیان‌گذار شعر گفتار پسا نیماست و رتوریک شعری‌اش  و استفاده‌اش از آرکائیسم با شاملو تفاوت ماهوی دارد، خاستگاه بنیادین شعر اخوان در پیوندهای خود با سنت  معهودتر است اما شاملو هنجارشکنانه با زبان و اندیشه‌ در رتوریک زبان رفتاری پارادوکسیکال و هنجار شکن دارد، اخوان ثالث در تاریخ شعر نو  شاعری‌ست که از پوسته‌ی اندیشه‌ی نیما در بیان دیگر و نو،  شاعرانه  بهره می‌برد، اما شاملو متاثر از هسته‌ی اندیشگی نیماست و پاردایم مطروحه توسط حتا نیما را دستخوش کارکرد دیگر می‌داند. اخوان ثالث(م.امید) ذهنیتش نیز در تداوم شعر زبان خراسانی و شاهنامه قابلیت تاویل می‌یابد ، اما در شعر نیما بیشتر ما با زبان خراسانی _بخوانید نحو طبری آن _ آشنا می‌شویم به‌نوعی حماسه و ناتورئالیسم در او بهره از طبیعت، زبان و موجودیت  هسته‌ی وجودی و تاریخی طبیعت شمال  را موجد می‌شود  و در پاره‌ای شعرها  با اومانیسمی سخاوتمندانه  برآمده از خاستگاه طبقاتی‌اش فئودالیسم، مانند قطعه‌ی آی آدم‌ها ادم‌ها را به آدمیت دعوت می‌کند در شعر شاملو ما  تزویج نویی از سبک عراقی، خراسانی و بعضن هندی را شاهدیم ، خاصه در ایجاد رمزگان و رمزگشایی  و ورود  زبان آرگو و کوچه و بازار به شعر خود. منتها این همه را شاملو مدیون  دو استاد، یعنی نیما و فریدون رهنما بوده است، هم‌ازاین رو او توانست به قاعده  در هیات یک پراتیسین، تئوری‌های مورد نظر فریدون رهنما را که بر گرفته از   ادبیات نو فرانسه بود، به بار بنشاند.    https://t.me/worldpoem/7318

گویه سودای جان ، علی‌رضا پنجه‌ای

گویه: سودای جان

دل به معشوق سپار و سودایت جز او مباد، باقی قیل و قال دنیاست که به ما فیها ارزنی نه‌ارزد. ۲۷ اردی‌بهشت ۹۹ #علی_رضا_پنجه_ای

گویه سودای جان ، علی‌رضا پنجه‌ای

گویه: سودای جان

دل به معشوق سپار و سودایت جز او مباد، باقی قیل و قال دنیاست که به ما فیها ارزنی نه‌ارزد. ۲۷ اردی‌بهشت ۹۹ #علی_رضا_پنجه_ای

چاردانه

چاردانه

با آن‌که ز دیده خون فشانم همه شب

جز ذکر تو نیست بر زبانم همه شب

شیرین تر از این سکوت حرفی که نزد

چون باور تلخی‌ست که دانم همه شب

۲۹ دی ۹۱

برخی از نشریاتی که سردبیرشان بودم_علی‌رضا پنجه‌ای

برخی از نشریاتی که سردبیرش بودم، حاصل این‌همه عمر گویی که هیچ... از  سال ۱۳۶۵ با راه‌اندازی صفحه‌ی شعر و ادب در هفته‌نامه‌ی کادح و سپس ویژه‌ی سراسری هنر و ادبیات در اسپند ۱۳۶۶ زیر موشک باران تهران. جالب است حروف روی جلد را با لتراست یک حرف یک حرف چسباندم.
#کادح_ویژه_هنروادبیات
#دوات #علی_رضا_پنجه_ای  #روزنامه_نگار #رسانه #گیلان_زمین #دوات #گیله_وا 
#ایران #افغانستان #تاجیکستان #پارسیان_هند #گیلان #رشت 
#نیمایوشیج #احمدشاملو #نصرت_رحمانی #سپانلو  #هوشنگ_ابتهاج #سایه #ب_آذین #فروغ_فرخزاد #بیژن_کلکی
#poetry #instagram
https://www.instagram.com/p/B_a1CGhJgHt/?igshid=15x407zsuyy2c

برگردان چامه‌ای از پل سلان/علی‌رضا پنجه‌ای

دو بازگردان از یک متن

poul celan

KRISTALL

Nicht an meinen Lippen suche deinen Mund, nicht vorm Tor den Fremdling, nicht im Aug die Träne. Sieben Nächte höher wandert Rot zu Rot, sieben Herzen tiefer pocht die Hand ans Tor, sieben Rosen später rauscht der Brunnen.

