نادر نادرپور، بازماندهی سلسلهی افشاریه در شعر امروز/علیرضا پنجهای
نادر نادرپور، بازماندهی سلسلهی افشاریه در شعر امروز
روزنامهی اعتماد، سهشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۸، ص ۸_علیرضا پنجهای: تعجب ندارد که اغلب دوستان نزدیک نادرپور و حتی مخالفانی چون فروغ فرخزاد نادر نادرپور را شازده بنامند. همچنین است که میتوان شازدگی رفتاری نادرپور را در مناسبات اجتماعی_ادبی به ژن اشرافیاش ربط داد، مواردی که از آن اغلب منتقدان نادرپور سخن سازیدهاند بهطوری که تکههای پازل شخصیت او بی دردسر شما را به ترتیب چیدمانی دعوت میکند که خیلی زود تصویر نهایی نزدیک به حقیقت و مجاز نزدیک به رئالیتهی روزگار آقای نادرپور را در ۷۱ سال گذر زندگیاش با شفافیت هرچهتمامتر مینمایاند. چه از طریق تکههای مربوط به شاخصههای شعریاش از چارپاره گرفته ، تا سانتیمانتالیسم مشهود در آثارش، نیز محافظهکاریاش در شعر و مناسبات اجتماعی و شاعرانهاش. شاید بخشی از تفکر جامعهی ما شخصیتی که همه اورا دوست داشته باشند و کسی از او بد نگوید را شخصیتی محافظهکار بدانند و چهبسا الگوی بسیاری از مصلحتطلبان و آنان که زندگی را بیدرد سر دوست دارند چنین شخصیتهایی باشندنادر نادرپور، بازماندهی سلسلهی افشاریه در شعر امروز
روزنامهی اعتماد، سهشنبه پانزده بهمن نود و هشت، صفحهی هشت- علیرضا پنجهای: تعجب ندارد که اغلب دوستان نزدیک نادرپور و حتی مخالفانی چون فروغ فرخزاد نادر نادرپور را شازده بنامند. هم از این رو میتوان شازدگی رفتاری نادرپور را در مناسبات اجتماعی_ادبی به ژن اشرافیاش ربط داد، مواردی که اغلب منتقدان نادرپور از آن سخن سازیدهاند تکههای پازل شخصیت او را بی دردسر برابر جشمانتان میچیند، طوری که خیلی زود تصویر نهایی رئالیتهی روزگار آقای نادرپور را _قریب به حقیقت و مجاز _ در ۷۱ سالگی زندگیاش با شفافیت هرچهتمامتر مینمایاند. چه از طریق تکههای مربوط به شاخصههای شعریاش_ از چارپاره گرفته، تا سانتیمانتالیسم مشهود در آثارش_ چه محافظهکاریاش در شعر و مناسبات اجتماعی و شاعرانهاش. شاید بخشی از تفکر جامعهی ما ، شخصیتی را که همه دوستش داشته باشند_ و کسی از او بد نگوید_ را شخصیتی محافظهکار بداند و چهبسا بشود الگوی بسیاری از مصلحتطلبان و آنان که زندگی را بیدرد سر دوست دارند. در بارهی او مهدی اخوان ثالث شارح بدعتها و بدایع نیمایوشیج چنین گفته است که ذکر آن را شمس لنگرودی در تاریخ تحلیلی شعر نو عیناً آورده است: «نادرپور در این ایام، بحق در طراز اول از شاعران متجدد و نوپرداز قرار گرفته و پختگی آثارش میرساند که به گنجینهی غنی و پرارزش شعر گذشتهی پارسی دست دارد، ولی برخلاف بعضی از نوپردازان، شعر گذشتهی پارسی بر آثار او سایه نینداخته که رنگ هنرش را دیگر کند و تحت تأثیر بگیرد. بدین معنی که هم احساس از خودش است و هم بیان و تعبیرات.
این شاعر به خوبی توانسته است خود را از تکرار و ابتذال که دشمنترین دشمنان هنر است، دور نگه دارد و همیشه از سرزمینی که خود بدانجا رفته است، برای ما خبر بیاورد.»