پل‌ سلان

جام

نه‌باش پی‌جوی دهانت بر لبانم

نه‌باش چشم‌به‌راه ناآشنایی در آستانه،

نه‌باش با چشمان اشکبار

ورای هفت شب

سرخاسرخ

هفت دل ژرفاژرف دست‌کوبه کرده دروازه را

هفت گل سرخ

پس چشمه فواره‌گی کناد

بازگردان: علیرضاپنجهای

بازگردان ۲

کریستال(جام)

نه انتظار نداشته باش که لبان من بشود دهان تو

نه انتطار منتظری غریبه بر آستانه‌ی در مباش

نه منتظر چشمان اشک‌بار

آن‌سوی هفت‌شب

سرخ به سرخ

هفت دل در عمیق کوبش دست بر دروازه

هفت گل سرخ

بعد که

فواره پاشیده شد

رباعی/کرونا:علی‌رضا پنجه‌ای

از فلسفه‌ی زمانه آمد چو پدید
هر گل که شنید عطر خوش دارد چید
ناگاه جهان به‌ دست و پایش افتاد
وقتی که به‌چشم،  قدرت برتر دید 
۱۴ فروردین۹۹
#علی_رضا_پنجه_ای
#کرونا
t.me/Alirezapanjeei

ویدیوی شعر رشت شهر باران‌های همیشه‌ام/علی‌رضا پنجه‌ای

https://www.aparat.com/v/o4Jmj

ویدیوی رشت شهر باران‌های همیشه‌ام

کرونا /علی‌رضا پنجه‌ای

کرونا کرونا کرونا
چه‌قدر دوستت دارم
وقتی که گریز پا از کنار محبوبم می‌گذری
و خودت را به‌قول مامانم مانند دیوانه باد
می‌پیچانی به پر و پای هر چه که آدمی را از خط قرمز گذشت
کرونا کرونا کرونا
چه‌قدر دوست‌داشتنی با کسی دست نمی‌دهی 
در آغوش نمی‌کشی‌ش و می‌گویی حسابی ترسیدی ازم علی؟ 
تلخندی پسا آهی...
کاش بیایی و 
مرا در کلبه‌ای دور از هرچه باداباد بیابی
دیگر این زندگی 
به دوست نداشتن نمی‌ارزد کرونا
لالایی آخری بخوان برایم
پیش از آن‌که بمیرم بگذار ببینم
چه‌گونه دارند 
مانند آدم 
تو خودشان 
وُل می‌خورند کروناهای دوست داشتنیِ همه‌ی زندگیِ بر بادرفته‌ای که 
فرصت عاشقی یادشان رفت
سوم اسپند۹۸

#علی_رضا_پنجه‌_ای 
#چامه
#چامک
#crona
#chamak 
#Alirezapanjeei 
www.panjeei.ir
 #شعردیداری  #شعرتوگراف  #شعرپستال  #شعررنگ  #شعردیجیتال  #پیامک #چامک_پیامک  #شعر #کتاب_باز  #دوات 
#شعردیجیتال 
#شعرنو 
#کرونا
#avantgardemakeup #japan
#modernart  #modernpoet 
#poetrylovers #france #iranian  #Afghanestan  #tattoo  #tajik  #interiordesign  #china 
#lovely
https://t.me/Alirezapanjeei/3375

چامک چیستان از علی‌رضا پنجه‌ای

زمانی که تو بودی
کرونا نبود

ی  د  ا  ش🔑
۱۰اسپند۹۸
#چامک
#چامک_ چیستان
#چیستانه

از فرش تا به‌عرش/علی‌رضا پنجه‌ای

#علی_رضا_پنجه_ای 
از فرش تا به عرش

بازو به بازوت دوختم
سوزناسوزن
در تار و پود هستی‌ت
چون افیونی به شاه‌رگت
ریختاریخت خویش خویشتنم
تنم  نه تنم  که جانم
جان ِ جانانم
آمیخت در تو
در توِ تو
منِ من
تزویجی
که هیچ جداسری‌ش نبود
بودِ آئینی
که چشمه چشمه چشمید
از جوششِ خدایی
که در رگانت دوید
افیونی
که تنها
روئین‌تنی از آن جوشید
دیگر من نه‌نی‌ام
تو دیگر نه نی‌یی
نیستی که بایسته
فراسوی هر چه بود
بودیم
آباد گشتیم
آزاد
از هر چه زنجیر
جیر
     جیر
           جیر
طاقت به‌آر  رنجِ مکرر
انسانِ دیر زی
طاقت به‌آر
افیونِ بود
بودا بود
تناسخی از من و تو
تزویج خجسته‌ای
مبارک پی

طاقت به‌آر
وقت گشتاگشت  نزدیک شد
هفت‌آسمان
کوتاه‌تر
مقصد همین‌جاست
تن     سفتیده پای
در زمین و
هوش رفته
به مقصد
تا که بگوید:
سلام

۱۶بهمن۹۶

رشت کرونا نود و هشت/ و یک گویه‌ی فلسفی پیرامون  کرونا /علی‌رضا پنجه‌ای

رشت کرونا نود و هشت
#علی_رضا_پنجه_ای
کجای شبانه‌هات چنین خلوت‌
                  _مگر که در خواب_
باران‌هات لذت بی‌چتر
بی‌کلاه...!
کجای از تو مرا کشت
رَشارَش ای همه وارَش!
نه‌می‌رَسم به بهارانی که در تو؟...

بگو! 
از بنفشه بگو!
سرفه‌اش  حالش؟
همیشه‌بهار
که قهرِ باغچه‌ کرد
آیا رَسید
به   آب‌های بهشت  آن‌سو؟
باز‌بارانت چه؟
شد آن‌قدر که ببارد رَشارَش 
که چُشم‌هامان  نه‌آوَرَد طاقت؟

این شهر
            نشد 
            همان شهر مردگان  آیا
که سویی‌
نه‌می‌دَمد هیچ
از کورسویی‌ش؟

بر  اسب باورش
نشسته سردار
بی‌شور   بی‌تاخت
چشم‌هاش
دل‌خسته‌
سپاه کلمات 
بی‌روح
خشک 
که شاخه به شاخه
با سرفه‌ها و
پی‌آپی تب‌ِ بالاش؟
       رد شده
از  دیوارِ چین انگار! 
       می‌بیند
    درختادرخت
         تناور
      می‌افتند
        رجارج 
        به‌خاک! 
گویی که 
هر نفس نفس‌!
افتاده به‌تک!  درفک!
ریه‌هاش
که
غرقه‌ات می‌کند لباریز  
به سیلاب
در تُندآب
سپیدرود
رود رودارود
بی‌خاطره 
از آهنگی که نیست
دست تا برشانه بگویدت:
《با تمرینات  فشرده‌تر
نگران نباش
می‌شوی به‌تر روزاروز  پسر》

شهر   شهرِ  گیلکانه‌‌‌لبخند
قصه‌ها     روایت‌ها
شهر   شهرِ فرنگی  
هفتاد و دو رنگی
چرخ و فلک‌ها دوره گرد
هی... بگرد گِردِ گِرداگَرد
آسیاب بچرخ
می‌چرخم 
تندتر بچرخ می‌چرخم
راه و بی‌راه
سبزه‌میدان  صفحه‌‌ی شطرنج‌
خالی‌ِ مهره‌ها
بی پیاده اسب و فیل 
رخارخِ  شاه
سیمانیِ میزها
خالیِ دمینوها
بی‌کاره‌ها   بازنشسته‌ها
زولبیاییِ کوچه‌ها
آشتی‌کنان
تکیه‌ی مستوفی
خالیِ سایه‌ 
آوازی بی‌نقاب
شسته سر و روش
با الکلِ درصد بالا
:《تو ای پری کجایی
که رخ نه‌می‌نمایی》

پیاده‌روها
چرخ‌های کبابی
سلانه
خلوتِ شهر
رو سوی خانه
گربه‌ها بی‌پناه
بی سهم ِ دست‌و دل‌بازیِ _       مشتری‌ها

تازه‌آباد     شهردیرینه خاموشان
دولت‌آباد   شهر تازه‌‌ خاموشان
مردگان
بی‌غسل  
بی‌کفن
بی‌تشییع
کجای روزگار عهدی چنین
با تو ما را...؟
از این همه عشق
پس سهم ما...؟
بازارِ مکاره؟
نقش نقاب‌ها؟
ماسک‌ها؟_ 
بس که رو کم آورده
رو کند
رو به‌رویِ دیگر ِ ما؟

بچه‌های شهر
چالش لبخند
راه به‌راه
سرِ چارراه تو اینستا 
پرچم ِ هشتگ‌‌    بالا
یعنی که ماها
پیروز
بر  هر چه هیولا...
کرونا!

نه لبخندی 
حتا اگر که از ته  دل
ورایِ قعر چاه

این‌روزها
خوداخود
با خود:
تمامِ تمام
طلب داریم
یک سال  شادی
از تو  ای خدا!
۱۳ اسپند ۹۸

گفتنی‌های نگفتنی:
۱_بنفشه و همیشه‌بهار نیز نام گل‌ها
۲_یادایادِ  احمد آهنگی مربی پیشین باشگاه سپیدرود که ریه‌هایش توان رویایی نداشت.
۳_تازه‌آباد و دولت‌آباد گورستان دیرین و جدید رشت
۴_آشتی‌کنان، تکیه‌ی مستوفی و سبزه‌میدان محله‌های پیرامونی خانه‌ی مادری هوشنگ ابتهاج و گلچین گیلانی

صدای شاعر را در تلگرام بشنوید:
https://t.me/Alirezapanjeei/3396

■□■

گویه:
کرونا فیلسوف ِ کلانی‌ست که کلان‌باورها را هدف‌گذاری و به‌چالش گرفته‌است. دگمه‌های دگماتیسم را آهسته آهسته باز کرده تا عریانی‌اش را بنمایاند. هم‌چون خدایی‌ست مقتدر و یگانه که آمده خدایان باور ما  را به‌سخره گیرد. کرونا قابلیت آن دارد که پدیده‌های هستی‌شناسانه و جامعه‌شناسی را به پیش و پسا خود تقسیم کند. او فیلسوفی یکه و بسیط‌المنظر است. فیلسوفی انقلابی!
۱۲ اسپند۹۸
#علی_رضا_پنجه_ای