البته بهتر آن است که ما یاد بگیریم برای هیچ رای و نظری چون از فلان استاد مسلم است قداست قایل نشویم چرا که اخوان از منظر یک شارح و نه واضع به بدعتها و صنایع شعر نیما و نوآوریهایش نگاه میکند. او از دیدگاه سنت آرایههای قدمایی شعر ما به آثار نیما مینگرد، و ما نیک میدانیم که وجه مشترک نیما و اخوان زبان صریح و بیپرده و در گردش بر محور ادبیت سبک خراسانی و خاصیت زبان طبریست که همین شاخصه از شاخصههای شعرای سبک خراسانی نیز به حساب میآید: 《خیزید و خز آرید که هنگام خزان است/باد خنک از جانب خوارزم وزان است》. تمام وجه شعر بر محوری در گردش است که ادبیت آراستهی زبان خراسانی را به خدمت گرفته تا قدرت بازی با حروف 《خ》 و 《ز》را بنمایاند. اخوان شارح وضعیت بهرهگیر از زبان خراسانیست در حالی که نیما این زبان را در محدودهی زبان زادبومی خود مورد بهره برداری قرار میدهد و به ارایهی نقاشی مخیل میکشاند و نه برای نمونه تصویری صرف در شعرِ ِ 《خانهام ابریست》. و در 《حرفهای همسایه》اش از فردایی انقلابی در هزار سال شعر پارسی سخن میگوید چیزی که نگاه محافظهکارانهی اخوان را از ماهیت ساختاری نیما دور نگه میدارد، میپرسید چرا؟ چون او ماهیتاً نمیتواند در جستوجوی سطح نباشد و برود دمبال ژرفا در شعر نیما، متر او ذاتاً چندان که باید نمیتواند بر انقلاب عظیم و دامنهدار نیما دلالت کند، اینکه او میخواست شعر را در منطق نثر استحاله بخشد. و اما ببینید فروغ در این خصوص به نادرپور چه میگوید اگر چه فروغ هم آرایی دارد که از خاستگاهِ نه مانند اخوان برآمده از سنت_ که از خاستگاهی انقلابی و دگرگونهخواه _ نشات گرفته است، درست مقابل دیدگاه محافظهکارانهی اخوان و خود نادرپور که محافظهکاری در محافظهکار دیگر است ، در حالی که نسبت اخوان با نیما نسبتی محافظهکارانه با وضعیت شعری ِ یک شاعر انقلابیست. بنابراین بهتر است هر کسی از ظن خود بشود یار من ِ شعری شاعران: اما فروغ در مقدمهی دیوان اشعارش که توسط انتشارات طلایه جاپخش شده چنین میگوید:
«عیب کار نادرپور را باید در روحیهی نادرپور جستجو کرد. به نظر من نادرپور آدم این دوره نیست، حتی اگر بگوید هستم و باز از من برنجد و با من قهر کند. حالت محافظهکاری نادرپور و حساسیتی که نسبت به عقاید مختلف دربارهی شعرش از خودش نشان میدهد، بزرگترین دشمن اوست. به نظر من او باید تکلیف خودش را با خوانندگان شعرش روشن کند. اگر شعر نادرپور در یک حالت رکود باقی مانده - چه از نظر فرم و چه از نظر محتوا - علتش این است که او میترسد عدهی زیادی از طرفدارانش را از دست بدهد. خب بدهد. مهم نیست که ابراهیم صهبا از شعر من خوشش بیاید. اصلا اگر بیاید، توهین است و دلیل بدی شعر. او شعر میگوید تا دیگران تعریفش را بکنند، حالا فرق نمیکند این دیگران چه کسانی باشند.
شعر نادرپور از نظر محتوا به کلی خالی است. او تصویرساز ماهری است، اما تصویر به چه درد من میخورد؟ او با این تصویرها میخواهد چه چیزی را بیان کند؟ چیزی بیان نمیکند، حرفی ندارد. از نظر فرم هم که حساب خطکش است و سانتیمتر. انگار تا یک سیلاب اضافه میشود، سعی میکند در مصرع بعدی از این گناه و تخطی عذر بخواهد. عیب نادرپور این است که شازده است و جرأت ندارد. نادرپور روحیهی کهنه و پیری دارد. از هیچ چیز جز از دردهای خودش متأثر نمیشود، که آنها هم دردهای غیرلازمی هستند. نادرپور اگر تکلیف خودش را روشن نکند، رفته است. او شاعر است، اما حیف که خودش را به نفهمی میزند. همانقدر در مورد خوانندگان شعرش و عقاید آنها وسواس دارد که در مورد شستن دستهایش، ای بابا، یک روز هم دست نشسته غذا بخور، شاید چیزی کشف کنی!»
نادرپور هرگز شاعر دوران تازهجوانی علیرضا پنجهای نبوده است در حالی که کتابهایش همیشه کنار کتابهای نیما، شاملو، نصرت رحمانی، رویایی، اخوان، سهراب سایه، حمید مصدق و... چه در کتابفروشیها و چه در کتابخانههای عمومی شهر و بهویژه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بوده است. با این وجود نادرپور را در رستهی شاعران نوقدمایی با سرودن چارپاره بهعنوان شاعران ضربهگیر میشناختند، شاعرانی که کمک میکردند تا شاعران شعر پیشرو کار خودشان را در توسعهی شعر نو با آسودگی بیشتری به انجام برسانند. نمونههای چارپارهی او همچون لشکری زره پوش مدافع حملات لشکریان کهنهگراها میشد. هماز این رو نام نادرپور را راحت به بدخواهان شعرنو نمیتوان تسلیم کرد. چرا که قاعدهی لزوم جذب حداکثری چنین حکم میکند. همازاینرو نام و آفرینههای او در رستهی شاعران محافظهکار سپاه تجددخواه شعر آزاد ایران و در قطعهی محافظهکاران جای گرفته است.
در پایان گفتنیست از جمله آثار این شاعر میتوان به کتابهای شرح زیر اشاره کرد: «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمهی خورشید»، «گیاه و سنگ نه، آتش»، «از آسمان تا ریسمان»، «شام بازپسین»، «صبح دروغین» و «خون و خاکستر» شایان ذکر است که نادرپور شعرهای تعدادی از شاعران بزرگ فرانسوی و ایتالیایی را از زبان فرانسه به زبان پارسی برگردانده، همچنین مجموعهای با عنوان «هفت چهره از شاعران معاصر ایتالیایی» را همراه با بیژن اوشیدری چاپخش کرده است.
نامایاد نادرپور پس از انقلاب جلای وطن کرد و به پاریس رفت، او سرانجام در ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ در شهر لسآنجلس امریکا اشعارش را با مخاطبانش تنها گذاشت.