جویبار لحظه‌ها جاری‌ست/ یادداشتی در ویژه‌ی اخوان نشریه کرگدن/علی‌رضا پنجه‌ای

 

جویبار لحظه‌ها جاری‌ست 
 علی‌رضا پنجه‌ای
هفته‌نامه‌ی کرگدن شماره‌ی ۱۲۵، شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸
طبق معمول در نیمه‌ی دوم دهه‌ی شصت و نیمه‌ی اول دهه‌ی هفتاد یکی از پاتوق‌هایم در تهران دفتر مجله‌ی دنیای سخن بود. اغلب برای لیتوگرافی و چاپ هفته‌نامه‌ی کادح و ویژه‌های هنر و ادبیات راهی تهران بودم. حکم "هم دیدار یار بود  و هم زیارت شاه‌عبدالعظیم!"  دیدارها در دفتر مجله‌ی دنیای  سخن در زمان سردبیری دکتر جواد مجابی،  به‌واسطه‌ی حضور کاظم سادات اشکوری و نامایادان غلامحسین نصیری‌پور و  محمدمختاری این شوق را چنداچند می‌کرد برایم. این مراودات  گاه جانانه‌ی من با کاظم سادات اشکوری و غلام‌حسین نصیری‌پور  به اطراق شبانه نیز  در منزل‌دوست می‌کشید. از طرفی  رفاقتم با نامایاد دکتر فرامرز سلیمانی کار برخی نشست‌های  ما را با  دوستان پایتخت‌نشین به جمع طبیبان شاعر و ادیب هم می‌کشاند و گاه هم  فرامرز جلسات شعر می‌گذاشت با برخی دوستان سه‌شنبه‌ها و طبیان ادیب و شاعر در مطب. من هم اغلب در جلسات شاعران سه‌شنبه، جلسات مطب  دکترسلیمانی که گاه نامایاد منوچهر آتشی هم حضور داشت و لطف دیدارها را چندجانبه می‌نمود، و خاصه در دفتر دنیای سخن حضور کمی نداشتم. البته گاه سری هم به آدینه می‌زدم چه زمان اشکوری چه باباچاهی و یک‌بار هم که فرج سرکوهی زحمت کشید و ما را تا حوالی میدان فردوسی رساند، و بعدها البته شرکت در جلسات جمع مشورتی کانون هم مزید بر این دیدارهای جانانه می‌شد. در یکی از مراجعاتم به دفتر دنیای سخن  _نیمه‌ی دوم دهه‌ی شصت _گمانم  یکی از نامایادان محمد مختاری یا نصیری‌پور گفت اخوان پیغام داد بچه‌های کادح(ویژه‌ی هنر و ادبیات) اگر آمدند تهران بگویید  به‌من سر بزنند. البته این را به‌عنوان پیش‌زمینه باید افزود که موضوع دعوت نامایاد اخوان هم از این‌رو بود که  گویا یکی از نشریات ادبی نقل کرده بود که  اخوان ثالث با تورق یکی از شماره‌های کادح ویژه‌ی هنر و ادبیات از قسمت شعر سریع گذشت و گفت شعرها همه شبیه هم‌اند، و چون در گزارش آن نشریه طوری عنوان شده بود که مخاطبان گمان می‌بردند اعتراض اخوان نسبت به اشعار انتخابی من است - که پس از شماره‌ی اول ویژه‌ی ادبی عضو شورای دبیران نشربه و مسوول مستقیم شعر و نقد شعر بودم- در حالی که اخوان به دوستان مجله‌ی دنیای سخن گفته بود منظور مرا قلب شده ادا کرده‌اند و  من به‌هیچ وجه نظرم شعرهای این نشریه‌ی دوستان شمالی نبود بلکه اظهار نظرم کلی بود نسبت به  شعرهای این روزها و  روند کلی شعر، هم‌از‌این‌رو او که لابد توسط دوستان مشترک از ارادت نامایاد صالح‌پور- که سابقه‌ی سرپرستی ویژه‌ی هنر و ادبیات بازار در دهه‌ی چهل را در کارنامه داشت و چهره‌ای نام‌آشنا بود برایش و نام مرا هم که  لابد به‌عنوان مسوول مستقیم صفحات شعر و نقد شعر کادح ویژه‌ی هنر و ادبیات دست کم از تقی خاوری یا محمد مختاری  دوست مشترک‌مان شنیده بود- بنابراین از این طریق خواسته بود  شیطنت آن نشریه در قلب حقیقت را_ به روش خود با  دلجویی از  دست‌اندرکاران نشریه‌_ بی اثر  کند.  و اما من هم یک روز که کارهای لیتوگرافی نشریه را زود به‌اتمام رسانده بودم و باید برای چاپ آن تا فردا صبر می‌کردم خیلی زود به دفتر دنیای سخن سر زدم و دکتر مجابی را تک یافتم با هم کلی در خصوص نقد من بر دفتر شعر "پیشگو و پیاده‌ی شطرنج" سید علی صالحی  صحبت کردیم و دکتر مجابی هم  اشاره کرد که از قضا سید علی طی نامه‌ای از دنیای سخن گله کرده که چرا نسبت به چاپ کارهای ارسالی‌اش لطف‌شان کم است و من نیز  با دکتر مجابی از سیدعلی و نامه‌‌ی محبت آمیزش پس از چاپ نقدم روی  کتابش گفتیم و شنیدیم و بحث‌مان به آدینه  و سیروس علی‌نژاد و  آثار نویسندگان آدینه و آرای بهزاد عشقی و نقدهای فیلم خانم نازنین مفخم کشید و بعد از نوشته‌های سید علی در روزنامه‌ی کیهان آن زمان،  گل گفتیم و گل شنفتیم. دکتر مجابی هم با طنز شیرینی گفتند مثل این‌که ما باید اخبار  تهران را هر وقت که تو از رشت می‌آیی  دفتر بشنویم! لابد برای دکتر مجابی جالب بود که من ۷_۲۶ ساله چگونه از فعالیت‌های دوستان خبرهای دست اول دارم ان‌هم علی‌رغم فاصله‌ی رشت تا تهران.  می‌دانستم که از روند  اخبار آگاهی کافی دارد  اما شنیدنش از زبان من  لابد  برایش جالب می‌نمود با در نطر گیری دوری‌ام از مرکز اخبار!  البته سرخوشانه یک تلفن هم زدیم در خصوص یکی از خبرها که او دیگر انگار شکی به دل در صحت اخبار واصله راه نداد، پاری...به قول اخوان " من همیشه نقل خود را با سند همراه می‌گویم/تا که دیگر  خردلی هم در دلی باقی نماند شک!"... خواستم عصر سری بزنم به خیابان پشتی ِ دفتر دنیای سخن که در بولوار کشاورز خیابان شهید علیرضا دائمی  قرار داشت،  به خیابان زردشت گمانم غربی خانه‌ی اخوان  ثالث که دوستان تحریریه سر رسیدند. محمد مختاری، غلام‌حسین نصیری پور و کاظم اشکوری،  من حتی از اشکوری پرسیدم چطور پیاده بروم  از این‌جا که دکتر مجابی گفت بیایید برویم گالری معصومه خانوم سیحون چون گویا زنگ زده  و قرار گذاشته بود نقاشی سهراب را امانت بگیرد ببرد لیتوگرافی برای روی جلد مجله‌ی دنیای سخن. همین شوق دیدن تابلو سهراب از نزدیک هم، دریغ دیدار با اخوان را برایم همیشگی کرد.  چون از آن‌جا رفتیم مطب دکتر سلیمانی که منوچهر آتشی هم مهمانش بود و نشد که نشد ببینیم اخوان ثالث را همان شاعری که شعرهایش بخش مهمی از علایق دوران تازه شاعری‌ام را در احاطه‌ی خود داشت. من با "کتیبه" تمرین گفتار در  تیاتر می‌کردم. با "زمستان" اخوان احساس‌مان را  قاطی آن دوران پر از هول و ولای کوتای ۲۸ اَمرداد ۳۲ می‌کردیم. در واقع "زمستان" و "کتیبه" ما را به نیهیلیسم نمی‌رساند بل‌که با برخورداری از بایدها و نبایدهای حقیقت عریان و تلخ  جامعه و روشنفکری آشنا می‌کرد. اخوان راوی و نقال هماوردی‌هایی بود که سرانجامی تلخ داشتند. او راوی صادق اجتماع خود بود. " این گلیم تیره بختی‌هاست/خیس خون/ داغ سهراب و سیاوُش‌ها/ روکش تابوتِ تختی‌هاست"[خوان هشتم].... او روایتی صریح و به‌دور از امیدهای ایدئولوژیستی از وقایع اتفاقیه داشت: زمان آشناهایی که ناآشنایت می‌انگاشتند و  عافیت آه از این عافیت تاریخ‌سوز!    " ...سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت. سرها در گریبان است. کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را. نگه جز پیش پا را دید، نتواند...هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست‌ها پنهان
نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین درختان اسکلت‌های بلور آجین/زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه/
غبار آلوده مهر و ماه/
زمستان است."
 و اما پسا آن همه روایت تلخ امیدش از این دست است: امیدی نه سانتی‌مانتالیستی بل بر آمده از جوهر رئالیسم و محصول رئالیته! فراموشی غم چنین که رفت با من و ما در تاریخ روشنفکری دست کم تاریخ روشنفکری کهن بوم و بر:..."رو چراغ باده را بفروز.... شب با روز یک‌سان است[همان‌جا]"....   و اوست که گفته: "از تهی سرشار/جویبار لحظه‌ها جاری‌ست [از سبوی تشنه- آخر شاهنامه]" و سپس  خودِ خود را  چنین باز می‌گوید: ..." باز می‌لرزد دلم دستم".
یکی از علایق من شنیدن صدای شاعران از سری نوارهای شعر شاعران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود، نواری داشتم که یک‌طرفش اخوان و یک‌طرفش سایه شعرخوانی کرده بودند من اما اغلب شعر "بوتیمار" و "لیلی" ... نصرت رحمانی   با "قاصدک" اخوان ثالث را با تقلید صداشان انجام می‌دادم، بعدها که با نصرت رفیق شعر شدیم و مراودات خانوادگی داشتیم نصرت اصرار به تقلیدهای صداهای شنیده از من داشت و می‌خواست با شنیدن‌شان دقایقی از کار پیچیده‌ی جهان فارغ آییم.
اخوان برای من کلید نیما بود، با اخوان به دقایق بدعت‌های نیما بیشتر پی بردم. نیما اما از طریق آرای‌ش بیشتر در گوش هوشم نشست که بخشی از آن مدیون اخوان است. دریغا که نشد با او خاطرات نزدیک‌تری داشته باشم اگر چه مجید دانش آراسته و نامایاد تقی خاوری از او خاطرات به‌یاد ماندنی‌ای برایم تعریف کرده بودند. خاصه شرکت اخوان در مراسم ترحیم مادر نامایاد حسن پستا که خود بخش جذابی از تاریخ شفاهی باشندگان هنر و ادبیات به قول اخوان" کهن بوم و بر" محسوب می‌شود.https://kargadan.net/wp-content/uploads/2020/02/small-pdf125-001.jpg

سقالکسار چامک_چیستانه ای نو از علی‌رضا پنجه‌ای

خالی آبی 
و مداری همه شادی
پرگاری پر از  این‌همه رشت

ر  ا  س  ک  ل  ا  ق   س 🔑
_____________۱۰ بهمن ۹۸
علی رضا پنجه‌ای
#چامک
#چیستانه
#چامک_چیستان

از رشت سوی شفت میانه‌ی راه سمت چپ کمی پس از بقعه‌ی آقاسید شریف  همه‌اش چهارده کیلومتر، راهی برای دیدار با طبیعتی دوست‌داشتنی، استخر طبیعی سقالکسار. 

https://t.me/Alirezapanjeei/3347

نادر نادرپور، بازمانده‌ی سلسله‌ی افشاریه در شعر امروز/علی‌رضا پنجه‌ای

نادر نادرپور، بازمانده‌ی سلسله‌ی افشاریه در شعر امروز
  روزنامه‌ی اعتماد، سه‌شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۸، ص ۸_علی‌رضا پنجه‌ای: تعجب ندارد که اغلب دوستان نزدیک نادرپور و حتی مخالفانی چون فروغ فرخ‌زاد نادر نادرپور را شازده بنامند. هم‌چنین است که می‌توان شازدگی‌ رفتاری‌ نادرپور  را در مناسبات اجتماعی_ادبی  به ژن‌ اشرافی‌اش ربط داد، مواردی که از آن اغلب منتقدان نادرپور سخن سازیده‌اند به‌طوری که تکه‌های پازل شخصیت او بی دردسر شما را به ترتیب چیدمانی دعوت می‌کند که خیلی زود تصویر نهایی نزدیک به حقیقت و مجاز نزدیک به رئالیته‌ی روزگار آقای نادرپور را در  ۷۱ سال گذر  زندگی‌اش با شفافیت هرچه‌تمام‌تر می‌نمایاند.   چه از طریق تکه‌های مربوط به شاخصه‌های شعری‌اش از  چارپاره‌ گرفته ، تا سانتی‌مانتالیسم مشهود در آثارش،  نیز محافظه‌کاری‌اش در شعر و مناسبات اجتماعی و شاعرانه‌اش. شاید بخشی از تفکر جامعه‌ی ما شخصیتی که همه اورا دوست داشته باشند و کسی از او بد نگوید را شخصیتی محافظه‌کار  بدانند و چه‌بسا الگوی بسیاری  از مصلحت‌طلبان و آنان که  زندگی را بی‌درد سر دوست دارند چنین شخصیت‌هایی باشندنادر نادرپور، بازمانده‌ی سلسله‌ی افشاریه در شعر امروز 
روزنامه‌ی اعتماد، سه‌شنبه پانزده بهمن  نود و هشت، صفحه‌ی هشت- علی‌رضا پنجه‌ای: تعجب ندارد که اغلب دوستان نزدیک نادرپور و حتی مخالفانی چون فروغ فرخ‌زاد نادر نادرپور را شازده بنامند. هم‌ از این رو  می‌توان شازدگی‌ رفتاری‌ نادرپور  را در مناسبات اجتماعی_ادبی  به ژن‌ اشرافی‌اش ربط داد، مواردی که اغلب منتقدان نادرپور از آن  سخن سازیده‌اند تکه‌های پازل شخصیت او را بی دردسر برابر جشمان‌تان می‌چیند،  طوری که خیلی زود تصویر نهایی رئالیته‌ی روزگار آقای نادرپور را _قریب به حقیقت و مجاز  _   در  ۷۱ سالگی  زندگی‌اش با شفافیت هرچه‌تمام‌تر   می‌نمایاند.  چه از طریق تکه‌های مربوط به شاخصه‌های شعری‌اش_ از  چارپاره‌ گرفته، تا سانتی‌مانتالیسم مشهود در آثارش_  چه محافظه‌کاری‌اش در شعر و مناسبات اجتماعی و شاعرانه‌اش. شاید بخشی از تفکر جامعه‌ی ما ، شخصیتی را که همه  دوستش داشته باشند_ و کسی از او بد نگوید_ را شخصیتی محافظه‌کار  بداند و  چه‌بسا  بشود الگوی بسیاری  از مصلحت‌طلبان و آنان که  زندگی را بی‌درد سر دوست دارند.  در باره‌ی او مهدی اخوان ثالث شارح بدعت‌ها و بدایع نیمایوشیج چنین گفته است که ذکر آن را شمس لنگرودی در تاریخ تحلیلی شعر نو عیناً  آورده است: «نادرپور در این ایام، بحق در طراز اول از شاعران متجدد و نوپرداز قرار گرفته و پختگی آثارش می‌رساند که به گنجینه‌ی غنی و پرارزش شعر گذشته‌ی پارسی دست دارد، ولی برخلاف بعضی از نوپردازان، شعر گذشته‌ی پارسی بر آثار او سایه نینداخته که رنگ هنرش را دیگر کند و تحت تأثیر بگیرد. بدین معنی که هم احساس از خودش است و هم بیان و تعبیرات.
این شاعر به خوبی توانسته است خود را از تکرار و ابتذال که دشمن‌ترین دشمنان هنر است، دور نگه دارد و همیشه از سرزمینی که خود بدانجا رفته است، برای ما خبر بیاورد.» 
البته بهتر آن است که ما  یاد بگیریم برای هیچ رای و نظری چون از فلان استاد مسلم است قداست قایل نشویم چرا که اخوان از منظر یک شارح و نه واضع به بدعت‌ها و صنایع شعر نیما و نوآوری‌هایش نگاه می‌کند. او از دیدگاه سنت آرایه‌های قدمایی شعر ما به آثار نیما می‌نگرد، و ما نیک می‌دانیم  که وجه مشترک نیما و اخوان زبان صریح و بی‌پرده و در گردش بر محور ادبیت سبک خراسانی و خاصیت زبان طبری‌ست که همین شاخصه  از  شاخصه‌‌های شعرای سبک خراسانی‌ نیز به حساب می‌آید: 《خیزید و خز آرید که هنگام خزان است/باد خنک از جانب  خوارزم وزان است》. تمام وجه شعر بر محوری در گردش است  که ادبیت آراسته‌ی زبان خراسانی را  به خدمت گرفته  تا قدرت  بازی با حروف 《خ》 و 《ز》را بنمایاند. اخوان شارح وضعیت بهره‌گیر از زبان خراسانی‌ست در حالی که نیما این زبان را  در محدوده‌ی زبان زادبومی خود مورد بهره برداری قرار می‌دهد و به ارایه‌ی نقاشی  مخیل می‌کشاند  و نه برای نمونه تصویری صرف در شعرِ ِ 《خانه‌ام ابری‌ست》. و در 《حرف‌های همسایه‌》اش از فردایی انقلابی در هزار سال شعر پارسی سخن می‌گوید چیزی که نگاه محافظه‌کارانه‌ی  اخوان را از  ماهیت ساختاری نیما دور نگه می‌دارد،  می‌پرسید چرا؟ چون او ماهیتاً نمی‌تواند در جست‌وجوی سطح نباشد   و برود دم‌بال ژرفا در شعر نیما، متر او ذاتاً چندان که باید  نمی‌تواند بر  انقلاب عظیم و دامنه‌دار نیما دلالت کند،  این‌که او می‌خواست شعر را در  منطق نثر استحاله‌ بخشد. و اما  ببینید فروغ در این خصوص به نادرپور چه می‌گوید اگر چه فروغ هم ‌ آرایی دارد که از خاستگاهِ نه مانند اخوان  برآمده از سنت_ که  از خاستگاهی انقلابی و دگرگونه‌خواه _ نشات گرفته است، درست مقابل دیدگاه محافظه‌کارانه‌ی اخوان و خود نادرپور که محافظه‌کاری در محافظه‌کار دیگر‌ است ، در حالی که نسبت اخوان با نیما  نسبتی محافظه‌کارانه  با  وضعیت شعری ِ  یک شاعر انقلابی‌ست. بنابراین بهتر است هر کسی از ظن خود بشود یار من ِ شعری شاعران: اما فروغ در مقدمه‌ی  دیوان اشعارش  که توسط انتشارات طلایه  جاپخش شده چنین می‌گوید:
«عیب کار نادرپور را باید در روحیه‌ی نادرپور جستجو کرد. به نظر من نادرپور آدم این دوره نیست، حتی اگر بگوید هستم و باز از من برنجد و با من قهر کند. حالت محافظه‌کاری نادرپور و حساسیتی که نسبت به عقاید مختلف درباره‌ی شعرش از خودش نشان می‌دهد، بزرگ‌ترین دشمن اوست. به نظر من او باید تکلیف خودش را با خوانندگان شعرش روشن کند. اگر شعر نادرپور در یک حالت رکود باقی مانده - چه از نظر فرم و چه از نظر محتوا - علتش این است که او می‌ترسد عده‌ی زیادی از طرفدارانش را از دست بدهد. خب بدهد. مهم نیست که ابراهیم صهبا از شعر من خوشش بیاید. اصلا اگر بیاید، توهین است و دلیل بدی شعر. او شعر می‌گوید تا دیگران تعریفش را بکنند، حالا فرق نمی‌کند این دیگران چه کسانی باشند.
شعر نادرپور از نظر محتوا به کلی خالی است. او تصویرساز ماهری است، اما تصویر به چه درد من می‌خورد؟ او با این تصویرها می‌خواهد چه چیزی را بیان کند؟ چیزی بیان نمی‌کند، حرفی ندارد. از نظر فرم هم که حساب خط‌کش است و سانتی‌متر. انگار تا یک سیلاب اضافه می‌شود، سعی می‌کند در مصرع بعدی از این گناه و تخطی عذر بخواهد. عیب نادرپور این است که شازده است و جرأت ندارد. نادرپور روحیه‌ی کهنه و پیری دارد. از هیچ چیز جز از دردهای خودش متأثر نمی‌شود، که آن‌ها هم دردهای غیرلازمی هستند. نادرپور اگر تکلیف خودش را روشن نکند، رفته است. او شاعر است، اما حیف که خودش را به نفهمی می‌زند. همان‌قدر در مورد خوانندگان شعرش و عقاید آن‌ها وسواس دارد که در مورد شستن دست‌هایش، ای بابا، یک روز هم دست نشسته غذا بخور، شاید چیزی کشف کنی!» 
نادرپور هرگز شاعر دوران تازه‌جوانی علی‌رضا پنجه‌ای نبوده است در حالی که کتاب‌هایش همیشه کنار کتاب‌های نیما، شاملو، نصرت رحمانی، رویایی، اخوان، سهراب سایه، حمید مصدق و... چه در کتاب‌فروشی‌ها و چه در کتاب‌خانه‌های عمومی شهر و به‌ویژه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بوده است. با این وجود نادرپور را در رسته‌ی شاعران نوقدمایی  با سرودن چارپاره به‌عنوان شاعران ضربه‌گیر می‌شناختند، شاعرانی که کمک می‌کردند تا  شاعران شعر پیشرو کار خودشان را در  توسعه‌ی شعر نو با آسودگی بیشتری به انجام برسانند. نمونه‌های چارپاره‌ی او  هم‌چون لشکری زره پوش مدافع حملات  لشکریان کهنه‌گراها می‌شد. هم‌از این رو  نام نادرپور را راحت به  بدخواهان شعرنو نمی‌توان تسلیم کرد. چرا که قاعده‌ی  لزوم جذب  حداکثری چنین حکم می‌کند. هم‌از‌این‌رو نام و آفرینه‌های او در  رسته‌ی  شاعران محافظه‌کار سپاه تجددخواه شعر آزاد ایران  و در قطعه‌ی محافظه‌کاران جای گرفته است. 
در پایان گفتنی‌ست از جمله آثار این شاعر می‌توان به کتاب‌های شرح زیر اشاره کرد: «چشم‌ها و دست‌ها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمه‌ی خورشید»، «گیاه و سنگ نه، آتش»، «از آسمان تا ریسمان»، «شام بازپسین»، «صبح دروغین» و «خون و خاکستر» شایان ذکر است که نادرپور  شعرهای تعدادی از شاعران بزرگ فرانسوی و ایتالیایی را از زبان فرانسه  به  زبان پارسی برگردانده، هم‌چنین مجموعه‌ای با عنوان «هفت چهره از شاعران معاصر ایتالیایی»  را  همراه با بیژن اوشیدری چاپخش کرده است.
نامایاد نادرپور پس از انقلاب  جلای وطن کرد و به پاریس رفت، او سرانجام  در  ۲۹ بهمن‌ ۱۳۷۸   در شهر لس‌آنجلس امریکا  اشعارش را با مخاطبانش تنها گذاشت.